احسان: حذر از طاغوت و ایستادگی در برابر آن (نگاهی به آیات 36 تا 38 سورۀ نساء)

🔸 آیۀ 36، سر آغاز چند آیه در مورد احسان و آداب آن است. البته این آیه به آیات قبلی خود متصل است، به همین خاطر با «و» شروع می‌شود. این اتصال، به خواندن درست آیات قبل کمک می‌کند؛ گویی که از نظر خداوند آیات 34 و 35 حاوی مصداق‌هایی از «احسان» هستند. و چنان‌که پیش‌تر گفته شده و از آیۀ 36 هم مشخص است، احسان نیکی کردن عرفی نیست؛ بلکه عمل نیک کردن، و نیک کردن عمل از حیث نیت است. احسان عملی است که از شرک دور باشد.

به این ترتیب، با توجه به پیوند صریح آیات 34 و 36 می‌توان گفت که هر برداشتی از آیۀ 34 که احسان به همسر در آن لحاظ نشده باشد مردود است؛ یعنی هر برداشتی از این آیه که دست مرد را برای برخوردی نفسانی با همسرش باز بگذارد و در نتیجه عملش را آلوده به شرکِ نفس‌پرستی کند(1)این نفس‌پرستی انواع بسیاری دارد. مثلاً خشونت نسبت به همسر نشانه‌ای از میل به تسلط و درخواست اطاعت مطلق است، و این درخواست نفس است که همچون فرعون فریاد «من پروردگار اعلای شما هستم» می‌زند. حتی رابطۀ جنسی نیز در بسیاری از مواقع (اغلب قریب به اتفاق اوقات) نفس‌پرستی و در نتیجه شرک است. اگر در این رابطه طرف مقابل در مقام یک شیء قرار گیرد که از آن برای برآورده کردن نیازم استفاده می‌کنم، اگر انسانیت طرف مقابل و نیازش به رشدی حقیقی (از جمله در رابطه جنسی) نادیده گرفته شود، یا اگر این رابطه همراه با غفلتی از پروردگار و برنامۀ او برای رساندن ما به خودش باشد، طبیعتاً این رابطه را باید فقط مصداقی از نفس‌پرستی دانست.، یا او را مجاز به کاری بداند که عقل آن را نیک نمی‌داند، از نظر قرآن صراحتاً مردود است.

اکنون پرسشی که باقی می‌ماند این است که کدام برداشت از آیۀ 34 با آیات بعدی سوره، و نیز آیات قبلی از جمله آیۀ اول سوره سازگار است؟

🔸 آیۀ 36 با این سخن شروع می‌شود که «و خداوند را عبودیت کنید و چیزی را با او شریک مگردانید» و آیه بلافاصله با ذکر چند مصداق از احسان ادامه می‌یابد.

چنین به نظر می‌رسد که عبودیت خداوند و پرهیز از شرک با احسان به خلق کاملاً پیوند دارد. این پیوند را حداقل در دو جنبه می‌توان بررسی کرد.

اول اینکه عبودیت خدا خود را در میل به احسان، یعنی نیک کردن عمل برای خدا، و انجام اعمالی شبیه به اعمال خدا خودش را نشان می‌دهد. بدون این شیوۀ زندگی،‌ عبودیت فقط ادعا است. بنابراین یک موضوع که می‌توان بررسی کرد این است که عبودیت خدا و پرهیز از شرک، ما را به چه اعمالی فرا می‌خواند.

جنبۀ دیگری که می‌توان به آن فکر کرد،‌ این است که در اعمالی که به عنوان احسان می‌شناسیم شرک چگونه وارد می‌شود. آن زمانی که به کسی کمک می‌کنیم، مثلاً صدقه‌ای می‌دهیم، به سادگی می‌تواند به فرصتی برای خروج از عبودیت و نفس‌پرستی تبدیل شود.

🔸 آیات 37 و 38، دو خصلت مهم از کسانی که از سر عبودیت رو به احسان نمی‌آورند را بیان می‌کند: بخل و ریا.

در آیۀ 37، چنان‌که المیزان گفته، «امر کردن مردم به بخل» لزوماً به زبان نیست. ما با شکل زیستن خودمان می‌توانیم دیگران را به بخل دعوت کنیم. مثلاً اگر به آسایش اهمیت زیادی دهیم، و بکوشیم اسباب آسایش زیادی برای خود فراهم کنیم این پیام را به دیگران ارسال می‌کنیم که صرف کردن پول برای خودمان بیشتر اهمیت دارد تا رسیدگی به برادران.

🔸 ریا، که در آیۀ 38 به آن اشاره شده، خیلی ساده‌تر از چیزی که تصور می‌کنیم به کارهایمان وارد می‌شود. از پیامبر چنین نقل شده که:

چون هوی و هوس از میان برخیزد غیر مخلص از عمل شانه خالی می‌کند.

بنا به این سخن، یک راه خوب برای اینکه ببینیم که ریا در نیت‌مان وارد شده یا نه، این است که ببینیم با تغییر چه شرایطی باعث می‌شود انگیزه‌مان برای عمل را از دست می‌دهیم. مثلاً اگر به کسی کمکی کنم، ولی ببینم که قدردان من نیست، اگر دوباره به کمک نیاز داشت و حق هم همین بود که به او کمک کنم، برای این کار انگیزه دارم؟ یا اگر مطلبی را بنویسم که فکر کنم برای دیگران مفید است، اگر هیچ کس نفهمد که آن مطلب را من نوشته‌ام برای این کار انگیزه دارم؟

مراقب این وضعیت هم باید بود: گاهی هیچ کس از کاری که انجام می‌دهم مطلع نمی‌شود، ولی خودم در نزد خودم از آن کار چیزی برای رضا دادن به موقعیت و عُجب می‌تراشم. در چنین موقعیتی عمل وسیله‌ای برای ارضای هوی و هوس شده است و شرک وارد کار شده.

🔸 با این وصف، آیات 38 تا 40 را دوباره بخوانیم:

و كسانى كه اموالشان را براى نشان‌دادن به مردم انفاق مى‌كنند، و به خدا و روز بازپسين ايمان ندارند. و هر كس شيطان يار او باشد، چه بد همدمى است. (۳۸)
و اگر به خدا و روز بازپسين ايمان مى‌آوردند، و از آنچه خدا به آنان روزى داده، انفاق مى‌كردند، چه زيانى برايشان داشت؟ و خدا به آنان آگاه است. (۳۹)
در حقيقت، خدا هم‌وزن ذره‌اى ستم نمى‌كند و اگر [آن] «نيكى» (حسنه) باشد دو چندانش مى‌كند، و از نزد خويش اجری بزرگ مى‌بخشد. (۴۰)

🔸 به آیۀ 36 برگردیم. چنان‌که گفته شد، تلاش برای عبودیت خدا و دوری از شرک، معادل به تلاش برای احسان است. اما مصداق‌های احسان کدامند؟

طبق عادت،‌ احسان‌های ساده را به یاد می‌آوریم: نیکی کردن به پدر و مادر، صدقه دادن، اطعام کردن، یاری درماندگان، رسیدگی به بیماران و … . اما احسان، بنا به تعریفی که گفتیم، مفهومی بسیار وسیع‌تر از این دارد. آیۀ 36 نیز ما را به این وسعت نظر فرا می‌خواند. با روش‌های ساده، مثلاً کمک‌های شخصی مستقیم، چگونه ممکن است به تمام کسانی که این آیه برشمرده احسان نمود؟ به نظر می‌رسد که خیلی طبیعی، تلاش برای عبودیت و دوری از شرک به نقد روال‌های اجتماعی موجود و تلاش برای تحول آنها می‌رسد.

🔸 هم‌اکنون هم‌وطنان‌مان در شهرهای خوزستان به مدیریت فاسد شهری و هزار مسئلۀ دیگر معترض هستند. مردم این شهرها سال‌هاست که از ستمی سازمان‌یافته و ریشه‌دار رنج می‌برند. و اکنون خود این اعتراضات نیز موقعیتی برای سرکوب و ستم مجدد شده است.

آن قرآن خواندنی که یادآور وضعیت مردم ستم‌دیده و وظیفۀ ما در مقابل ایشان نباشد، قرآن خواندنِ غافلانه است، و به قول پیامبر(ص):

بسا قاریِ قرآن که قرآن لعنتش می‌کند.

طبق همین آیۀ 36، عبودیت خدا و دوری از شرک، لاجرم به احسان به یتیم و مسکین، به احسان به «همسایگان دور»، و به احسان به در راه ماندگان می‌کشاند. «احسان» به کسانی که وضعیت تحمیل‌شدۀ زندگی آنان را از رسیدن به رشدی که خدا برای آنان می‌خواهد باز داشته. و احسان در اینجا حتماً شامل تلاش برای برقراری عدالت نیز می‌شود. آن درکی از عبودیت که این را در دل خود ندارد، هر چه که باشد، عبودیتی که قرآن به آن فرا می‌خواند نیست. پرستش طاغوتی است که خود را به جای خدا جا زده و ما هم با وجود هزار نشانه آن را به الوهیت گرفته‌ایم:

و آنان که خود را از طاغوت به دور می‌دارند تا مبادا او را بپرستند و به سوی خدا بازگشته‌اند آنان را مژده باد… (2)سورۀ زمر، آیۀ 17

🔸 اکنون به این بیندیشیم که در این روزگارِ ستم و با دیدن وضعیت برادران و خواهران‌مان(3)بنا به آیۀ 1 سورۀ نساء، برادر و خواهر بودن ما از نظر قرآن یک «حقیقت» است، نه یک تعارف. و بر اساس همین آیه، داشتن پروای این خواهران و برادران، نتیجۀ پروای خداوند است. آنکه پروای برادران و خواهران ستم‌دیدۀ خود را ندارد، پروای خدا را هم ندارد. ، روی آوردن به عبودیت، و اجتناب از شرک، به معنی چگونه عزم‌هایی است؟ چگونه تعهدهایی؟ چگونه همراهی‌هایی؟ چگونه رابطه‌هایی؟ چگونه اعراض‌هایی؟ چگونه تلاش‌ها و جهادهایی؟ چگونه انفاق‌هایی؟ چگونه ترس‌هایی؟ و چگونه حیات و چگونه مردن‌هایی؟

به آنان که ایمان آورده‌اند بگو: اگر پدران و پسران و برادران و همسران و خویشاوندانتان و اموالی که گرد آورده‌اید و تجارتی که از کسادش بیم دارید و خانه‌هایی که آنها را خوش می‌دارید، نزد شما از خدا و پیامبرش و جهاد در راه او محبوب‌تر است، منتظر باشید تا خدا فرمان خود را اجرا کند، و بدانید که خداوند مردمی را که از مرز بندگی او خارج شوند هدایت نمی‌کند(4)سورۀ توبه، آیۀ 24 (بخشی از ترجمه بر اساس تفسیر المیزان) .

پی‌نوشت

پی‌نوشت
1 این نفس‌پرستی انواع بسیاری دارد. مثلاً خشونت نسبت به همسر نشانه‌ای از میل به تسلط و درخواست اطاعت مطلق است، و این درخواست نفس است که همچون فرعون فریاد «من پروردگار اعلای شما هستم» می‌زند. حتی رابطۀ جنسی نیز در بسیاری از مواقع (اغلب قریب به اتفاق اوقات) نفس‌پرستی و در نتیجه شرک است. اگر در این رابطه طرف مقابل در مقام یک شیء قرار گیرد که از آن برای برآورده کردن نیازم استفاده می‌کنم، اگر انسانیت طرف مقابل و نیازش به رشدی حقیقی (از جمله در رابطه جنسی) نادیده گرفته شود، یا اگر این رابطه همراه با غفلتی از پروردگار و برنامۀ او برای رساندن ما به خودش باشد، طبیعتاً این رابطه را باید فقط مصداقی از نفس‌پرستی دانست.
2 سورۀ زمر، آیۀ 17
3 بنا به آیۀ 1 سورۀ نساء، برادر و خواهر بودن ما از نظر قرآن یک «حقیقت» است، نه یک تعارف. و بر اساس همین آیه، داشتن پروای این خواهران و برادران، نتیجۀ پروای خداوند است. آنکه پروای برادران و خواهران ستم‌دیدۀ خود را ندارد، پروای خدا را هم ندارد.
4 سورۀ توبه، آیۀ 24 (بخشی از ترجمه بر اساس تفسیر المیزان)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *