«به اقتدای پیشوای عشق»، مجموعهای بسیار خواندنی و تأملبرانگیز از سخنان و سیرۀ رسول خدا(ص) است که در وبسایت «آیات» منتشر شده است. برای ترغیب به مطالعۀ دقیق این مجموعه و تفکر بر آن، تعداد کمی از سخنان نقل شده در این مجموعه را در ادامه آوردهام.
این سخنان گویا و بینیاز از شرح و تفصیل هستند. با وجود این، فکر کردم که خوب است بعضی فکرهایم راجع به این سخنان را به اشتراک بگذارم. این تأملات را بعد از نقل سخنان خواهید دید.
مجموعۀ کامل «به اقتدای پیشوای عشق» از این آدرس قابل دریافت است (دریافت به صورت فایل pdf). منابع سخنان زیر نیز در متن کامل مجموعه ذکر شده است.
***
🔸 امام حسین(ع)، از پیامبر خدا(ص) روایت نمود: کسی که دینش را از راه تفکر در نعمتهای خدا، و تدبر در کتاب او و فهم سنت من به دست آرد، کوهها بجنبند و او از جا نجنبد. و کسی که دینش را از دهان افراد فراگیرد و دنبالهرو آنان شود، افراد او را به هر سو ببرند و دینش در معرض بزرگترین زوال است.
🔸 هنگامی پیامبر اکرم(ص) در تشییع جنازهی یکی از یهودیان مدینه شرکت کرد. گروهی از صحابه نیز از آن حضرت تبعیت کردند و در تشییع شرکت نمودند، ولی بالاخره ناخشنودی خود را ابراز داشتند. پیامبر(ص) ایشان را مخاطب قرار داد و پرسید: «آیا این یهودی انسان نبوده است؟» [1]
🔸 على(ع) جامهاى خرید، از آن خوشش آمد و آن را صدقه داد و فرمود: «از پیامبر خدا شنیدم که مىفرماید: هر که دیگران را بر خود مقدّم بدارد، خداوند در روز قیامت، در ورود به بهشت، او را مقدّم مىدارد.» [2]
🔸 روزی مردى دیرتر [از دیگر اصحاب] به نزد پیامبر خدا آمد. پیامبر(ص) فرمود: «چرا دیر کردى؟» گفت: «برهنگى باعث شد، اى پیامبر خدا!» فرمود: «آیا همسایهاى نداشتى که دو جامه داشته باشد و یکى را به تو عاریه دهد؟» گفت: «چرا، اى پیامبر خدا!» فرمود: «او برادر تو نیست.» [3]
🔸 پیامبراکرم(ص): محبوبترین دینها نزد خدا آیین حنیف است؛ پس هرگاه دیدى که امت من به ستمگر نمیگویند: «تو ستمگرى»، بىتردید از دست رفتهاند.
🔸 پیامبراکرم(ص): هرگاه بدکار ستوده شود، عرش مىلرزد و پروردگار به خشم مىآید.
🔸 پیامبراکرم(ص): فرو گذاشتن یک لقمه حرام، نزد خدا محبوب تر از خواندن دو هزار رکعت نماز مستحبّى است. [4]
🔸 پیامبراکرم(ص): هر آینه گرههای اسلام یکییکی گشوده خواهد شد و هر گاه گرهی باز شود مردم به گره بعدی آن خواهند پرداخت. اولین گرهی که باز میشود زیر پا گذاشتن داوری عادلانه است و آخرینِ آن نماز. [5]
🔸 امام حسین(ع)، به نقل از رسول خدا(ص) فرمود: هر که فرمانراوایی ستمگر را ببیند که حرامهای خدا را حلال میشمرد، پیمان خدا را میشکند، با سنت رسول خدا مخالفت میکند و در میان بندگان خدا بر اساس گناه و تجاوز رفتار میکند، و نه با کردار خود بر او بشورد و نه با گفتار خود، آنگاه بر خداست که [در روز جزا] او را به همان جایگاهی در آورد که آن ستمگر را در میآورد. [6]
***
نکتههایی دربارۀ برخی از سخنان بالا
(اعداد ابتدای هر بند، به سخنی مورد نظر اشاره میکند. با کلیک کردن روی عدد میتوانید آن سخن را ببینید.)
خوب است که به این فکر کنیم آن صحابه از چه چیز ناراضی بودند؟
میدانیم که عدهای از یهودیان با مسلمانان رابطۀ خوبی نداشتهاند. این موضوع به پیش از اسلام بر میگردد، زمانی که یهودیان به خاطر برتری در مال و قدرت، و همینطور به بهانۀ بهرهمند بودن از آیینی الهی و برتر نسبت به اعراب جاهل، بین خود و اعراب یثرب مرزهای مشخص و غیرقابل نفوذی کشیده بودند.
شاید برای بعضی از مسلمانان، هویت مسلمانی هویتی در مقابل هویت یهودی (و دیگر هویتهای موجود در آن روزگار) تلقی میشده؛ هویتی که میتوانست باعث شود «ما»یی که این طرف مرز ایستادهایم قدرت کافی در مقابل آن «دیگران» (در اینجا: یهودیان) پیدا کنیم.
پیامبر(ص) اما به هویتی فراگیرتر اشاره میکند: «آیا آن یهودی انسان نبوده است؟» او اجازه نمیداد که برچسبهایی که خود مردم به خودشان میزدند، یا از طریق فرهنگ و قومیت به ایشان میخورد، انسانیت اصیلشان را مخفی کند. این جالب است که پیامبر(ص) حتی وقتی در جنگ بود، اجازه نمیداد «دشمن» بودن طرف مقابل باعث فراموشی انسان بودن او شود. پیامبر(ص) در مورد همۀ انسانها رسالت خاصی داشت. در همین مجموعۀ «به اقتدای پیشوای عشق» میخوانیم:
دندان رسول خدا(ص) در غزوه احد به دست مشرکان شکسته بود. به او گفتند: «در حق ایشان نفرین کن.» پاسخ داد: «من برای بدبخت کردن فرستاده نشدهام، من برای رحمت بر بشر آمدهام تا به سوی حق دعوتشان کنم.» آنگاه برای «دشمنان» چنین دعا کرد: «بار الها! قوم مرا بیامرز، اینان نمیدانند و ناآگاهند.»
***
برای یاری کردن دیگران دلایل مختلفی میتوان داشت. کسانی هستند که به نوعی رضایت درونی به هنگام کمک به دیگران چشم دوختهاند. بعضی از سر ترحم به دیگران کمک میکنند. یا کسانی هستند که مایلند خود از موهبتهای دنیا، مثلاً خوراک و پوشاک خوب بهره ببرند، و نمیتوانند با وجدانی آسوده این کار را انجام دهند وقتی کسانی در فقر و فلاکت به سر میبرند. بعضی بر اساس یک اصل اخلاقی کار میکنند. بعضی از عذابی الهی میترسند، یا به ثواب امید دارند، و … .
نیتها و دلایل بسیار دیگری برای کمک به دیگران میتوان یافت. بسیاری از این نیتها، منشأی روانشناختی دارند، مثل دلسوزی و رحم، یا دریافت حس خوب بعد از کمک، و … . اما نیتهایی هم وجود دارند که بر یک حقیقت استوارند. مثلاً وقتی کسی باور دارد که انسان بودن، و تأمین نیازهای انسانی، در یک جامعۀ عادلانه رخ میدهد و باید برای ایجاد چنین جامعهای با جان و دل تلاش کرد.
آنچه در این سخنِ نقل شده از پیامبر(ص) آمده، گزارهای است که همچون یک حقیقت برین بیان شده است: «خداوند در ورود به “بهشت”، مقدم میدارد کسانی را که دیگران را بر خود مقدم میدارند». آن کس که به خودِ تنها، و نیازهای خود فکر میکند، و دیگران و نیازهایشان را در نظر نمیآورد، از «بهشت»، که محل رسیدن به اوج آرزوهاست، عقب میماند. بهشت آنجاست که این «منیّت» و خودمحوری از میان برخاسته است. آنجا که محبتی اصیل به پروردگار، و به همراهان، حکمروای زندگی است. میتوان یاری کردن به دیگران را بر این حقیقت بنا کرد و در این مسیر کمرنگ شدن «منیّت» و افزون شدن محبت به خدا و مردم را چشم داشت.
داستانی زیر از صدر اسلام نیز در این رابطه خواندنی است:
حذَیقه عدوی گوید: در جنگ یرموک، به جستوجوی پسر عم خویش، که مجروح در میدان افتاده بود پرداختم تا اگر رمقی در تن دارد، از آب خود به او بچشانم. او را زنده یافتم، همین که آب را به لبانش نزدیک کردم، صدای آه و نالهی مجروح دیگری به گوش رسید. پسر عمویم بیآنکه آبی بنوشد، اشاره کرد که آب را به آن شخص برسان. به سوی او رفتم، دیدم هشام بن عاص است. چون خواستم آب را به او بچشانم، ناله مجروح دیگری شنیده شد. هشام نیز با اشاره از من خواست که آب را به او برسانم به نزد او بردم، اما وی را مرده یافتم، به نزد هشام بازگشتم، اما او نیز جان باخته بود. به ناچار نزد پسر عم خویش باز آمدم، لیکن او هم از دنیا رفته بود.
***
سخن پیامبر(ص) به یک معنا، حقیقتی انسانی و قابل فهم برای همه است: اگر کسی به واقع «برادر» باشد، نسبت به مشکلات برادرش حساسیت دارد. برادری، و محبت به برادر، به نحوی خیلی طبیعی به کسب اطلاع از وضعیت او و تلاش برای یاری منجر میشود.
همین حقیقت به کل جامعه سرایت پیدا میکند. در سخنی دیگر از پیامبر(ص) نقل شده است: «هرکه صبح کند در حالی که به امور مسلمانان اهتمام ندارد از ایشان نیست و هرکه فریاد کمکخواهی مردی را بشنود و به کمکش نشتابد مسلمان نیست.» مسلمان بودن کاملاً به محبت به برادران و یاری کردن دیگر مسلمانان پیوند خورده است. اسلام پیامبر(ص) را به هیچ عنوان نمیتوان به صورت یک آیین انفرادی (من و خدای خودم) تصور کرد. اما امروز روایتهای بسیاری از اسلام وجود دارند که در آنها محبت به دیگران در راه خدا، نقش محوری ندارد.
در همین رابطه سخن زیر نیز خواندنی است:
پیامبراکرم(ص)، به یکى از اصحاب خود فرمود: «اى بندۀ خدا! به خاطر خدا دوست بدار، به خاطر خدا نفرت داشته باش، به خاطر خدا دوستى کن، به خاطر خدا دشمنى ورز، زیرا دوستى خدا جز با اینها به دست نیاید و آدمى تا چنین نباشد طعم ایمان را نچشد هر چند نماز و روزهاش بسیار باشد. امروزه دوستی و برادری مردم با یکدیگر بیشتر به خاطر دنیاست، برای دنیا دوستی میکنند و برای دنیا باهم دشمنی میورزند.»
***
«حرام» آن چیزی است که در راه به دست آوردنش حرمت پروردگار حفظ نشده باشد. مثلاً آن زمان که با ستم به بندگان خدا مالی به دست میآید، در واقع حرمت پروردگارِ آن مردم شکسته شده است.
میلی در ما هست که با پروردگارمان معامله کنیم: آنچه نفسمان طلب میکند را – هر چند از طریق ستم – به دست آوریم، ولی بعد پروردگار را با کارهای دیگر (در اینجا: عبادت مستحبی) راضی کنیم. این رویکرد معاملهای در رابطه با پروردگار به شدت مذموم است؛ این رویکرد در واقع آشکار میکند که ما نه پروردگار، بلکه آن خواستۀ نفس را میخواهیم و میپرستیم، هر چند ادعای عبودیت پروردگار را داشته باشیم.
فرو گذاشتن حرام، و حفظ حرمت پروردگار، نشانۀ داشتن پروای پروردگار و علاقه به اوست. این همان چیزی است که در مسیرمان به سوی پروردگارمان به آن نیازمندیم.
***
مقصود از گرههای اسلام، چیزهایی است که اسلام را استوار نگه داشتهاند. این جالب است که آخرین گرهی که باز میشود نماز است. نگه داشتن صورت ظاهری نماز زحمتی ندارد، و میتوان آن را حفظ کرد بیآنکه در دل به حقیقت دین باور داشت.
اخیراً به سخنی برخورد کردم که از جانب نحلهای از علما نقل میشد. مضمون سخن این بود که هر کس نمازهای پنجگانه را سر وقت ادا کند، نهایتاً راهی به سوی نجات پیدا میکند. هر چند از جزئیات سخن و شرایطی که ممکن است گویندگان قائل باشند مطلع نیستم، ولی ظاهر چنین سخنی به وضوح با آنچه قرآن گفته (مثلاً در سورۀ ماعون) و سخنان پیامبر(ص) مغایر است. از زمان پیامبر(ص) «ریا» و استفاده از ظاهر دین برای رسیدن به مقاصد دنیوی رواج داشته است. به همین خاطر هیچگاه این ظواهر ملاک صداقت قلبی محسوب نمیشده. این سخن از پیامبر(ص) بسیار جالب توجه است: «به زیادیِ نماز و روزه و حج و احسان و ورد و ذکر شبانه مردم منگرید، بلکه به راستگویی و امانتداری آنها توجه کنید.»
***
این سخن، بخشی از یک سخنرانی امام حسین(ع) روبهروی سپاهیان حرّ بن یزید است.
تصور میکنم که یک ویژگی مهم این سخن این است که بنای خود را بر حقیقتی اصیل بنا میکند: رضایت داشتن به کار ستمگر، به معنی همراهیِ اوست، و این همراهی در قیامت (که حقیقت اعمال آشکار میشود) ادامه پیدا میکند.
رضایت به کار ستمگر گاهی صریح است: زمانی که کسی از ستمگر آشکارا دفاع کند و خواستار ادامۀ حکومت او باشد. یا زمانی که کسی به وضوح در خدمت ستمگر قرار گیرد و برای او کار کند.
ولی این سخن پیامبر(ص) راجع به این رضایت صریح نیست. آنچه که پیامبر(ص) از آن سخن میگوید، ضرورت «شوریدن» بر ستمگر است، هم در عمل و هم در بیان. نشوریدن بر ستم، نظاره کردن و به راه خود رفتن و به زندگی خود ادامه دادن، نوعی رضایت به ستم است. و آن حقیقت برین همینجا هم در کار است: سکوت من، درست همچون یاری کردن آشکار، مرا هم-راه آن ستمگر و همسرنوشت با او میکند. من و او و دیگر یارانش با هم خواهیم بود. «آنگاه كه نزد ما آيد، خطاب به همنشینش گويد: اى كاش ميان من و تو، فاصله خاور و باختر بود، كه چه بد دمسازى هستى!» (سورۀ زخرف، 38)
«به اقتدای پیشوای عشق»، مجموعهای بسیار خواندنی و تأملبرانگیز از سخنان و سیرۀ رسول خدا(ص) است که در وبسایت «آیات» منتشر شده است. برای ترغیب به مطالعۀ دقیق این مجموعه و تفکر بر آن، تعداد کمی از سخنان نقل شده در این مجموعه را در ادامه آوردهام.
این سخنان گویا و بینیاز از شرح و تفصیل هستند. با وجود این، فکر کردم که خوب است بعضی فکرهایم راجع به این سخنان را به اشتراک بگذارم. این تأملات را بعد از نقل سخنان خواهید دید.
مجموعۀ کامل «به اقتدای پیشوای عشق» از این آدرس قابل دریافت است (دریافت به صورت فایل pdf). منابع سخنان زیر نیز در متن کامل مجموعه ذکر شده است.
***
🔸 امام حسین(ع)، از پیامبر خدا(ص) روایت نمود: کسی که دینش را از راه تفکر در نعمتهای خدا، و تدبر در کتاب او و فهم سنت من به دست آرد، کوهها بجنبند و او از جا نجنبد. و کسی که دینش را از دهان افراد فراگیرد و دنبالهرو آنان شود، افراد او را به هر سو ببرند و دینش در معرض بزرگترین زوال است.
🔸 هنگامی پیامبر اکرم(ص) در تشییع جنازهی یکی از یهودیان مدینه شرکت کرد. گروهی از صحابه نیز از آن حضرت تبعیت کردند و در تشییع شرکت نمودند، ولی بالاخره ناخشنودی خود را ابراز داشتند. پیامبر(ص) ایشان را مخاطب قرار داد و پرسید: «آیا این یهودی انسان نبوده است؟» [1]
🔸 على(ع) جامهاى خرید، از آن خوشش آمد و آن را صدقه داد و فرمود: «از پیامبر خدا شنیدم که مىفرماید: هر که دیگران را بر خود مقدّم بدارد، خداوند در روز قیامت، در ورود به بهشت، او را مقدّم مىدارد.» [2]
🔸 روزی مردى دیرتر [از دیگر اصحاب] به نزد پیامبر خدا آمد. پیامبر(ص) فرمود: «چرا دیر کردى؟» گفت: «برهنگى باعث شد، اى پیامبر خدا!» فرمود: «آیا همسایهاى نداشتى که دو جامه داشته باشد و یکى را به تو عاریه دهد؟» گفت: «چرا، اى پیامبر خدا!» فرمود: «او برادر تو نیست.» [3]
🔸 پیامبراکرم(ص): محبوبترین دینها نزد خدا آیین حنیف است؛ پس هرگاه دیدى که امت من به ستمگر نمیگویند: «تو ستمگرى»، بىتردید از دست رفتهاند.
🔸 پیامبراکرم(ص): هرگاه بدکار ستوده شود، عرش مىلرزد و پروردگار به خشم مىآید.
🔸 پیامبراکرم(ص): فرو گذاشتن یک لقمه حرام، نزد خدا محبوب تر از خواندن دو هزار رکعت نماز مستحبّى است. [4]
🔸 پیامبراکرم(ص): هر آینه گرههای اسلام یکییکی گشوده خواهد شد و هر گاه گرهی باز شود مردم به گره بعدی آن خواهند پرداخت. اولین گرهی که باز میشود زیر پا گذاشتن داوری عادلانه است و آخرینِ آن نماز. [5]
🔸 امام حسین(ع)، به نقل از رسول خدا(ص) فرمود: هر که فرمانراوایی ستمگر را ببیند که حرامهای خدا را حلال میشمرد، پیمان خدا را میشکند، با سنت رسول خدا مخالفت میکند و در میان بندگان خدا بر اساس گناه و تجاوز رفتار میکند، و نه با کردار خود بر او بشورد و نه با گفتار خود، آنگاه بر خداست که [در روز جزا] او را به همان جایگاهی در آورد که آن ستمگر را در میآورد. [6]
***
نکتههایی دربارۀ برخی از سخنان بالا
(اعداد ابتدای هر بند، به سخنی مورد نظر اشاره میکند. با کلیک کردن روی عدد میتوانید آن سخن را ببینید.)
خوب است که به این فکر کنیم آن صحابه از چه چیز ناراضی بودند؟
میدانیم که عدهای از یهودیان با مسلمانان رابطۀ خوبی نداشتهاند. این موضوع به پیش از اسلام بر میگردد، زمانی که یهودیان به خاطر برتری در مال و قدرت، و همینطور به بهانۀ بهرهمند بودن از آیینی الهی و برتر نسبت به اعراب جاهل، بین خود و اعراب یثرب مرزهای مشخص و غیرقابل نفوذی کشیده بودند.
شاید برای بعضی از مسلمانان، هویت مسلمانی هویتی در مقابل هویت یهودی (و دیگر هویتهای موجود در آن روزگار) تلقی میشده؛ هویتی که میتوانست باعث شود «ما»یی که این طرف مرز ایستادهایم قدرت کافی در مقابل آن «دیگران» (در اینجا: یهودیان) پیدا کنیم.
پیامبر(ص) اما به هویتی فراگیرتر اشاره میکند: «آیا آن یهودی انسان نبوده است؟» او اجازه نمیداد که برچسبهایی که خود مردم به خودشان میزدند، یا از طریق فرهنگ و قومیت به ایشان میخورد، انسانیت اصیلشان را مخفی کند. این جالب است که پیامبر(ص) حتی وقتی در جنگ بود، اجازه نمیداد «دشمن» بودن طرف مقابل باعث فراموشی انسان بودن او شود. پیامبر(ص) در مورد همۀ انسانها رسالت خاصی داشت. در همین مجموعۀ «به اقتدای پیشوای عشق» میخوانیم:
دندان رسول خدا(ص) در غزوه احد به دست مشرکان شکسته بود. به او گفتند: «در حق ایشان نفرین کن.» پاسخ داد: «من برای بدبخت کردن فرستاده نشدهام، من برای رحمت بر بشر آمدهام تا به سوی حق دعوتشان کنم.» آنگاه برای «دشمنان» چنین دعا کرد: «بار الها! قوم مرا بیامرز، اینان نمیدانند و ناآگاهند.»
***
برای یاری کردن دیگران دلایل مختلفی میتوان داشت. کسانی هستند که به نوعی رضایت درونی به هنگام کمک به دیگران چشم دوختهاند. بعضی از سر ترحم به دیگران کمک میکنند. یا کسانی هستند که مایلند خود از موهبتهای دنیا، مثلاً خوراک و پوشاک خوب بهره ببرند، و نمیتوانند با وجدانی آسوده این کار را انجام دهند وقتی کسانی در فقر و فلاکت به سر میبرند. بعضی بر اساس یک اصل اخلاقی کار میکنند. بعضی از عذابی الهی میترسند، یا به ثواب امید دارند، و … .
نیتها و دلایل بسیار دیگری برای کمک به دیگران میتوان یافت. بسیاری از این نیتها، منشأی روانشناختی دارند، مثل دلسوزی و رحم، یا دریافت حس خوب بعد از کمک، و … . اما نیتهایی هم وجود دارند که بر یک حقیقت استوارند. مثلاً وقتی کسی باور دارد که انسان بودن، و تأمین نیازهای انسانی، در یک جامعۀ عادلانه رخ میدهد و باید برای ایجاد چنین جامعهای با جان و دل تلاش کرد.
آنچه در این سخنِ نقل شده از پیامبر(ص) آمده، گزارهای است که همچون یک حقیقت برین بیان شده است: «خداوند در ورود به “بهشت”، مقدم میدارد کسانی را که دیگران را بر خود مقدم میدارند». آن کس که به خودِ تنها، و نیازهای خود فکر میکند، و دیگران و نیازهایشان را در نظر نمیآورد، از «بهشت»، که محل رسیدن به اوج آرزوهاست، عقب میماند. بهشت آنجاست که این «منیّت» و خودمحوری از میان برخاسته است. آنجا که محبتی اصیل به پروردگار، و به همراهان، حکمروای زندگی است. میتوان یاری کردن به دیگران را بر این حقیقت بنا کرد و در این مسیر کمرنگ شدن «منیّت» و افزون شدن محبت به خدا و مردم را چشم داشت.
داستانی زیر از صدر اسلام نیز در این رابطه خواندنی است:
حذَیقه عدوی گوید: در جنگ یرموک، به جستوجوی پسر عم خویش، که مجروح در میدان افتاده بود پرداختم تا اگر رمقی در تن دارد، از آب خود به او بچشانم. او را زنده یافتم، همین که آب را به لبانش نزدیک کردم، صدای آه و نالهی مجروح دیگری به گوش رسید. پسر عمویم بیآنکه آبی بنوشد، اشاره کرد که آب را به آن شخص برسان. به سوی او رفتم، دیدم هشام بن عاص است. چون خواستم آب را به او بچشانم، ناله مجروح دیگری شنیده شد. هشام نیز با اشاره از من خواست که آب را به او برسانم به نزد او بردم، اما وی را مرده یافتم، به نزد هشام بازگشتم، اما او نیز جان باخته بود. به ناچار نزد پسر عم خویش باز آمدم، لیکن او هم از دنیا رفته بود.
***
سخن پیامبر(ص) به یک معنا، حقیقتی انسانی و قابل فهم برای همه است: اگر کسی به واقع «برادر» باشد، نسبت به مشکلات برادرش حساسیت دارد. برادری، و محبت به برادر، به نحوی خیلی طبیعی به کسب اطلاع از وضعیت او و تلاش برای یاری منجر میشود.
همین حقیقت به کل جامعه سرایت پیدا میکند. در سخنی دیگر از پیامبر(ص) نقل شده است: «هرکه صبح کند در حالی که به امور مسلمانان اهتمام ندارد از ایشان نیست و هرکه فریاد کمکخواهی مردی را بشنود و به کمکش نشتابد مسلمان نیست.» مسلمان بودن کاملاً به محبت به برادران و یاری کردن دیگر مسلمانان پیوند خورده است. اسلام پیامبر(ص) را به هیچ عنوان نمیتوان به صورت یک آیین انفرادی (من و خدای خودم) تصور کرد. اما امروز روایتهای بسیاری از اسلام وجود دارند که در آنها محبت به دیگران در راه خدا، نقش محوری ندارد.
در همین رابطه سخن زیر نیز خواندنی است:
پیامبراکرم(ص)، به یکى از اصحاب خود فرمود: «اى بندۀ خدا! به خاطر خدا دوست بدار، به خاطر خدا نفرت داشته باش، به خاطر خدا دوستى کن، به خاطر خدا دشمنى ورز، زیرا دوستى خدا جز با اینها به دست نیاید و آدمى تا چنین نباشد طعم ایمان را نچشد هر چند نماز و روزهاش بسیار باشد. امروزه دوستی و برادری مردم با یکدیگر بیشتر به خاطر دنیاست، برای دنیا دوستی میکنند و برای دنیا باهم دشمنی میورزند.»
***
«حرام» آن چیزی است که در راه به دست آوردنش حرمت پروردگار حفظ نشده باشد. مثلاً آن زمان که با ستم به بندگان خدا مالی به دست میآید، در واقع حرمت پروردگارِ آن مردم شکسته شده است.
میلی در ما هست که با پروردگارمان معامله کنیم: آنچه نفسمان طلب میکند را – هر چند از طریق ستم – به دست آوریم، ولی بعد پروردگار را با کارهای دیگر (در اینجا: عبادت مستحبی) راضی کنیم. این رویکرد معاملهای در رابطه با پروردگار به شدت مذموم است؛ این رویکرد در واقع آشکار میکند که ما نه پروردگار، بلکه آن خواستۀ نفس را میخواهیم و میپرستیم، هر چند ادعای عبودیت پروردگار را داشته باشیم.
فرو گذاشتن حرام، و حفظ حرمت پروردگار، نشانۀ داشتن پروای پروردگار و علاقه به اوست. این همان چیزی است که در مسیرمان به سوی پروردگارمان به آن نیازمندیم.
***
مقصود از گرههای اسلام، چیزهایی است که اسلام را استوار نگه داشتهاند. این جالب است که آخرین گرهی که باز میشود نماز است. نگه داشتن صورت ظاهری نماز زحمتی ندارد، و میتوان آن را حفظ کرد بیآنکه در دل به حقیقت دین باور داشت.
اخیراً به سخنی برخورد کردم که از جانب نحلهای از علما نقل میشد. مضمون سخن این بود که هر کس نمازهای پنجگانه را سر وقت ادا کند، نهایتاً راهی به سوی نجات پیدا میکند. هر چند از جزئیات سخن و شرایطی که ممکن است گویندگان قائل باشند مطلع نیستم، ولی ظاهر چنین سخنی به وضوح با آنچه قرآن گفته (مثلاً در سورۀ ماعون) و سخنان پیامبر(ص) مغایر است. از زمان پیامبر(ص) «ریا» و استفاده از ظاهر دین برای رسیدن به مقاصد دنیوی رواج داشته است. به همین خاطر هیچگاه این ظواهر ملاک صداقت قلبی محسوب نمیشده. این سخن از پیامبر(ص) بسیار جالب توجه است: «به زیادیِ نماز و روزه و حج و احسان و ورد و ذکر شبانه مردم منگرید، بلکه به راستگویی و امانتداری آنها توجه کنید.»
***
این سخن، بخشی از یک سخنرانی امام حسین(ع) روبهروی سپاهیان حرّ بن یزید است.
تصور میکنم که یک ویژگی مهم این سخن این است که بنای خود را بر حقیقتی اصیل بنا میکند: رضایت داشتن به کار ستمگر، به معنی همراهیِ اوست، و این همراهی در قیامت (که حقیقت اعمال آشکار میشود) ادامه پیدا میکند.
رضایت به کار ستمگر گاهی صریح است: زمانی که کسی از ستمگر آشکارا دفاع کند و خواستار ادامۀ حکومت او باشد. یا زمانی که کسی به وضوح در خدمت ستمگر قرار گیرد و برای او کار کند.
ولی این سخن پیامبر(ص) راجع به این رضایت صریح نیست. آنچه که پیامبر(ص) از آن سخن میگوید، ضرورت «شوریدن» بر ستمگر است، هم در عمل و هم در بیان. نشوریدن بر ستم، نظاره کردن و به راه خود رفتن و به زندگی خود ادامه دادن، نوعی رضایت به ستم است. و آن حقیقت برین همینجا هم در کار است: سکوت من، درست همچون یاری کردن آشکار، مرا هم-راه آن ستمگر و همسرنوشت با او میکند. من و او و دیگر یارانش با هم خواهیم بود. «آنگاه كه نزد ما آيد، خطاب به همنشینش گويد: اى كاش ميان من و تو، فاصله خاور و باختر بود، كه چه بد دمسازى هستى!» (سورۀ زخرف، 38)