نکات و پرسش‌هایی دربارۀ آیه 34 سورۀ نساء

🔸 آیه 34 سورۀ نساء مجادله‌برانگیزترین آیۀ قرآن است. و این طور که به نظر می‌رسد، وجود چنین آیه‌ای در قرآن آزمایشی جدی را برای بسیاری از متفکران پدید آورده است! در تلاش‌هایی که برای تفسیر (و در بسیاری موارد، توجیه برداشتی از) این آیه شده، روشن می‌شود که این متفکران در حوزۀ زنان به طور خاص، و در حوزۀ اجتماعی اسلام چه تصور و برداشتی دارند.

در ادامه به امید خدا اشاره‌ای به بعضی از چالش‌ها و پرسش‌های موجود خواهم داشت. یادآوری می‌کنم که طبق روال همیشگی، قصد من در نوشتن متن‌ها به هیچ وجه ارائۀ تحقیق‌های جامع راجع به آیات نیست. این متن‌ها همگی در فرصت‌های بسیار محدود نوشته می‌شوند، و هدف اصلی ایجاد درگیری و پرسش و اشتیاق برای تفکر و تحقیق است.

🔸به عنوان مقدمه، یادآوری دو نکتۀ مهم ضرورت دارد.

نکتۀ اول اینکه عمل به قرآن، مثل عمل به هر متن یا ایدۀ دیگری، باید عقلاً برای انسان‌ها سودمند باشند. اگر روشن باشد که عمل به برداشتی از قرآن عقلاً ضرر دارد، با تمسک به هیچ دلیلی (از جمله این این متن مقدس است، یا خدا بهتر از آدم خیر آدم را می‌شناسد، یا …) نمی‌توان آن عمل را موجه شمرد.

این موضوع از نظر عقل کاملاً واضح است، و مورد تأیید قرآن نیز هست:

وَلا تَقفُ ما لَيسَ لَكَ بِهِ عِلمٌ ۚ إِنَّ السَّمعَ وَالبَصَرَ وَالفُؤادَ كُلُّ أُولٰئِكَ كانَ عَنهُ مَسئولًا
و چیزی را که بدان علم نداری دنبال مکن، زیرا گوش و چشم و قلب، همه مورد پرسش واقع خواهند شد(1)سورۀ اسراء، 36
.

🔸 نکتۀ دوم، که به نظرم از حیث اهمیت دست کمی از نکتۀ اول ندارد، این است که آیات قرآن را نمی‌توان به صورت منفرد فهم کرد. یعنی برای فهم هر آیه، هم باید به آیات دیگر در کل قرآن توجه کرد، و هم باید به مقدمه و زمینه‌چینی بحث، یعنی به آیاتی که نهایتاً به آیۀ مورد نظر می‌رسد.

این مورد هم کاملاً واضح به نظر می‌رسد. در مورد هر متنی، اگر تصور کنیم که با گوینده‌ای عاقل سر و کار داریم، کاملاً طبیعی است که برای فهم بخشی از متن سراغ بخش‌های مرتبط برویم.

🔸 با وجود وضوح دو نکتۀ بالا، تفاسیر زیادی از آیۀ 34 وجود دارد که این نکات را در نظر نمی‌گیرند.

دو فرازی از آیه که بیشتر مورد بحث هستند این‌ها هستند:

1- «قوّام» بودن مردان بر زنان (که معمولاً به معنای «سرپرستی» در نظر گرفته می‌شود.)

2- اجازه دادن به مردان برای زدن زنان

تفسیرهایی وجود دارند که به سادگی این آیه را بر اساس برتری ذاتی مرد بر زن توجیه می‌کنند. برای مثال، ممکن است گفته شود که مردان به طور کلی از حیث عقلی بر زنان برتری دارند، و جنبۀ احساسی زنان پررنگ‌تر است، بنابراین طبیعی است که مردان سرپرست زنان باشند. یا طبیعی است که مردان، این زنانی را که به صورت احساسی ممکن است تصمیم غلطی بگیرند، تنبیه کنند تا سر عقل بیایند! وجالب این است که این تفسیرها به ظاهر خود را بر روایاتی هم متکی می‌کنند.

مشکل این تفسیرها کجاست؟ بر اساس دو نکتۀ گفته شده در مقدمه، دو مشکل بسیار مهم وجود دارد:

1- این تفسیرها به وضوح خلاف واقع هستند، و خلاف سود عقلانی انسان‌ها. برای مثال تنها با اندکی چشم باز کردن و نگاه به دنیای اطراف‌مان، می‌بینیم که مردان بی‌شماری تصمیم‌های احساسی بی‌پایه می‌گیرند، و زنان بی‌شماری تصمیم‌هایی می‌گیرند که بسیاری عقلانی هستند. این تفسیرها حقیقت دنیا و انسان را نادیده گرفته‌اند، و از این رو گزاف و باطل، و از این گذشته، غیر متقیانه(2)شاید این پرسش پیش بیاید که چرا غیرمتقیانه؟ سخنی به این مضمون از امام صادق(ع) نقل شده که: «اعتقاد به عدل [خداوند] این است که چیزی که از مخلوق ناپسند است را به خالق نسبت ندهی.» اگر این را بپذیریم که صدور حکم دربارۀ مردم بی‌توجه به شرایط واقعی مردم عملی ناپسند است، نسبت دادن این عمل به خالق «بی‌پروایی» است.هستند.

قائل بودن چنین برتری‌ِ بی‌دلیلی برای مردان و دادن یک جایگاه خاص در خانواده و جامعه بر این اساس به مردان، به زیان زنان، به زیان کل جامعه و حتی به زیان خود مردان است.

2- این تفسیرها خلاف قرآن هستند. قرآن در این موضوع صریح است که بین زن و مرد تفاوت ذاتی وجود ندارد؛ گوهر وجودی زن و مرد یک چیز است و نمی‌توان یکی را بر دیگری برتر دانست. تفاوت زن و مرد بنا به قرآن، تفاوتی است که صرفاً برای به وجود آمدن رابطه‌ای بین دو جنس مخالف، که نتیجۀ آن می‌تواند رسیدن به «آگاهی» باشد لازم است(3)بنا به آیۀ 13 سورۀ حجرات، و به هیچ وجه نمی‌تواند مستمسک غلبۀ ناعادلانۀ یک طرف بر دیگری باشد.

برای دیدن این موضوع لازم نیست از جاهای مختلف قرآن شاهد بیاوریم؛ چنان‌که در متن پیش گفته شد، اصلاً خودِ سورۀ نساء با همین سخن شروع می‌شود. آیۀ 1 سورۀ نساء مقدمۀ همۀ سوره، و سنگ بنای فهم آیات سوره است.

بنابراین این تفاسیر قرآن را، و حتی آیات پیشین خودِ همین سوره را در نظر نگرفته‌اند، و از این رو باز هم غیر متقیانه هستند. در واقع ادعای پنهان این تفاسیر این است که نازل‌کنندۀ قران موجودی غیر حکیم است که حرف‌هایی متناقض می‌زند.

🔸 درک مقصود قرآن از «قوّام» بودن ساده‌تر است. چنین به نظر می‌رسد که این به یک مسئولیت (و نه صرفاً یک حق) اشاره می‌کند، مسئولیت حفظ خانواده توسط مردان که به خصوص در جامعۀ زمان پیامبر(ص) بسیار پررنگ بوده است. در این متن اما در این مورد چیز بیشتری نخواهم نوشت.

🔸 اما اجازۀ زدن زنان در صورت ترس از «نشوز» ایشان، بسیار چالش‌برانگیزتر است. در مورد خود معنای «نشوز» بحث‌های زیادی وجود دارد. به طور کلی، می‌توانید تصور کنید که «نشوز» به وجود آمدن وضعیتی از جانب یکی از دو طرف (نه صرفاً زن(4)در آیۀ 128 سورۀ نساء در مورد نشوز مردان سخن رفته است. ) است که اصل پیوند ازدواج را تهدید می‌کند. در این متن در این مورد هم چیزی نخواهم گفت، و تنها به تلاش‌هایی که برای توضیح «فاضربوهنّ» صورت گرفته و پرسش‌هایی که باقی می‌مانند خواهم پرداخت.

در این متن کاری به مفسرانی که احکام کلی و بر اساس تصوری از ذات انسان در مورد روابط مردان و زنان صادر می‌کنند ندارم؛ کسانی که مثلاً می‌گویند با توجه به ماهیت وجودی زن و مرد، علی‌الاصول در شرایطی خاص مرد چاره‌ای ندارد از اینکه زن را کتک بزند، و شاید حتی از حیث روانی برای زنان هم خوب باشد که کتک بخورند!(5)از جمله رجوع کنید به تفسیر نمونۀ آقای ناصر مکارم شیرازی. جاهلانه و غیر متقیانه بودن چنین تفسیرهایی اظهر من الشمس است.

در ادامه بعضی تلاش‌های قابل احترام‌تری که به آنها برخورده‌ام را به شکلی خیلی مختصر می‌آورم، هر چند تصورم این است که این تلاش‌ها باز هم چالش را کاملاً حل نمی‌کنند. در هر مورد نقد خودم را هم بیان می‌کنم.

🔸 بعضی مفسران قائل به این هستند که کلمۀ «ضرب» اصلاً اینجا به معنی زدن نیست. معنی دیگر «ضرب» در زبان عربی به معنی پیمودن راه است. در آیات 94 و 101 از همین سورۀ نساء، فعل «ضربتم» به این معنی به کار رفته است.

برای مثال آقای خرمشاهی در ترجمۀ خود از قرآن این معنی را برگزیده و این بخش از آیه را چنین ترجمه کرده‌اند:

و زنانی که از نافرمانیشان نگرانید، باید نصیحتشان کنید و [سپس‌] در خوابگاهها از آنان دوری کنید [و سپس اگر لازم افتاد] آنان را ترک کنید آنگاه اگر از شما اطاعت کردند، دیگر بهانه جویی [و زیاده‌روی‌] نکنید، خداوند بلندمرتبه بزرگوار است‌.

اگر در نظر گرفتن این معنی برای لغت از حیث زبان عربی مشکلی نداشته باشد(6)من در این زمینه تخصص کافی ندارم.، کل آیه معنایی معقول خواهد داشت و با آیۀ بعد نیز سازگاری خوبی دارد.

مشکل اما اینجاست که چرا این معنی در طی سالیان، توسط هیچ یک از علمای اسلام به کار نرفته است؟ و چرا در روایات نقل شده فقط به همان معنای «زدن» اشاره شده است؟ بنابراین این چالش همچنان باقی می‌ماند که آیا واقعاً اجازه داریم این معنای لغوی جدید را در نظر بگیریم؟ و اگر منظور قرآن واقعاً این بوده، چرا کلمۀ دیگری را به کار نبرده که چنین دوپهلو نباشد؟

🔸 در سخن بعضی دیگر از مفسران بر این تأکید شده که بنا به آیات صریح قرآن، هیچ کس حق ندارد دیگری را از روی هوای نفس، و به هر شکلی که خواست تنبیه کند. تنبیه، صرفاً به قصد اصلاح، و با شرایطی دقیق موجه است. در روایت‌هایی هم بر این موضوع تأکید شده که تنبیه در این آیه به هیچ وجه نباید آزارنده باشد.

مشکل اما اینجاست که دقیقاً در چه شرایطی تنبیه بدنی جنبۀ اصلاحی پیدا می‌کند؟ اینکه به طور کلی بگوییم در «بعضی شرایط» این تنبیه ضروری است کفایت نمی‌کند، کدام شرایط؟ چگونه ممکن است شرایطی پیش بیاید که هیچ راه دیگری جز تنبیه کارساز نباشد؟ و آیا در چنین شرایط ممکن است تنبیه کارساز باشد؟ و از این گذشته، مسئله این است که آیا می‌توان چنین اجازه‌ای را برای عموم مردان یک جامعه صادر کرد؟ در حالی که بسیاری از آنها اصلاً توانایی درک صحیح شرایط را ندارند؟

🔸 برخی به این نکته اشاره کرده‌اند که بنا به همین آیه و دیگر دستورات قرآن، می‌توانیم نتیجه بگیریم که قرآن توصیه به زدن نکرده، بلکه آن را به تأخیر انداخته، و دو مرحلۀ دیگر (سخن گفتن و ترک کردن در بستر) را پیش از آن گذاشته. به عبارتی، برای مردانی که در آن زمان زدن زنان را حق خود می‌دانسته‌اند، بلکه طبق فرهنگ پیشین گاه اصلاً زنان را مایملک خود می‌دانسته‌اند، دو پیش‌شرط گذاشته و کارِ ایشان را دشوارتر کرده، و این در مسیرِ این هدف بوده که چنین حقی به تدریج برای مردان به کل از میان برود.

این سخن به جایی به نظر می‌رسد، قرآن در موارد دیگری نیز (مثلاً برده‌داری) که امکان حذف فوری یک سنت اجتماعی وجود نداشته، گام‌هایی تدریجی برای اصلاح آن تعریف کرده است. اما مسئله این است که در بعضی موارد نیز احکام اجتماعی قرآن به شدت انقلابی هستند، مثلاً ضرورت حذف ربا یا پرداخت زکات. باید به این پاسخ داد که چرا امکان حذف انقلابی رسمِ زدنِ زنان در صدر اسلام وجود نداشته؟

🔸 نکتۀ دیگری که گفته شده این است که احکام اجتماعی قرآن، همیشه وابسته به شرایط تاریخی انسانی هستند. به عبارتی، چیزی که در این آیه به آن توصیه شده، مناسب افرادی بوده که در شرایط خاص تاریخی اجتماعی در صدر اسلام زندگی می‌کرده‌اند. و گفته شده که ما همیشه باید حکمت احکام را مشخص کنیم، و بر اساس آن حکمت برای جامعه و شرایط خودمان حکم صادر کنیم. بنابراین نمی‌توانیم به آیه برای صدور احکامی در مورد جامعۀ خودمان استناد کنیم.

این سخن نیز سخنی معقول است. اما باز پرسش‌هایی باقی می‌ماند: شرایط خاص زمان پیامبر(ص) چه بوده که باعث می‌شده قرآن همچنان زدن زنان را به عنوان یک امکان باقی بگذارد؟ و وجود این آیه در قرآن، اکنون برای ما چه دارد؟

به عبارتی، در این شکی نیست که برای فهم آیات قرآن باید به شرایط خاص تاریخی زمان پیامبر نگاه کنیم. مثلاً از آیات مربوط به جنگ احد بهره کافی نخواهیم برد اگر شرایط تاریخی واقعه، وضعیت آدم‌ها و انتخاب‌هایی که داشتند را ندانیم. در آیۀ مورد بحث نیز برای فهم معنی «قوّام» بودن مردان و بقیه آیه، باید به آن شرایط نگاه کنیم. ولی پرسش اینجاست: نگاه به آن شرایط به ما، باعث می‌شود چه توضیحی در مورد آیه بدهیم؟

توضیحاتی در مورد «قوّام» بودن مردان با توجه به آن شرایط از جانب محققان ارائه شده است. بنای این توضیحات بر توصیف نظام قبیلگی و نقش مردان و زنان در جامعه است(7)آقای فرهاد شفتی یکی از محققانی هستند که به این باور دارند که احکام اجتماعی قرآن را صرفاً باید در زمینۀ تاریخی آن تفسیر کرد، و نمی‌توان این احکام را بدون توجه به آن زمینه در جامعۀ امروز به کار برد. توضیحاتی از ایشان در مورد بخش اول آیۀ 34 سورۀ نساء را می‌توانید در این آدرس بشنوید.. اما من جایی توضیحی در این مورد ندیده‌ام که «فاضربوهنّ» چگونه در جامعۀ آن زمان معقول و اخلاقی بوده است؟

🔸 به این ترتیب، به نظر من پرسش در مورد معنای این آیه، و حکمت نزول آن در قرآن همچنان باز می‌ماند.

در همان ابتدای شروع این دورۀ مطالعاتی قرآن، مطلب کوتاهی در مورد ضرورت حفظ پرسش‌ها در برابر قرآن نوشتم که مراجعه به آن در این مقام مفید است. این مطلب را در این آدرس مطالعه کنید.

 

پی‌نوشت

پی‌نوشت
1 سورۀ اسراء، 36
2 شاید این پرسش پیش بیاید که چرا غیرمتقیانه؟ سخنی به این مضمون از امام صادق(ع) نقل شده که: «اعتقاد به عدل [خداوند] این است که چیزی که از مخلوق ناپسند است را به خالق نسبت ندهی.» اگر این را بپذیریم که صدور حکم دربارۀ مردم بی‌توجه به شرایط واقعی مردم عملی ناپسند است، نسبت دادن این عمل به خالق «بی‌پروایی» است.
3 بنا به آیۀ 13 سورۀ حجرات
4 در آیۀ 128 سورۀ نساء در مورد نشوز مردان سخن رفته است.
5 از جمله رجوع کنید به تفسیر نمونۀ آقای ناصر مکارم شیرازی.
6 من در این زمینه تخصص کافی ندارم.
7 آقای فرهاد شفتی یکی از محققانی هستند که به این باور دارند که احکام اجتماعی قرآن را صرفاً باید در زمینۀ تاریخی آن تفسیر کرد، و نمی‌توان این احکام را بدون توجه به آن زمینه در جامعۀ امروز به کار برد. توضیحاتی از ایشان در مورد بخش اول آیۀ 34 سورۀ نساء را می‌توانید در این آدرس بشنوید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *