دین‌داران خیانت‌پیشه را پشتیبان مباش… (نگاهی به آیه 105 سورۀ نساء)

🔸 در آیۀ 105 سورۀ نساء چنین آمده است:

إِنّا أَنزَلنا إِلَيكَ الكِتابَ بِالحَقِّ لِتَحكُمَ بَينَ النّاسِ بِما أَراكَ اللَّهُ ۚ وَلا تَكُن لِلخائِنينَ خَصيمًا
ما این کتاب را به حق بر تو نازل کردیم، تا میان مردم به [موجب‌] آنچه خدا به تو آموخته داوری کنی، و زنهار جانبدار خیانتکاران مباش.

داوری به حق بین مردم در اختلافاتی که دارند، از وظایفی است که خدا به دوش پیامبر(ص) گذاشته است. کتاب خدا زمینۀ این داوری را فراهم می‌کند، و داوری پیامبر(ص) نیز بر پایۀ کتاب و دانشی بوده که خدا به او عطا کرده بود.

طبیعتاً این بدان معنی نیست که تمام موارد اختلاف، به صورت مصداقی، در کتاب مطرح شده باشد. اما اصول کلی‌ای که در کتاب وجود دارد و ارزش‌هایی که پیامبر(ص) از کتاب آموخته و به آنها پایبند است، بنیادی برای داوری فراهم می‌کند.

🔸 انتهای آیۀ 105، یکی از این اصول کلی یادآوری شده است: هرگز جانبدار خائن مباش!

مقصود از خائن چه کسی است؟ آیۀ 107 در توضیحی بیشتر، پیامبر را از پشتیبانی از «کسانی که بر خویشتن خیانت می‌کنند» باز می‌دارد. حالا مقصود از خیانت به خود چیست؟

در سطح فردی، می‌توان گفت مقصود کسی است که با انجام بدی، به خود ضربه زده است. اما توضیحی که المیزان در این رابطه آورده، با این آیات سازگارتر است. بنا به سخن المیزان، آن اختلافی که در این آیات از آن سخن رفته نتیجۀ جرمی اجتماعی (مثلاً سرقت) است، و مجرم با این جرم به کل جامعۀ مؤمنین – که همچون اعضای یک پیکر به هم پیوسته هستند – ضربه زده است:

مؤمنين تنِ واحدى فرض شده و اموال مؤمنين، اموال آن يك تن فرض شده، به طورى كه اگر مال يكى به سرقت برود ديگران مسئولند، و ديگران بايد رعايت احترام مال او را بكنند و در حفظ و حمايت آن اهتمام بورزند. بنابراين اگر بعضى از [اعضای] اين تن واحد به مال بعض ديگر تعدى كند در حقيقت به خود تعدى و خيانت كرده است.

🔸 اما چرا این توصیه که «هرگز جانبدار خائن مباش» اینجا به تأکید بیان شده؟ در چنین موقعیتی، چه دلایلی ممکن است باعث شود حاکم به پشتیبانی از خائن برخیزد؟

یکی از دلایل مهم، تعلقات خانوادگی یا قومی است. این چیزی است که در آیۀ 135 از همین سوره به آن اشاره می‌شود:

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنوا كونوا قَوّامينَ بِالقِسطِ شُهَداءَ لِلَّهِ وَلَو عَلىٰ أَنفُسِكُم أَوِ الوالِدَينِ وَالأَقرَبينَ
ای کسانی که ایمان آورده‌اید، پیوسته به عدالت قیام کنید و برای خدا گواهی دهید، هر چند به زیان خودتان یا [به زیان‌] پدر و مادر و خویشاوندان [شما] باشد

اما در آیات این سوره به بهانۀ ظریف‌تری برای پشتیبانی از «خائن» نیز اشاره شده است: همبستگی دینی. در مدینه‌ای که بین مسلمانان و یهود تنش و درگیری وجود داشته، ممکن بود عده‌ای از مسلمانان انتظار داشته باشند که در اختلافاتی که بین ایشان و یهودیان پیش می‌آید حاکم شهر جانب ایشان را بگیرد. اگر مسلمانان مدینه همچون اعضای یک پیکر بودند، آیا حکم کردن پیامبر(ص) بر علیه یکی از ایشان حکم بر علیه همۀ مسلمانان محسوب نمی‌شد؟

این شکل از همبستگی با روحیۀ جاهلی سازگار بود، و از همین رو عده‌ای به آن باور داشتند. در جاهلیت، در اغلب موقعیت‌ها اعضای یک قبیله در هر حالتی از هم پشتیبانی می‌کردند؛ فارغ از اینکه حق به جانب ایشان بود یا نه. ایشان صدمه به هر یک از اعضای قبیله را صدمه به کل قبیله می‌دانستند. در این شکل «قبیله‌گرایی»، اشخاص برای حق و حقیقت مرتبه‌ای پایین‌تر از پشتیبانی از اعضای قبیله قائل بودند. و دقت کنید که اعضای قبیله، به یک نیای واحد متصل می‌شدند و اعضای قبیله با یکدیگر نسبت خویشاوندی داشتند.

🔸 اسلام، مسلمانان را همچون یک پیکر می‌داند. اما پرسش‌های مهمی وجود دارند: چه چیزی سلامت این پیکر واحد را تضمین می‌کند؟ اعضای این پیکر چگونه باید از یکدیگر پشتیبانی کنند؟

می‌بینیم که آن ارزش جاهلیِ «همواره پشتیبان برادرت باش» در اسلام نیز وجود دارد، اما چرخشی بنیادین یافته است:

پیامبر خدا به یارانش گفت: برادرت را یاری کن، چه ظالم باشد و چه مظلوم! گفتند: چگونه یاری کنیم ظالم را؟- گفت که: او را از ظلم کردن باز دارید تا ظلم نکند.

می‌توان گفت که یکی از مهم‌ترین چیزهایی که به پیکر واحد مسلمانان آسیب می‌زند، ستم اعضای آن است. و یکی از مهم‌ترین حمایت‌های اعضای دیگر آن است که این عضو را از ستم باز دارند.

این منطبق با تفسیری است که المیزان از آیۀ 107 این سوره دارد.

🔸 این آیات در ادامه به آیۀ 123 سوره می‌رسند:

لَيسَ بِأَمانِيِّكُم وَلا أَمانِيِّ أَهلِ الكِتابِ ۗ مَن يَعمَل سوءًا يُجزَ بِهِ وَلا يَجِد لَهُ مِن دونِ اللَّهِ وَلِيًّا وَلا نَصيرًا
این [=حمایت خدا و پیامبر] نه براساس آرزوها و پندارهای شما مسلمانان است و نه براساس آرزوها و پندارهای اهل کتاب. هر کس بدی کند جزای آن را خواهد دید، و جز خدا کارساز و یاوری برای خود نخواهد یافت.

این آیه در هم کوبندۀ هر گونه آرزو و پنداری است که در ما این توهم را ایجاد می‌کند که می‌توان بدون عمل درست و بایسته، از حمایت خدا در دنیا، و در آخرت، بهره‌مند شد. شکلی از این توهم توسط بعضی علمای دین در طول تاریخ ایجاد شده، آنجا که شیعیان را، یا دوست‌داران علی(ع) را، یا کسانی که بر حسین(ع) اشک می‌ریزند را، اهل نجات جلوه داده‌اند(1)ادعای دیگری، که مرتبط با این توهم است، این است که نجات منحصر به مسلمانان است. این ادعا از اساس با تصور اسلام از نجات در تضاد است. هدف خدا و پیامبر این بوده که عموم مردم، هر جا و بر هر آیینی که باشند را به طریق هدایت دعوت کنند. پیامبر(ص) حتی از قریشی که سال‌ها با او جنگیده بودند در گذشت، چرا که به دنبال هدایت ایشان بود، نه مرزبندی‌های بی‌هدف.

اگر بنا به ادعای شخصی مسلمان، شخصی از دین دیگر بر طریق گمراهی است، وظیفۀ مسلمانی او این است که به وی کمک کند، نه اینکه دربارۀ او به قضاوت بنشیند و او را اهل آتش و خود را اهل نجات قلمداد کند! این حکایت که حضرت عیسی(ع) نقل شده نیز در این باب شنیدنی است:

دو نفر یکی فریسی (=عالم دین یهود) و دیگری باج‏گیر به هیکل (=معبد) رفتند تا عبادت کنند. * آن فریسی ایستاده بدین‏طور با خود دعا کرد که «خدایا تو را شکر می‏کنم که مثل سایر مردم حریص و ظالم و زناکار نیستم و نه مثل این باج‏گیر! * هر هفته دو مرتبه روزه می‏دارم و از آنچه پیدا می‏کنم ده یک می‏دهم.» * اما آن باج‏گیر دور ایستاده نخواست چشمان خود را به سوی آسمان بلند کند بلکه به سینۀ خود زده گفت: «خدایا بر منِ گنهکار ترحم فرما!» * به شما می‏گویم که این شخص عادل کرده شده به خانۀ خود رفت، به خلاف آن دیگر. زیرا هرکه خود را برافرازد پست گردد و هرکس خویشتن را فروتن سازد سرفرازی یابد.
.

🔸 در یک از شأن نزول‌های نقل شده برای این آیات، گفته شده که شخصی از خانه‌ای زرهی را دزدید، و بعد، وقتی دید که ممکن است مال دزدی نزد او پیدا شود و گرفتار شود آن زره را به خانۀ یک یهودی انداخت.

آن یهودی متهم به دزدی شد، و همسایگان سارق واقعی شروع به بدگویی در مورد آن یهودی کردند، از جمله گفتند: «این یهودی خبیث به خدا کفر می‌ورزد و نیز به آنچه تو آورده‌ای ایمان ندارد»!(2)روشن است که این افراد احتمالاً این سخنان را از روی غرض می‌گفتند. اما نکتۀ جالب این است که ممکن است این حرف آنها اصلاً صحت هم داشته، یعنی شاید آن شخص یهودی واقعاً بدذاتی و غرض‌هایی در خود داشته و آن را آشکار هم می‌کرده! و در این صورت طبیعی است که آنان بیشتر به اینکه بتوانند چنین شخصی را متهم کنند و خود را برهانند طمع بورزند.

این تکنیک، یعنی آشکار کردن عیوبی از متهم که هیچ ربطی به اتهام ندارد، توسط رژیم‌های استبدادی مورد استفادۀ فراوان قرار می‌گیرد. مثلاً ممکن است شخصی به یک اتهام سیاسی مورد محاکمه باشد، ولی ناگهان راجع به فساد جنسی او نیز ادعاهایی مطرح می‌شود! این ادعاها، حتی اگر ثابت هم شوند، از لحاظ حقوقی نباید تأثیرگذار باشند؛ ولی با فشاری که در افکار عمومی و نیز بر قاضی وارد می‌آورند، عملاً در تعیین حکم مؤثرند.

در این ماجرا بود که خداوند آیات 105 به بعد را نازل نمود: «ما این کتاب را به حق بر تو نازل کردیم، تا میان مردم به [موجب‌] آنچه خدا به تو آموخته داوری کنی، و زنهار جانبدار خیانتکاران مباش.»

🔸 مسلمانی، برچسبی نیست که عده‌ای به خود بچسبانند تا از مزایایی بهره‌مند شوند. مسلمانی، حقیقتی در دل، در منش، و در عمل است. دادن آرایشی «زیبا»(3)حَسَن به قلب و زندگی است. و رو کردن به «حقیقت»، و به خداوند حق است:

وَ مَن أَحسَنُ دينًا مِمَّن أَسلَمَ وَجهَهُ لِلَّهِ وَهُوَ مُحسِنٌ وَاتَّبَعَ مِلَّةَ إِبراهيمَ حَنيفًا ۗ وَاتَّخَذَ اللَّهُ إِبراهيمَ خَليلًا
و دین چه کسی نیکوتر است از آن کس که خود را تسلیم خدا کرده و «محسن» است و از آیین ابراهیم حق‌گرا پیروی نموده است؟ و خدا ابراهیم را دوست گرفت(4)آیۀ 125 از همین سوره.

پی‌نوشت

پی‌نوشت
1 ادعای دیگری، که مرتبط با این توهم است، این است که نجات منحصر به مسلمانان است. این ادعا از اساس با تصور اسلام از نجات در تضاد است. هدف خدا و پیامبر این بوده که عموم مردم، هر جا و بر هر آیینی که باشند را به طریق هدایت دعوت کنند. پیامبر(ص) حتی از قریشی که سال‌ها با او جنگیده بودند در گذشت، چرا که به دنبال هدایت ایشان بود، نه مرزبندی‌های بی‌هدف.

اگر بنا به ادعای شخصی مسلمان، شخصی از دین دیگر بر طریق گمراهی است، وظیفۀ مسلمانی او این است که به وی کمک کند، نه اینکه دربارۀ او به قضاوت بنشیند و او را اهل آتش و خود را اهل نجات قلمداد کند! این حکایت که حضرت عیسی(ع) نقل شده نیز در این باب شنیدنی است:

دو نفر یکی فریسی (=عالم دین یهود) و دیگری باج‏گیر به هیکل (=معبد) رفتند تا عبادت کنند. * آن فریسی ایستاده بدین‏طور با خود دعا کرد که «خدایا تو را شکر می‏کنم که مثل سایر مردم حریص و ظالم و زناکار نیستم و نه مثل این باج‏گیر! * هر هفته دو مرتبه روزه می‏دارم و از آنچه پیدا می‏کنم ده یک می‏دهم.» * اما آن باج‏گیر دور ایستاده نخواست چشمان خود را به سوی آسمان بلند کند بلکه به سینۀ خود زده گفت: «خدایا بر منِ گنهکار ترحم فرما!» * به شما می‏گویم که این شخص عادل کرده شده به خانۀ خود رفت، به خلاف آن دیگر. زیرا هرکه خود را برافرازد پست گردد و هرکس خویشتن را فروتن سازد سرفرازی یابد.

2 روشن است که این افراد احتمالاً این سخنان را از روی غرض می‌گفتند. اما نکتۀ جالب این است که ممکن است این حرف آنها اصلاً صحت هم داشته، یعنی شاید آن شخص یهودی واقعاً بدذاتی و غرض‌هایی در خود داشته و آن را آشکار هم می‌کرده! و در این صورت طبیعی است که آنان بیشتر به اینکه بتوانند چنین شخصی را متهم کنند و خود را برهانند طمع بورزند.

این تکنیک، یعنی آشکار کردن عیوبی از متهم که هیچ ربطی به اتهام ندارد، توسط رژیم‌های استبدادی مورد استفادۀ فراوان قرار می‌گیرد. مثلاً ممکن است شخصی به یک اتهام سیاسی مورد محاکمه باشد، ولی ناگهان راجع به فساد جنسی او نیز ادعاهایی مطرح می‌شود! این ادعاها، حتی اگر ثابت هم شوند، از لحاظ حقوقی نباید تأثیرگذار باشند؛ ولی با فشاری که در افکار عمومی و نیز بر قاضی وارد می‌آورند، عملاً در تعیین حکم مؤثرند.

3 حَسَن
4 آیۀ 125 از همین سوره

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *