حرکت کنید به سوی خدا و رسول او… (نگاهی به چند سخن در باب هجرت، به بهانۀ آیۀ 97 سورۀ نساء)

در قرآن «هجرت» کلید رهایی است؛ رهایی از ستم و رسیدن به زندگی‌ای که در آن بتوان دین را بدانگونه که شایسته است بر پا داشت.

از آیۀ 97 چنین بر می‌آید که زمین خدا وسیع است. او نیز خود خدای «واسع» است. پس، تن دادن به ستم‌های بیرونی و خود را «مستضعف» نامیدن، ستمی است که ما به خودمان می‌کنیم و این همان ستمی است که بدبختی ما را موجب می‌شود.

مصداق مهم هجرت در صدر اسلام، خروج از مکه و رفتن به سرزمینی بود که بتوان در آنجا بر اساس ارزش‌هایی پاک زیست. هجرت به یثرب هجرت اصلی و مهم صدر اسلام است. اما هجرت به حبشه که پیش‌تر از آن صورت گرفته بود نیز خالی از اهمیت نیست.

تغییر مکان زندگی اهمیت بسیاری در تعیین کیفیت زندگی‌مان دارد؛ هر چند باید معنی هجرت را گسترده‌تر از تغییر مکان زندگی بدانیم.

در ادامه بعضی از روایاتی که در مورد هجرت وجود دارد نقل شده، و توضیحی مختصر نیز پس از برخی روایت‌ها آمده است.

***

(1)
پیامبر خدا(ص): اى مردم! مهاجرت كنيد و به اسلام چنگ در زنيد؛ زيرا تا زمانى كه جهاد باشد هجرت قطع نمی‌شود.

هجرت تنها به یک تغییر مکان از یک شهر به یک شهر، که در یک تاریخ مشخص رخ داده اطلاق نمی‌شود. هجرت، حرکتی مستمر است؛ حرکتی که درون و بیرون را متحول می‌کند. در این روایت، جهاد یکی از مصادیق «هجرت» دانسته شده. ورود به جهاد، به معنای کلی آن، یعنی کوشش در راه خدا، حرکتی است که هم مصداق‌های روشن بیرونی دارد و هم درون ما را دگرگون می‌کند.

با این وصف از ما خواسته شده که هر جا که هستیم، به سوی خدا و رسولش هجرت کنیم. حتی یک انتخاب در یک شب برای مطالعۀ کتابی آگاهی‌بخش به جای دیدن تلویزیون می‌تواند مصداق هجرت باشد. همین‌طور است انواع جهادها، جاهایی که «بودنی» که بیشتر مورد رضای خدا و رسول است را به جای بودنی دیگر بر می‌گزینیم. مثلاً تغییر شغل، تغییر رشتۀ تحصیلی، تغییر گروه دوستان، تغییر شیوۀ تفریحات، و البته تغییر محل زندگی(1)یعنی تغییر محل زندگی همچون یک جهاد، نه چیزی برای تنوع!. هر یک از این‌ها اگر با نیتی درست صورت گیرد «هجرتی» است به سوی خدا و رسولش، و نتایج هجرت را نیز به دنبال دارد:

هر که در راه خدا هجرت کند، در زمین اقامتگاه‌های فراوان و گشایشها خواهد یافت؛ و هر کس [به قصد] مهاجرت در راه خدا و پیامبر او، از خانه‌اش به درآید، سپس مرگش دررسد، پاداش او قطعاً بر خداست، و خدا آمرزنده مهربان است.

و به این هم باید دقت کرد که بعضی «هجرت»ها بر اساس عرف جامعه بدنام شده‌اند. مثلاً طلاق می‌تواند مصداق «هجرت» در راه خدا و رسولش باشد. گاهی اوقات باقی ماندن در یک زندگی خانوادگی بزرگ‌ترین مانع برای زیستن بر اساس ارزش‌هاست، و خروج از چنین زندگی‌ای نیز «گشایش‌های فراوان» در پی دارد؛ گشایش‌هایی که سورۀ طلاق نیز به آنها اشاره کرده است.

***

(2)
پیامبر خدا(ص): هجرت دو گونه است: يك هجرت، دورى كردن از گناهان است و ديگرى آن است كه به سوى خداى متعال و رسول او هجرت كنى؛ و تا زمانى كه توبه پذيرفته می‌شود هجرت قطع نمی‌شود.

***

(3)
امام صادق(ع): هر كه مسلمان متولد شود او عرب است و هر كه بعد از آنكه بزرگ شد به اسلام در آيد، او مهاجر است.

این هجرت خاص، یعنی «مسلمان شدن» بعد از «مسلمان شناسنامه‌ای» بودن، چیزی است که بسیار به آن محتاجیم. بسیاری از بخش‌های دین، همچون یک سنت از پدران و مادران به ما رسیده و ما آن‌ها را انتخاب نکرده‌ایم.

مثلاً ما به قرآن احترام می‌گذاریم، ولی نه کاملاً به این خاطر که آن را کتابی مفید و گشایش‌بخش یافته‌ایم. یا به مراسم عاشورا احترام می‌گذاریم، اما نه به این خاطر که حرکت امام حسین(ع) را رهایی‌بخش و جواب دردهای امروزمان می‌دانیم.

چنین احترام‌گذاشتن‌هایی برای ما نشانۀ متولد شدن در ایران است، همین. اسلام حقیقی، پس از هجرت رخ می‌دهد؛ آن زمانی که به حقیقت قرآن را پاسخ دردهایمان بیابیم، و شفایی خاص را از قرآن تجربه کنیم. یا آن زمان که به حقیقت با حسین(ع) آشنا شویم و بر اساس حق و حقیقت (نه بر اساس «جو گیری» و تقلید و …) او را پیشوایی نیک بیابیم(2)امام حسین(ع)، زمانی که مردم را به حرکت به سوی کوفه فرا می‌خوانند، از این تعبیر استفاده می‌کنند: «من قبلنی بقبول الحق…»؛ یعنی: آن کس که به واسطۀ پذیرش حقیقت مرا پذیرفته با من همراه شود. امام در این حرکت هیچ علاقه و احتیاجی به همراهی کسانی که بدون آگاهی و از سر «جو گیری» یا جهل او را پذیرفته بودند نداشت..

***

(4)

پيامبر خدا(ص) در پاسخ به اين سؤال كه كدام ايمان برتر است؟ فرمود: هجرت.
عرض شد: هجرت چيست؟
فرمود: اينكه از بدی‌ها دور شوى.
عرض شد: پس كدام هجرت برتر است؟
فرمود: جهاد.

***

(5)
پیامبر خدا(ص): ماندن هر يك از شما در دنيا براى اينكه سخن حقّى را بگويد تا بدان باطلى را دفع كند يا حقّى را يارى رساند، مقامش برتر از [مقام و ارزش‏] هجرت با من است.

***

(6)
هركس براى دين خود از سرزمينى به سرزمينى ديگر، ولو به اندازه يك وجب زمين باشد، بگريزد، سزاوار بهشت باشد و همدم ابراهيم و محمّد است.

این سخن به یاد آورندۀ هجرت ابراهیم است. آن زمان که ابراهیم از پرستش بت‌ها سر باز زد، پدرش از او خواست از وی دور شود و او را به سنگسار شدن تهدید کرد. ابراهیم از سرزمین خارج، و این خروج را هجرت به سوی پروردگار خود دانست. نتیجۀ این هجرت، به شکلی مؤثر و مختصر در آیات زیر آمده است:

گفت: «من مهاجر به سوی پروردگار خود هستم، که اوست ارجمند حکیم(3)در ترجمۀ تفسیری چنین آمده: اوست آن مقتدری که هر که را یاری کند خوار نمی‌گردد، و اوست آن حکیمی که هر که را حراست کند تباه نمی‌شود..» * و اسحاق و يعقوب را به او عطا كرديم و در ميان فرزندانش پيامبرى و كتاب قرار داديم و در دنيا پاداشش را به او بخشيديم و قطعاً او در آخرت [نيز] از شايستگان خواهد بود(4)سورۀ عنکبوت، آیات 26 و 27.

