چند سخن از حضرت عیسی(ع)

? ای حواریون، بسا چراغی که باد آن را خاموش کرد و بسا عابدی که خودپسندی تباهش ساخت.

? به حق بگویم‌تان: کِشت در دشت [با خاکی نرم] می‏روید نه بر روی سنگ خارا؛ همچنین حکمت در قلب متواضع شکوفا می‏شود نه در قلب متکبر جبار.

? به حق بگویم‌تان: من به شما علم مى‌آموزم تا دانا شوید، علمتان نمى‌آموزم که خودپسند شوید.

? به حق بگویم‌تان: هر که زراعتش را از علف‌های هرز پاک نکند علف‌ها زیاد شوند تا جایی که زراعتش را فرو گیرند و تباهش گردانند.

? به عیب‌های مردم چون خواجگان منگرید بلکه به عیب‌های ‌ایشان چون بندگان بنگرید.

? به حق بگویم‌تان، اى بندگان دنیا، هریک از شما دیگرى را به صرف گمان دشمن مى‌دارد، ولى با وجود یقین (به بدى خویش) از خود نفرت به دل نمى‌گیرد.

? به حق بگویم‌تان، هر یک از شما چون عیب‌تان گفته شود، گرچه حقیقت داشته باشد، خشمگین شوید و چون بی‌جا ستایش‌تان کنند، شاد گردید.

? با دشمن خویش به عدالت رفتار کنید و از آن که به شما ستم کرده‏ است در‏گذرید، همچنان‌که دوست دارید از بدی شما در‏گذرند. از عفو خداوند عبرت گیرید، آیا نبینید که خورشیدِ خداوند بر نیک و بدِ شما می‏‌تابد و بارانش بر صالحان و خطاکاران فرو می‏‌بارد؟

? به حق بگویم‌تان، آتش در یک خانه می‏افتد و پیوسته از خانه‏‌ای به خانه‌ی دیگر سرایت می‏‌کند تا جایی که خانه‏‌های بسیاری را می‏‌سوزاند، مگر آنکه در همان خانه‌ی نخست جلو آتش را بگیرند. بدین سان است ستمگر […]، اگر آتش در خانه‌ی نخست چوب و تخته‏‌ای نمی‏‌یافت چیزی را نمی‏‌سوزاند.

? واى بر شما دنیاپرستان، گندم را پاک و پاکیزه کنید و خوب آردش کنید تا مزه آن را بفهمید و خوردنش بر شماگوارا شود، همچنین ایمان را بپالایید تا شیرینى آن را احساس کنید و به شما سود بخشد.

? به حق بگویم‌تان، بنده هر اندازه هم بکوشد، نمى‌تواند دو خداوند را خدمت کند و لاجرم یکى از آن‌ها را بر دیگرى بر مى‌گزیند. همچنین خدادوستى و دنیادوستى، درون شما جمع‌ نتواند شد.

? دنیا را پروردگار خود قرار ندهید که شما را بنده‌ی خود می‌کند و گنج خود را نزد آن که آسیبی بدان نمی‌رساند پنهان کنید، زیرا دارنده‌ی گنج از بلایی که به آن رسد می‌ترسد، اما کسی که گنج خود را به خدا سپرده است، از آفت بر آن نمی‌ترسد.

? چه سود برده آن که خود را به همه‌ی دنیا بفروشد و سپس آن‌چه را به بهای نفس خویش خریده، برای دیگران به ارث گذارد؟ چنین کس خود را تباه کرده است. خوشا به حال آن که نفس خویش را رهانید و آن را بر دنیا برگزید.

? خوشا به حال آن که دیده‏‌اش را در دلش نهد و دل به دیده ندهد.

? هر نعمتی که از عهده‌ی شکرش بر نیایی، چونان گناهی است که از آن بازخواست می‌شوی.

? به حق بگویم‌تان، به شرف آخرت نرسید، مگر با رها کردن آن چه دوست دارید. پس توبه را به فردا میفکنید که تا فردا یک روز و یک شب است و قضاى خداوند در این شب و روز رفت و آمد مى کند.

? آیا می‏‌شود از درختِ خار انگور چید؟

? چه چیز تو را باز می‏دارد از اینکه برای هراسی که نمی‏‌دانی کی به تو می‏‌رسد آماده شوی؟

⬅️ این سخنان از منابع اسلامی نقل شده‌اند. منابع این سخنان، و سخنانی دیگر از حضرت عیسی(ع) را در این آدرس ببینید: http://ayat.ir/CKVZY

تاثیر مثبت بحران گرسنگی!

? قطعه‌ای از کتاب «گفتگو با پسرم درباره گرسنگی در جهان»، نوشته‌ی ژان زیگلر، نشر آفرینگان

? آیا گرسنگی تقدیر است؟

?نه، به هیچ وجه. اگر توزیع غذا درست و عادلانه بود، همه می‌توانستند به مقدار کافی غذا بخورند.

نظریه ای هست که در غرب اثرات منفی زیادی داشته است: این نظریه، نظریه‌ی انتخاب طبیعی است. انتخاب طبیعی نظریه ای منحط بوده است. همه قبول دارند که گرسنگی در جهان ننگی ناپذیرفتنی است، اما بعضی ها فکر می کنند که در بدبختی خیر هم هست. آنها می گویند جمعیت آدمهای روی زمین به طور پیوسته و با سرعت زیاد در حال افزایش است و قحطی‌ها نقشی تنظیم کننده ایفا می‌کنند. یعنی قحطی موجب حذف آدمهایی می‌شود که اگر زنده بمانند، خطر افزایش جمعیت را دامن می‌زنند.

خلاصه اینکه به منظور جلوگیری از مرگ و میر همه‌ی آدمها بر اثر کمبود اکسیژن و کمبود غذا و آب آشامیدنی و همه‌ی نتایج دیگر افزایش جمعیت که مخرب هم هستند، خود طبیعت به صورت دوره‌ای آدم‌های زیادی را حذف می کند.

?این نظریه‌ی نفرت انگیز ابداع کیست؟

?کشیشی انگلیسی به نام توماس مالتوس که در اواخر قرن هجدهم زندگی می‌کرد، این نظریه را طرح کرده است. او در سال ۱۷۹۸ «رساله درباره‌ی اصل جمعیت» را منتشر کرد که نظر رهبران جوامع اروپایی را به خود جلب کرد.

? آخر چطور می توان نظریه‌ی این مالتوس را قبول کرد؟ 

?جوابش ساده است کریم. این نظریه کاملاً غلط است، اما تصاویری که انگار ملهم از آن نظریه‌اند اثری سوء بر روح و روان ما می گذارند: تصاویر تلویزیونی اشباح گرسنه و بچه‌های رو به موتی که کف درمانگاه دراز کشیده‌اند و صف زن‌ها و مردها و بچه های آواره و وحشت‌زده‌ای که از بیشه‌زارهای سودان درمی‌آیند برای هر آدم عادی تحمل ناپذیر است. ادمها برای این که به وجدان ناخوششان آرامش ببخشند، یا بعضی‌ها برای این که در برابر نظم بی‌معنای دنیا به نحوی شورش کنند، به نظریه‌ی شبه علمی مالتوس متوسل می‌شوند تا با کمک آن، این تصاویر وحشتناک را فراموش یا انها را از ذهنشان دور کنند. 

این را خیلی جدی به تو می‌گویم کریم: هیچ یک از قربانی‌های گرسنگی، قربانی اجتناب‌ناپذیر نیستند. برای ما که آدم‌هایی معتقد و زنده و کارآمد هستیم، سرنوشت قطعی قحطی و مرگ ہی‌معنی است و وجود ندارد.

چرا یک پزشک باید به عدالت اجتماعی اهمیت دهد؟

در دهه 1980 در زیمباوه، ماری باسِت از نزدیک شاهد اپیدمی ایدز بود و به تأسیس یک کلینیک برای درمان و آموزش مردم محلی درخصوص این ویروس کشنده کمک کرد. اما حالا که به گذشته نگاه می‌کند تأسف می‌خورد که چرا زنگ خطر را برای مشکل واقعی به صدا در نیاورد: نابرابری ساختاری که در نهاد‌های سیاسی و اقتصادی رخنه کرد‌ه‌اند، نابرابری‌هایی که باعث می‌شوند مردمِ در حاشیه آسیب‌پذیرتر باشند. ما امروز شاهد همان مشکلات ساختاری در ایالات متحده هستیم و به عنوان کمیسر سلامت شهر نیویورک، خانم باست از هر فرصتی که در اختیاردارد استفاده می‌کند تا برای تساوی بهداشتی و اعتراض به نژادپرستی حمایت جلب کند. او می گوید: «ما لازم نیست تمام پاسخ‌ها را داشته باشیم تا درخواست تغییر کنیم، ما فقط نیاز به شجاعت داریم.»

(معرفی از سایت تد)

متن سخنرانی در سایت تد

در باب آموزش (قطعه ای از کتاب هنر عشق ورزیدن)

ضمن تعلیم دانش، ما آن آموزشی را که برای رشد بشر از همه چیز مهم تر است، از دست می دهیم: آموزشی که تنها حضور ساده فردی کامل و پرمهر می تواند به دیگران بدهد. در ادوار گذشته فرهنگ ما و نیز در چین و هندوستان انسان ارزشمند کسی بود که دارای صفات معنوی برجسته ای باشد. حتی معلم در درجه اول منحصرا کسی نبود که منبع اطلاعات و معلومات باشد، بلکه کسی بود که نگرشی های انسانی خاصی را القاء کند.
در جامعه سرمایه داری معاصر کسی را برای تحسین یا برای سرمشق انتخاب می کنند که شاید همه چیز دارد، جز صفات برجسته معنوی. این گونه افراد کسانی هستند که عموما در برابر دیدگان مردم عادی جای دارند و به آنها نوعی احساس رضامندی غیرمستقیم می دهند. 

هنرپیشگان سینما، کمدینهای رادیویی، روزنامه نگاران، بازرگانان معتبر و رجال دولتی، همه مدل هایی برای سرمشق هستند. شایستگی اساسی آنها این است که خبرساز شده اند.

با وجود این، وضع آنچنان هم ناامید کننده نیست. اگر به یادآوریم که مردی چون آلبرت شوایتزر در آمریکا مشهور می شود، اگر مجسم کنیم که برای آشنا ساختن جوانانمان با شخصیتهای تاریخی یا زنده چه امکاناتی وجود دارد، یعنی آن دسته از شخصیتهایی که نشان می‌دهند انسان در مقام انسانی خود و نه به صورت کمدین (به معنای وسیع کلمه) چه کارهای بزرگی می تواند بکند، و نیز اگر به آثار بزرگ ادبی و هنری قرون و اعصار بیندیشیم، چنین به نظر میرسد که برای آفرینش کردار نیکوی انسانی و نیز ایجاد حساسیت نسبت به بدکرداری ها فرصتهای گرانبهایی وجود دارد.

اگر نتوانیم تصویر زندگی کامل را زنده نگه داریم، آنگاه امکان دارد سراسر سنتهای فرهنگی ما فرو ریزد، این سنت ها بر مبنای انتقال نوعی دانش خاص استوار نیست، بلکه مبتنی بر انتقال انواع خاصی از خصایص انسانی است. اگر نسل های آینده این خصایص را دیگر نبینند، فرهنگی به قدمت پنج هزار سال فرو خواهد ریخت، ولو اینکه دانش نهفته در آن کاملاً منتقل شده و باز هم تکامل یافته باشد.

? (اریک فروم، از کتاب هنر عشق ورزیدن، فصل چهارم)

«و آنچه به آن علم نداری را پیروی مکن…»

شرکت در کلاسی آموزشی برای فراگرفتن یک مهارت جدید، مراجعه به پزشک برای درمان بیماری، یا اعتماد به اقتصاددانان در زمینه‌ی برنامه‌ریزی اقتصادی برای یک کشور، نمونه‌هایی از موارد بسیار مراجعه به متخصص در زندگی امروز ما هستند. ما هر چند به متخصصان برای رسیدن به مقصودمان اعتماد می‌کنیم، اما در هیچ یک از این مثال‌ها، احتمالاً به بهانه‌ی اینکه آن معلم، پزشک، یا اقتصاددان کارش را خوب بلد است، چشم و گوش بسته رفتار نمی‌کنیم.

اگر بعد از یکی دو جلسه شرکت در کلاس یک معلم حس کردیم که توضیحاتش را نمی‌فهمیم، یا بعد از مصرف یک داروی تجویز شده حس کردیم حالمان بدتر شده، یا پس از به کارگیری یک تیم از اقتصاددانان، دیدیم که وضع گرانی و تورم در جامعه روز به روز بدتر می‌شود، حداقل از متخصصان دیگر پرس و جو می‌کنیم تا بفهمیم مشکل کار کجاست. حتی اگر هیچ متخصص دیگری هم پیدا نکنیم، ممکن است خودمان تصمیم بگیریم و اقدام کنیم.

در این موارد، معلم، پزشک یا اقتصاددان نمی‌توانند به ما بگویند: «چون تو در مورد رشته‌ی ما تخصص نداری، باید از ما پیروی کنی.» نکته اینجاست که جهل و نادانی، نمی‌تواند دلیل پیروی از کسی قرار گیرد. اگر من سراغ پزشک رفته‌ام، به این دلیل بوده که بنا به شواهدی، فکر می‌کرده‌ام او می‌تواند من را درمان کند. چیزی که من «می‌دانم» و می‌خواهم، این است که بعد از مصرف داروی پزشک نشانه‌های بهبودی را ببینم. اما اگر بعد از مصرف دارو، دردم بیشتر شد، یکی از چشمانم کور شد، و دچار حالت خفگی هم شدم، نمی‌توانم به خاطر اینکه در مورد دانش پزشکی جاهلم، و اینکه «لابد پزشک بهتر می‌داند» به مصرف دارو ادامه دهم!

این شیوه، که کاملاً عقلانی و مورد قبول به نظر می‌رسد، از این آیه‌ی قرآن نیز برداشت می‌شود که «چيزى را كه بدان علم ندارى دنبال مكن، زيرا گوش و چشم و قلب، همه مورد پرسش واقع خواهند شد.» (سوره‌ی اسراء، 36)

در تفسیر المیزان، از این آیه چنین نتیجه گرفته شده است که: «به چیزى که علم به صحت آن ندارى معتقد مشو، و چیزى را که نمى دانى مگو، و کارى را که علم بدان ندارى مکن». در بخش دیگری از این تفسیر، آمده که: «انسانی که وجودش سالم است، در مسیر زندگی هیچ وقت از مسیر پیروی علم منحرف نمی‌شود، و سراغ ظن و شک و توهمات نمی‌رود. او اگر در زمینه‌ی خودش علم و تخصص دارد، از آن پیروی می‌کند، و اگر هم ندارد، سراغ کسی می‌رود که اطمینان و یقین به صحت گفته‌های وی دارد.»

درست است که این روزها در جامعه‌ی ما، کمتر کسی مثلاً در مورد مربی ورزش، یا حتی پزشک، چشم و گوشش را می‌بندد، اما در موارد بسیار دیگری این خطر وجود دارد. کسی را می‌شناختم که در یک اداره دولتی کار می‌کرد، و چند بار به خودش و عده‌ای از همکارانش، پاداش‌های مالی نسبتاً زیادی تعلق گرفته بود. او به دلایلی این پاداش‌ها را منصفانه نمی‌دانست، مثلاً فکر می‌کرد کاری بیش از آنچه در شرح وظایف کارمندان آن بخش معین شده بود، که مستحق پاداش باشد، انجام نداده است. (نمی‌دانم این را هم می‌دانید یا نه، ولی وقتی شما در مقام کارمند زیردست، یک پاداش غیر منصفانه را می‌پذیرید، دیگر نمی‌توانید به پاداش غیرمنصفانه‌ی مدیرانتان اعتراض کنید!)

این مسأله، باعث شد که این دوست من، شروع به تحقیق و پرس و جو کند. یکی از کسانی که مورد رجوع او بودند، کسی بود که در زمینه‌ی مسائل شرعی تخصص داشت. نظر این متخصص این بود که: «چون مدیران شما آگاهانه پاداش را به شما داده‌اند، استفاده از آن جائز و حلال است.» دوست من گفته بود که این پول متعلق به آن مدیران نیست که درباره‌ی آن هر طور خواستند تصمیم‌گیری کنند. جواب متخصص تغییر چندانی نکرده بود: «به هر حال تصمیم گیری در مورد این پول با مدیران شماست.»

در مواردی از این دست، که سود شخصی پرسش‌گر مطابق با نظر متخصص است، افراد زیادی یافت خواهند شد که چنانچه کاری را «از نظر شرعی جائز» بدانند، بی‌آنکه از نظر اخلاقی در مورد درست بودن انتخابشان قانع شده باشند، آن کار را انجام می دهند. در حالی‌که نه عقل، و نه دین، طرفدار این شیوه نیست؛ این مصداقی از پیروی چیزی است که به آن علمی نداریم، و در این مثال، چنان‌که در بسیاری موقعیت‌های دیگر نیز چنین است، پیروی مال‌دوستی و منفعت‌طلبی خودمان است. مسائلی از این دست قطعاً فکر و تحقیق بیشتری را می‌طلبند.

آری، گوش و چشم و قلب، که اسباب کسب علم هستند، از جانب خدا مورد پرسش قرار خواهند گرفت، که «آیا در انتخاب‌های زندگی، علمی که به انتخاب درست کمک کند به دست آوردید؟ و آیا از آن علم پیروی کردید؟» (نقل به مضمون از المیزان)

***

پی‌نوشت

چند سخن برای تأمل بیشتر:

– یاران عبدالله بن مسعود دعوت علی(ع) برای مبارزه در صفین را نپذیرفتند و گفتند: «ما با شما می‏آییم ولی جداگانه اردو می‏زنیم و درکار شما و شامیان می‏نگریم، پس هر کس حلال را رعایت نکرد و یا ستم را پیشه‌ی خود ساخت بر او می‏شوریم»، امام فرمود: «خوشا به حال شما! این همان تفقّه در دین و آگاهی بر سنت است. هر کس به چنین کاری خرسند نباشد خائن و ستمگر است.» (واقعه صفین در تاریخ، چاپ اول، ص‏ص 78-77)

– امام علی(ع)، خطاب به کسی که در مشروعیت جنگ جمل تردید داشت فرمود: […] تو حق را نشناخته‌ای تا اهل حق را بشناسی و باطل را نشناخته‌ای تا اهل باطل را بشناسی. (نهج‌البلاغه، حکمت 262)

– امام باقر(ع)، درباره‌ی آیه «اینان دانشمندان و راهبان خود را به جای خداوند به الوهیت گرفتند…» (سوره‌ی توبه،31) فرمود: «به خدا سوگند که برای ایشان نماز نگزاردند و روزه نگرفتند، بلکه از ایشان در معصیت خدا اطاعت کردند.» (ترجمه‌ی الحياة، ج2، ص654)

 

در فضیلت حق و حقیقت

بسیاری از مسلمانان، مسلمانی را فضیلتی برای خود می‌دانند. آنان اسلام را برتر از دیگر ادیان، و بنابراین مسلمانانی را برتر از پیروی هر دین دیگری به حساب می‌آورند.

اما فضیلت اسلام و مسلمانی به چیست؟ در صدر اسلام، مسلمان شدن یک «انتخاب» محسوب می‌شد. انتخاب پروردگاری یکتا، که بر خلاف بتان بی‌شمار، به عدالت، نیکی، برادری و برابری فرا می‌خواند. مسلمانی، یک شیوه‌ی تازه برای زندگی بود. برتری مسلمانی بر دیگر شیوه‌های زندگی، همان برتری عدالت بر ستم، یا برتری برابری بر تبعیض، یا برتری برادری بر دشمنی، و در یک کلام، برتری «حقیقت» بود.

هر دینی، به عنوان یک شیوه‌ی زندگی، در مقابل این خطر قرار دارد که از ارزش‌های اصیلش تهی شود و تنها نامی از آن باقی بماند. اسلام نیز از این قاعده مستثنا نیست. از این رو، گرایش به فخر فروشی، یا بدتر از آن،‌ ستم به دیگران به خاطر فضیلت مسلمانی، از همان سال‌های نخست ظهور اسلام به وجود آمد، و همواره وجود داشته است.

در آیه‌ی ۱۲۳ سوره‌ی نساء آمده است: «[پاداش و كیفر] به دلخواه شما و به دلخواه اهل كتاب نیست؛ هر كس بدى كند، در برابر آن كیفر مى‌بیند، و جز خدا براى خود یار و مددكارى نمى‌یابد.» این آیه، مذمت عده‌ای از مسلمانان است. به نظر می‌رسد مخاطب آن،‌ عده‌ای هستند که صرفاً به خاطر اسم اسلام، خود را برتر از اهل کتاب می‌دانسته‌اند، و تصورشان این بوده که مسلمانی برای ایشان مصونیت است.

درباره‌ی نزول این آیه، داستانی در تاریخ آمده که قابل تأمل است. گفته شده که مسلمانی از خانه‌ای دزدی کرد. اما چون می‌ترسید که قضیه آشکار شود، جنس دزدی را شبانه در خانه‌ی یک یهودی انداخت، به این امید که مسلمانی خودش، و یهودی بودن متهم تازه، موجب رهایی‌اش شود. اما پیامبر(ص) بی‌آنکه به دین اشخاص توجه کند، بر اساس شواهد قضاوت کرد و دزد واقعی محکوم شد. گفته شده در این ماجرا بود که این آیه نازل شد.

در آیه‌ی بعد می‌خوانیم: «و كسانى كه كارهاى شایسته كنند – چه مرد باشند یا زن – در حالى كه مؤمن باشند، آنان داخل بهشت مى‌شوند، و به قدر گودى پشت هسته خرمایى مورد ستم قرار نمى‌گیرند.»

و نتیجه‌گیری نهایی نیز در آیه‌ی ۱۲۵ آمده: «و دین چه كسى بهتر است از آن كس كه خود را تسلیم خدا كرده و نیكوكار است و از آیین ابراهیم حق‌گرا پیروى نموده است؟ و خدا ابراهیم را دوست گرفت.» 

هر شیوه‌ی زندگی، در هر برهه از تاریخ، که نتواند از اصول خود بر اساس حق و حقیقت دفاع کند، خلاف آیین ابراهیم، آیین محمد، و آیین خداوند است.

چند سخن از امام علی(ع)؛ زمینه ای برای تأمل

? سخنانی از امام علی(ع)

این چند سخن، زمینه‌ی خوبی برای تفکر درباره‌ی شیوه‌ی زندگی‌مان هستند. از فرصت شب‌های رمضان برای چنین تأملاتی استفاده کنیم.

? به راستی که شب و روز در تو کار می‌کنند، تو نیز در آنان کار کن، و از تو بگیرند، تو نیز از آنان بگیر.

? به راستی که اندیشه‌ی تو برای همه‌ی کارها وسعت ندارد، پس آن را برای کارهای مهم به کار گیر.

? چه بسیار تلاشگری که به زیان خود کوشیده است.

? آن خیری که جز به شرّ به آدمی نرسد خیر نیست.

? هر گاه همّت به کاری داشتی از پایان‌های بد آن اندیشه کن.

? تمام همّتت را در کاری صرف کن که تو را رهایی بخشد.

? بسا امیدی که به محرومیت بینجامد.

? بسا دردی که شفا شود.
? بدترین مردم آن است که در کار پروردگارش از مردم بترسد و در کار مردم از پروردگارش نترسد.

? از جدایی بپرهیز که تنهای از مردم نصیب شیطان است.

? در شگفتم از آن که ناامید است حال آنکه آمرزش‌خواهی با اوست.

? آنچه‌ ببخشی فراموش کن، وعده‌ات را یاد دار.

خیرخواهی برای پیشوایان جامعه

قطعاتی از مقاله‌ی «نصیحت ائمه‌ی مسلمین»، نوشته‌ی محمد سروش محلاتی

  • «النصیحة لائمة المسلمین» یک تعبیر ریشه دار، و پرسابقه است که درروایات متعددى به چشم می خورد. سرچشمه این عنوان پیامبر اکرم(ص) است که در حجة الوداع، ضمن سخنرانى در مسجد خیف، آن را مطرح فرمودند، و پس از آن، در بیانات ائمه به عنوان یکى از مسئولیت‌هاى امت اسلامى مورد تأکید قرار گرفت.
  • نصیحت [=خیرخواهی]، غیر از اطاعت است، هر چند اطاعت و پیروى، گاه خیرخواهى تلقى می شود، زیرا در اطاعت، تبعیت مطرح است؛ یعنى به دنبال دیگرى رفتن و بر طبق میل او حرکت کردن و حتى از رأى و نظر خود صرف نظر نمودن؛ ولى در نصیحت، چنین قیودی وجود ندارد. ناصح، تابع و مطیع نیست. او بر طبق درک و تشخیص خود نظر می‌دهد و چه بسا نظر او براى منصوح خوشایند نباشد، او در محدود‌ه‌ی خیر منصوح نظر می‌دهد نه در محدوده‌ی میل و گرایش منصوح. از این رو حضرت امیر(ع)در وصیت به امام مجتبى(ع) فرموده‌اند: «براى برادرت نصیحت را خالص گردان، چه در نزد او نیکو باشد و یا زشت.»
  • امیرالمومنین على(ع) انتقادهاى صریح خودرا از عثمان، «نصیحت» دانسته و در نامه به معاویه می نویسد: «و گاه می شود که اندرزگو در معرض بدگمانى است.»
  • یکی از نقش‌های نصیحت امت، تأثیر بازدارنده و کنترل‌کننده آن است، زیرا وقتى زمامدار جامعه رفتار خود را در معرض دید و انتقاد مردم بداند و براى آنها در اظهار نظر، داورى، انتقاد و اعتراض، حقى قائل باشد، بدون تردید به گونه‌اى عمل می‌کند که بتواند پاسخ‌گوى سؤال‌هاى آن‌ها باشد.
  • در زمانى که مرجعیت ، به عنوان شاخص زعامت و رهبرى شیعه تلقى می گردید، (قبل از پیروزى انقلاب) استاد عالیقدر، شهید مطهرى نوشت: «مراجع، فوقِ انتقاد، به مفهوم صحیح این کلمه، نیستند و معتقد بوده و هستم که هر مقام غیر معصومى که در وضع غیر قابل انتقاد قرار گیرد، هم براى خودش خطر است و هم براى اسلام. مانند عوام فکر نمی کنم که هر که در طبقه مراجع قرار گرفت مورد عنایت خاص امام زمان(عج) است و مصون از خطا و گناه و فسق است.»
  • در نظام اسلامى، براى آحاد امت، حقى به عنوان«نصیحت ائمه» وجود دارد، و همه بر اساس این حق می‌توانند آراء و نظرات خیرخواهانه خود را نسبت به رهبران جامعه مطرح سازند و حتى می‌توانند او را مورد سوال قرار دهند، مسئولیت حاکم اسلامى در برابر مردم، از بارزترین مشخصه‌هاى حکومت اسلامى است.
  • امام علی(ع) نه تنها از نصایح دوستان خود استقبال می‌کرد، بلکه به سخنان مخالفین نیز که چه بسا از روى صدق و اخلاص ابراز می‌شد، به عنوان «نصیحت» اعتنا و توجه داشت، لذا هنگامى که در نبرد صفین، فردى از سپاهیان معاویه، جلوآمد و از حضرت خواست که براى جلوگیرى از خون‌ریزى بین مسلمین، جنگ را رها کند، امام فرمود : «همانا من می‌دانم که این سخن را از روی خیر‌خواهی [=نصیحت] و دلسوزی می‌گویی.» و سپس مسئولیت سنگین خویش را براى مبارزه با معاویه توضیح دادند.
  • براى طرح نصیحت نزد حاکم، باید دسترسى به او امکان‌پذیر باشد، آن هم نه به «امکان عقلى» بلکه به امکان عادى که با سهولت و بدون آن که نیازى به اهداى آبرو باشد، ناصح بتواند از حجب بگذرد و در نزد حاکم حاضر شود.به وجود آوردن چنین شرایطى نیز از وظایف زمامدار است؛ زیرا بدون آن، از یک سو مردم در فشار و سختى خواهند بود و براى رساندن حرف خود، چون گوى از یکى به دیگرى پاس خواهند شد، و از سوى دیگر، واقعیت‌ها آن گونه که هستند بر حاکم رخ نشان نخواهند داد و چه بسا زشتی‌ها به شکل زیبایى، خوبى‌ها در قالب بدى، خردها به صورت کلان، کجى‌ها به عنوان راستى و … گزارش شوند.نباید گمان کرد که با اسلامى بودن نظام، وقوع چنین امرى «غیر ممکن» و یا «مستبعد» است. چرا که در نظام علوى، حتى اگر شخصیتى بى‌نظیر مانند مالک اشتر هم حاکم باشد، «احتجاب از مردم» چنین پیامدهایى خواهد داشت، و لذا حضرت به مالک فرمودند: «هیچ گاه خود را در زمانى طولانى از رعیت پنهان مدار، چرا که دور بودن زمامداران از چشم رعایا خود موجب نوعى محدودیت و بى‌اطلاعى نسبت به امور مملکت است و این چهره پنهان داشتن زمامداران، آگاهى آن‌ها را از مسائل نهائى قطع می‌کند، در نتیجه، بزرگ در نزد آنان کوچک و کوچک بزرگ، کار نیک، زشت، و کار بد، نیکو و حق با باطل آمیخته می شود، چرا که زمامدار به هر حال بشر است و امورى که از او پنهان است نمی‌داند.»
  • در عهدنامه‌ی امام علی(ع) خطاب به مالک اشتر، هنگامی که او را به حکومت مصر می‌گماشت، آمده است: براى مراجعان مجلس عمومى تشکیل ده و درهاى آن را بر روى هیچ کس نبند، و به خاطر خداوندى که تو را آفریده تواضع کن و لشکریان و محافظان و پاسبانان را از این مجلس دورساز، تا هر کس با صراحت و بدون ترس و لکنت، سخنان خود را با تو بگوید، زیرا من بارها از رسول خدا(ص) شنیدم: «ملتى که حق ضعیفان را از زورمندان با صراحت نگیرد هرگز پاک نمی‌شود و روى سعادت نمی‌بیند.»
  • در نظام اسلامى مقرب‌ترین افراد به زمامدار، کسى است که از گفتن حقایق واهمه‌اى ندارد و براى حفظ خود، از گفتن عیب‌ها و مطرح کردن انتقادها در جهت رفع آن‌ها، صرف نظر نمی‌کند.
    سفارش، و بلکه دستور حضرت على(ع) به مالک چنین است: «سپس(از میان آنان) افرادى را که در گفتن حق از همه صریح‌تر و در مساعدت و همراهى نسبت به آنچه خداوند براى اولیائش دوست نمی‌دارد به تو کمتر کمک می‌کند، مقدم دار، خواه موافق میل تو باشند یا نه.»
  • حاکم اسلامى، چون می‌خواهد به موارد اشتباه پى برد و نقاط ضعف را بشناسد، لذا آراء مختلف را مورد توجه قرار می‌دهد: «کسی که از آراء مختلف استقبال کند، به مواضع خطا آکاه می‌شود.» [امام علی(ع)]
    مفهوم این بیان علوى آن است که: کسى که از آراء گوناگون استقبال نمی‌کند، و تحمل شنیدن حرف‌هاى دیگران را ندارد، نمی‌تواند به اشتباهات پى برد، و چون اندیشه و فکر خود را برتر از دیگران می‌داند در معرض هلاکت قرار دارد: «آن کس که عقل خود را کافی داند، می‌لغزد» ،« کسی که به استبداد، رأی خود را برگزیند هلاک شود» [امام علی(ع)].
  • یکى از متفکران بزرگ اسلامى [=شهید مطهری]، با توجه به داستان موسى و خضر در قرآن کریم، مرز سکوت و اعتراض در برابر پیشوا را چنین تبیین می‌کند: «یک نکته بزرگ که از این داستان استفاده می شود این است که: تابع و پیرو تا آنجا تسلیم متبوع و پیشوا است که اصول و مبادى و قانون، نشکند و خراب نشود. اگر دید، آن متبوع کارى بر خلاف اصول و مبانى انجام می‌دهد، نمی‌تواند سکوت کند، گو اینکه در این داستان، عملى که عبد صالح کرد، از نظر خود او که افق وسیع‌ترى را می‌دید و به باطن موضوع توجه داشت بر خلاف اصول نبود، بلکه عین وظیفه و تکلیف بود، ولى سخن در این است که چرا موسى صبر نمی‌کرد و زبان به انتقاد می‌گشود، با اینکه وعده می‌داد و به خود تلقین می‌کرد که اعتراض نکند باز هم اعتراض و انتقاد می‌کرد؟
    نقص کار موسى در اعتراض و انتقاد نبود، در این بود که به رمز مطلب و باطن کار آگاه نبود، البته اگر به رمز مطلب آگاه می شد اعتراض نمی کرد، و مایل بود که برسد به مطلب، ولى مادامى که از نظر او عملى بر خلاف اصول و قانون الهى است ، ایمان او به او اجازه نمی دهد که سکوت کند بعضى گفته‌اند که اگر تا قیامت عمل عبد صالح تکرار می شد، موسى از اعتراض و انتقاد باز نمى‌ایستاد، مگر اینکه به رمز مطلب آگاه می‌شد.» [نقل شده در کتاب ده گفتار، ص115]

(مقاله‌ی «نصیحت ائمه مسلمین»، محمد سروش محلاتی، نشریه حکومت اسلامی، شماره اول، 1375، ص135)

متن کامل این مقاله را می‌توانید در اینجا ببینید.

بازاندیشی در شیوه‌ی مبارزه با فقر : معرفی کتاب «اقتصاد فقیر»

نام کتاب: اقتصاد فقیر (بازاندیشی بنیادین در شیوه‌ی مبارزه با فقر جهانی)

نویسندگان: آبهیجیت بَنِرجی، استر دوفلو

عنوان انگلیسی کتاب: Poor Economics: A radical rethinking of the way to fight global poverty

مترجمان: جعفر خیرخواهان، مهدی فیضی

ناشر: دنیای اقتصاد

تعداد صفحات: 399

کتاب «اقتصاد فقیر» با این جملات آغاز می‌شود، با هدفی امیدبخش، که در عین حال، تحقق آن احتمالاً آسان نیست:

هر ساله ۹ میلیون کودک پیش از رسیدن به سن پنج سالگی جان خود را از دست می دهند. احتمال مرگ زنی هنگام زایمان در جنوب صحرای آفریقا، یک به سی است، در حالی که این احتمال در کشورهای توسعه یافته یک به ۵۶۰۰ است. دست کم در ۲۵ کشور، که بیشتر آنها در جنوب صحرای آفریقا قرار دارند، امید به زندگی کمتر از ۵۵ سال است. تنها در کشور هند، بیش از ۵۰ میلیون بچه مدرسه ای، توانایی خواندن متنی بسیار ساده را ندارند.

این از آن دست پاراگراف ها است که چه بسا خواننده را به بستن این کتاب و ترجیحاً به فراموشی سپردن کل موضوع فقر جهانی وادارد: چرا که مشکل، بسیار بزرگ و حل نشدنی به نظر می آید. هدف ما از نوشتن کتاب حاضر این است که شما را متقاعد نماییم چنین کاری نکنید…

نویسندگان کتاب، دو مدرس دانشگاه ام.آی.تی، و از مؤسسسان «آزمایشگاه اقدام برای مبارزه با فقر عبداللطیف جمیل» (جِی پَل)[1] هستند. این کتاب، حاصل سال‌ها پژوهش میدانی نویسندگان کتاب و همکارانشان، برای بررسی جزئیات زندگی پیچیده‌ی فقرا، و مسائل در هم تنیده با آن مانند سطح پایین بهداشت و تحصیلات در مناطق فقیرنشین کشورهای در حال توسعه است.

نویسندگان معتقدند که بیشتر رویکردهای مبارزه با فقر جهانی را می‌توان در دو دسته قرار داد: رویکردهای عرضه‌مدارانه، و رویکردهای تقاضامدارانه. رویکردهای عرضه‌مدارانه، بر این باور استوارند که فقرا برای خروج از وضعیت دشوارشان، احتیاج به کمک دارند، و دیگران باید این کمک را در اختیار آنان بگذارند؛ کمک‌هایی همچون غذا، وسیله‌ی کار، کمک‌های بهداشتی و آموزشی، یا وام‌های بدون بهره.

در آن سو، طرفداران رویکردهای تقاضامدارانه، عرضه‌ی هر نوع کمکی به فقرا را اتلاف سرمایه و انرژی می‌دانند. آنان بر این باورند که هر فردی، اگر واقعاً بخواهد، به امکانات لازم دست برای خروج از فقر دست پیدا می‌کند، و اگر هم خودش نخواهد، تلاش برای کمک به او عملاً بی‌فایده است!

به نظر من، شایسته است که با قضاوتی اخلاقی این دو رویکرد را بررسی کنیم؛ به ویژه رویکرد دوم، که رویکرد رایج برای بعضی معتقدان به اقتصاد بازار است، که می‌خواهند بی‌خیال مشکلات فقرا شوند. اما نویسندگان این کتاب، ترجیح داده‌اند از نگاهی کارکردی و اقتصادی هر دو دیدگاه را نقد کنند. از نظر آنان، هر دو دیدگاه، کل‌نگرانه است، یعنی مسائل فقرا در دنیای واقعی، در آنها نادیده گرفته شده است.

پیشنهاد نویسندگان کتاب این است که یک اقتصاددان، به جای اینکه در دفتر کار خود بنشیند و راجع به فقر جهانی نظریه‌های کلان بدهد، نظریه‌هایی که گاه پایه‌ی سیاست‌های مبارزه با فقر سازمان‌های بزرگی مثل بانک جهانی می‌شود، باید با فقرا همنشین شود، مسائل آنان را از نزدیک ببیند و تحلیل کند، و از طریق آزمایش‌هایی علمی، بهترین راه برای مبارزه با یک مشکل در حوزه‌ای مشخص را تعیین کند.

این کاری است که خود نویسندگان سال‌هاست که پی گرفته‌اند. «اقتصاد فقیر»، یکی از نتایج تحقیق‌های ایشان است. در این کتاب چند حوزه مورد بررسی قرار گرفته است: غذا، بهداشت و سلامت، آموزش، جمعیت، وام‌های خرد، کارآفرینی، و مسائل سیاسی مرتبط با اقتصاد. هر فصل کتاب، مملو از مثال‌هایی زنده از زندگی فقرا، و همین‌طور ارزیابی راه‌هایی است که تا به حال برای کمک به ایشان پی گرفته شده است.

به نظر من، مطالعه‌ی این کتاب، برای هر کسی که قصد وارد شدن به عرصه‌ی کمک به دیگران را دارد، ضروری است.

لینک‌هایی برای اطلاعات بیشتر در مورد کتاب:

  • یک معرفی دیگر از این کتاب را می‌توانید در این آدرس مطالعه کنید.
  • استر دوفلو، در یک سخنرانی، اصول کاری خود و همکارانش را توضیح داده است. این سخنرانی را می‌توانید در ادامه تماشا کنید.

 


  1. Abdul Latif Jameel Poverty Action Lab (J-PAL)

رمضان، فرصتی برای بازگشت به اسلام راستین 

گفته شده که رمضان، فرصتی برای خالص کردن دین است. مسلمانان این ماه را ماه خدا می‌دانند، و روزها و شب‌هایش را صرف طاعت و عبادت خدا می‌کنند.

اما متأسفانه، به نظر می‌رسد آنچه که معمولاً مصداق عبادت مخلصانه شناخته می‌شود، با آنچه که در اسلام قرآن و محمد(ص) از مردم خواسته شده، فاصله‌ی فراوان دارد. رمضان، فرصتی است برای تأمل دوباره در مبانی دین، و عمل جدّی به هر آنچه که عقلانی می‌یابیم. دین، از راهی جز این خالص نمی‌شود.

در  ادامه، در چند سرفصل، بعضی از اصول مهم اسلام در سخنان بزرگان آورده شده است، و البته قطعاً به این سرفصل‌ها می‌توان عناوین مهم دیگری نیز افزود. امید که این رمضان، فرصتی برای یادآوری و پایبندی به روشی باشد که ما را به نیکوترین سرمنزل‌ها می‌رساند.

?تلاش برای کسب و ترویج دانش زندگی

?پیامبراکرم(ص): اگر روزى بر من بیاید که در آن روز بر دانش خود چیزى نیفزایم که به خداى تعالى نزدیکم گرداند، طلوع خورشید آن روز بر من مبارک مباد.

?پيامبراكرم(ص): تحصيل دانش بر هر مسلمانى واجب است. با دانش است كه پروردگار فرمانبرى و پرستش مى‌شود و با دانش است كه پيوندها برقرار مى‌ماند و روا از ناروا باز‌شناخته مى‌شود. دانش پيشواى عمل است و عمل پيرو آن.

?در حضور پيامبر(ص) از دو مرد سخن به ميان آمد و چنين گفته شد كه يكى از آنها نماز واجب را بجا می‌آورد و سپس مى‌نشيند و به مردم خوبی‌ها را آموزش مى‌دهد، اما ديگرى روزها را روزه مى‌گيرد و شبها را به عبادت مى‌گذراند. رسول‌خدا(ص) فرمود: «برترى اولى بر دومى همچون برترى من است بر كمترين فرد شما!»

?توجه به سرنوشت دیگران، و دوست داشتن در راه خدا

?پيامبراکرم(ص): سوگند به آنکه جان محمد در دست اوست، هيچ بنده‌ای به من ايمان نياورده در حالی که شب را سير بخوابد و برادر (يا همسايه) مسلمانش گرسنه باشد.

?شخصی نزد امام کاظم(ع) آمد و از امام حسن(ع) نقل کرد که در برآوردن حاجت سائلی چنین فرموده که «گام برداشتن در راه رفع حاجت مؤمن تا بدانجا که آن حاجت روا شود، از اعتکاف دو ماه متوالی در مسجدالحرام در حالی که روزه داری بهتر است.» امام کاظم(ع) فرمود: [چنین است،] و از اعتکاف همه‌ی عمر نیز بهتر است.

?توجه به ارزش‌های اخلاقی: صداقت، حفظ عهد و پیمان، امانت‌داری و …

?پیامبر اکرم(ص): به نماز و روزه و حج و بخشش و ناله‌های شبانه‌ی مردم نگاه نکنید، بلکه‌به راستگویی و امانتداری آنان بنگرید.

?امام‌صادق(ع): کسى که پایبند عهد و پیمان نیست دین ندارد.

?امام باقر(ع): اگر قاتل علی بن‌ ابيطالب هم امانتی به من بسپارد به او برگردانمش.

?پرهیز از یاری ستمگران

?امام صادق(ع): اگر بنی‌اميه کسی را نمي‌يافتند که برايشان بنويسد و ماليات جمع‌آوری کند و برايشان بجنگد و در جماعتشان حاضر شود، هرگز نمی‌توانستند حق ما را سلب کنند.

?پيامبراكرم(ص): چون روز قيامت فرارسد منادي بانگ كند: «كجايند ستمگران، و دستياران ستمگران: كسی كه ليقه‌ای در دوات ايشان گذاشته يا سر كيسه‌ای برای ايشان بسته يا يك بار براي ايشان قلم به دوات زده است، همه را با آنها محشور كنيد.‍» 

?تلاش در راه اجرای عدالت

?پیامبراکرم(ص): هرآینه گره‌های اسلام یکی یکی گشوده خواهد شد و هرگاه گرهی باز شود مردم به گره بعدی آن خواهند پرداخت، اولین گرهی که باز می‌شود زیر پاگذاشتن داوری [عادلانه] است و آخرین آن نماز.

?پیامبراکرم(ص): ساعتی عدالت، بهتر از شصت سال عبادت است که شبش به عبادت و روزش به روزه‌داری بگذرد و یک ساعت بی‌عدالتی در حکومت، نزد خدا بدتر از شصت سال گناه است.

?دوری کردن از پرستش غیر خدا به هر شکلی 

?امام‌ علی(ع): كسی ‌كه به فرمانبری از مخلوق و نافرمانی از خالق گردن نهد دين ندارد.

?پیامبراکرم(ص): هرکه نزد توانگری رود و از سر چشمداشت به آنچه او دارد در برابرش کرنش کند دو سوم دینش از بین می‌رود. 

?امام باقر(ع)، درباره آیه «اینان دانشمندان و راهبان خود را به جای خداوند به الوهیت گرفتند…» (توبه،31) فرمود: به خدا سوگند که برای ایشان نماز نگزاردند و روزه نگرفتند، بلکه از ایشان در معصیت خدا اطاعت کردند.

?بازگشت به سوی خدا در هر حال، و نومید نشدن از خدا در مورد خود و دیگران

?حبیب بن حارث نزد پیامبر(ص) آمد و گفت: «من مردی هستم که زیاد گناه می‌کنم.» فرمود: «توبه کن.» گفت: «یا رسول الله!  توبه می‌کنم و باز هم گناه می‌کنم.» فرمود: «هر وقت گناه کردی توبه کن.» گفت: «یا رسول الله! در این صورت گناهان من زیاد است.» پیغمبر فرمود: «عفو خداوند از گناه تو بیشتر است.»

?امام علی(ع): حتی برای بدترین فردِ این امت از رحمت خدا نومید مشو، زیرا که خداوند متعال فرموده است: «همانا از رحمت خدا نومید نباشند جز کافران.»[سوره یوسف(ع)، 87]

?امام علی(ع): در شگفتم از آن‏که نومید است در حالی‌كه آمرزش خواستن در دسترس اوست!