من برده هستم – دفتر خاطرات کلوتی (معرفی کتاب)

نام کتاب: من برده هستم – دفتر خاطرات کلوتی (۱۸۶۹-۱۸۵۹)

نویسنده: پاتریشیا مک‌کیساک (Patricia McKissack)

عنوان انگلیسی کتاب: A Picture of Freedom: The Diary of Clotee, a Slave Girl

مترجم: منا فخیم

ناشر: محراب قلم

تعداد صفحات: ۲۰۸

گروه سنی مخاطب: نوجوان

مارس ۱۸۵۹

گل‌های بهاری شروع به روییدن کرده‌اند و آسمان آبی آبی است. ماه مارس هیچ وقت نمی‌داند چه می‌خواهد: می‌خواهد بهار باشد یا زمستان. امسال در ویرجینیا، گرما از صبح کله‌ی سحر شروع شد. البته این برای من سعادتی است. در تمام فصل گرما، هنگام درس، من باید «ارباب کوچولو» ویلیام و خانم لیلی را باد بزنم. از سه فصل گذشته تا حالا، من ارباب کوچولو را باد می‌زنم: بلند کردن بادبزن بزرگ، بالا بردن، پایین آوردن، بالا، پایین، بالا. بادبزنی که از علف‌های کارولینا بافته شده هوای سنگین، خیلی سنگین را – به بالا، با پایین، به بالا – حرکت می‌دهد و پشه‌ها و مگس ریزه‌ها و خرمگس‌های آزار دهنده را می‌راند. این کار احتمالاً کار خیلی احمقانه‌ای است، اما اصلاً ناراحتم نمی‌کند، چون در مدتی که ویلیام درس یاد می‌گیرد، من هم یاد می‌گیرم.

در حال باد زدن – بالا، پایین، بالا، پایین – توانستم حروف الفبا و صداهایی که می‌سازند را بشناسم. این طوری بود که توانستم به تنهایی خواندن کلمات را یاد بگیرم. حالا می‌توانم در چیزهایی که برای خواندن پیدا می‌کنم، بگردم، مثل روزنامه‌ها یا نامه‌هایی که در سطل آشغال انداخته‌اند یا کتاب‌هایی که از قفسه‌های ارباب هِنلی کش می‌روم. بعضی وخت‌ها* [note] این دفتر خاطرات کلوتی است که هنوز خواندن و نوشتن را کامل نیاموخته است، و بنابراین حاوی غلط‌های املایی است. این غلط‌ها در کتاب با یک علامت ستاره مشخص شده‌اند. [/note] دانستن چیزهایی که یاد گرفته‌ام برای من ترسناک است.

برده‌ها حق ندارند خواندن و نوشتن بدانند. ولی من می‌توانم بخونم* و بنویسم. خانم لیلی اگر ببیند من دفتر خاطراتی شبیه دفتر خاطراتی که او روی می کنار تختش دارد درست کرده‌ام، حتمن* حتمن* خیلی عصبانی می‌شود. برایم مهم نیست که دفتر خاطرات او از ساتنی زیبا با روبان‌های فراوان و پر از مروارید پوشیده شده باشد و مال من از کاغذهایی باشد که در سطل آشغال پیدا کردم و با نخ به هم وصل کردم. هر دو دفتر خاطرات‌اند، عین هم. من هم می‌خواهم هر وقت فرصت کردم در این دفتر خاطراتم را بنویسم…

این قطعه‌، آغاز کتاب، یا در واقع آغاز دفتر خاطرات «کلوتی»، دختر نوجوان سیاهپوستی است که به عنوان برده، در مزرعه‌ای در آمریکا، در نیمه‌ی قرن نوزدهم کار می‌کند. کل کتاب از زبان کلوتی، و در قالب خاطرات او نقل می‌شود، خاطراتی که پنهانی در این دفتر نوشته شده، دفتری که کلوتی آن را «زیر آجر لقّ دیواره‌ی دودکش پشت آشپزخانه» مخفی می‌کند.

خاطرات کلوتی، گرم و صمیمی هستند، و زندگی خود او و دیگر بردگان مزرعه را به خوبی توصیف می‌کنند: شادی‌ها، دردسرها، دوستی‌ها، از دست‌دادن‌ها، ترس‌ها، و دغدغه‌ی هر روزه برای آزادی را.

همان‌طوری که از قطعه‌ی آغازین کتاب مشخص است، کلوتی بی‌آنکه کسی بفهمد خواندن و نوشتن را یاد گرفته، و این موضوعی کلیدی در داستان است. این توانایی، در نهایت این امکان را برای او به وجود می‌آورد تا مسیری را انتخاب کند که آزادی بردگان بسیاری را به دنبال دارد…

نویسنده در انتهای کتاب می‌گوید که الهام‌بخش او در نوشتن این داستان، مادربزرگ مادربزرگ مادربزرگش بوده است. او در یکی از ایالت‌های آمریکا برده بوده و طبق قانون حق یادگیری خواندن و نوشتن را نداشته، اما به طریقی نامعلوم توانسته خواندن و نوشتن را بیاموزد. نویسنده کتاب را به او تقدیم کرده است، «به او که جرئت کرد بیاموزد و آموزش دهد.»

این کتاب برای همه‌ی نوجوانان، و به ویژه دختران نوجوان مناسب و خواندنی است. البته قطعاً بزرگسالان هم از خواندن آن لذت خواهند برد.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *