خیرخواهی برای پیشوایان جامعه

قطعاتی از مقاله‌ی «نصیحت ائمه‌ی مسلمین»، نوشته‌ی محمد سروش محلاتی

  • «النصیحة لائمة المسلمین» یک تعبیر ریشه دار، و پرسابقه است که درروایات متعددى به چشم می خورد. سرچشمه این عنوان پیامبر اکرم(ص) است که در حجة الوداع، ضمن سخنرانى در مسجد خیف، آن را مطرح فرمودند، و پس از آن، در بیانات ائمه به عنوان یکى از مسئولیت‌هاى امت اسلامى مورد تأکید قرار گرفت.
  • نصیحت [=خیرخواهی]، غیر از اطاعت است، هر چند اطاعت و پیروى، گاه خیرخواهى تلقى می شود، زیرا در اطاعت، تبعیت مطرح است؛ یعنى به دنبال دیگرى رفتن و بر طبق میل او حرکت کردن و حتى از رأى و نظر خود صرف نظر نمودن؛ ولى در نصیحت، چنین قیودی وجود ندارد. ناصح، تابع و مطیع نیست. او بر طبق درک و تشخیص خود نظر می‌دهد و چه بسا نظر او براى منصوح خوشایند نباشد، او در محدود‌ه‌ی خیر منصوح نظر می‌دهد نه در محدوده‌ی میل و گرایش منصوح. از این رو حضرت امیر(ع)در وصیت به امام مجتبى(ع) فرموده‌اند: «براى برادرت نصیحت را خالص گردان، چه در نزد او نیکو باشد و یا زشت.»
  • امیرالمومنین على(ع) انتقادهاى صریح خودرا از عثمان، «نصیحت» دانسته و در نامه به معاویه می نویسد: «و گاه می شود که اندرزگو در معرض بدگمانى است.»
  • یکی از نقش‌های نصیحت امت، تأثیر بازدارنده و کنترل‌کننده آن است، زیرا وقتى زمامدار جامعه رفتار خود را در معرض دید و انتقاد مردم بداند و براى آنها در اظهار نظر، داورى، انتقاد و اعتراض، حقى قائل باشد، بدون تردید به گونه‌اى عمل می‌کند که بتواند پاسخ‌گوى سؤال‌هاى آن‌ها باشد.
  • در زمانى که مرجعیت ، به عنوان شاخص زعامت و رهبرى شیعه تلقى می گردید، (قبل از پیروزى انقلاب) استاد عالیقدر، شهید مطهرى نوشت: «مراجع، فوقِ انتقاد، به مفهوم صحیح این کلمه، نیستند و معتقد بوده و هستم که هر مقام غیر معصومى که در وضع غیر قابل انتقاد قرار گیرد، هم براى خودش خطر است و هم براى اسلام. مانند عوام فکر نمی کنم که هر که در طبقه مراجع قرار گرفت مورد عنایت خاص امام زمان(عج) است و مصون از خطا و گناه و فسق است.»
  • در نظام اسلامى، براى آحاد امت، حقى به عنوان«نصیحت ائمه» وجود دارد، و همه بر اساس این حق می‌توانند آراء و نظرات خیرخواهانه خود را نسبت به رهبران جامعه مطرح سازند و حتى می‌توانند او را مورد سوال قرار دهند، مسئولیت حاکم اسلامى در برابر مردم، از بارزترین مشخصه‌هاى حکومت اسلامى است.
  • امام علی(ع) نه تنها از نصایح دوستان خود استقبال می‌کرد، بلکه به سخنان مخالفین نیز که چه بسا از روى صدق و اخلاص ابراز می‌شد، به عنوان «نصیحت» اعتنا و توجه داشت، لذا هنگامى که در نبرد صفین، فردى از سپاهیان معاویه، جلوآمد و از حضرت خواست که براى جلوگیرى از خون‌ریزى بین مسلمین، جنگ را رها کند، امام فرمود : «همانا من می‌دانم که این سخن را از روی خیر‌خواهی [=نصیحت] و دلسوزی می‌گویی.» و سپس مسئولیت سنگین خویش را براى مبارزه با معاویه توضیح دادند.
  • براى طرح نصیحت نزد حاکم، باید دسترسى به او امکان‌پذیر باشد، آن هم نه به «امکان عقلى» بلکه به امکان عادى که با سهولت و بدون آن که نیازى به اهداى آبرو باشد، ناصح بتواند از حجب بگذرد و در نزد حاکم حاضر شود.به وجود آوردن چنین شرایطى نیز از وظایف زمامدار است؛ زیرا بدون آن، از یک سو مردم در فشار و سختى خواهند بود و براى رساندن حرف خود، چون گوى از یکى به دیگرى پاس خواهند شد، و از سوى دیگر، واقعیت‌ها آن گونه که هستند بر حاکم رخ نشان نخواهند داد و چه بسا زشتی‌ها به شکل زیبایى، خوبى‌ها در قالب بدى، خردها به صورت کلان، کجى‌ها به عنوان راستى و … گزارش شوند.نباید گمان کرد که با اسلامى بودن نظام، وقوع چنین امرى «غیر ممکن» و یا «مستبعد» است. چرا که در نظام علوى، حتى اگر شخصیتى بى‌نظیر مانند مالک اشتر هم حاکم باشد، «احتجاب از مردم» چنین پیامدهایى خواهد داشت، و لذا حضرت به مالک فرمودند: «هیچ گاه خود را در زمانى طولانى از رعیت پنهان مدار، چرا که دور بودن زمامداران از چشم رعایا خود موجب نوعى محدودیت و بى‌اطلاعى نسبت به امور مملکت است و این چهره پنهان داشتن زمامداران، آگاهى آن‌ها را از مسائل نهائى قطع می‌کند، در نتیجه، بزرگ در نزد آنان کوچک و کوچک بزرگ، کار نیک، زشت، و کار بد، نیکو و حق با باطل آمیخته می شود، چرا که زمامدار به هر حال بشر است و امورى که از او پنهان است نمی‌داند.»
  • در عهدنامه‌ی امام علی(ع) خطاب به مالک اشتر، هنگامی که او را به حکومت مصر می‌گماشت، آمده است: براى مراجعان مجلس عمومى تشکیل ده و درهاى آن را بر روى هیچ کس نبند، و به خاطر خداوندى که تو را آفریده تواضع کن و لشکریان و محافظان و پاسبانان را از این مجلس دورساز، تا هر کس با صراحت و بدون ترس و لکنت، سخنان خود را با تو بگوید، زیرا من بارها از رسول خدا(ص) شنیدم: «ملتى که حق ضعیفان را از زورمندان با صراحت نگیرد هرگز پاک نمی‌شود و روى سعادت نمی‌بیند.»
  • در نظام اسلامى مقرب‌ترین افراد به زمامدار، کسى است که از گفتن حقایق واهمه‌اى ندارد و براى حفظ خود، از گفتن عیب‌ها و مطرح کردن انتقادها در جهت رفع آن‌ها، صرف نظر نمی‌کند.
    سفارش، و بلکه دستور حضرت على(ع) به مالک چنین است: «سپس(از میان آنان) افرادى را که در گفتن حق از همه صریح‌تر و در مساعدت و همراهى نسبت به آنچه خداوند براى اولیائش دوست نمی‌دارد به تو کمتر کمک می‌کند، مقدم دار، خواه موافق میل تو باشند یا نه.»
  • حاکم اسلامى، چون می‌خواهد به موارد اشتباه پى برد و نقاط ضعف را بشناسد، لذا آراء مختلف را مورد توجه قرار می‌دهد: «کسی که از آراء مختلف استقبال کند، به مواضع خطا آکاه می‌شود.» [امام علی(ع)]
    مفهوم این بیان علوى آن است که: کسى که از آراء گوناگون استقبال نمی‌کند، و تحمل شنیدن حرف‌هاى دیگران را ندارد، نمی‌تواند به اشتباهات پى برد، و چون اندیشه و فکر خود را برتر از دیگران می‌داند در معرض هلاکت قرار دارد: «آن کس که عقل خود را کافی داند، می‌لغزد» ،« کسی که به استبداد، رأی خود را برگزیند هلاک شود» [امام علی(ع)].
  • یکى از متفکران بزرگ اسلامى [=شهید مطهری]، با توجه به داستان موسى و خضر در قرآن کریم، مرز سکوت و اعتراض در برابر پیشوا را چنین تبیین می‌کند: «یک نکته بزرگ که از این داستان استفاده می شود این است که: تابع و پیرو تا آنجا تسلیم متبوع و پیشوا است که اصول و مبادى و قانون، نشکند و خراب نشود. اگر دید، آن متبوع کارى بر خلاف اصول و مبانى انجام می‌دهد، نمی‌تواند سکوت کند، گو اینکه در این داستان، عملى که عبد صالح کرد، از نظر خود او که افق وسیع‌ترى را می‌دید و به باطن موضوع توجه داشت بر خلاف اصول نبود، بلکه عین وظیفه و تکلیف بود، ولى سخن در این است که چرا موسى صبر نمی‌کرد و زبان به انتقاد می‌گشود، با اینکه وعده می‌داد و به خود تلقین می‌کرد که اعتراض نکند باز هم اعتراض و انتقاد می‌کرد؟
    نقص کار موسى در اعتراض و انتقاد نبود، در این بود که به رمز مطلب و باطن کار آگاه نبود، البته اگر به رمز مطلب آگاه می شد اعتراض نمی کرد، و مایل بود که برسد به مطلب، ولى مادامى که از نظر او عملى بر خلاف اصول و قانون الهى است ، ایمان او به او اجازه نمی دهد که سکوت کند بعضى گفته‌اند که اگر تا قیامت عمل عبد صالح تکرار می شد، موسى از اعتراض و انتقاد باز نمى‌ایستاد، مگر اینکه به رمز مطلب آگاه می‌شد.» [نقل شده در کتاب ده گفتار، ص115]

(مقاله‌ی «نصیحت ائمه مسلمین»، محمد سروش محلاتی، نشریه حکومت اسلامی، شماره اول، 1375، ص135)

متن کامل این مقاله را می‌توانید در اینجا ببینید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *