ماجرای اول: محمد و مهدی
محمد، از همان ابتدای ورود به کلاس اول دبستان مشکل داشت؛ قلم را به راحتی نمیتوانست در دست بگیرد، در شناخت آواها خیلی عقبتر از همکلاسیهایش بود، شمردن را بلد نبود، با دوستانش نمیتوانست وارد ارتباط شود، و شاید از همهی اینها بدتر، حرفهای معلم را درست نمیفهمید. این، اولین کلاس آموزشی رسمی او بود. مادر محمد، به علت فقر مالی، پیش از این او را در هیچ نوع کلاس آموزشی ثبتنام نکرده بود.
متأسفانه مشکل محمد روز به روز حادتر میشد. مشکلات مقدماتی او، باعث میشد که با پیشرفت درس احساس ناتوانی بیشتری کند. به ویژه در خواندن و ریاضیات اصلاً پیشرفتی نداشت. البته نوعی اختلال یادگیری هم در او تشخیص داده شد، که همین اختلال هم اگر زودتر تشخیص داده شده بود خیلی راحتتر قابل درمان بود.
از طرف دیگر، چون محمد حتی در صحبتهای معمولی با همکلاسیهایش هم مشکل داشت، به نوعی از جانب آنها طرد شده بود. معلم هم او را شاگردی تنبل میدانست، صرفاً یک دردسر، که در یک کلاس 30 نفره باید به نوعی با او سر کرد و آخر سال به کس دیگری تحویلش داد.
روزی که محمد را دیدیم، فردی گوشه گیر و منزوی بود. به نظر میرسید دلش میخواهد حرف بزند، اما جرأت نمیکرد. آن روز، روزی بود که مادرش، برادر کوچکتر محمد، یعنی مهدی را برای شرکت در یک دورهی رایگان پیشدبستانی آورده بود. دیدن مشکلات پیشآمده برای محمد، باعث شد که مادر او در طول دورهی چند ماههی آموزشی، علیرغم فاصلهی زیاد خانهشان تا مرکز، مهدی را هر جلسه بیاورد و با جدیت مسائل آموزشیاش را پیگیری کند.
مهدی آموزشهای معمول پیشدبستانی را دید، درسهای دبستانش را به راحتی و با نمرههای معقول گذراند. از حیث توانایی ارتباط با دیگران در مقایسه با محمد تفاوت روشنی داشت، و به وضوح از عزت نفس بالایی برخوردار بود.
ماجرای دوم: عباس
وقتی عباسِ 6 ساله برای شرکت در دورهی پیشدبستانی به مرکز مراجعه کرد، تقریباً اصلاً حرفی نمیزد، تمام خواستههایش را با جیغ زدن بیان میکرد! مادر عباس زن خیلی ساکتی بود. میشد تصور کرد که در خانه خیلی کم با فرزندش حرف میزند. عباس به وضوح مشکلات گفتاری حادی داشت، بنابراین شرکت در جلسات گفتار درمانی برایش ضروری بود.
عباس در کنار جلسات گفتار درمانی، در کلاسهای پیشدبستانی هم شرکت کرد. روشن بود که از لحاظ آموزشی خیلی ضعیف است و در شناختهای ابتدایی مثل شناخت اشکال و صوتها مشکل دارد. با توجه به مشکل گفتاریاش نمیتوانست ارتباطی با بچههای دیگر برقرار کند، و عزت نفس پایینی هم داشت.
اما به مرور زمان، با شرکت در جلسات گفتار درمانی مشکلات ارتباطیاش بهتر شد، و از طرف دیگر در جلسات پیشدبستانی در جمع بچهها توانست جایگاهی پیدا کند. بچهای که در ابتدا فقط جیغ میکشید، الان میتوانست با بچهها حرف بزند، با آنها همکاری کند یا دوستان تازهای پیدا کند. به علاوه، فرصتهایی داشت تا خودش را در جمع مطرح کند، مثلاً آن روزی را به یاد میآورم که در خانه یک باغوحش کاغذی ساخته بود و با خود به مرکز آورده بود تا به بچههای دیگر نشان دهد.
وضعیت عباس را بعد از ورود به مدرسه نیز پیگیری کردیم. هر چند درسش عالی نبود، ولی معلم راضی بود و از او تعریف میکرد.
سلام.
حدود 5 سال پیش، وقتی که برای مدتی به مسافرت رفته بودم و مجبور بودم دور از دوستانم زندگی کنم، تصمیم گرفتم برای بعضی از آنها نامههایی بنویسم. فکر میکنم که یکی از آن نامهها برای امروز هم خواندنی و مفید است. آن نامه را، البته با تغییراتی، در ادامه آوردهام.
در زمانی که این نامه نوشته شد، قرار من با دوستانم این بود که پیشنهادات، نظرات، پرسشها، یا هر چیز دیگری را که فکر میکنند به کاملتر شدن بحث کمک میکند برایم بفرستند؛ الان هم از شما میخواهم که این کار را بکنید. به این ترتیب ممکن است گفتگوهایی مفید و ثمربخش هم صورت بگیرد، و امیدوارم که چنین شود. در پناه خدا باشید.
***
بسم الله الرحمن الرحیم
دچار شدن به روزمرّگی این روزها مشکلی فراگیر است. بسیاری از مردم را میبینیم که از شغل خود و دیگر فعالیتهای ضروری زندگیشان و حتی تفریحهایشان «خسته» و دلزدهاند. هر کس به طریقی دست به کاری میزند تا این خستگی را بزداید، بعضی سراغ «تنوع» دادن به فعالیتهایشان میروند، بعضی سعی میکنند معنای جدیدی برای همان کارهای قدیمیشان کشف کنند، بعضی هم به جای سعی برای حل مشکل به روشهایی روی میآورند تا مشکل را از یاد ببرند.
طبیعتاً قسمتی از این مشکل به ساختارهای اجتماعیای که خود ما ایجاد کردهایم برمیگردد. مثلاً شغلهایی درست کردهایم که ارتباط زیادی با آنچه واقعاً نیاز داریم ندارند، و فقط ضرورت زندگی است که ما را مجبور میکند در آن شغل بمانیم. هر وقتی هم که از این شغل «آزاد میشویم» اوقات «فراغت» ماست، گویا که تمام مدتی که سر کار هستیم را در بندیم! محتاج شدن بیش از پیشِ خیلی از مردم به نیازهای ابتدایی زندگیشان مثل خانه و خوراک وضع را بدتر کرده است، یعنی افراد زیادی را میبینیم که مجبورند (و البته خیلی اوقات هم فقط فکر میکنند که مجبورند) ساعات خیلی بیشتری از حد معمول (که این روزها به اندازهی کافی زیاد هست) را کار کنند.
اما در همان «اوقات فراغت» هم این مشکل روزمرّگی به وفور یافت میشود. منظورم در فعالیتهای روزانه و روابطمان با دیگران و تفریحاتمان و … است. جاهایی که گویا آزادی عملمان برای اینکه هرچه دوست داریم انجام دهیم، کمک زیادی به ما نکرده است. دوستیهایی که روزی مایه شور و نشاط بود رو به سرد شدن و کسالت دارد، کارهایی که زمانی با عشق و علاقه انجام میدادیم دیگر کسالتبار شدهاند، تفریحات جدید هم به اندازهی قبل «حال نمیدهند». یا اینکه، به عنوان یک مورد معروف، کسان زیادی پیدا میشوند که در آغاز با شور و علاقه با کسی که واقعاً دوستش دارند ازدواج میکنند در حالیکه به روزهای پیش رو امید فراوان دارند، اما پس از مدتی روابط سرد میشود و زندگی مشترک هم بار دیگری میشود بر کولهبار مشکلات هر یک از دو طرف، انگار چیزی است که باید به زور حفظش کرد. انسان عاقلی که میتواند آینده را ببیند لازم نیست منتظر بنشیند تا سرش به سنگ بخورد، بلکه از همین الان میبیند که عاقبت این شکل از زندگی، روابط، سرگرمیها و … به کجا میکشد و «آنچه آمدنی است» را چنان میگیرد که «گویی از ابتدا بوده است» [1] ، و طبیعتاً دنبال راهی برای اصلاح وضعیت میرود.
سلام.
سال گذشته، عدهای از دوستان که خودشان قصد توزیع بستههای مواد غذایی بین نیازمندان را داشتند، در مورد اقلام موجود در بستههای غذایی که ما توزیع میکردیم سؤال کردند. فکر کردم شاید آگاهی از این اقلام امسال هم برای بعضی از شما سودمند باشد.
فهرست این اقلام و مقدار پیشنهادی به ازای هر نفر در ادامه آمده است. البته مقدار ذکر شده برای هر مورد، صرفاً یک پیشنهاد است و با توجه به بودجهی شما میتواند کم یا زیاد شود.
• برنج، 2 کیلو
• ماکارونی، 1 بسته 900 گرمی
• روغن، 1 بطری 900 گرمی (به ازای هر دو نفر)
• سویا، نیم کیلو
• عدس، نیم کیلو
• نخود، نیم کیلو
• ماش، نیم کیلو
• جو پرک، نیم کیلو
• خرما، 1 کیلو
با توجه به بودجه، ممکن است گوشت هم به این سبد غذایی اضافه شود.
ما در مورد این اقلام با یک متخصص تغذیه هم مشورت کردهایم. این سبد غذایی تقریباً کامل است؛ تنها چیز مهمی که سبد غذایی بالا کم دارد، لبنیات است. متأسفانه به خاطر مشکل بودن توزیع، احتمالاً ما نمیتوانیم لبنیات را در سبد غذایی خودمان وارد کنیم. ولی اگر این امکان برای شما وجود دارد، خوب است که مثلاً یک قالب پنیر (به ازای هر دو نفر) را هم در سبد غذایی بگنجانید.
در پناه خدا باشید.