مبارزه در راه خدا و آنان که ضعیف نگه داشته شده‌اند (نگاهی به آیۀ 75 سورۀ نساء)

🔸 در آیه ٧۵ سورۀ نساء، سخن از نبرد در راه خدا و در راه ضعیف نگه داشته‌شدگان است. این آیات مربوط به شرایطی است که مردم مدینه برای دفاع از خود در مقابل تهاجم قریش، به نبرد فرمان داده شدند. مسلمانان در طول ١٣ سالی که در مکه بودند و نیز در ماه‌های ابتدایی حضور در مدینه اجازۀ نبرد نداشتند (1)ابتدای آیۀ ٧٧ از سوره نساء نیز به این موضوع اشاره دارد. اجازۀ نبرد، مسئولیتی تازه را برای مسلمانان ایجاد کرد؛ مسئولیتی که بعضی از مؤمنین از آن بیم داشتند:

[…] چون كارزار بر آنان مقرر شد، بناگاه گروهى از آنان [=مسلمانان] از مردم [=مشركان مكّه‌] ترسيدند مانند ترس از خدا يا ترسى سخت‌تر. و گفتند: «پروردگارا، چرا بر ما كارزار مقرّر داشتى؟ چرا ما را تا مدتى كوتاه مهلت ندادى؟» (2)آیۀ 77

🔸 این ترس از آنِ مؤمنین است؛ همان کسانی که به تعبیر همین آیۀ 77، دعوت به برپایی نماز و دادن زکات را پذیرفته بودند. این ترسی است که در دل اغلب ما، اگر در موقعیتی مشابه قرار گیریم، وارد می‌شود. ترس از ناامنی و به خطر افتادن زندگی‌ای که برای خود ساخته‌ایم، خانواده‌مان، و جانمان.

این ترس دست و پایمان را می‌بندد و ما را به «بخل» و حفظ داشته‌هایمان، و به محافظه‌کاری می‌کشاند.

🔸 در آیۀ 75، خداوند نبرد در راه یاریِ «ضعیف‌داشته‌شدگان» را چسبیده به نبرد در راه خود ذکر می‌کند. گویی که نبرد برای رهایی ستم‌دیدگان مصداق مهمی از نبرد در راه خدا است.

یادآوری این نکته که هدف این نبرد چیست، این که به دنبال رهایی برادران و خواهران‌مان هستیم، تا همگی با یکدیگر به نزد پروردگارمان درآییم، شوقی بر می‌انگیزد که با آن می‌توان به مقابله با ترس‌ها رفت.

🔸 در آن روزگارِ خاص، نبرد آن روشی بوده که خدا و مؤمنان گمان می‌بردند هدف مطلوب را حاصل می‌کند. امروز اما باید نبردهایی را در شکل‌های متنوع برپا کنیم.

اگر هدف خارج کردن مردم از سیطرۀ ستم، و یاری ایشان در راه رسیدن به پروردگار باشد، باید به دقت به این فکر کنیم که چه مسیری ما را به این هدف می‌رساند.

🔸امروزه مصداق‌های ستم بسیار گسترده هستند. و در نتیجه راه‌های مبارزه با ستم هم گسترده و متنوعند.

مثلاً بسیاری از دانش‌آموزان جامعۀ ما اکنون تحت ستم هستند. مقصودم صرفاً دانش‌آموزان محرومی که به خاطر نداشتن امکانات برای فهم همین درس‌هایی که در کتاب‌های درسی وجود دارد دچار مشکلند، نیست. اگر فکر کنیم که زندگی در این جامعه مستلزم چه دانش‌ها و چه مهارت‌هایی است، متوجه می‌شویم که حتی دانش‌آموزان مرفه هم به خاطر بی‌بهرگی از آموزش‌های متناسب با این نیازها تحت ستم هستند.

بسیاری از دانش‌آموزان ما در طول 12 سال تحصیل چیز چندانی در مورد برقراری روابط سالم، همکاری با دیگران در راه یک هدف، هنر مطالعه و کسب دانش، عشق، کسب اخلاقی معیشت، سیاست، تأثیر اجتماع بر زندگی افراد، مسائل مهم جهانی، تاریخ، دین، ادبیات، حل مسئله، خودشناسی، و هزار چیز ضروری دیگر نمی‌آموزند. و این‌ها دانش‌هایی مستحب نیستند؛ بدون آنها زندگی مصیبت است!

کافی است به این فکر کنیم که دانستن چند نکتۀ کلیدی در مورد عشق ممکن است از یک ازدواج غلط جلوگیری کند؛ ازدواجی که می‌تواند تمام آیندۀ شخص را زیر و رو کند. یا دانستن اندک چیزی دربارۀ اثرگذاری اجتماعی، باعث وارد شدن به فعالیت‌های متفاوت، و آشنا شدن با آدم‌های متفاوت می‌شود، و زندگی‌ِ تازه‌ای ساخته می‌شود.

یا کافی است به این فکر کنیم که جهل در مورد «مرگ»، چطور آدم‌ها را ناامید، ترسو و ذلیل می‌کند و آنها را به انتخاب‌هایی فاجعه‌بار می‌کشاند.

جهل، دلیلِ اصلی بدترین اتفاق‌هایی که ممکن است بتوان برای کسی تصور کرد. این غیرمنصفانه نیست اگر بگوییم با نگه داشتن کودکان و نوجوانان این سرزمین در جهل، آن‌ها را با دست‌های خودمان به سمت دره‌های مرگبار هل می‌دهیم! و گاه در ما امیدی احمقانه (که به شکلی احمقانه‌تر خود را «توکل به خدا» می‌نامد) نیز سو سو می‌زند و در تلاش است تا مانع باور سقوط‌های مصیبت‌بار پیشِ رو شود!

🔸 نبرد برای تغییر این وضعیت شکل‌های گوناگونی دارد؛

  • آن والدین مطالبه‌گری که ارائۀ دانش‌های ضروری را از مدرسه‌ها می‌خواهند، و زیر بار رقابت‌های بی‌فایده و کلاس‌های خصوصی و … نمی‌روند،
  • کسی که برای در اختیار قرار دادن دانش‌های ضروری دانش‌آموزان می‌کوشد،
  • کسی که با نقد نظام آموزشی در تغییر آن می‌کوشد،
  • کسی که در آموزش والدین می‌کوشد،
  • کسی که دغدغۀ ایجاد عدالت آموزشی را دارد،

هر کدام به شکلی در مبارزه برای نجات این «ضعیف‌داشته‌شدگان» هستند.

و این تنها یک مثال از مبارزه‌های لازمِ امروزین است؛ باید به انواع مستضعفین دیگر در جامعۀ امروز به دقت فکر کنیم؛ زنان، سالمندان، تهیدستان، معلولین، زندانیان و … . و باید برای هر حوزه مبارزه‌ای شایسته تدارک ببینیم.

🔸 اکنون از خودمان بپرسیم، که به راستی «چرا در راه خدا و مردان و زنان و كودكان مستضعف مبارزه نمی‌کنیم؟»

این سخن خداوند یک شماتت کلی نیست، بلکه یک پرسش مشخص است. این پرسش به پاسخ‌هایی روشن و دقیق احتیاج دارد تا ما را به برنامه‌های عملیِ مشخصی برساند.

مثلاً باید روشن شود که:

  • برای چه هدفی می‌خواهیم مبارزه کنیم؟
  • مبارزه برای آن هدف چه مصداق‌هایی و چه راه‌هایی دارد؟
  • اولویت برای من شروع از کدام راه است؟
  • کِی و چگونه می‌خواهم کارم را شروع کنم؟

 

سپس برای اینکه روشن شود چرا مبارزه را شروع نمی‌کنیم، به این فکر کنیم که:

  • چه موانع بیرونی در راه وجود دارد؟ برای آنها می‌خواهم چه کنم؟
  • چه ترس‌های درونی دارم که دست و پایم را می‌بندند؟ برای آنها می‌خواهم چه کنم؟

 

🔸 از هر امکانی که داریم، فکر تیز، برنامه‌ریزی، کار گروهی، مطالعه و یادگیری، چیدن استراتژی‌های عملی و … باید استفاده کنیم در این مبارزه. این مبارزه چیزی نیست که با نارضایتی‌های کلی و «نق زدن» به فرجام برسد. و توصیف قرآن از یاری خدا به مؤمنان در جهادهایشان، تصویری به ما می‌دهد از همراهی خدا در جهادهایمان. از تحلیل‌های قرآن (مثلاً تحلیل جنگ احد در سورۀ آل‌عمران) می‌توانیم برای داشتن مبارزه‌ای پاک‌تر بهره بگیریم.

 

پی‌نوشت

پی‌نوشت
1 ابتدای آیۀ ٧٧ از سوره نساء نیز به این موضوع اشاره دارد
2 آیۀ 77

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *