«آینده را بسازیم …» (درباره‌ی اهمیت آموزش‌های پیش از دبستان برای کودکان محروم)

amoozesh2

ماجرای اول: محمد و مهدی

محمد، از همان ابتدای ورود به کلاس اول دبستان مشکل داشت؛ قلم را به راحتی نمی‌توانست در دست بگیرد، در شناخت آواها خیلی عقب‌تر از همکلاسی‌هایش بود، شمردن را بلد نبود، با دوستانش نمی‌توانست وارد ارتباط شود، و شاید از همه‌ی اینها بدتر، حرف‌های معلم را درست نمی‌فهمید. این، اولین کلاس آموزشی رسمی او بود. مادر محمد، به علت فقر مالی، پیش از این او را در هیچ نوع کلاس آموزشی ثبت‌نام نکرده بود.

متأسفانه مشکل محمد روز به روز حادتر می‌شد. مشکلات مقدماتی او، باعث می‌شد که با پیشرفت درس احساس ناتوانی بیشتری کند. به ویژه در خواندن و ریاضیات اصلاً پیشرفتی نداشت. البته نوعی اختلال یادگیری هم در او تشخیص داده شد، که همین اختلال هم اگر زودتر تشخیص داده شده بود خیلی راحت‌تر قابل درمان بود.

از طرف دیگر، چون محمد حتی در صحبت‌های معمولی با همکلاسی‌هایش هم مشکل داشت، به نوعی از جانب آن‌ها طرد شده بود. معلم هم او را شاگردی تنبل می‌دانست، صرفاً یک دردسر، که در یک کلاس 30 نفره باید به نوعی با او سر کرد و آخر سال به کس دیگری تحویلش داد.

روزی که محمد را دیدیم، فردی گوشه گیر و منزوی بود. به نظر می‌رسید دلش می‌خواهد حرف بزند، اما جرأت نمی‌کرد. آن روز، روزی بود که مادرش، برادر کوچک‌تر محمد، یعنی مهدی را برای شرکت در یک دوره‌ی رایگان پیش‌دبستانی آورده بود. دیدن مشکلات پیش‌آمده برای محمد، باعث شد که مادر او در طول دوره‌ی چند ماهه‌ی آموزشی، علی‌رغم فاصله‌ی زیاد خانه‌شان تا مرکز، مهدی را هر جلسه بیاورد و با جدیت مسائل آموزشی‌اش را پیگیری کند.

مهدی آموزش‌های معمول پیش‌دبستانی را دید، درس‌های دبستانش را به راحتی و با نمره‌های معقول گذراند. از حیث توانایی ارتباط با دیگران در مقایسه با محمد تفاوت روشنی داشت، و به وضوح از عزت نفس بالایی برخوردار بود.

ماجرای دوم: عباس

وقتی عباسِ 6 ساله برای شرکت در دوره‌ی پیش‌دبستانی به مرکز مراجعه کرد، تقریباً اصلاً حرفی نمی‌زد، تمام خواسته‌هایش را با جیغ زدن بیان می‌کرد! مادر عباس زن خیلی ساکتی بود. می‌شد تصور کرد که در خانه خیلی کم با فرزندش حرف می‌زند. عباس به وضوح مشکلات گفتاری حادی داشت، بنابراین شرکت در جلسات گفتار درمانی برایش ضروری بود.

عباس در کنار جلسات گفتار درمانی، در کلاس‌های پیش‌دبستانی هم شرکت کرد. روشن بود که از لحاظ آموزشی خیلی ضعیف است و در شناخت‌های ابتدایی مثل شناخت اشکال و صوت‌ها مشکل دارد. با توجه به مشکل گفتاری‌اش نمی‌توانست ارتباطی با بچه‌های دیگر برقرار کند، و عزت نفس پایینی هم داشت.

اما به مرور زمان، با شرکت در جلسات گفتار درمانی مشکلات ارتباطی‌اش بهتر شد، و از طرف دیگر در جلسات پیش‌دبستانی در جمع بچه‌ها توانست جایگاهی پیدا کند. بچه‌ای که در ابتدا فقط جیغ می‌کشید، الان می‌توانست با بچه‌ها حرف بزند، با آنها همکاری کند یا دوستان تازه‌ای پیدا کند. به علاوه، فرصت‌هایی داشت تا خودش را در جمع مطرح کند، مثلاً آن روزی را به یاد می‌آورم که در خانه یک باغ‌وحش کاغذی ساخته بود و با خود به مرکز آورده بود تا به بچه‌های دیگر نشان دهد.

وضعیت عباس را بعد از ورود به مدرسه نیز پیگیری کردیم. هر چند درسش عالی نبود، ولی معلم راضی بود و از او تعریف می‌کرد.

ماجرای سوم: سبحان

سبحان، پسربچه‌ای اهل افغانستان بود که حدود 6 سال داشت. او در دوران نوزادی، بعد از یک تشنج دچار یک اختلال ذهنی خفیف شده بود. روزی که او را به همراه خانواده‌اش دیدیم، تقریباً هیچ حرفی نمی‌زد، و حتی نمی‌توانست قلم را در دست بگیرد. خانواده‌اش کاملاً متقاعد شده بودند که ناتوانی او مربوط به تشنج دوران نوزادی‌اش است و نمی‌توان کاری برایش کرد.

اما ما متوجه شدیم که مشکل ذهنی سبحان تا این حد شدید نیست و نباید چنین اثری در او گذاشته باشد. در واقع خانواده با تصوری که از وضع او داشتند، او را ناتوان بار آورده بودند. در طول دوره‌ی آموزش پیش‌دبستانی، سبحان توانست مفاهیم ابتدایی را یاد بگیرد، رنگ‌آمیزی کند، کار دستی بسازد، و از همه مهم‌تر، با دیگران صحبت کند، همکاری کند، و حتی از آنها انتقاد کند و نقد بشنود.

سبحان در کلاس اول یک مدرسه عادی ثبت‌نام کرد و مشکل حادی هم نداشت؛ چیزی که پیش از ورودش به این دوره غیر ممکن می‌نمود.

*****

این‌ها داستان‌هایی از زبان مربیان یک دوره‌ی آموزش رایگان پیش‌دبستانی در مناطق محروم هستند. یکی از چیزهایی که در این داستان‌ها جلب توجه می‌کند، تأثیر عمیق و بنیادینی است که آموزش می‌تواند بر آینده‌ی کودکان محروم داشته باشد.

کمتر کسی پیدا می‌شود که از اهمیت آموزش برای محرومین بی‌اطلاع باشد. در واقع، پرداختن صحیح به آموزش، یکی از سیاست‌های کلیدی برای ریشه‌کنی فقر است؛ چرا که بازتولید فقر از طریق محرومیت از آموزش، چرخه‌ای شاخص در ایجاد مصائب محرومین است: فقر باعث محرومیت کودکان از آموزش می‌شود، و این محرومیت باعث تولید فقر در نسل بعد می‌شود، فقری که خود سبب محرومیت کودکان نسل بعد از آموزش است. به این ترتیب، فقر، موروثی می‌شود.

اما شاید تداعی بیشتر ما از آموزش محرومین، آموزش در سنین بزرگسالی و نوجوانی باشد. برای بسیاری از ما، اهمیت آموزش در دوران خردسالی، و به طور خاص، در دوران پیش از دبستان، چندان روشن نیست. ما به این دوران مثل دورانی که باید لاجرم طی شوند تا به دوران نوجوانی و جوانی، که آموزش‌های مهم (یعنی آموزش‌هایی که فرصت اشتغال را برای فرد مهیا می‌کنند) در آنجا اتفاق می‌افتد نگاه می‌کنیم.

اما، در حقیقت، تجربه‌های خردسالی، در زندگی آینده‌ی کودک اهمیت بسیاری دارند. برای مثال، کافی است به مسئله‌ی تسلط بر زبان فکر کنید؛ قسمت عمده‌ی فرآیند زبان‌آموزی مربوط به دوران خردسالی است. در همین دوران هم، تجربه‌ی کودک تا 6 سالگی، اهمیت خیلی زیادی دارد. کودکانی که در این دوره نتوانند گنجینه‌ی لغات و دیگر مهارت‌های زبانی خود را به حد مطلوبی برسانند، معمولاً در دوران تحصیل با مشکلاتی در زمینه‌ی درک مطلب، خواندن و بیان روبرو خواهند شد.

به این ترتیب، آموزش در دوران خردسالی می‌تواند نقشی کلیدی در آینده‌ی کودکان داشته باشد. در واقع، اگر به دنبال ایجاد تأثیراتی پایدار در جوامع محروم هستیم، ناچاریم که آموزش پایه در دوران خردسالی را جدی بگیریم. آموزش در این دوره، می‌تواند در دستور کار مؤسساتی که برای محرومین کار می‌کنند (مثلاً مؤسسات خیریه، یا مؤسسات فرهنگی با مخاطبین محروم) قرار گیرد.

با توجه به اینکه در کشور ما دوره‌ی آموزش پیش‌دبستانی دولتی وجود ندارد، مسئله خیلی جدی‌تر مطرح می‌شود. در بسیاری از مدارس محروم، والدین با توجه به مشکلات مالی، قید فرستادن کودک به پیش‌دبستانی را می‌زنند. مدارس هم با توجه به شیوع این مشکل، نمی‌توانند گذراندن این دوره را برای ورود به پایه اول شرط کنند.

در ادامه‌ی این مطلب، با ارائه‌ی نکاتی، تلاش خواهم کرد بعضی از تأثیرهای آموزش در دوره‌ی پیش‌دبستانی را بر آینده‌ی کودکان محروم بیان کنم. به علاوه، به بعضی نکات برای برگزاری مؤثرتر چنین دوره‌هایی اشاره خواهم کرد.

باید عادت کنیم که اگر کسی را دچار اختلالی شناختی، عاطفی یا اجتماعی دیدیم، تجربیات دوران کودکی او را هم در ایجاد این اختلال در نظر بگیریم؛ و عادت کنیم به اینکه وقتی با کودکی روبرو هستیم، تجربیات او را تجربیاتی جدی بدانیم که در آینده‌ی او نقش دارند.
  • همه‌ی ما تصوری از «هوش» داریم. متأسفانه، هنوز هم در نظر بسیاری از ما، هوش موضوعی است کاملاً موروثی؛ بعضی از مردم در نظر ما به طور خدادادی «کم‌هوش‌تر» هستند، و طبیعتاً شایسته‌ی جایگاه‌های اجتماعی پست‌تر.
    اما، سال‌ها پژوهش نشان داده است (همان‌طور که عقل سلیم هم می‌گوید)، که اگر بتوان پارامتری تحت عنوان «هوش» معرفی کرد، این پارامتر قطعاً تحت تأثیر محیط نیز هست. بسیاری از مصادیق «کم‌هوشی»، در واقع مصادیق محرومیت از تجربه‌های غنی در دوران کودکی‌اند. محرومیت از ارتباط غنی با دیگران، ارتباط با طبیعت، عدم استفاده از دست و کاربرد ابزارها، و محرومیت از تجربه‌های اجتماعی، همه می‌توانند اختلالاتی نسبتاً پایدار را در کودک ایجاد کند. می‌گویم «نسبتاً پایدار»، چون همه‌ی این اختلالات با آموزش‌های جبرانی تا حد زیادی قابلیت بهبود دارند؛ اما کودکان محروم معمولاً از چنین آموزش‌هایی نیز، که از آن آموزش‌های ابتدایی به مراتب پرهزینه‌ترند، محرومند.
    بنابراین، باید عادت کنیم که اگر کسی را دچار اختلالی شناختی، عاطفی یا اجتماعی دیدیم، تجربیات دوران کودکی او را هم در ایجاد این اختلال در نظر بگیریم؛ و عادت کنیم به اینکه وقتی با کودکی روبرو هستیم، تجربیات او را تجربیاتی جدی بدانیم که در آینده‌ی او نقش دارند.
ناهماهنگی میان زبان کودکان محروم و زبان رایج در مدارس، باعث جدا افتادن کودک از محیط آموزشی و افت روز به روز او در تحصیل می‌شود.
  • همان‌طوری که در مقدمه گفته شد، یکی از مهم‌ترین موضوعات یادگیری در خردسالی، زبان است. زبان‌آموزی، احتمالاً بلافاصله پس از تولد، در ارتباط با والدین، آغاز می‌شود. ارتباط غنی والدین، به ویژه مادر، با کودک، در سال‌های ابتدایی زندگی نقش مهمی در فرآیند زبان‌آموزی دارد. اما متأسفانه، والدین فقیر، به نسبت فرصت کمتری برای ارتباط با کودکان‌شان دارند، و در مواردی، دچار کم‌انگیزگی و یأس نیز هستند که اختلال بیشتری در ارتباط به وجود می‌آورد.
    منبع دیگر کودک در زبان‌آموزی، محیط زندگی اوست. در محیط‌های محل زندگی کودکان محروم، معمولاً الگوهایی از زبان جاری است که با زبان رسمی تفاوت دارد. همین تفاوت باعث اختلال بیشتر در ارتباط کودک با محیط آموزش رسمی است.
    به نظر بعضی روان‌شناسان، میان زبان کودکان محروم و دیگر کودکان، تفاوت‌های کلیدی در ساختار زبان‌شناسی وجود دارد. کودکان محروم از علائم زبانی «محدود» استفاده می‌کنند، حال آنکه دیگر کودکان علائم زبانی «گسترده» را به کار می‌برند. علائم زبانی محدود جمله‌های کوتاه و از نظر دستوری ساده دارد، فشرده و جزمی است، و نظام کلّی نمادها در سطحی پایین است. این زبانی است که برای بیان بعضی مفاهیم مفید به نظر می‌رسد، ولی برای تبادل اطلاعات رسا نیست. علائم زبانی گسترده، دقیق‌تر و از نظر دستوری صحیح‌تر است و اندیشه‌های بی‌شماری را می‌توان به کمک آن بیان کرد.
    در زبان مدرسه و دیگر بحث‌های رسمی از علائم گسترده استفاده می‌شود. به این ترتیب کودک از ارتباط درست با محیط آموزشی محروم می‌ماند، و این ناتوانی در ارتباط با محیط اطراف ممکن است در بزرگسالی نیز ادامه یابد.
    البته در این میان مدارس هم در تشدید یا ادامه پیدا کردن مشکل نقش دارند. بی‌توجهی مدرسه به نیازهای کودکان امری رایج است. کودکی که ممکن است با کمی کمک و توجه بیشتر بتواند با فرآیند آموزش همراه شود، به آسانی کنار گذاشته می‌شود. به علاوه، مدارس باید این توان را داشته باشند که خود را تا حدی با محیط زندگی کودکان و فرهنگ و زبان ویژه‌ی آنان سازگار کنند.
    آموزش‌های جبرانی، به ویژه آموزش در دوره‌ی پیش‌دبستانی، کودکان محروم را قادر می‌کند که با زبان مناسب برای ارتباط با محیط‌های آموزشی آشنا شوند، و با توانایی و اعتماد به نفس کافی تحصیل خود را ادامه دهند.
    به این موضوع هم توجه کنید که اختلال در زبان‌آموزی و تفکر مختص کودکان محروم نیست. متأسفانه هر روز بیش از پیش به کودکانی برمی‌خوریم که با وجود زندگی در خانواده‌ای مرفه، اختلالات مشابه کودکان محروم را از خود بروز می‌دهند. کم شدن روابط کودکان با والدین، چه از نظر میزان و چه از نظر عمق، و همین‌طور کمتر شدن میزان مطالعه و ارتباط‌های جدی با جامعه، می‌تواند از دلایل بروز چنین اختلال‌هایی باشد.
شاید بتوان گفت بدترین اتفاقی که از نداشتن آموزش مناسب در دوران پیش از دبستان ناشی می‌شود، تخریب عزت نفس کودک در سال‌های ابتدایی مدرسه است.
  • مشکلاتی که برای یک کودک محروم در ارتباط برقرار کردن با معلم و فرآیند تدریس به وچود می‌آید، در کنار بی‌بهره بودن او از مهارت‌های ابتدایی که بقیه دانش‌آموزان از آن برخوردارند، به سادگی ممکن است عزت نفس کودک را در سال اول تحصیل تخریب کند. شاید بتوان گفت که این بدترین اتفاقی است که از نداشتن آموزش مناسب در دوران پیش از دبستان نشأت می‌گیرد.
    کمبود عزت نفس، بر تمام ابعاد زندگی کودک اثر می‌گذارد: کودک در فرآیند تحصیل با مشکل مواجه می‌شود، در ارتباط با دیگران و دوست‌یابی دچار سختی می‌شود، در مقابل انواع آسیب‌های اجتماعی و جرائم آسیب‌پذیرتر می‌شود و … .
بسیاری از اختلالات یادگیری، هر چه زودتر تشخیص داده شوند، بهتر درمان می‌شوند. بی‌بهره ماندن از دوره‌ی آموزش پیش‌دبستانی، به این معنی است که اگر کودک چنین اختلالی داشته باشد، تشخیص آن با تأخیر صورت می‌گیرد.
  • بسیاری از اختلالات یادگیری، هر چه زودتر تشخیص داده شوند، بهتر درمان می‌شوند. بی‌بهره ماندن از دوره‌ی آموزش پیش‌دبستانی، به این معنی است که اگر کودک چنین اختلالی داشته باشد، تشخیص آن با تأخیر صورت می‌گیرد. درمان یک اختلال یادگیری پیش‌رفته، نه تنها مشکل‌تر، که پرهزینه‌تر نیز هست. بنابراین خانواده‌های محروم راحت‌تر از خیر درمان آن می‌گذرند.
    در یک دوره‌ی آموزش پیش‌دبستانی برای کودکان محروم، حتماً باید تشخیص اختلالات یادگیری در برنامه‌ی کار قرار گیرد، و تا حد ممکن هزینه‌ی درمان برای خانواده‌ها پایین‌تر بیاید.
  • در یک دوره‌ی پیش‌دبستانی برای کودکان محروم، صرف توجه به مسائل تحصیلی کافی نیست. باید تلاش کرد تا نیازهای مختلف کودک همزمان در نظر گرفته شود. برای مثال، لازم است کودکان تغذیه‌ی مناسب دریافت کنند. به این ترتیب، با توجه به اینکه کودک در دوره‌ی حساسی از لحاظ رشد به سر می‌برد، شرکت کودک در این دوره ممکن است تأثیری جدی بر رشد او داشته باشد. غذا خوردن گروهی می‌تواند زمینه‌ای برای آموزش، مثلاً آموزش درباره‌ی انواع غذا، آداب معاشرت یا پذیرایی از دوستان، نیز باشد.
    همین‌طور لازم است که کودکان از حیث سلامتی و بهداشت مورد مراقبت و آموزش قرار گیرند. به علاوه، گفتگو با والدین در مورد مشکلات بهداشتی کودکان و ایجاد امکان برای آموزش و مشاوره‌ی بیشتر در مورد اقدامات بهداشتی در خانه نیز حائز اهمیت است.
ارائه خدمات اجتماعی همچون مشاوره و آموزش به خانواده‌ی کودکان، باعث تثبیت فرآیند آموزش کودکان و تغییر بنیادی خانواده می‌شود.
  • در بسیاری موارد، ارائه خدمات اجتماعی به خانواده نیز نقش مهمی در فرآیند رشد کودک دارد. به عنوان مثال‌هایی از این خدمات، می‌توان به ارائه مشاوره به والدین برای حل مشکلات درون خانه، کمک به آن‌ها برای حل مشکلات ارتباطی با فرزندانشان، یا حتی رفع بعضی احتیاجات ابتدایی زندگی، همچون خوراک یا پوشاک، اشاره کرد. به این ترتیب، این دوره‌ی آموزشی می‌تواند زمینه‌ای برای تغییر خانواده به وجود آورد.
    البته مربیان و مسئولان مراکز آموزشی، اغلب خود توانایی و فرصت کافی برای ارائه چنین خدماتی به خانواده‌ی کودکان را ندارند. بنابراین، این مراکز می‌توانند با مراکز ارائه خدمات اجتماعی ارتباط برقرار کنند و پیگیری امور خانواده‌ها را به ایشان بسپارند. در بسیاری از مناطق محروم کشور، خانه‌های محله و پایگاه‌های خدمات اجتماعی فعال هستند، که ممکن است بتوانند در این مورد کمک کنند.
    در موارد خاصی، مربی یا یکی از مسئولین مرکز آموزشی، ضرورتاً خود باید کار یک خانواده‌ی خاص را پیگیری کند تا مطمئن شود که آن‌ها خدمات لازم را دریافت می‌کنند.
برای تأثیر هر چه بهتر بر فرآیند رشد کودک، یاری گرفتن از والدین، به خصوص مادران، و دخیل کردن آن‌ها در فرآیند آموزش کاملاً ضروری است.
  • برای تأثیر هر چه بهتر بر فرآیند رشد کودک، یاری گرفتن از والدین، به خصوص مادران، و دخیل کردن آن‌ها در فرآیند آموزش کاملاً ضروری است. بخش اصلی فرآیند تربیتی به عهده‌ی والدین است. آن‌ها باید در این زمینه آموزش‌های کافی داشته باشند، در جریان فرآیندهای آموزشی کودک خود قرار بگیرند، و با مربی کودک خود هماهنگ شوند. به علاوه، مربی نیز برای ارائه‌ی آموزش‌های خاص به کودکان، به مشورت گرفتن از والدین احتیاج دارد.
    والدین می‌توانند به یکدیگر نیز وارد تعامل شوند. موضوع این تعامل در ابتدا می‌تواند تربیت کودکان باشد، برای مثال والدین می‌توانند تجربیاتشان در کار با کودکانشان را با یکدیگر به اشتراک بگذارند. در صورت وجود فضای مناسب، والدین به تدریج می‌توانند در موارد دیگر نیز با یکدیگر مشارکت کنند. به این ترتیب، یک مرکز پیش‌دبستانی در منطقه‌ای محروم، می‌تواند تأثیر اجتماعی گسترده‌تری نیز ایجاد کند.
ممکن است افراد بین یک مرکز آموزش پیش‌دبستانی و یک مرکز نگهداری از کودکان تفاوتی قائل نشوند؛ اما در حقیقت یک مرکز نگهداری بدون برنامه‌ی دقیق آموزشی، کم‌فایده، و حتی گاهی مضرّ است.
  • گاهی ممکن است افراد بین یک مرکز آموزش پیش‌دبستانی و یک مرکز نگهداری از کودکان تفاوتی قائل نشوند. اما در یک مرکز نگهداری، ممکن است فعالیت‌های آموزشی مناسبی تدوین نشده، و نظارت زیادی بر روابط کودکان با محیط و کودکان دیگر وجود نداشته باشد. این مراکز، قطعاً کم‌هزینه‌تر از مراکز پیش‌دبستانی هستند، اما گاهی حضور کودک در چنین مراکزی؛ اگر ضرر نداشته باشد، نسبت به حضور در خانه بسیار کم‌فایده‌تر است. ممکن است در یک خانه، هر چند ظاهری محقر داشته باشد و ساکنانش فقیر باشند، روابط متقابل چنان پربار باشد که کودک از نظر فکری و اجتماعی نسبتاً خوب تربیت شود؛ اما حضور در یک مرکز نگهداری بدون سازمان‌دهی مناسب الزاماً منجر به چنین تربیتی نمی‌شود.
  • به طور کلی، آموزش در دوره‌ی پیش‌دبستانی باید با استفاده‌ی فراوان از ابزارهای کمک‌آموزشی همراه باشد. این موضوع در مورد کودکان محروم اهمیت بیشتری پیدا می‌کند؛ آنان احتیاج دارند که تجربه‌های زیادی با ابزارها و محیط داشته باشند، همزمان از دست و فکر خود استفاده کنند، و همراه با دیگران در استفاده از ابزارها شریک شوند. به این ترتیب آن‌ها می‌توانند کمبودهایشان در زمینه‌ی تجربه‌های محیطی را جبران کنند.
  • مربیان پیش‌دبستانی به طور کلی، و مربیان کودکان محروم به طور خاص، احتیاج به آموزش ضمن خدمت مستمر و همین‌طور مشاوره دارند. برای مربیان تازه‌کار این احتیاج بیشتر است. آنان باید بتوانند در تعامل با مربیان باتجربه‌تر، و مسئولان مرکز، مشکلات خود را مطرح کنند، و تا زمانی که خودشان صلاحیت کافی برای تصمیم‌گیری در شرایط مختلف را به دست آورند، تحت آموزش قرار گیرند.
عدم وجود آموزش پیش‌دبستانی دولتی در ایران، باعث می‌شود کودکان زیادی از آموزش این دوره محروم بمانند. از این گذشته، در بسیاری از مراکز آموزش پیش‌دبستانی نیز کیفیت آموزشی مناسب رعایت نمی‌شود. با این اوصاف، تصور من این است که ما احتیاج به افراد زیادی داریم که در این زمینه تخصص کافی کسب کنند، و بتوانند مربی مراکز پیش‌دبستانی شوند، به خصوص مربی کودکان محروم.

همان‌طوری که اشاره کردم، عدم وجود آموزش پیش‌دبستانی دولتی در ایران، باعث می‌شود کودکان زیادی از آموزش این دوره محروم بمانند. از این گذشته، در بسیاری از مراکز آموزش پیش‌دبستانی نیز کیفیت آموزشی مناسب رعایت نمی‌شود. با این اوصاف، تصور من این است که ما احتیاج به افراد زیادی داریم که در این زمینه تخصص کافی کسب کنند، و بتوانند مربی مراکز پیش‌دبستانی شوند. به علاوه، مؤسسات خیریه، و دیگر مؤسساتی که با محرومین کار می‌کنند می‌توانند دوره‌های رایگانی را به شکل غیررسمی برای کودکان محروم برگزار کنند. با صرف هزینه‌ی نسبتاً کمی، می‌توان دوره‌هایی با کیفیت را برای تعداد زیادی از کودکان برگزار کرد.

منابع استفاده شده:

  1. «آموزش در دوران کودکی»، نویسنده: برنارد اسپادک، انتشارات آستان قدس رضوی، فصل 14
  2. «روان‌شناسی تربیتی»، نویسنده: جان دبلیو. سانتراک، انتشارات رسا، فصل 2

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *