? قطعهای از کتاب «گفتگو با پسرم درباره گرسنگی در جهان»، نوشتهی ژان زیگلر، نشر آفرینگان
? آیا گرسنگی تقدیر است؟
?نه، به هیچ وجه. اگر توزیع غذا درست و عادلانه بود، همه میتوانستند به مقدار کافی غذا بخورند.
نظریه ای هست که در غرب اثرات منفی زیادی داشته است: این نظریه، نظریهی انتخاب طبیعی است. انتخاب طبیعی نظریه ای منحط بوده است. همه قبول دارند که گرسنگی در جهان ننگی ناپذیرفتنی است، اما بعضی ها فکر می کنند که در بدبختی خیر هم هست. آنها می گویند جمعیت آدمهای روی زمین به طور پیوسته و با سرعت زیاد در حال افزایش است و قحطیها نقشی تنظیم کننده ایفا میکنند. یعنی قحطی موجب حذف آدمهایی میشود که اگر زنده بمانند، خطر افزایش جمعیت را دامن میزنند.
خلاصه اینکه به منظور جلوگیری از مرگ و میر همهی آدمها بر اثر کمبود اکسیژن و کمبود غذا و آب آشامیدنی و همهی نتایج دیگر افزایش جمعیت که مخرب هم هستند، خود طبیعت به صورت دورهای آدمهای زیادی را حذف می کند.
?این نظریهی نفرت انگیز ابداع کیست؟
?کشیشی انگلیسی به نام توماس مالتوس که در اواخر قرن هجدهم زندگی میکرد، این نظریه را طرح کرده است. او در سال ۱۷۹۸ «رساله دربارهی اصل جمعیت» را منتشر کرد که نظر رهبران جوامع اروپایی را به خود جلب کرد.
? آخر چطور می توان نظریهی این مالتوس را قبول کرد؟
?جوابش ساده است کریم. این نظریه کاملاً غلط است، اما تصاویری که انگار ملهم از آن نظریهاند اثری سوء بر روح و روان ما می گذارند: تصاویر تلویزیونی اشباح گرسنه و بچههای رو به موتی که کف درمانگاه دراز کشیدهاند و صف زنها و مردها و بچه های آواره و وحشتزدهای که از بیشهزارهای سودان درمیآیند برای هر آدم عادی تحمل ناپذیر است. ادمها برای این که به وجدان ناخوششان آرامش ببخشند، یا بعضیها برای این که در برابر نظم بیمعنای دنیا به نحوی شورش کنند، به نظریهی شبه علمی مالتوس متوسل میشوند تا با کمک آن، این تصاویر وحشتناک را فراموش یا انها را از ذهنشان دور کنند.
این را خیلی جدی به تو میگویم کریم: هیچ یک از قربانیهای گرسنگی، قربانی اجتنابناپذیر نیستند. برای ما که آدمهایی معتقد و زنده و کارآمد هستیم، سرنوشت قطعی قحطی و مرگ ہیمعنی است و وجود ندارد.