مطالعه گروهی قرآن

به خدا دروغ مبند! (به بهانهٔ آیات ۶۹ و ۷۰ سورهٔ یونس)

آیهٔ ۶۹: بگو: «قطعاً کسانی که بر خدا دروغ می‌بندند، رستگار نمی‌شوند.»

اینکه بخواهی دهان همه را ببندی و به کسی اجازهٔ حرف زدن ندهی…
اینکه خودت را بالاتر از همه بدانی، و خودت را کسی بدانی که حکمش باید بر دیگران جاری شود، چه بخواهند و چه نخواهند…
اینکه به دیگران ستم کنی، به ناحق آنها را دستگیر کنی، مجروح کنی، به قتل برسانی…
اینکه پس از ستم عین خیالت نباشد و به زندگی‌ات ادامه دهی گویی که اتفاقی نیفتاده…

همهٔ اینها به خودیِ خود پلید و هولناک هستند؛ اما پلیدی این کارها دوچندان می‌شود وقتی که ادعا کنی خدا تو را به آنها فرمان داده!

سورهٔ اعراف، ۲۸: و چون كار زشتى كنند، مى‌گويند: «پدران خود را بر آن يافتيم و خدا ما را بدان فرمان داده است.» بگو: «قطعاً خدا به زشتی فرمان نمى‌دهد، آيا چيزى را كه نمى‌دانيد به خدا نسبت مى‌دهيد؟»

اکنون به گناه انجام این اعمال، گناه افترای به خداوند نیز افزوده می‌شود. برای چنین «کفر»ی امید رستگاری هست؟

«بهره‌ای [اندک‌] در دنیا… سپس بازگشتشان به سوی ماست. آنگاه به [خاطر] آنکه کفر می‌ورزیدند، عذاب سخت به آنان می‌چشانیم.» (آیهٔ ۷۰)

«زیر نگاه تو …» (به بهانهٔ آیهٔ ۶۱ سورهٔ یونس)

«شاهد» بودن «پروردگار»مان، بر همهٔ احوال و سخن‌ها و کارهای ما، حقیقتی ساده، ژرف و تکان‌دهنده است.

چیزی که به راحتی در روزمرّگی‌ها و در طلب خواسته‌های ساده فراموش می‌شود.

اگر نگاه او را در اتفاق‌ها می‌دیدیم، و نگاه‌مان برای لحظه‌ای هم که شده به نگاه او گره می‌خورد، واقعه‌ها معنی دیگری می‌یافتند.

🔸 دیدن نگاه او، امنیت و شهامت می‌دهد: «[ای موسی،] به سوى فرعون برويد كه او به سركشى برخاسته، * و با او سخنى نرم گوييد، شايد كه پند پذيرد يا بترسد. * آن دو گفتند: پروردگارا، ما مى‌ترسيم كه [او] آسيبى به ما برساند يا آنكه سركشى كند. * فرمود: مترسيد، من همراه شمايم، مى‌شنوم و مى‌بينم.» * (طه، ۴۶-۴۳)

🔸 دیدن نگاه او، به جدّ و جهد می‌خواند: «[ای نوح،] روبه‌روی چشمان ما و به وحی ما کشتی را بساز…» (هود، ۳۷)

🔸 دیدن نگاه او، اشتیاق به پاکی را بر می‌انگیزد: «و سخن آنان (جهادگران) جز این نبود که گفتند: پروردگارا، گناهان ما و زیاده‌روی ما در کارمان را بر ما بیامرز، و گامهای ما را استوار دار، و ما را بر گروه کافران یاری ده.» (آل‌عمران، ۱۴۷)

🔸 دیدن نگاه او، آرزوهای دیرین را شعله‌ور می‌کند: «[یعقوب] گفت: من شكايت غم و اندوه خود را پيش خدا مى‌برم، و از خدا چيزى مى‌دانم كه شما نمى‌دانيد. * اى پسران من، برويد و از يوسف و برادرش جستجو كنيد و از رحمت خدا نوميد مباشيد، زيرا جز گروه كافران كسى از رحمت خدا نوميد نمى‌شود.» (یوسف(ع)، ۸۷-۸۶)

🔸 دیدن نگاه او، مژده‌بخش است در آن لحظه که همه تنها وحشت و سختی را می‌بینند: «چون مؤمنان دسته‌های دشمن را دیدند، گفتند: این همان است که خدا و فرستاده‌اش به ما وعده دادند و خدا و فرستاده‌اش راست گفتند، و جز بر ایمان و فرمانبرداری آنان نیفزود.» (احزاب، ۲۲)

🔸 دیدن نگاه او، به یادمان می‌آورد که از آنِ کیستیم: «و در راه خدا چنانکه حق جهاد [در راه‌] اوست جهاد کنید، اوست که شما را [برای خود] برگزیده…».

🔸دیدن نگاه او، خود کوچک‌مان را می‌میراند. دیدن نگاه او زنده‌مان می‌کند به عشق.

چشم در چشم او، هماهنگ با ضرب‌آهنگ رقص پرشکوه او، هم‌پای او، رقصی جاودان را آغاز کنیم.

 

«خداوندا!

با نگاهت که خواب ندارد، نگاهبانی‌ام کن،

و در پناه استوار خود که سستی نپذیرد بگیرم.

به نیرویی که بر من داری، بر من رحمت آور.

تباه نگردم آنجا که تو امیدم باشی…»

(نیایشی از رسول خدا(ص))

بگریز از آن «احسانی» که خوارت کرده است! (به بهانهٔ آیهٔ ۲۶ سورهٔ یونس)

🔸 آیهٔ ۲۶ سورهٔ یونس(ع):

لِلَّذينَ أَحسَنُوا الحُسنىٰ وَزِيادَةٌ ۖ وَلا يَرهَقُ وُجوهَهُم قَتَرٌ وَلا ذِلَّةٌ ۚ أُولٰئِكَ أَصحابُ الجَنَّةِ ۖ هُم فيها خالِدونَ

برای کسانی که نیکی کرده‌اند، نیکی و زیاده [بر آن‌] است. چهره‌هایشان را غباری و ذلتی نمی‌پوشاند. اینان اهل بهشتند [و] در آن جاودانه خواهند بود.

🔸 «احسان» که در آیه از آن یاد شده، فقط کار نیک کردن نیست؛ بلکه کار نیک را با نیت نیک و به امید رسیدن به مقصودی زیبا انجام دادن است.

و طبیعی است که وقتی به آن نیت نیک و مقصود زیبا نگاه کنی، برخی از آنچه پیش از این احسان می‌دانستی از جلوه بیفتد.

به عنوان یک مصداق خیلی مهم، آنجا که مقصود حسین(ع) برآوردن رضای خداوندِ مردم، و ادای پیمان رسول او، و برقراری عدالت، و نجات بندگان الله از یوغ بردگی ستم‌گرانی است که به نام دین بر مردم حکم می‌رانند، دیگر عبادتی انفرادی یا صدقه دادنی ساده برای او «احسان» محسوب نمی‌شود.

🔸 حسین(ع) نیک می‌داند که تنها یک «احسان» حقیقی و بی‌باکانه است که می‌تواند «ذلت» را از او دور کند و چهرهٔ او را درخشان و شادمان کند. می‌داند که بسیاری از نیک بودن‌های عرفی، اینکه آزارت به کسی نرسد، پاک باشی، در شغلت صداقت داشته باشی، تلاش کنی بچه‌های خوبی تربیت کنی، در حد امکان به دیگران کمک کنی، و …، مانع ذلت و خواری‌ای که زندگی در این حکومت بر او و نزدیکانش تحمیل می‌کند نمی‌شود. از این روست که روز و شب در تکاپویی درونی و بیرونی است.

🔸 در روزگار معاویه، «احسان» او سخن گفتن صریح با اصحاب قدرت است. به معاویه می‌نویسد:

ای معاویه، گفته بودی: «این امت را در فتنه نینداز»، همانا که من فتنه‌ای بزرگ‌تر از حکومت تو بر ایشان نمی‌شناسم. و گفتی در آنچه گفتی که «متوجه خود و دین خود و امت محمد باش»، و همانا من، به خدا سوگند، چیزی برتر از جهاد با تو نمی‌بینم. پس اگر به آن دست زنم، نزدیکی‌ای به پروردگارم باشد، و اگر به آن نپردازم، پس از خدا برای دینم آمرزش می‌طلبم، و از او توفیق را در راه آنچه که دوست دارد و می‌پسندد درخواست دارم.

«احسان» حسین(ع) آرزوی جهاد با معاویه است، و تلاش برای مهیا کردن شرایط آن، و استغفار مدام آنگاه که به جهاد دست نمی‌زند، و درخواست توفیق از خدا در راه آنچه که خدا می‌پسندد و دوست دارد، که: «همانا خدا دوست دارد كسانى را كه در راه او صف در صف، چنانكه گويى بنايى ريخته شده از سرب‌اند، جهاد مى‌كنند.» (سورهٔ صف، ۴).

🔸 روبه‌روی سپاه کوفه، پس از سخن گفتنی طولانی با آنان، آنگاه که اهل کوفه و دعوت‌کنندگان خود را در دشمنی با خود مصرّ می‌بیند، آخرین حجت خود را می‌آورد:

آگاه باشید بى‌نَسَب فرزند بى‌نَسَب، میان دو چیز پای فشرده است: شمشیر یا ذلت. هیهات که ما ذلت را بپذیریم! خداوند، آن را براى ما نمى‌پذیرد، و نیز پیامبرش و مؤمنان، و دامن‌هایى پاک و پاکیزه، و جان‌هایى غیرتمند و خوددار که اطاعت از فرومایگان را بر مرگى کریمانه مقدّم نمى‌دارند. آگاه باشید که من حجت را تمام کردم و شما را انذار دادم! بدانید که من با این یاران، و با وجود کمىِ نفرات و نبودِ یاور‌، به سوى نبرد می‌شتابم.

و روبه‌روی این چهرهٔ درخشان، روبه‌روی این عزت مجسم، روبه‌روی این اهل بهشت، سپاهی است به ظاهر منسجم اما پراکنده‌دل، و با شکوه پوشالی، که هر حقیقت‌بینی خواری اهل آن را به چشم می‌بیند؛ خواری‌ای که به زودی برای هر نابینایی نیز آشکار خواهد شد!

🔸 بخشی از سخنان زینب(س) در مجلس یزید:

اى یزید! آیا گمان بردى که بستن راه‌ها به روى ما و سخت گرفتن بر ما و کشاندنِ ما به مانند کنیزان به هر کجا نشانه خوارىِ ما نزد خدا و تکریم خدا براى توست؟! و این از بزرگىِ ارزش تو نزد اوست؟! پس آن گاه که دیدى دنیا به کام توست و کارها به خواست تو مى‌چرخد و امور مرتّب‌اند و فرمانراویى و حکومتى که از آنِ ماست به تو رسیده است، به دَماغت باد انداختى و از سرِ شادى و سَرمستى سر به این سو و آن سو چرخاندى؟! آرام بگیر و اندکى مهلت ده! آیا سخن خداى متعال را از یاد برده‌اى که فرمود: و کافران نپندارند که مهلت ما به آنان برایشان نیکوست. ما به آنها تنها براى آن مهلت مى‌دهیم که بر گناهان خود بیفزایند و آنان عذابى خوار‌کننده دارند [سورهٔ آل‌عمران، 178].

[…] حیله‌ات را به کار ببند، تلاشت را بکن و همهٔ توانت را به کار گیر؛ امّا به خدا سوگند، نخواهى توانست یاد ما را پاک کنى و وحىِ ما را بمیرانى، و به مرتبت ما دست نمی‌یابی و ننگت شُسته نمى‌شود. آیا اندیشه‌ات جز دروغ و سستى، و روزگارت جز روزهایى شمردنى و جمعت جز پریشانى است، آن روز که منادى ندا مى‌دهد: هان! لعنت خدا بر ستمکاران باد [سورهٔ هود، 18]؟! 

ستایش، ویژهٔ خدایى است که زندگی نخستینِ از ما را با سعادت و مغفرت به پایان برد، و زندگی آخرینِ ما را با شهادت و رحمت، ختم نمود! از خدا مى‌خواهیم که پاداش آنان را کامل کند و [از رحمت خویش] افزون هم بدهد و [در نبودِ ایشان] ما را نیکو جانشینی باشد، که او بخشنده و مهربان است و خدا ما را بس است و او نیکو وکیلى است [سورهٔ آل‌عمران، 173].»

 

خودت را فریب مده! (به بهانهٔ آیهٔ ۲۱ سورهٔ یونس)

🔸 کلمهٔ «مکر» که در آیهٔ ۲۱ آمده، امروزه در زبان فارسی معنایی منفی دارد. ولی در زبان عربی، «مکر» به معنی تدبیر مخفی است، چه در کار خوب باشد و چه در کار بد.

مکر خداوند نیز تدبیری مخفی از جانب خداوند است؛ تدبیری که منجر به غافلگیر شدن کسانی می‌شود که خداوند با آنان مکر می‌کند.

🔸 «مکر در آیات»، مخدوش کردن نشانه‌های خدا است. مکرکنندهٔ در آیات می‌کوشد تا پیام خدا را تحریف کند، تا خود به راهی دیگر که میلش به آن فرا می‌خواند برود و دیگران را نیز از رفتن به راه خدا باز دارد.

🔸 زمانی که نعمتی به ما می‌رسد، مثلاً فرزندی به ما عطا می‌شود، می‌شود پیام‌های خدا در این نعمت را نشنیده گرفت. مثلاً، خدا با دادن مهر فرزند به ما، ما را با حس و حال والدین دیگر نسبت به فرزندان‌شان آشنا می‌کند، و از این طریق از ما می‌خواهد که نوعی همبستگی با آنها، به خصوص آنهایی که خود یا فرزندان‌شان درگیر رنج بی‌عدالتی و بیماری و … هستند داشته باشیم. این تنها یکی از پیام‌های بسیار خداوند است که در این واقعه به ما می‌رسد.

اما می‌توان این پیام را مخدوش کرد. می‌توان مهر به فرزند را به این معنا گرفت که من باید همهٔ زندگی‌ام را وقف فرزندم کنم، هیچ بخشی از توانم را صرف باز کردن گرهی از کار مردم نکنم. یا می‌توان به نام مهر، بهترین امکانات را تنها برای فرزند خود خواست و به بی‌عدالتی گسترده در جامعه دامن زد.

این نوعی فریب است، فریبی که دامن‌گیر خود و خانواده‌مان نیز می‌شود. فریبی که ما را از مردم، از مبارزان و مصلحان، از خدا و حتی از خانواده و از خویشتن حقیقی‌مان دور می‌کند.
«ای مردم، ستمکاری شما بر ضد خودتان است؛ [شاید] متاعی اندک در حیات دنیا [به دست آورید]، سپس بازگشت‌تان به سوی ماست و آنگاه شما را از [حقیقت] آنچه انجام می‌دادید آگاه خواهیم کرد.»

🔸 «مکر در آیات» در فضای وقایع اجتماعی هم اهمیت زیادی دارد.

مثلاً در انقلاب ۵۷، بسیاری از مردم نسیم رحمتی را پس از سختی‌های بسیار حس کردند. با داشتن اطلاعاتی تاریخی از آن دوران، می‌توانیم به این فکر کنیم که در آن واقعه چه «آیات» و پیام‌هایی از جانب خدا وجود داشت؟

و بعد می‌توانیم به این فکر کنیم که کدام «مکر»ها و در چه فرآیندهایی، این پیام‌ها را مخدوش کردند؟

و «مکر» و تدبیر پنهانی خدا در مقابل این مکرها چه بود؟

 

 

«چگونه جرأت کرده‌اند قرآن بخوانند؟» (به بهانهٔ آیهٔ ۱۵ سورهٔ یونس)

🔸 به روایت آیهٔ ۱۵، مخالفان پیامبر(ص)، از او می‌خواهد کتابی جز این قرآن را برایشان بیاورد، یا بخش‌هایی از قرآن را تغییر دهد تا با او سازش کنند. این مخالفان وقتی که دیدند پیامبر(ص) حاضر به این کار نیست، تلاش و سرکوبی شدید را شروع کردند: عده‌ای را طرد کردند، شکنجه کردند و کشتند، عده‌ای را دچار فقر شدید کردند، شایعه‌هایی برای بدنام کردن مسلمانان ساختند و پراکنده کردند، ایشان را مجبور به زندگی در تبعید و شرایطی جانکاه کردند، برای قتل پیامبر(ص) تلاش کردند، و بعد از استقرار مسلمانان در مدینه نیز بر علیه آنان وارد جنگ شدند. همهٔ این کارها، برای خود مخالفان نیز هزینه‌های سنگینی داشت.

اما مگر در قرآن چه چیزی وجود داشت که از نظر مخالفان این چنین غیر قابل سازش بود؟ چرا از نظر آنان این همه فشار و سختی و هزینه دادن لازم بود؟ کدام بخش‌های قرآن بود که اگر تغییر می‌یافت، آنان می‌توانستند با آیین جدید پیامبر(ص) سازش کنند؟

🔸 اگر قرآن به این فرا می‌خواند که به پدر و مادر خود احترام بگذارید و مطابق خواسته‌های آنان رفتار کنید،

اگر می‌گفت که پدران و درگذشتگان خویش را تکریم کنید و آیین و انتخاب‌های آنان را نقد نکنید،

اگر به این فرا می‌خواند که رسم و رسوم رایج را محترم بدارید و تلاشی برای تغییر آن‌ها نکنید،

اگر وعده می‌داد که: من شما را با اعمال شخصیِ خودتان قضاوت خواهم کرد و شما مسئولیتی در قبال دیگران ندارید،

اگر ثروتمندان را به این فرامی‌خواند که به مستمندان نیکی کنند، از ثروت‌هایی که از خدا به ایشان هدیه کرده و در خرج کردن آن صاحب‌اختیارند، اندکی هم به فقرا بدهند تا امورات‌شان بگذرد،

اگر با تبعیض مرسوم بین سیاه و سفید و فقیر و غنی و زن و مرد کاری نداشت و با آن می‌ساخت،

اگر ضعیف بودن عده‌ای را صرفاً به خواست خود و قضا و قدر نسبت می‌داد، و حرفی از این نمی‌زد که ضعیفان توسط ستم‌گران ضعیف نگه داشته شده‌اند،

اگر ضعیفان را وعده می‌داد که سختی‌های ایشان را در آخرت جبران می‌کند، و آنان را به سازش با وضع موجود و رسیدن به شادمانی درونی دعوت می‌کرد،

اگر قدرتمندان را «توصیه» می‌کرد که بیشتر به فکر زیردستان خود باشند،

اگر مهم‌ترین چیز برایش رابطهٔ شخصی با خدا در عبادت فردی و کسب رضایت باطنی بود،

و اگر … و اگر …

آنگاه مخالفان پیامبر(ص) چه کاری به کار او داشتند؟ بلکه اصلاً دوستان صمیمی او و از یارانش می‌شدند، حتی شاید قرآن او را تبلیغ می‌کردند، آن را به عنوان یک اثر فرهنگی به دیگر قبایل نشان می‌دادند و به آن افتخار می‌کردند، آن را حفظ می‌کردند، و در مجالس تلاوت می‌کردند تا از زیبایی‌های هنری آن بهره ببرند!

🔸 اگر روزی دیدیم که خود ستمگر مجلس قرآن ترتیب داده باید شگفت‌زده باشیم! ستمگر چطور جرأت کرده مجلسی بر پا کند که در آن قرآن خوانده می‌شود؟ مگر چه «تبدیلی» در برداشت و فهم مردم از قرآن پدید آمده که اکنون ستمگر می‌تواند با آن سازش کند؟

و چه کسانی این تبدیل را به وجود آورده‌اند؟ ستمگر و ستمگران؟ صاحبان زر و زور؟ فقها و علما؟ یا خود مردم؟

🔸 و راستی، چرا خدا کسانی که به دنبال «تبدیل» این قرآن هستند را کسانی می‌داند که «به دیدار او امید ندارند؟»

 

چه چیز ما را به دوزخ در آورد؟ (به بهانهٔ برخی آیات صفحهٔ ۲۰۹)

🔸 تازه از خواب بیدار شده‌ام، و یک روزِ تمام در پیش است. برای این روز چه امیدهایی دارم؟ در آن چه اتفاق‌هایی رخ می‌دهد؟ به چه چیزهایی می‌رسم؟

مثلاً، شاید امروز تنش و مشکلاتم کمی کمتر از دیروز باشد … شاید اوضاع کسب و کار بهتر شود … شاید بشود زمانی را با دوستانم بگذرانم … شاید چیز تازه‌ای یاد بگیرم … شاید پروژهٔ تازه‌ای را شروع کنم … یا حتی شاید بتوانم برای این همه ظلمی که می‌بینم کاری کنم … شاید بتوانم گرهی از کار مردم باز کنم، شاید … .

اما، امید به «ملاقات خدا»؟!!

🔸 «همانا کسانی که به دیدار ما امید ندارند،
و به زندگی دنیا رضایت داده‌اند،
و به آن اطمینان یافته‌اند،
و آنان که از نشانه‌های [راه‌برنده به سوی] ما در غفلت هستند،
آنانند که به سبب آنچه کسب کرده‌اند
در آتش به سر می‌برند.»
(آیات ۷ و ۸)

«آتش افروختهٔ خداوند
که بر دل‌ها می‌افتد.»
(سورهٔ همزه، ۶ و ۷)

🔸 و از آن سو، امیدواران به دیدار، کسانی‌اند که «ایمان آوردند و دست به اعمال شایسته بردند،
آنان را پروردگارشان به واسطهٔ ایمان‌شان راه‌بری می‌کند.»
(آیهٔ ۹)

پس به یاری پروردگارشان، به زندگی بهشتی‌شان – در دیدار و گفتگوی با او – وارد می‌شوند، آنجا که می‌گویند: «چقدر پاک و منزهی تو، خداوند ما؛
و درودشان به یاران‌شان “سلام” است؛
و نهایت نیایش ایشان این است که: ستایش از آنِ خداوند است، پروردگار جهانیان.»
(آیهٔ ۱۰)

به بهانهٔ آیات ۲ و ۳ سورهٔ یونس

🔸 سلطه‌گرانِ جاهلی، لات و عزّیٰ را شفیعان الله می‌نمایاندند و مردمی که به بت‌ها پناه برده بودند را مسخر خویش می‌نمودند. بت، چه پناهی می‌تواند داشته باشد؟

شفیع و پناه امروزین مردم، درآمد ماهانه است و شغلی آینده‌دار و پس‌انداز مکفی و دین و معنویتی کم‌عمق برای آرام گرفتن روان. سلطه‌گر از این‌ها ابزار برده‌داری ساخته است. بت، چه پناهی می‌تواند داشته باشد؟

🔸 اکنون بشارتی برای تو: تو را مقام و منزلتی راستین در نزد پروردگارت است … از این بشارت در عجبی؟

آن پروردگاری که بر عرش تکیه دارد، و هر صاحب‌منزلتی نزد او حقیر است.

آن پروردگاری که تدبیر امر همه‌ٔ عالم به دست اوست، و هر قدرتمندی پیش او ضعیف است.

هنوز آن هنگام نرسیده که بی‌واسطه و بی‌شفیع، او را، پروردگار گذشته و اکنون و آینده‌مان را، بندگی کنیم و آزادی‌مان را از او هدیه بگیریم؟

که «آنکه شرایط بندگی را به جا آورد سزاوار آزادی شود» (امام علی(ع)).

 

هم‌پشتی اهل باطل (نکته‌ای به بهانهٔ آیهٔ ۱۲۴ سورهٔ توبه)

🔸 آیهٔ ۱۲۴ بازگشتی به توصیف منافقین است. طبق این آیه، این افراد به اعضای گروه خود متکی بودند، و از گفتگو با همدیگر و هم‌رأیی با دیگر اعضای گروه برای اثبات مشروعیت خود استفاده می‌کردند.

در این آیه از این سخن ایشان با همدیگر یاد شده که: «این سوره به ایمان کدام یک از شما افزود؟» این سخن با کسانی دیگر بوده که آنان نیز قرآن را چیز مهمی نمی‌دانستند، و گمان می‌کردند که مسلمانان در مورد قرآن و پیامبر مبالغه می‌کنند، و به تعبیری «جو گیر» هستند.

همراهی این افراد مردّد با یکدیگر برای آنان مهم بوده است. آنان برای دوام آوردن در جامعهٔ مسلمانان، برای خود یک گروه تشکیل داده بودند و در آن یکدیگر را تقویت می‌کردند. آنان در این گروه با هم صحبت می‌کردند، و گاه به گاه دست به اعمالی (مثل ساختن مسجد ضرار) نیز می‌زدند.

🔸 اهل تکذیب، نفاق یا شرک حتماً دار و دسته‌ای تشکیل می‌دهند تا بتوانند در این دنیا بپایند و بر دیگران غلبه کنند. آنها هویت‌های خاص خود را تشکیل می‌دهند، و جالب اینکه این هویت‌ها گاهی رنگ و بوی دینی دارد.

مثلاً پیروان معاویه و یزید، یکدیگر را مدد می‌کردند و اطاعت از حاکم مسلمانان را وظیفه‌ای می‌دانستند که بر آن توافق داشتند. این اطاعت آنان را به یکدیگر پیوند می‌داد. یکی از سرداران یزید، بعد از اینکه سپاه خود را به مدینه برد و آن شهر را ویران کرد و بسیاری را کشت و زنان بسیاری را مورد تجاوز قرار داد، در بستر بیماری می‌گفت که: امید دارم به خاطر این کار (ویران کردن مدینه) خدا مرا به بهشت ببرد، چرا که از خلیفهٔ خود اطاعت کرده‌ام.

 

نکاتی دربارهٔ آیات صفحهٔ ۲۰۶

🔸 آیهٔ ۱۱۸:

توبه، بازگشت به سوی خداست. آن سه تن که جهاد را رها کرده بودند، می‌دانستند که ترک جهاد در راه خدا، رفتن به راه غیر خداست، و آن قدر وفا داشتند که به سبب این بی‌وفایی جهان را بر خود تنگ ببینند و از خود به تنگ بیایند.

اندوه‌ها و تنگناهای روزگار را باید درست تعبیر کرد. چرا از اندوه و تنگنا ظنّ این را نبریم که چاره‌ای جز درآمدن بازگشت به سوی خدا و مجاهده در راه او نداریم؟ جایی که گشایش و شادی حقیقی را تجربه می‌کنیم.

و اگر آنچه از ما سر زده شرمگین‌مان می‌کند، با شرم و اندوه به سوی پروردگارمان باز می‌گردیم، و اوست که پذیرای بازگشت ما (تواب)، و رحمت آورنده بر شرم و اندوه ماست (رحیم). به بهانهٔ شرم از «بازگشت»، و از جهاد، نمی‌گریزیم؛ اگر به سوی پروردگارمان باز نگردیم به کدام راه برویم؟ به سوی چه کسی؟ و در پناه چه کسی در آییم؟

🔸 آیهٔ ۱۲۲:

معمولاً این آیه چنین ترجمه می‌شود که «بر مؤمنان نیست که همه رهسپار میدان‌های جهاد شوند و از دستیابی به دانش باز مانند…». ولی این ترجمه، چنان‌که بعضی مفسران نیز اشاره کرده‌اند، با متن عربی سازگار نیست. متنی که معادل متن عربی است چنین چیزی است: «بر مؤمنان نیست که همگی رهسپار شوند، ولی چرا از هر فرقه‌ای گروهی رهسپار نشوند تا دانش دین بیاموزند و قوم خود را چون نزد ایشان بازگشتند انذار دهند، باشد که ایشان [از بدی‌ها] حذر کنند؟»

بنا به ظاهر، مقصود این است که لازم نیست تمام مؤمنانی که خارج از مدینه زندگی می‌کنند به سمت مدینه بیایند، بلکه باید گروهی از ایشان به مدینه بیایند و دانشی بیاموزند که بتوانند قوم خود را انذار دهند و از راه نادرست برحذر بدارند.

🔸 شاهد دیگری بر اینکه این آیه اجازه‌ای برای نرفتن به جهاد نیست، این است که خود رسول خدا(ص) و نزدیک‌ترین اصحاب ایشان در بسیاری از جنگ‌ها شرکت می‌کردند، و اصلاً بسیاری از آموزش‌های رسول خدا(ص) در میدان جنگ رخ می‌داده است.

هرگز ندیده‌ایم که رسول خدا(ص) یا یکی از یاران نزدیک او به بهانهٔ آموختن یا آموزاندن علم در شهر بماند و در جهاد شرکت نکند.

🔸 برخی بر این باورند که این آیه به فقهای مصطلح امروز و حوزویان اشاره دارد، و آنان آن گروهی هستند که برای تفقه در دین رهسپار شده‌اند (و به همین دلیل هم لازم نیست در رزم – از جمله خدمت سربازی – شرکت کنند!)

اما چنان‌که علمای تفسیر (از جمله علامه طباطبایی) اشاره کرده‌اند، فقه مصطلح امروز، صرفاً بیان پاره‌ای از قوانین است و چیزی که موجب انذار باشد در آن وجود ندارد. بنابراین تفقهی که در این آیه آمده، همان نیک‌فهمی در دین است و هیچ ربطی به آنچه امروزه به اسم فقه موجود است، ندارد.

 

نکاتی در مورد آیات صفحهٔ ۲۰۵

🔸 آیهٔ ۱۱۲ ادامهٔ آیهٔ پیش از خود است. صفت‌هایی که در این آیه آمده، نشان می‌دهد که مؤمنین به دوام این ویژگی‌ها را دارند. مثلاً صفت «تائب» نشان می‌دهد که مؤمنین نه در یک موقعیت مشخص که مرتکب خطایی خاص شده‌اند، بلکه به دوام، و به هر بهانه، به سوی پروردگارشان باز می‌گردند.

