در نور ضعیف اتاق چیزی نمانده بود که سر من بخورد به ظرف بزرگی که خانواده فرانکو چند سال قبل موقع بارندگی از سقف آویزان کرده بودند. در شهر مانتا به ندرت باران میبارد. با این که از آن سال به بعد باران نباریده بود، آن ظرف همچنان سر جایش بود و آماده بود که هر قطره معجزه آسای باران را بقاپد.
آن طرف اتاق، در داخل یک جعبهی مقوایی– که ماریا با خواهش از ما گرفته بود- دویلیتو فرانکوی سه ماهه قرار داشت. بدن نحیفش غیر از پیراهنی نازک و پوسیده پوششی نداشت. از دیدن بچه پژمرده و مردنی به کلی مبهوت شدم. لپهای این بچه همراه نفس زدنهای سختش باد میکرد و گود میافتاد.
ماریا گفت: «در دوره حاملگی مریض بودم و هیچ وقت خودم شیر نداشتم به بچه بدهم. مدتی بچه را پیش خواهر شوهرم فرستادم تا شیر بخورد ولی حالا دیگر پیش او هم نمیتواند برود.»
پرسیدم: «حالا چه غذایی به او می دهی؟»
– «ذرت».
با اشاره دست مرا به آشپزخانه برد. در آن جا، در کاسهای که از کدو قلیانی درست شده بود، نشاستهی ذرت بود. در گوشهی آشپزخانه دستش را توی پیت سر بازی فرو کرد که حول و حوش و بالای آن مگسها در حال پرواز بودند و به من نشان داد که مایع شیر مانند را به چه نحو درست میکند. پیش خودم گفتم: حتی بچهای که دارد از گرسنگی میمیرد، تشخیص میدهد که بهتر است همچو آشغالی را نخورد.
ماریا گفت: «بعضی وقتها هم سعی می کنم بهش پلاتانو بخورانم.» پلاتانو را که نوعی موز است، اگر خشک کنی آرد بیخاصیتی از آن به دست میآید.
گفتم: «ولی ماریا! چیزی که بچه لازم دارد شیر است.»
سرش را تکان داد و شانههایش را از استیصال بالا انداخت. «پول ندارم شیر بخرم. هیچ کدام از بچههای من شیر نخوردهاند.»
قرار شد فردا صبح دویلیتو را به درمانگاه ببریم.
وقتی که سرم را خم کردم تا از در کوتاه کلبه بیرون بروم، «کوکیِ» دو ساله از گوشه اتاق پیدایش شد. خم شدم و بغلش کردم. خندید و دستهای کوچکش را روی شانههایم انداخت.از کلبه بیرون آمدم؛ حرف های دکتر لما در ذهنم تکرار میشد: «…سوءتغذیه حاد لطمات دایمی و جبران ناپذیری بر جای میگذارد. این بچهها از رشد و نمو جسمانی باز میمانند و جبران این نقیصه به هیچ روی میسر نیست. طفلْ کوتاه قامت، بلکه کوتوله باقی میماند و تقریباً بهطور یقین کمهوش میشود…» در مانتا بیشتر اهالی کوتاه قامتاند!
بخشی از مشاهدات رودا و ارل بروکز در مانتا، شهری بندری واقع در اکوادور
(برگرفته از مقاله «بحران گرسنگی؛ علتها، پیامدها، راهکارها»)