سورهٔ ذاریات، ۵۸-۵۷: از آنان هیچ روزیی نمیخواهم، و نمیخواهم که مرا خوراک دهند. * خداست که خود روزی بخش نیرومند استوار است.
🔸 سخن قرآن در آیهٔ ۵۷ کمی عجیب جلوه میکند. چه کسی ممکن است تصور کند که باید چیزی همچون رزق یا غذا را برای خدا فراهم کند؟ ذکر این نکته چه معنا و ضرورتی داشته است؟
در تداعی اول، شاید بگوییم که این سخن مربوط به قربانیهایی است که اعراب جاهلی به بتها اهدا میکردند. خدا اینجا خود را در جایگاهی متفاوت با بتها قرار میدهد، و میگوید که من نیازی به چنین هدیههایی ندارم.
قرآن البته سخن از قربانی کردن حیوانات در راه خدا گفته است. اما قرآن در مورد قربانی بر این تأکید دارد که «هرگز [نه] گوشتهای آنها و نه خونهایشان به خدا نخواهد رسید، بلکه [این] تقوای شماست که به او میرسد»(1)سورهٔ حج، ۳۷. این سخن از پس سخن دیگری در مورد گوشت قربانی آمده که «از آنها بخورید و به تنگدست [سائل] و به بینوا[ی غیر سائل] بخورانید»(2)سورهٔ حج، ۳۶. گویی که از نظر خدا، یکی از مصادیق تقوی و «پروای» خداوند، توجه به خلق اوست. قربانی در راه خدا در این آیات، توجهی متقیانه به مخلوقات خداوند است؛ این امر کاملاً با اهدای گوشت و خون و غذا و … به بتها متفاوت است.
🔸 اگر با دیدی وسیع به آیهٔ ۵۷ نگاه کنیم، شاید این آیه را یادآور رابطههای غیربالغانه با خداوند بیابیم؛ رابطههایی که در آنها فرد تلاش میکند با «باج دادن» به خدا او را ترغیب به انجام عملی کند، یا از انجام عملی باز دارد.
خدا در جای دیگری از قرآن(3)سورهٔ توبه، ۹۸، از مردمی سخن میگوید که آنچه انفاق میکنند را «غرامت» میانگارند. گویی که خدایی زورمند ایشان را مجبور به پرداخت این غرامت کرده و ایشان به اجبار سر تسلیم فرود آوردهاند. همین امروز هم کم نیستند دیندارانی که رابطهای این چنین با خدا دارند؛ یعنی فرایض دینی از نظر ایشان «واجبی» است که از جانب خدایی زورمند به ایشان تحمیل شده، و اگر این واجب به جا آورده نشود باید انتظار خشم و خشونت آن خدا را کشید. چنین خدایی، مانند پدری است که «نیازمند» اطاعت و توجه بندگان به خود است. اگر این اطاعت و توجه وجود نداشته باشد، بندگان باید منتظر عواقبی چون بیماری، از کف دادن نعمتها، یا از دست رفتن عزیزانشان باشند.
این شکل دینداری از حیث تاریخی به اقوام بدوی نسبت داده میشود؛ یعنی روزگاری که افراد به درگاه خدایی «قادر» – و در بسیاری مواقع بیتوجه به حال مردم و غیر حکیم و کینهتوز – دعا میکردند که محصولاتشان را دچار آفت نکند، آنان را دچار قحطی نکند، یا بیماریهای ناشناخته را به جانشان نیندازد.
🔸 این «بدویت» اما از میان مای «مدرن» رخت نبسته؛ در دل هر یک از ما یک «خود» بدوی زندگی میکند. «خود»ی که میخواهد با خدا وارد معامله شود، چیزی به او بدهد و او را راضی کند تا مطابق میلش عمل کند (مثلاً کاری کند که در دانشگاه قبول شود، یا فلان شغل را به دست آورد، یا جان بچهاش را نجات دهد). هنگامهٔ مرگ شاید مهمترین عرصهٔ تلاش این «خود» باشد؛ آنجا که میکوشد تا چیزی به این خدای «قادر» «مهیب» اما بیمنطق ببخشد و او را از میراندن خود منصرف کند!
🔸 خداوند اما نیازی به «چیز»های ما ندارد. او خود «رزاق»، یعنی بسیار روزیدهنده است. هر چیزی که بخواهیم به او ببخشیم را او خود به ما بخشیده. این شاید کلیدی برای فهم بازی باشد. وقتی که «رزاقی» که روزی سرشارش به سویمان سرازیر است (و همواره نیز چنین بوده)، از ما انفاقی را میخواهد، یا آسیبی به داشتههایمان میرساند، یا جان عزیزمان و یا خودمان را میگیرد، چه بسا که در تلاش برای رساندن روزیای تازه به ما باشد؛ روزیای مثل درکی تازه از حیات، شناختی تازه از خودمان، و آشناییای تازه با پروردگارمان.
کم هستند کسانی که آسیب در «اموال و جانها و ثمرات» آنها را به این برساند که «ما از آنِ خدا هستیم … و به سوی او بازگردندهایم»:
سورهٔ بقره، ۶-۱۵۵: و قطعاً شما را به چیزی از [قبیلِ] ترس و گرسنگی، و کاهشی در اموال و جانها و محصولات میآزماییم؛ و مژده ده شکیبایان را؛ [همان] کسانی که چون مصیبتی به آنان برسد، میگویند: «ما از آنِ خدا هستیم، و به سوی او باز میگردیم.»
این فهم که «من مال پروردگارم هستم» و دیدن اینکه «به سوی او بازگردندهام» روزیِ کمی نیست؛ آن کس که خود را از آنِ «رزاق ذوالقوة المتین» مییابد، دیگر از چه باک خواهد داشت؟
🔸 «بلکه دلهای ایشان از این سخت در غفلت است، و آنان کارهایی جز این دارند که به آنها میپردازند!»(4)سورهٔ مؤمنون، ۶۳
کارهایی، مسیرهایی، داشتههایی هستند که برایمان دوستداشتنی هستند، و بر ما گناهی نیست.
اما وقتی به شکلی نادرست به اینها میچسبیم، وقتی از رابطهٔ خانوادگی، از داشتهها، یا از آرزوهایی که برای زندگی دنیاییمان داریم وزنههایی میسازیم که رفتن در راه پروردگارمان را دشمار میکند، خدا ما را به «نا شکیبایی» در راه و «عهدشکنی» متهم میکند:
بگو: «اگر پدران و پسران و برادران و زنان و خاندان شما و اموالی که گرد آوردهاید و تجارتی که از کسادش بیمناکید و سراهایی را که خوش میدارید، نزد شما از خدا و پیامبرش و جهاد در راه وی دوستداشتنیتر است، پس منتظر باشید تا خدا فرمانش را [به میان] آورد»، و خداوند عهدشکنان را هدایت نمیکند.(5)سورهٔ توبه،۲۴
🔸 خدا «نیازی» به «باج»های ما ندارد! اگر چیزی از ما طلب میکند، یا حتی چیزی را به زور از ما میگیرد، این نیز در مسیر ربوبیت و رحمت است. او در حق بندگانش «غیور» است، و به چیزی که آنها برای خود کافی میدانند راضی نیست. او «بر آن نیست که مؤمنان را به این [حالی] که شما بر آن هستید، واگذارد، تا آنکه پلید را از پاک جدا کند»(6)سورهٔ آلعمران، ۱۷۹.
کاری که شایستهٔ آدمیزادی ماست، همراهی با خدا در راه تحقق نیکیهاست. و البته، اگر جایی هم آنچه که خدا میکند را عقلانی نمییابیم، شایستهٔ آدمیزادی ما، گفتگو با او و «کَل زدن» با او و تلاش برای فهم کاری است که میکند. آنچه خدا از ما میخواهد بلوغ است؛ اینکه آنچه بدان دانش نداریم را دنبال نکنیم(7)سورهٔ اسراء، ۳۶، هر چند طرف حسابمان خدا باشد. و لازمهٔ بلوغ البته این هم هست که به بازیچهها دل خوش نکنیم، و در مورد چیزهای مهم و غیربازیچه هم به کم راضی نشویم.
🔸 امام حسین(ع) در مسیر کربلا، به خیمهٔ «عبیدالله بن حرّ» برخورد کرد. پس نزد وی آمد و او را به همراهی خود فراخواند. ابن حرّ پاسخ داد: «به خدا سوگند من مىدانم که هر کس تو را همراهی کند در آخرت سعادتمند خواهد بود ولی گمان نمیکنم یاری من به حال تو سودی داشته باشد، و در کوفه کسی را ندیدم که مصمم به یاری و پشتیبانی شما باشد. پس به خدا سوگندت میدهم که مرا به این کار نکشانی که من از مرگ سخت گریزانم. ولی اسب خود را به تو میدهم، اسبی که با آن دشمنی را تعقیب نکردهام جز اینکه به او رسیدهام و هیچ دشمنی مرا تعقیب ننموده است مگر اینکه از چنگال او نجات یافتهام.»
امام در پاسخ وی گفت: «اکنون که خود را از ما دریغ داشتی، ما را حاجتی به اسب تو نیست.»