🔸 «سائح» هم‌ریشه با «سیاحت» به معنی رفت و آمد است. بر اساس المیزان این رفت و آمد بین مساجد صورت می‌گیرد. اما می‌توانیم آن را کلی‌تر در نظر بگیریم: مؤمنان کسانی‌اند که به طلب نزدیک‌تر شدن به پروردگارشان، در زمین در گردشند.

داستان زندگی سلمان فارسی را می‌توان مصداقی خوب از این «سیاحت» در زمین به طلب زیستن در سرزمین خدا در نظر گرفت.

🔸 آیهٔ ۱۱۳ پیامبر(ص) و مؤمنین را از استغفار برای مشرکین، بعد از اینکه روشن شد ایشان اصحاب دوزخ هستند، بر حذر می‌دارد. این آیه منافاتی با «خیرخواهی» برای همهٔ مردم، از جمله مشرکین، ندارد. اما استغفار برای کسی، به معنی از بین رفتن آثار خطا، بی‌آنکه خود شخص چنین انتخاب و درخواستی داشته باشد، مسیری نادرست برای خیرخواهی است و پاسخی هم نمی‌گیرد.

استغفار تنها در صورتی مؤثر است که خود شخص آن را طلب کند؛ یعنی خود برای پوشیده شدن آثار اعمال خود خدا را بخواند و از دعای دیگران در حق خود نیز راضی و خشنود باشد. اما کسی که چنین چیزی را نمی‌خواهد از استغفار دیگران بهره‌ای نمی‌برد. در آیهٔ ۵ سورهٔ منافقون، یک دلیل برای نداشتن درخواست آمرزش، «کبر» و خودبزرگ‌بینی دانسته شده است:

و هنگامی که به آنان گفته شود: بیایید تا پیامبر خدا برای شما از خدا آمرزش بخواهد، سرهایشان را برمی گردانند، و آنان را می‌بینی که از گوینده آن سخن روی برمی تابند و تکبّرکنان از پذیرفتن سخن او خودداری می‌کنند.

و در آیهٔ ۶ می‌خوانیم که «برای آنان یکسان است که برای آنان استغفار کنی یا نکنی»، در نتیجه «خدا هرگز آنان را نخواهد آمرزید».

🔸 خیرخواهی برای مشرکین صورت‌های دیگری می‌تواند داشته باشد؛ گفتگو و نیکی کردن و رعایت آداب انسانی و اخلاقی و … . مؤمنین امید دارند که روزی آنان را بر مسیر حق و برادران خود بیابند، و برای تحقق چنین آرزویی از بهترین وسایل و راه‌ها استفاده می‌کنند. اما آنان می‌دانند که روال عقلانی این جهان اجازه نمی‌دهد که کسی – هر چند نزدیک‌ترین و دوست‌داشتنی‌ترین فرد به مؤمن – بی‌آنکه خود بخواهد و انتخاب کند از آمرزش خدا بهره‌مند شود.

🔸 رفتار ابراهیم(ع) با پدرش نمونه‌ای خوب از خیرخواهی در عین برائت جستن است. به گفتگوی ابراهیم(ع) و پدرش در جاهای مختلف قرآن اشاره شده است. در سورهٔ ممتحنه، بعد از بیان این ماجرا، و بیان اینکه در این رفتار اسوه و الگویی برای مؤمنان است، آیات زیر را می‌بینیم که به بحث ما مرتبط هستند:

اميد است كه خدا ميان شما و ميان كسانى از آنان كه [ايشان را] دشمن داشتيد، دوستى برقرار كند، و خدا تواناست، و خدا آمرزندهٔ مهربان است. (۷)

[اما] خدا شما را از كسانى كه در [كار] دين با شما نجنگيده و شما را از ديارتان بيرون نكرده‌اند، باز نمى‌دارد كه با آنان نيكى كنيد و با ايشان عدالت ورزيد، زيرا خدا دادگران را دوست مى‌دارد. (۸)

فقط خدا شما را از دوستى با كسانى باز مى‌دارد كه در [كار] دين با شما جنگ كرده و شما را از خانه‌هايتان بيرون رانده و در بيرون‌راندنتان با يكديگر همپشتى كرده‌اند. و هر كس آنان را به دوستى گيرد، آنان همان ستمگرانند. (۹)