نکات مربوط به آیات سورهٔ هود

«تا چه خواهد کرد سلطان شگرف…» (به بهانهٔ آیهٔ ۱۲۳ سورهٔ هود)

🔸 سورهٔ هود، ۱۲۳: وَلِلَّهِ غَيْبُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَإِلَيْهِ يُرْجَعُ الْأَمْرُ كُلُّهُ فَاعْبُدْهُ وَتَوَكَّلْ عَلَيْهِ ۚ وَمَا رَبُّكَ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ
و نهان آسمانها و زمین از آنِ خداست، و تمام کارها به او بازگردانده می‌شود؛ پس او را پرستش کن و بر او توکّل نمای، و پروردگار تو از آنچه انجام می‌دهید غافل نیست.

🔸 در تحول‌های بزرگ اجتماعی، یکی از پرسش‌هایی که رواج پیدا می‌کند پرسش از آینده است. در دوران آرامش، آینده پیش‌بینی‌پذیر به نظر می‌رسد (فقط «به نظر می‌رسد»!). اما زمانی که مسیر جامعه و زندگی از جادهٔ معمول خارج می‌شود، به وضوح متوجه می‌شویم که آینده (حتی آیندهٔ نزدیک) می‌تواند کاملاً غیر منتظره باشد.

ما به این نامنتظر بودن عادت نداریم. روال طبیعی زندگی‌مان بر اساس پیش‌بینی آینده است. وقتی که شب به خواب می‌رویم تصوری از صبح پیش رو داریم، و هر صبح تصوری از کارهای روز پیش رو.

🔸 پیش‌بینی‌پذیر بودن آینده نوعی از امنیت را برایمان به همراه می‌آورد، اما در عین حال ممکن است از شور حیات، که ناشی از انتظار برای تولد لحظه به لحظهٔ غیرمنتظره‌ها در زندگی است، بکاهد. با یک تعریف خاص از امنیت، ایمن‌ترین چیزها در زندگی چیزهای مرده هستند؛ «رفتار» مرده را کاملاً می‌توان پیش‌بینی کرد، اما زندگان و زندگی در کنترل ما نیستند.

پس هر کس که به زندگی و زنده بودن علاقه داشته باشد، قید این نوع از امنیت را می‌زند، و به جستجوی شکل دیگری از امنیت برمی‌آید.

🔸 یک آموزهٔ کلی، و ارزشمند، که به پرسش ما از رخدادهای آینده مرتبط است آیهٔ آخر سورهٔ هود است: «غیب آسمان‌ها و زمین متعلق به خداوند است، امر به تمامی به او باز می‌گردد…».

«غیب زمین»، آینده‌ای که در انتظار جامعه‌مان هست را نیز شامل می‌شود. فهم اینکه در این آینده، هر چه که باشد، خداوندی نیک‌خواه با اسماء پاک خود در کار و غالب بر همه چیز است، نوعی از امنیت را به همراه می‌آورد. البته ما قطعاً نمی‌توانیم بگوییم که در آینده وضعیت جامعه وضعیتی مطلوب خواهد بود؛ خدا در مورد آینده به کسی تضمینی نداده است. آنچه که خدا برای یک جامعه پیش می‌آورد، کاملاً مرتبط به انتخاب‌های ساکنان آن جامعه است.

🔸 اما چیزهایی هم هستند که می‌توانیم از آنها مطمئن باشیم. مثلاً، می‌دانیم که هرگز ستم آنچنان غالب نخواهد شد که دیگر هیچ کس توان شناخت حقیقت و عدالت را نداشته باشد؛ چرا که خداوندِ حق، همواره حاضر و فعال است، و «انسان» و امر انسان متعلق به اوست. یا می‌دانیم که راه بازگشت – به صورت فردی و جمعی – بسته نیست، چرا که خداوند پذیرای بازگشت مردم (تواب)، و اصلاح‌کنندهٔ نتایج نامطلوب انتخاب‌های آنان (غفور) است.

این اطمینان به خدا، نوع دیگری از امنیت را به همراه می‌آورد. این امنیت، ناشی از اطمینان نسبت به رخدادهای مشخصی در آینده نیست، بلکه اطمینان به روال‌هایی حکیمانه در عالم است. امنیتی ناشی از درک وجود معنا اراده‌ای حکمت‌آمیز در ورای هر رخداد، و در اطمینان به وجود راه‌هایی برای رسیدن به مقصود.

🔸 «امر» در دستان مقتدر این پروردگار است. قرار عالم هرگز این نبوده و این نیست که چیزی از دایرهٔ ارادهٔ او خارج شود. آن چیزی که پیش می‌آید، چه مطلوب ما باشد و چه نه، ارادهٔ او و در جهت پرورش ماست. در گفتگوی با او و در کوشش مقابل چشمان او، راه بازگشت به سوی او، به سوی نهایت خواسته‌هایمان را جستجو می‌کنیم. او در هر رخدادی هادی ماست. از این اطمینان داریم، او را پرستش می‌کنیم و خواسته‌هایمان را از او می‌خواهیم، و در برآمدن خواسته‌ها بر او توکل می‌کنیم.

🔸 پروردگار محمد(ص)، پروردگار ما، از آنچه که در جریان است، و از آنچه که انجام می‌دهیم غافل نیست. آنچه که اهمیت دارد، آراستن اعمال‌مان در نزد اوست. پس از آن، چیزی که می‌ماند، انتظاری آمیخته با شگفتی و شیرینی است برای دیدن بازی‌ای که پیش می‌آورد.

به پا خیز و دعوت خدا را پاسخ گو… (به بهانهٔ آیهٔ ۱۱۲ سورهٔ هود)

🔸 سورهٔ هود(ع)، آیهٔ ۱۱۲: پس، همان گونه که دستور یافته‌ای ایستادگی کن، و هر که با تو توبه کرده [نیز چنین کند]، و طغیان مکنید که او به آنچه انجام می‌دهید بیناست.

🔸 روایتی به این مضمون از پیامبر(ص) نقل شده است که «سورهٔ هود مرا پیر کرد»، و به این اشاره شده که مقصود پیامبر(ص) به خصوص آیهٔ ۱۱۲ بوده است.

این آیه، مسئولیت استقامت در راه حق را به دوش پیامبر(ص) می‌گذارد، و کسانی که همراه با او به سوی خدا بازگشته‌اند را نیز به پذیرش این مسئولیت دعوت می‌کند. هر چند رسول خدا(ص) دغدغهٔ به دوش کشیدن مسئولیت خود را دارد، ولی شاید نگرانی در مورد استقامت مؤمنان برای او نگرانی بزرگ‌تری باشد.

🔸 هر کس که آرزوی ایجاد یک جامعهٔ نیک در زمین را داشته باشد، می‌داند که این کار بدون همراهی عدهٔ قابل توجهی ممکن نخواهد بود. و هر مصلح و معلمی، این را هم می‌داند که تعلیم و اصلاح آن طور که باید به نتیجه نمی‌رسد اگر جامعه هم‌سو با اصلاح نباشد.

بنابراین، عجیب نیست اگر رسولی که دغدغهٔ نجات مردم و هدایت آنها به راه ایمان را دارد، و «هر رنجی که به مردم می‌رسد بر او دشوار می‌آید»(سورهٔ توبه، ۱۲۸)، به دنبال تشکیل یک جامعهٔ ایمانی باشد. برای تشکیل چنین جامعه‌ای، همراهی عده‌ای از مردم ضروری است. این آرزو و خواستهٔ پیامبر(ص) برنمی‌آید مگر آنکه همراهانش نیز به استقامت بر مسیر حق روی آورند.

🔸 این دعوت خدا و پیامبر(ص) به «یاری کردن خدا» (سورهٔ محمد(ص)، ۷) مختص مردم روزگار پیامبر(ص) نبوده است. هر یک از ما مخاطب این دعوتیم؛ دعوتی که ما را به ایجاد تحولی ایمانی در درون و بیرون فرا می‌خواند. دعوتی به واگذاشتن هر گونه تکیه بر «ستمگر» (آیهٔ ۱۱۳)، بر پا داشتن (و نه تنها خواندن) «نماز» در روز و شب (آیهٔ ۱۱۴)، صبر بر مسیر حقیقت و آنچه در این راه پیش می‌آید (آیهٔ ۱۱۵)، و تلاش برای باز داشتن از تباه کردن سرزمین به دست «مترفین» (آنان که پی شادی‌خواری خود هستند و دیگران را فراموش کرده‌اند). (آیهٔ ۱۱۶).

اینک خدا رو به رویمان ایستاده؛ رو به روی ما و رسولش، و به استقامت در راه فرامی‌خواند، راه بازگشت به سوی خودش. و او خود همراه ماست، می‌بیند و می‌شنود… (اشاره به انتهای آیهٔ ۱۱۲؛ نقل از: سورهٔ طه، ۴۶) .

 

تو نیز همره دجال می‌روی، هش دار! (به بهانهٔ آیهٔ ۹۸ سورهٔ هود)

🔸 سورهٔ هود، ۹۸: روز قیامت [فرعون] پیشاپیش قومش می‌رود آنان را به آتش درمی آورَد، و بد آبشخوری است آنجایی که بدان وارد می‌شوند.

🔸 پیروان سینه‌چاک فرعون، او را دنبال می‌کنند و او ایشان را به دوزخ وارد می‌کند.

این سخن قرآن، به وضوح سرنوشت هر کس که از فرعون و فرعونیان تبعیت می‌کند را نشان می‌دهد.

🔸 اما بنی‌امیه، و حاکمان ظالمِ پس از آنان، تلاش بسیاری کردند تا دینی جدید را رواج دهند که در آن، حاکم مسئول عمل خود بود و مردم وظیفه‌ای جز اطاعت نداشتند. در این دین، نجات مردم به واسطهٔ انجام عبادات و رعایت اخلاق فردی بود، و اگر هم کسی ستمی را از حاکم می‌دید، به «صبر» دعوت می‌شد!

🔸 برای برساخته شدن این دین جدید، سخنان دروغینی به پیامبر(ص) نسبت داده شد؛ برای نمونه از پیامبر(ص) نقل شد که:

  • هر که زمامدار را فرمان برد، مرا فرمان برده، و هر که زمامدار را سرپیچی کند مرا سرپیچی کرده است.
  • بر تو باد اطاعت کامل ـ شنیدن و فرمان بردن ـ در سختی و گشایش، در شادی و اندوه و در هنگامی‌که زمامداری خودکامگی و استبدادورزی نماید.
  • شما پس از من با خودکامگی و استبدادورزی روبرو خواهید شد، پس شکیبایی کنید تا در حوض [کوثر] مرا ملاقات کنید.
  • از پیامبر(ص) سوال شد: «اگر فرمانروایانی بر ما حاکم شوند که از ما حقّ خود را بخواهند ولی حقّ ما را ندهند چه باید کرد؟» گفت: «بشنوید و اطاعت کنید که آنان مسئول وظایف خویش و شما مسئول وظایف خویشید».
  • هر که از اطاعت [حاکم] خارج شود و از جماعت [مسلمانان] جدایی جوید و بمیرد، به مرگ جاهلیت [شرک و کفر] مرده است.
  • هر فرمانروایی را اطاعت کن و پشت هر پیش‌نمازی ادای نماز کن.
  • پادشاه سایه‌ی خدا در زمین است … و هرچند که ستم پیش گیرد و خیانت ورزد و ظلم کند وبال کارش بر خود اوست و مردمان باید صبر پیشه کنند.
  • پیامبر(ص) گفت: «فتنه‌هایی پیدا خواهد شد که درآن شخص خوابیده بهتر از نشسته، و نشسته بهتر از ایستاده، و ایستاده بهتر از رونده، و رونده بهتر از کوشش‌کننده است». کسی پرسید: [در آن شرایط] چه دستور می‌دهید؟ فرمود: «[هرگاه چنین فتنه‌هایی پیش آید] کسی که شتر یا گوسفند دارد سراغ شتر و گوسفندچرانی و آن کس که زمین کشاورزی دارد سراغ کشاورزی خود برود». کسی گفت: «آن‌که شتر و گوسفند و زمینی ندارد چه کند؟» فرمود: «شمشیرش را به سنگی بکوبد و بشکند [که با زمامداران ستمگر مبارزه نکند]».

🔸 یک عنصر مشترک در این روایات، این است که می‌توان در حکومت ظالم زندگی کرد، و بی‌توجه به ستم موجود، به زندگی خود ادامه داد و به سعادت دست یافت. اما زندگی زیر سایهٔ ظالم، مستلزم تبعیت از قوانین ظالمانه است؛ تبعیتی که طبق آموزهٔ قرآن، ما را با ستمگر هم‌سرنوشت خواهد کرد.

حتی اگر کسی هم بتواند از زندگی به کل کناره بگیرد و از هیچ یک از قوانین تبعیت نکند (که البته تقریباً ناممکن است)، باز هم به وجود ستم رضا داده و ستم‌دیدگان را به حال خود رها کرده است.

🔸 از نظر قرآن، لازمهٔ رسیدن به سعادت، مبارزه در راه تغییر شرایط ظالمانه و ریشه‌کن کردن ستم است. طبیعتاً هر کس بنا به شرایط و امکاناتی که دارد، به مبارزهٔ خاص خود مکلف است؛ اما هیچ کس (حتی ناتوانان و سالمندان) از این قاعدهٔ کلی مستثنی نیست: رهایی در گرو «جهاد» برای رفع ستم از خود و مردم است.

🔸 آن سخنان جعلی هرگز نتوانستند حقیقتی که پیامبر(ص) به آن معتقد و ملتزم بود را بپوشانند. سخنان صحیح رسول خدا(ص) دربارهٔ اطاعت از ظالمان بسیار معروف است، برای نمونه:

  • اطاعت مخلوق در معصیت خالق روا نیست.
  • اطاعت منحصراً در نیکی و درستی است.
  • در آینده پیشوایانی بر شما حاکم خواهند شد که اگر اطاعتشان کنید، گمراهتان کنند، و اگر سرپیچی‌شان کنید، شما را بکشند! [گفتند: ای رسول خدا(ص) در چنین اوضاعی چه کنیم؟ فرمود:] چون اصحاب عیسی باشید که بر دار شدند و به صلیب کشیده شدند و با ارّه تکه تکه شدند [و از اعتقادات خود دست برنداشتند]. مرگ در اطاعت [خدا] بهتر از زندگی در نافرمانی اوست.
  • پیامبر اکرم(ص) در حال رمی جمرات بود که از وی سؤال شد: «ای رسول خدا(ص)، محبوب‌ترین جهاد نزد خدا چیست؟» فرمود: «سخنی حق که به پیشوای ستمگر گفته شود.»
  • بر شما پیشوایانی حکومت خواهند کرد که روزی‌های شما را تصاحب کنند و سخنانی به دروغ گویند و کرداری ناشایست نمایند. از شما خشنود نشوند مگر آن‌که زشتی‌هایشان را نیک شمارید، و دروغ‌هایشان را تصدیق کنید. پس حق را وا مگذارید تا بدان راضی شوند، و چون [از حق] تجاوز کردند [مقابلشان بایستید که] هر کس در این راه کشته شود، شهید است.
  • امام حسین(ع) روبه‌روی سپاهیان حر، از رسول خدا(ص) روایت کرد: هر که سلطان ستمگری را مشاهده کند که حرام‌های خداوند را حلال سازد، عهد و پیمان الهی را بشکند، با سنّت پیامبر(ص) مخالفت ورزد، با بندگان خدا با دشمنی و از سرِ گناه رفتار نماید، و بر او با زبان و عمل نشورد و قیام نکند، بر خداوند است که او را با همان ستمگران در یک جایگاه عذاب کند.

🔸 چه آنان که از فرعون آشکارا تبعیت می‌کردند (مانند سپاهیان او)، و چه آنان که در نظام ظالمانهٔ او بی‌اعتراض و بی‌هیچ گونه جهادی زندگی می‌کردند، هیزم دوزخی هستند که فرعون افروخته است. اگر آنان نبودند، فرعون هیزمی برای دوزخ خود نمی‌یافت.

اکنون اما، فرعون و پیروانش بده و بستان شومی دارند، فرعون آتش را به پیروانش هدیه می‌دهد و پیروانش آتشی که خود فرعون در آن است را شعله‌ور تر می‌کنند.

🔸 سخنان پیامبر(ص) همگی از صفحات ۲۰۹ به بعدِ جلد ۲ کتاب سیرهٔ نبوی، نوشتهٔ مصطفی دلشاد تهرانی نقل شده‌اند.

نمازت تو را به چه چیز فرمان می‌دهد؟ (به بهانهٔ آیهٔ ۸۷ سورهٔ هود)

🔸 سورهٔ هود، ۸۷: گفتند: «ای شعیب، آیا نماز تو به تو دستور می‌دهد که آنچه را پدران ما می‌پرستیده‌اند رها کنیم، یا در اموال خود به میل خود تصرّف نکنیم؟! راستی که تو بردبار فرزانه‌ای.»

🔸 با توجه به این آیه، می‌شود گفت که «نماز» و عبادت برای قوم شعیب امری غریب نبوده. اما آنان از این اظهار شگفتی می‌کنند که چگونه این عبادت منجر به نتایجی می‌شود که شعیب از آنها سخن می‌گوید.

🔸 در نزد قوم شعیب، نماز، حتی اگر عبادت به درگاه «الله» هم بوده، منافاتی با «پرستش» خدایان دیگر نداشته است؛ خدایانی که نسل اندر نسل برای برآورده شدن حاجات خوانده می‌شدند. اینکه پرستش این خدایان در کنار استفادهٔ دل‌بخواه از اموال آورده شده، یادآور این است که مال و ثروت نیز بتی‌ است که در کنار الله پرستیده می‌شود.

🔸 از نظر قوم شعیب، بین عبادت الله و صرف مال در راهی که باید، ارتباطی وجود ندارد. شاید آنان عبادت را امری قلبی و درونی می‌دانستند، که آرامش (و شاید سعادت اخروی) را برای شخص به ارمغان می‌آورد، بی‌آنکه دلالتی به تغییر شیوهٔ زندگی داشته باشد.

اما از نظر شعیب، و خداوند شعیب در قرآن، عبادت خدای واحد کاملاً مرتبط به این است که شخص اموالش را چگونه به دست می‌آورد و در چه راهی خرج می‌کند. نمی‌شود کسی که مال فراوان خود را تکیه‌گاه خود گرفته، و بر صرف آن در راه نیاز مردم بخل می‌ورزد، مؤمن دانست. او نه از خداوند که از مال و قدرت خود انتظار نجات (و در واقع، انتظار «جاودانگی») دارد.

این همان سخن خداوند در سورهٔ ماعون است:

آیا کسی را که [روز] جزا را دروغ می‌خواند (یا: دین را تکذیب می‌کند)، دیدی؟ (۱) این همان کس است که یتیم را به سختی می‌راند، (۲) و به خوراک‌دادن بینوا ترغیب نمی‌کند. (۳) پس وای بر نمازگزارانی (۴) که از نمازشان غافلند، (۵) آنان که ریا می‌کنند، (۶) و از [دادن‌] زکات [و وسایل و مایحتاج خانه‌] خودداری می‌ورزند. (۷)

از نظر خداوند، نمازگزارانی که «ماعون» را از اهلش باز می‌دارند، همان کسانی‌اند که از نمازشان غافلند. نمازی که این سخن خداوند در مورد آن صدق نکند که «همانا نماز از زشتی و پلیدی باز می‌دارد»، قطعاً نمازی است که مورد غفلت واقع شده است.

🔸 شیوهٔ عملکرد شعیب و سخن خداوند در سورهٔ ماعون را می‌توان بسیار گسترده در نظر گرفت. آن کس که نسبت به وضعیت مردم (که خانوادهٔ خداوند هستند) بی‌خیال است، و به فقر و فلاکت و جهل آنان و ستمی که برآنان می‌رود رضایت دارد و کوششی در طریق اصلاح نمی‌کند، دین‌دار نیست. و تفاوتی نمی‌کند که آن شخص در ظاهر هم بی‌دین باشد، یا کسی باشد که به زهد و عبادت‌پیشگی معروف است، یا اصلاً کسی در لباس علمای دین باشد و نمایندهٔ دین خدا تلقی شود.

ملاک دین‌داری روشن است. عبادت‌های صوری و ادعاها و طرفداری جاهلان دلیل بر دین‌داری نیست. که اگر چنین بود معاویه از همه دین‌دارتر بود!

 

به «غریب» ستم مکن! (به بهانهٔ آیاتی از صفحهٔ ۲۳۰)

🔸 گناه قوم لوط چه بود؟

معروف این است که سرنوشت قوم لوط را گرایش جنسی آنان رقم زد.

اما در روایت قرآن عناصر بسیار پررنگ دیگری وجود دارند که اغلب نادیده گرفته می‌شوند. قوم لوط مترصد رسیدن مهمانانی غریب به شهر هستند و شتابان به سمت خانه‌ای که مهمانان در آن ساکن شده‌اند می‌روند. لوط حتی پیش از اینکه آنان سر برسند احساس استیصال می‌کند (آیهٔ ۷۷)، یعنی در آن شهر تحت فشار و ستم است. او پس از آنکه می‌بیند تلاشش برای دفاع از مهمانان به نتیجه نمی‌رسد، در نهایت دردمندی، ابراز می‌کند که «کاش برای مقابله با شما قدرتی داشتم یا به تکیه‌گاهی استوار پناه می‌جستم» (آیهٔ ۸۰).

در این اوج استیصال و دردمندی است که مشخص می‌شود آن مهمانانِ غریب، فرشتگان نجات‌بخش هستند؛ فرشتگانی که وعدهٔ صبحی نزدیک را به همراه آورده‌اند.

🔸 مهمان‌نوازی، به خصوص روبه‌روی «غریب»، یعنی گرامی‌داشت هر انسانی به صرف انسان بودن او و به صرف بندهٔ خدا بودن، یکی از بزرگ‌ترین فضیلت‌ها در ادیان ابراهیمی است. همان ابراهیمی که درست قبل از این ماجرا از او سخن می‌رود، و همین «غریبان» را مهمان می‌کند، و وعدهٔ محقق شدن امر ناممکن را از آنان دریافت می‌کند.

از آن سو، راندن «غریب» و بدتر از آن، آزردن او، یکی از بدترین رذیلت‌ها در ادیان ابراهیمی است. چه بسا که این رذیلت نقش اصلی را در سرنوشت قوم لوط بازی کرده باشد.

🔸 «غریب» در معنای عام آن هر کسی است که «خودی» محسوب نشود. کسی از قوم دیگر، از نژاد دیگر، و حتی از مذهب دیگر. ستم به دیگران، به این بهانه که از قوم و نژاد و مذهبی دیگر هستند، مصداق بارزی از ستم به «غریب» است. غریبی که چه بسا «رسول» خداوند باشد؛ و چه بسا پیامی آسمانی را با خود همراه داشته باشد: «بی‌گمان وعده‌گاه آنان صبح است، مگر صبح نزدیک نیست؟»

می‌پندارد که قدرت جاودانه‌اش کرده… (به بهانهٔ آیهٔ ۶۸ سورهٔ هود)

آیهٔ ۶۸: گویی که هرگز در آن جا سکونت نداشتند! آگاه باشید، قوم ثمود به پروردگارشان کافر شدند. هان، قوم ثمود از رحمت خدا دور باشند.

🔸 یک باور رایج و مشترک در بین جباران و سرکشان، باور به جاودانه بودن در این دنیا است. مقصود این نیست که آنان این باور را به صورتی صریح بیان می‌کنند. حتی مقصود این نیست که این باور قلبی و یقینی آنهاست. اما بنیاد زندگی آنها، و تصمیم‌ها و انتخاب‌هایشان چنین باوری است. آنان هرگز باور نمی‌کنند که قدرت مطلق‌شان ممکن است روزی از دست‌شان خارج شود، و در عمل چنین می‌پندارند که قدرت آنان (قدرتی ناشی از ثروت، منزلت اجتماعی، ریاست، یا …) آنان را جاودانه کرده است:

«آنکه که مالی گرد آورد و برشمردش. * پندارد که مالش او را جاوید کرده …» (سورهٔ همزه، آیات ۲ و ۳)

🔸 جباران و سرکشان، تمایلی به نگاه کردن به احوال دیگر مردمان و عبرت گرفتن از تجربه‌ها و زندگی‌ها و سرنوشت‌هایشان ندارند. آنان علاقه‌ای به به دانستن تاریخ ندارند. اگر یکی از شاخصه‌های مهم «انسان بودن» را توانایی آموختن از دیگران و رشد بدانیم، جباران از این حیث از انسانیت بی‌بهره‌اند.

🔸 یکی از آشکارترین حقیقت‌های تاریخی (که برای فهم آن حتی نیازی به خواندن تاریخ هم نداریم) این است که سرکشان پیشین، در آن جایگاهی که بوده‌اند، جاودانه نمانده‌اند. آن کسی که هر روز صبح خود را آغاز می‌کرد در حالی‌که خود را بر خانه و ثروت خود، یا بر پست و مقام خود، یا بر یک ملت قادر می‌دید و برای این قدرت زوالی قائل نبود، اکنون «وجود ندارد»؛ «گویی که هرگز در آنجا ساکن نبوده است!» (آیهٔ ۶۸)

🔸 حتی اگر کسی به زندگی جاودان اخروی یقین نداشته باشد، شایسته است که برای این چالش وجودی چاره‌ای بیندیشد، و احمقانه سر خود را زیر برف فراموشی نگه ندارد.

و اگر کسی اندک یقینی داشته باشد، و بداند که زندگی حقیقی او در اعمال قدرت بر دیگران و نفس‌پرستی به دست نمی‌آید، برای آن روزی چاره‌اندیشی می‌کند که آدمی می‌گوید: ای کاش برای «زندگی‌»ام چیزی پیش فرستاده بودم (سورهٔ فجر، ۲۴).

ستمگر را بگو که از رسیدن «امر» خدا ایمن مباش! (به بهانهٔ آیات صفحهٔ ۲۲۶ سورهٔ هود)

🔸 در ماجرای نوح(ع)، یکی از چیزهایی که جلب توجه می‌کند، کمیِ تعداد او و یارانش در برابر مشرکانی است که ایشان را تهدید می‌کنند. همین یاران اندک هم از ضعیفان جامعه هستند و جایگاه و منزلت خاصی ندارند.

در معادلات معمول، برای چنین گروهی قدرتی قائل نیستند. تصور این است که گروهی اندک مثل نوح(ع) و اطرافیانش، طبیعتاً توسط مخالفان قدرتمند از میان خواهد رفت، و به فرض هم که بتواند باقی بماند توان اثر گذاری بالایی نخواهد داشت.

🔸 اما آنچه که برای قوم نوح(ع) اتفاق می‌افتد، امری شگفت و خارج از پیش‌بینی‌های معمول است. این آن‌ها هستند که باقی می‌مانند، و از مشرکان هیچ کس باقی نمی‌ماند.

این اتفاق از حیث نمادین هم شگفت‌انگیز است؛ آب، همان نماد رحمت خداوند و باروری زمین، علیه زمینیانی که به نوح(ع) و اطرافیانش ستم می‌کردند می‌شورد. نوح(ع) که سال‌هایی را با تحمل فشارهای قدرتمندان جامعه صرف ساختن کشتی کرده بود، آنان که «با او» بوده‌اند را به کشتی سوار می‌کند؛ کشتی‌ای که زیر نگاه خداوند ساخته شده بوده و حرکت و ایستادنش به نام و مدد خداوند است (آیهٔ ۴۱).

🔸 این «رستخیز ناگهان»، این امر غیر قابل پیش‌بینی که همهٔ معادلات معمول را به هم می‌ریزد، چیزی مختص پیامبران نیست. آنچه قرآن برای ما نقل می‌کند نمونه‌ای است از شگفتی‌های بسیاری که به دستان خداوند در جهان رخ داده و رخ خواهد داد.

خداوند، که دستان او باز است(مائده، ۶۴) و در عالم هر روز در کار است(رحمان، ۲۹)، آن‌گاه که اراده کند که به ضعیفان رو کند(قصص، ۵)، سیلی را در عالم بر می‌انگیزد که کسی را یارای مقابله با آن نباشد. در چنان روزی، پناه بردن به «بلندی‌ها» (آیهٔ ۴۳)، و تکیه کردن به برج و بارو و سپاه و سلاح، کاری از پیش نخواهد برد. «امروز در برابر فرمان خدا هیچ نگاهدارنده‌ای نیست، مگر کسی که [خدا بر او] رحمت آورد.» (آیهٔ ۴۳)

 

«اگر آنان را طرد کنم، چه کسی مرا در برابر خدا یاری خواهد داد؟» (به بهانهٔ آیات ۳۰ و ۳۱ سورهٔ هود)

🔸 نوح(ع) (همچون دیگر پیامبران) اصرار دارد به همراه بودن با مؤمنانی که در چشم دیگران حقیر می‌نمایند. نوح(ع) دلیلی محکم برای ادامه دادن این هم‌نشینی دارد:

اگر آنان را طرد کنم، چه کسی مرا در برابر خدا یاری خواهد داد؟ (آیهٔ ۳۰)

این هم‌نشینی، بهانه‌ای به دست بزرگان و ثروتمندانِ مشرک قوم داده بود تا از نوح و آیین او روی بگردانند و آن را به تمسخر بگیرند. اما برای نوح کاملاً روشن بود که این به ظاهر حقیران، خانوادهٔ خداوند هستند، و خداوند در مورد آنان غیرتی بزرگ دارد.

🔸 نوح(ع) ادعا نمی‌کند که این ضعیفان افرادی بی‌عیب، کامل و بزرگ هستند. اما او روی نکتهٔ مهمی دست می‌گذارد:

دربارهٔ کسانی که چشمان شما آنان را حقیر می‌بیند، نمی‌گویم که خدا به آنان خیری عطا نمی‌کند (آیهٔ ۳۱).

او اساس تصور قدرتمندان از ارزشمندی انسان را به هم می‌ریزد؛ گویی که نوح(ع) می‌گوید: شما ارزشمندی شخص را در جایگاه اجتماعی و توان مالی می‌بینید، اما در نزد من، وقتی که ممکن است خداوند با خیر خود به کسی رو کند، دیگر نمی‌توان او را حقیر شمرد.

🔸 این اصرار نوح(ع) و حرمتی که او برای ضعیفان قائل است، یادآور حرمتی است که ضعیفان امت در آیین اسلام دارند. به این بهانه، می‌توان بخشی از عهدنامهٔ امام علی(ع) با مالک اشتر را یادآور شد:

خدا را خدا را در نظر بگير در حق طبقۀ پايين جامعه، آنان كه بيچاره‌اند، از مساكين، نيازمندان، بينوايان و زمين‌گيران. در ميان اينان برخى اظهار نياز كنند و برخى دست نياز به سوى ديگران نگشايند. حقوقى را كه خداوند از تو خواسته دربارۀ ايشان نگاهدارى، حفظ نما. براى آنان سهمى از بيت المال و سهمى از غلات زمین‌های خالصۀ اسلام در هر شهر را قرار ده. [و بدان] كه دورترين آنان همان اندازه سهم دارد كه نزديك‌ترين آنان از آن برخوردار است. و از تو خواسته شده كه حق همۀ ايشان را رعايت كنى.

نشاط و سرخوشى تو را از توجه به آنان باز ندارد، زيرا پرداختن به كارهاى مهم و بزرگ تو را از ضايع كردنِ امور كوچك آنان معذور نمى‌سازد. هرگز به امور آنان بى‌اهتمام مباش، و روى از آنان مگردان، به كارهاى ضعيفانى كه دستشان به تو نمى‌رسد رسيدگى كن، همان‌ها كه در چشم‌ها خوارند، و مردم تحقيرشان مى‌كنند. كسى را كه بدو اعتماد دارى و خداترس و فروتن است مأمور رسيدگى به امور ايشان قرار ده، تا نيازها و مشكلات آنان را برايت گزارش دهد. آنگاه با آنان چنان رفتار كن كه روز ملاقات خداوند معذور و سربلند باشى، زيرا در ميان مردم اين طبقه از همه نيازمندتر به انصاف و دادورزى هستند، و حقوق همۀ اقشار جامعه را چنان ادا كن كه نزد خداوند معذور و سربلند باشى.

ادارۀ امور يتيمان و سالخوردگان را كه بيچاره گشته‌اند و دست نياز پيش كسى دراز نكنند، بر عهده‌گير. اين كار بر حاكمان سنگين است، و البته حق تمامش سنگين است، اما خداوند گاهى آن را براى كسانى سبك مى‌كند، آنان كه جوياى عاقبت نيك‌اند، پس خود را شكيبا ساخته‌اند، و به راست بودنِ آنچه خداوند وعده داده است اطمينان كرده‌اند.

(نامهٔ ۵۳ نهج‌البلاغه)

به تو چه می‌رسد اگر قرآن بر حق باشد؟ (به بهانهٔ آیهٔ ۱۴ سورهٔ هود)

🔸 سورهٔ هود(ع)، ۱۴: پس اگر شما را اجابت نکردند، بدانید که آنچه نازل شده است به علم خداست، و اینکه معبودی جز او نیست. پس آیا شما گردن می‌نهید؟

🔸 این روزها بسیارند کسانی که می‌کوشند نشان دهند قرآن کتابی است بر حق، که از جانب خدا آمده، و سخن آن برتر از دیگر سخنان است.

اما اثبات شدن این موضوع به خودی خود چه اهمیتی دارد؟ آن چیزی که مهم است این سخن خداوند در پایان آیهٔ ۱۴ است: «پس آیا تسلیم هستید؟»

🔸 وقتی که اثری از تسلیم شدن به حقیقت قرآن نباشد، خبری نباشد از عبودیت خدای واحد و سر پیچیدن از عبودیت ستمگر، از تواضع روبه‌روی خدا و روبه‌روی بندگان خدا، از آراسته شدن به اخلاق و صفات پاک، واقعاً چه اهمیتی دارد که قرآن کتابی بر حق باشد؟

بله. این موضوع اهمیت دارد؛ وقتی که دانش زندگی‌بخش در دسترس کسی باشد و آن را بازیچه قرار دهد، یا بدتر از آن، آن را وسیلهٔ سلطه‌جویی بر دیگران کند، حسرت بیشتر و سرانجام دردناک‌تری در انتظار اوست:

روزی بیاید کاین سخن، خصمی کند(1)مخاصمه کند، حجت بیاورد با مستمع

کآبِ حیاتم، خواندمت، تو خویشتن کر ساختی!

 

پی‌نوشت

پی‌نوشت
1 مخاصمه کند، حجت بیاورد

از بند ستم رها شو … (به بهانهٔ آیهٔ ۶ سورهٔ هود)

🔸 سورهٔ هود، آیهٔ ۶: هیچ جنبنده‌ای در زمین نیست مگر این که روزی‌اش تنها بر عهده خداست… .

🔸 بحث‌های کلامی مفصل (و گاه بی‌فایده‌ای) در این مورد وجود دارد که چرا «روزی»، هر چند که از جانب دیگران به دستمان برسد، در واقع از جانب خدا است.

اما بگذارید جور دیگری به این آیه نگاه کنیم: اگر خداوند را روزی‌دهندهٔ همهٔ موجودات، و کفایت‌کنندهٔ همهٔ مردم بدانیم، چطور می‌توان از روزی مکفی او بهره‌مند شد؟ چطور می‌شود به مدد روزیِ خداوند، از بردگی در نظام‌های شغلی‌ای که نیازهای ابتدایی انسان‌ها را در نظر نمی‌گیرند رها شد؟ از کار در نظام‌هایی که در خدمت‌ ستم‌گران هستند؟ و نظام‌هایی که رشد انسان (در حوزه‌های معنوی، اجتماعی، سیاسی، …) را محدود می‌خواهند و محدود می‌کنند؟

🔸 توکل بر خدای کفایت‌کننده، به معنی بهره‌گیری از مسیرهایی است که او در این عالم گذاشته، و پاسخ خود را منوط به قدم نهادن در آن مسیرها کرده.

دو مسیرِ بسیار مهم برای بهره‌مندی از روزیِ کافیِ خداد داد (که پایه در سیرهٔ پیامبر(ص) پایه دارند) ساده‌زیستی و برادری هستند.

🔸 ساده‌زیستی، اینکه نیازهای مادی را به حداقل برسانیم و وابستگی‌های مادی‌مان را کم کنیم، بندهای زیادی را از دست و پایمان باز می‌کند. اگر نیازی به این نداشته باشم که درآمد خیلی زیادی کسب کنم، اگر بتوانم خوراکم را کم کنم، به پوشاک ضروری کفایت کنم، و با چند نفر هم‌خانه شوم، می‌توانم بخش بزرگی از زندگی‌ای را که در راه کسب درآمد می‌گذرانم صرف علم‌آموزی و مهرورزی و مبارزه برای عدالت و جهاد برای رسیدن به هر ارزش دیگری که می‌شناسم و می‌پسندم کنم.

به علاوه، در این زندگی جدید ستم‌گر کنترل کمتری بر من دارد و نمی‌تواند من را از قطع کردن روزی‌ام بترساند. همیشه آمادهٔ مبارزه با ستم هستم، چون چیز زیادی برای از دست دادن ندارم.

🔸 امام علی(ع) می‌فرمایند:

و چنان بینم که گوینده‌ی شما بگوید: اگر پسر ابوطالب را خوراک این است، ناتوانی او را از کشتن هماوردان بنشاند، و از جنگ با دلاور مردان بازماند. بدانید درختی را که در بیابان خشک روید شاخه سخت‌تر بود، و سبزه‏‌های خوش‌نما را پوست نازک‌تر، و رستنی‌های صحرایی را آتش افروخته‏‌تر، و خاموشی آن دیرتر.

🔸 برادری نیز، که یک ویژگی بسیاری مهمش شریک شدن با برادران در ضروریات زندگی است، مسیرهایی را می‌گشاید که قابل پیش‌بینی نیستند. در صدر اسلام، مهاجرین، که تمام زندگی خود را در مکه گذاشته بودند و به مدینه آمده بودند، در خانه و اموال انصار شریک شدند و این دوران دشوار را به مدد هم پشت سر گذاشتند،‌ و بهشت برادری را تجربه کردند.

🔸 ساده‌زیستی و برادری ما را مستعد بهره‌مند از روزیِ کافی خدا می‌کند. و کم کم روزی‌های دیگری از خدا را درک می‌کنیم که پیش از این، يعنی زمانی که در خانهٔ محصور خودمان و تنها به فکر خود و خانواده‌مان بودیم، هرگز درک نمی‌کردیم؛ روزیِ شجاعت، روزیِ محبت مردم و محبت خدا، روزیِ حکمت، روزیِ خالص شدن برای خدا و … را از جانب خدای رزاق دریافت می‌کنیم.

و متوجه می‌شویم روزی انسان قرار نبوده تنها خوراک و پوشاک و مسکن باشد. روزیِ انسان قرار بوده درک بهشت پروردگار از همین جا باشد؛ بهشتِ دوستی پروردگار و هم‌صحبتی با او، بهشت خیرخواهی برای مردمی که همگی خانوادهٔ او هستند، و بهشت دوستی با بندگان پاک او و هم‌صحبتی و همراهی با ایشان.