نکات مربوط به آیات سورهٔ توبه

هم‌پشتی اهل باطل (نکته‌ای به بهانهٔ آیهٔ ۱۲۴ سورهٔ توبه)

🔸 آیهٔ ۱۲۴ بازگشتی به توصیف منافقین است. طبق این آیه، این افراد به اعضای گروه خود متکی بودند، و از گفتگو با همدیگر و هم‌رأیی با دیگر اعضای گروه برای اثبات مشروعیت خود استفاده می‌کردند.

در این آیه از این سخن ایشان با همدیگر یاد شده که: «این سوره به ایمان کدام یک از شما افزود؟» این سخن با کسانی دیگر بوده که آنان نیز قرآن را چیز مهمی نمی‌دانستند، و گمان می‌کردند که مسلمانان در مورد قرآن و پیامبر مبالغه می‌کنند، و به تعبیری «جو گیر» هستند.

همراهی این افراد مردّد با یکدیگر برای آنان مهم بوده است. آنان برای دوام آوردن در جامعهٔ مسلمانان، برای خود یک گروه تشکیل داده بودند و در آن یکدیگر را تقویت می‌کردند. آنان در این گروه با هم صحبت می‌کردند، و گاه به گاه دست به اعمالی (مثل ساختن مسجد ضرار) نیز می‌زدند.

🔸 اهل تکذیب، نفاق یا شرک حتماً دار و دسته‌ای تشکیل می‌دهند تا بتوانند در این دنیا بپایند و بر دیگران غلبه کنند. آنها هویت‌های خاص خود را تشکیل می‌دهند، و جالب اینکه این هویت‌ها گاهی رنگ و بوی دینی دارد.

مثلاً پیروان معاویه و یزید، یکدیگر را مدد می‌کردند و اطاعت از حاکم مسلمانان را وظیفه‌ای می‌دانستند که بر آن توافق داشتند. این اطاعت آنان را به یکدیگر پیوند می‌داد. یکی از سرداران یزید، بعد از اینکه سپاه خود را به مدینه برد و آن شهر را ویران کرد و بسیاری را کشت و زنان بسیاری را مورد تجاوز قرار داد، در بستر بیماری می‌گفت که: امید دارم به خاطر این کار (ویران کردن مدینه) خدا مرا به بهشت ببرد، چرا که از خلیفهٔ خود اطاعت کرده‌ام.

 

نکاتی دربارهٔ آیات صفحهٔ ۲۰۶

🔸 آیهٔ ۱۱۸:

توبه، بازگشت به سوی خداست. آن سه تن که جهاد را رها کرده بودند، می‌دانستند که ترک جهاد در راه خدا، رفتن به راه غیر خداست، و آن قدر وفا داشتند که به سبب این بی‌وفایی جهان را بر خود تنگ ببینند و از خود به تنگ بیایند.

اندوه‌ها و تنگناهای روزگار را باید درست تعبیر کرد. چرا از اندوه و تنگنا ظنّ این را نبریم که چاره‌ای جز درآمدن بازگشت به سوی خدا و مجاهده در راه او نداریم؟ جایی که گشایش و شادی حقیقی را تجربه می‌کنیم.

و اگر آنچه از ما سر زده شرمگین‌مان می‌کند، با شرم و اندوه به سوی پروردگارمان باز می‌گردیم، و اوست که پذیرای بازگشت ما (تواب)، و رحمت آورنده بر شرم و اندوه ماست (رحیم). به بهانهٔ شرم از «بازگشت»، و از جهاد، نمی‌گریزیم؛ اگر به سوی پروردگارمان باز نگردیم به کدام راه برویم؟ به سوی چه کسی؟ و در پناه چه کسی در آییم؟

🔸 آیهٔ ۱۲۲:

معمولاً این آیه چنین ترجمه می‌شود که «بر مؤمنان نیست که همه رهسپار میدان‌های جهاد شوند و از دستیابی به دانش باز مانند…». ولی این ترجمه، چنان‌که بعضی مفسران نیز اشاره کرده‌اند، با متن عربی سازگار نیست. متنی که معادل متن عربی است چنین چیزی است: «بر مؤمنان نیست که همگی رهسپار شوند، ولی چرا از هر فرقه‌ای گروهی رهسپار نشوند تا دانش دین بیاموزند و قوم خود را چون نزد ایشان بازگشتند انذار دهند، باشد که ایشان [از بدی‌ها] حذر کنند؟»

بنا به ظاهر، مقصود این است که لازم نیست تمام مؤمنانی که خارج از مدینه زندگی می‌کنند به سمت مدینه بیایند، بلکه باید گروهی از ایشان به مدینه بیایند و دانشی بیاموزند که بتوانند قوم خود را انذار دهند و از راه نادرست برحذر بدارند.

🔸 شاهد دیگری بر اینکه این آیه اجازه‌ای برای نرفتن به جهاد نیست، این است که خود رسول خدا(ص) و نزدیک‌ترین اصحاب ایشان در بسیاری از جنگ‌ها شرکت می‌کردند، و اصلاً بسیاری از آموزش‌های رسول خدا(ص) در میدان جنگ رخ می‌داده است.

هرگز ندیده‌ایم که رسول خدا(ص) یا یکی از یاران نزدیک او به بهانهٔ آموختن یا آموزاندن علم در شهر بماند و در جهاد شرکت نکند.

🔸 برخی بر این باورند که این آیه به فقهای مصطلح امروز و حوزویان اشاره دارد، و آنان آن گروهی هستند که برای تفقه در دین رهسپار شده‌اند (و به همین دلیل هم لازم نیست در رزم – از جمله خدمت سربازی – شرکت کنند!)

اما چنان‌که علمای تفسیر (از جمله علامه طباطبایی) اشاره کرده‌اند، فقه مصطلح امروز، صرفاً بیان پاره‌ای از قوانین است و چیزی که موجب انذار باشد در آن وجود ندارد. بنابراین تفقهی که در این آیه آمده، همان نیک‌فهمی در دین است و هیچ ربطی به آنچه امروزه به اسم فقه موجود است، ندارد.

 

نکاتی در مورد آیات صفحهٔ ۲۰۵

🔸 آیهٔ ۱۱۲ ادامهٔ آیهٔ پیش از خود است. صفت‌هایی که در این آیه آمده، نشان می‌دهد که مؤمنین به دوام این ویژگی‌ها را دارند. مثلاً صفت «تائب» نشان می‌دهد که مؤمنین نه در یک موقعیت مشخص که مرتکب خطایی خاص شده‌اند، بلکه به دوام، و به هر بهانه، به سوی پروردگارشان باز می‌گردند.

🔸 «سائح» هم‌ریشه با «سیاحت» به معنی رفت و آمد است. بر اساس المیزان این رفت و آمد بین مساجد صورت می‌گیرد. اما می‌توانیم آن را کلی‌تر در نظر بگیریم: مؤمنان کسانی‌اند که به طلب نزدیک‌تر شدن به پروردگارشان، در زمین در گردشند.

داستان زندگی سلمان فارسی را می‌توان مصداقی خوب از این «سیاحت» در زمین به طلب زیستن در سرزمین خدا در نظر گرفت.

🔸 آیهٔ ۱۱۳ پیامبر(ص) و مؤمنین را از استغفار برای مشرکین، بعد از اینکه روشن شد ایشان اصحاب دوزخ هستند، بر حذر می‌دارد. این آیه منافاتی با «خیرخواهی» برای همهٔ مردم، از جمله مشرکین، ندارد. اما استغفار برای کسی، به معنی از بین رفتن آثار خطا، بی‌آنکه خود شخص چنین انتخاب و درخواستی داشته باشد، مسیری نادرست برای خیرخواهی است و پاسخی هم نمی‌گیرد.

استغفار تنها در صورتی مؤثر است که خود شخص آن را طلب کند؛ یعنی خود برای پوشیده شدن آثار اعمال خود خدا را بخواند و از دعای دیگران در حق خود نیز راضی و خشنود باشد. اما کسی که چنین چیزی را نمی‌خواهد از استغفار دیگران بهره‌ای نمی‌برد. در آیهٔ ۵ سورهٔ منافقون، یک دلیل برای نداشتن درخواست آمرزش، «کبر» و خودبزرگ‌بینی دانسته شده است:

و هنگامی که به آنان گفته شود: بیایید تا پیامبر خدا برای شما از خدا آمرزش بخواهد، سرهایشان را برمی گردانند، و آنان را می‌بینی که از گوینده آن سخن روی برمی تابند و تکبّرکنان از پذیرفتن سخن او خودداری می‌کنند.

و در آیهٔ ۶ می‌خوانیم که «برای آنان یکسان است که برای آنان استغفار کنی یا نکنی»، در نتیجه «خدا هرگز آنان را نخواهد آمرزید».

🔸 خیرخواهی برای مشرکین صورت‌های دیگری می‌تواند داشته باشد؛ گفتگو و نیکی کردن و رعایت آداب انسانی و اخلاقی و … . مؤمنین امید دارند که روزی آنان را بر مسیر حق و برادران خود بیابند، و برای تحقق چنین آرزویی از بهترین وسایل و راه‌ها استفاده می‌کنند. اما آنان می‌دانند که روال عقلانی این جهان اجازه نمی‌دهد که کسی – هر چند نزدیک‌ترین و دوست‌داشتنی‌ترین فرد به مؤمن – بی‌آنکه خود بخواهد و انتخاب کند از آمرزش خدا بهره‌مند شود.

🔸 رفتار ابراهیم(ع) با پدرش نمونه‌ای خوب از خیرخواهی در عین برائت جستن است. به گفتگوی ابراهیم(ع) و پدرش در جاهای مختلف قرآن اشاره شده است. در سورهٔ ممتحنه، بعد از بیان این ماجرا، و بیان اینکه در این رفتار اسوه و الگویی برای مؤمنان است، آیات زیر را می‌بینیم که به بحث ما مرتبط هستند:

اميد است كه خدا ميان شما و ميان كسانى از آنان كه [ايشان را] دشمن داشتيد، دوستى برقرار كند، و خدا تواناست، و خدا آمرزندهٔ مهربان است. (۷)

[اما] خدا شما را از كسانى كه در [كار] دين با شما نجنگيده و شما را از ديارتان بيرون نكرده‌اند، باز نمى‌دارد كه با آنان نيكى كنيد و با ايشان عدالت ورزيد، زيرا خدا دادگران را دوست مى‌دارد. (۸)

فقط خدا شما را از دوستى با كسانى باز مى‌دارد كه در [كار] دين با شما جنگ كرده و شما را از خانه‌هايتان بيرون رانده و در بيرون‌راندنتان با يكديگر همپشتى كرده‌اند. و هر كس آنان را به دوستى گيرد، آنان همان ستمگرانند. (۹)

 

نکاتی مختصر دربارهٔ آیات صفحهٔ ۲۰۴

🔸 بنا به آیهٔ ۱۰۷، از زمان خود پیامبر(ص) استفاده از «مسجد» و دیگر ظواهر دینی برای قدرت گرفتن و غلبه بر مردم وجود داشته است.

در این آیه، خداوند ویژگی‌های این مسجد را بر می‌شمرد؛ این مسجدی است که:

  • برای زیان رساندن به مردم ایجاد شده،
  • در پی کفر است، و اعمالی که بر اساس کفر (پوشاندن حقیقت و پشت کردن به خدا) صورت می‌گیرد،
  • به دنبال تفرقه انداختن بین ایمان‌آورندگان به خدا و حقیقت است؛
  • پایگاه دشمنِ خدا و رسول اوست.

و البته ایشان سوگند می‌خورند که به دنبال خیر و نیکی هستند.

🔸 از آن سو، مسجدی که در آیهٔ ۱۰۸ از آن سخن می‌رود، مسجدی است که بر پایهٔ «تقوی»، یعنی داشتن پروای خدا و پروای حقیقت، بنا شده است. ویژگی اصلی این مسجد این است که در آن مردانی رفت و آمد دارند که در پی پاک شدن هستند.

🔸 تصور ما از «پاکی» و «پاک شدن» اغلب تصوری نادرست است. مثلاً تصور می‌کنیم که افراد پاک، افرادی ساده و بی‌آلایش و اهل عبادت و بی‌آزار هستند. اما اگر سخنانی شبیه به سخن زیر را از پیامبر(ص) به یاد بیاوریم، تصورمان از «ارادهٔ پاک شدن» تغییر می‌کند:

همانا بهترین آیین، آیین حنیف (بر اساس فطرت پاک انسانی) است؛ پس هر گاه دیدی که امت من به ستمگر نمی‌گویند: «تو ستمگری» بی‌تردید است دست رفته‌اند.

پس آن کسانی که به تطهیر خود فکر می‌کنند، قطعاً مراقب این هستند که ستم را هر جا در هر شکل که هست (از جمله و به خصوص ستم در لباس دین) به جا آورند، و در مقابل آن اعتراض کنند.

🔸 سکوت در برابر ستم با «ارادهٔ تطهیر» منافات دارد. مسجدی که اهل آن در برابر ستم ساکتند، مسجدی نیست که بنایش بر تقوای خداوند باشد.

چنین برداشتی از میل به تطهیر را آیهٔ ۱۱۱ نیز تأیید می‌کند. به یاد داشته باشیم که سورهٔ توبه سورهٔ جهاد است، نه سورهٔ عبادت‌پیشگی عافیت‌طلبانه.

 

 

نکاتی دربارهٔ نفاق، به بهانهٔ آیهٔ ۱۰۱ سورهٔ توبه (صفحهٔ ۲۰۳)

🔸 «منافقان»، که در آیهٔ ۱۰۱ از آنان سخن به میان آمده، کسانی هستند که در ظاهر مسلمان و در باطن کافرند. به تعبیر آیهٔ ۱۶۷ سورهٔ آل‌عمران: «آنان چیزهایی را می‌گویند که در دل‌هایشان نیست.»

معنی کلمهٔ «نفاق» اشاره به خارج شدن دارد، مثلاً خارج شدن از اسلام و وارد شدن به کفر. این کلمه اشاره به پنهانی بودن این خروج نیز دارد. در همین آیهٔ ۱۰۱ نیز به پیامبر(ص) گفته شده: «تو آنان را نمی‌شناسی.»

البته احتمالاً مقصود از این سخن این نیست که منافقان هیچ نشانهٔ قابل تشخیصی ندارند. در آیهٔ ۳۰ سورهٔ محمد(ص) می‌بینیم که خداوند به پیامبر(ص) می‌گوید که تو بعضی از منافقان را به سیمایشان نمی‌شناسی، به نحوی که بتوانی قطعاً بگویی او منافق است، اما نشانه‌ها در سخن گفتن او پیداست:

 اگر می‌خواستیم، منافقان را به تو نشان می‌دادیم و تو آنان را با علامتی که ویژه آنهاست می‌شناختی، و اینک تو ایشان را از نحوه گفتارشان می‌شناسی، و خداوند به حقیقت کارهای شما آگاه است.

🔸 منافقان به مراتب از کافران خطرناک‌تر هستند. پیامبر(ص) در سخنی بر این موضوع تأکید کرده است:

من براى امّت خود از مؤمن و مشرك نمى‌ترسم؛ زيرا مؤمن را ايمانش مانع [از لطمه زدن به امّت] مى‌شود و مشرك را نيز همان كفرش سركوب مى‌كند. اما ترس من براى شما از منافق زبان‌بازى است كه حرف‌هايى مى‌زند كه شما بدان اعتقاد داريد و كارهايى مى‌كند كه شما به آنها اعتقاد نداريد.

🔸 یکی از شیوه‌های مهم منافقان در روزگار پس از پیامبر(ص)، منافق جلوه دادن دیگران بوده. آنان تلاش می‌کردند این لغت را همچون برچسبی به کسانی که مخالف منافع آنان عمل می‌کردند بچسبانند و ایشان را از میدان به در کنند.

اما «نفاق»، همچون دیگر واژه‌های دینی، معنی کاملاً مشخصی دارد: به زبان ادعای دین‌داری کردن و در عمل خلاف دین عمل کردن.

🔸 در هر روزگاری، از جمله روزگار ما، صفت «منافق» برازندهٔ آن کسی است که به پشتوانهٔ دین و دین‌داران قدرت می‌گیرد، و در عمل کاری می‌کند که خلاف دین قرآن و رسول است.

پس از مرگ یکی از این منافقان بزرگ، یعنی معاویه، عده‌ای از اهل کوفه در نامه‌ای به حسین(ع) توصیفی کوتاه و عالی از اعمال خلاف دین معاویه را بیان کردند:

ستایش خدایی راست که دشمن بیدادگر کینه‌توز تو را در هم شکست. همان کسی که بر این امت چیره گشت و با نیرنگ امر [خلافت] آنان را ربود. بیت‌المال امت را غصب کرد و بدون رضایت آنان بر آنان فرمان راند، سپس نیکان امت را کشت و بدان‌ِشان را نگه داشت و مال خدا را به دست ستمگران و توانگران سپرد. خدایش از رحمت خویش دور دارد چنانکه قوم ثمود را دور داشت … .

چنین اعمالی، در هیچ روزگاری، از نظرها دور نمی‌ماند، هر چند که فاعلان این اعمال همچون معاویه در لباس اهل دین باشند و دم از حکومت دینی بزنند. از نظر قرآن چنین افرادی مهم‌ترین جلوهٔ نفاق هستند، و «قطعاً منافقان در فروترین طبقهٔ دوزخند و هرگز برای آنان یاوری نخواهد بود» (سورهٔ نساء، ۱۴۵).