***

(7)
امام باقر(ع)، درباره آيه «اى بندگان من كه ايمان آورده‏‌ايد! به راستى كه زمين من فراخ است، تنها مرا بپرستید»- فرمود: [يعنى‏] از زمامداران فاسق اطاعت نكنيد و اگر بيم آن داشتيد كه شما را از دينتان به دَر برند، [بدانيد كه‏] زمين من فراخ است. و خداوند می‌فرماید: «در چه وضعى بوديد؟» گويند: «ما در زمين مستضعف بوديم». پس فرمايد: «مگر زمين خدا فراخ نبود تا در آن مهاجرت كنيد؟»

***

«تعرّب»، یا بادیه‌نشین شدن، در صدر اسلام به معنی بازگشت به بادیه و به میان کافران بعد از هجرت به مدینه به کار می‌رفت. زندگی کردن در میان اهل کفر، فراموشی دین را موجب می‌شد و زندگی دینی را سخت می‌کرد؛ بنابراین تعرّب از گناهان بزرگ به شمار می‌رفت.

اصطلاح نیز همچون هجرت معنایی وسیع‌تر یافت. چنان‌که می‌بینیم امام علی(ع)، در خطبۀ قاصعه (خطبۀ 192 نهج‌البلاغه)، مخاطبان خود را به خاطر بازگشت به ارزش‌های جاهلی «متعرّب» می‌داند:

بدانيد كه شما پس از هجرت، باديه نشين شده‏‌ايد و پس از دوستى و همبستگى، گروه گروه گشته‏‌ايد و از اسلام تنها به نام آن چسبيده‏‌ايد و از ايمان فقط ظاهرش را می‌شناسيد. می‌گوييد: [رفتن به‏] آتش آرى، اما [پذيرفتن‏] ننگ نَه! گويى می‌خواهيد اسلام را با دريدن پرده حرمتِ آن و شكستن عهد و پيمانش … وارونه كنيد.

***

بخشی از تفسیر المیزان دربارۀ این آیه:

جمله «يا عِبادِيَ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ أَرْضِي واسِعَةٌ فَإِيَّايَ فَاعْبُدُونِ‏؛ اى بندگان مؤمن من! زمين من گسترده است پس تنها مرا بپرستيد»، را خداوند خطاب به مؤمنانى فرموده است كه در دیار کافران قرار گرفته‏‌اند و نمی‌توانند آشكارا دم از دين حق بزنند و به احكام و قوانين آن عمل كنند. دليل بر اين نكته، دنبالۀ آيه است.

جمله «إِنَّ أَرْضِي واسِعَةٌ»، از سياق اين جمله بر می‌آيد كه مراد از «ارض» همين كره زمينى است كه در آن به سر می‌بريم و اضافه كردن آن به ضمير متكلّم («ارضى») براى اشاره كردن به اين مطلب است كه تمام كره زمين از آنِ خداست و براى خدا فرقى نمی‌كند كه در چه نقطه‏‌اى از آن عبادت شود. و فراخى زمين كنايه از اين است كه اگر در ناحيه‏‌اى از نواحى آن فراگرفتن دين حق و به كار بستن آن ممكن نشد، مناطق و نواحى ديگرى هستند كه اين كار در آنها شدنى است.

 

پی‌نوشت

پی‌نوشت
1 یعنی تغییر محل زندگی همچون یک جهاد، نه چیزی برای تنوع!
2 امام حسین(ع)، زمانی که مردم را به حرکت به سوی کوفه فرا می‌خوانند، از این تعبیر استفاده می‌کنند: «من قبلنی بقبول الحق…»؛ یعنی: آن کس که به واسطۀ پذیرش حقیقت مرا پذیرفته با من همراه شود. امام در این حرکت هیچ علاقه و احتیاجی به همراهی کسانی که بدون آگاهی و از سر «جو گیری» یا جهل او را پذیرفته بودند نداشت.
3 در ترجمۀ تفسیری چنین آمده: اوست آن مقتدری که هر که را یاری کند خوار نمی‌گردد، و اوست آن حکیمی که هر که را حراست کند تباه نمی‌شود.
4 سورۀ عنکبوت، آیات 26 و 27

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *