عکس از ساسان جوادنیا، برگرفته از این آدرس
موضوع فراخوان: تأمین هزینه تهیه وسایل گرمکننده و پوشاک برای خانوادههای نیازمند |
هزینه مورد نیاز: حداقل 7 میلیون تومان |
مهلت مشارکت در فرخوان: تا روز سهشنبه، 25 آبانماه |
شیوهی مشارکت: واریز به حساب بانک شهر من، که مخصوص فراخوانها است، و در این صفحه آمده است، یا پرداخت از طریق این درگاه پرداخت الکترونیکی |
سلام. امیدوارم که همگی خوب و سلامت باشید.
به یاری خدا، طبق روال سالهای پیش، قصد داریم با همراهی هم، رفع نیازمندی تعدادی از خانوادههای محروم در فصل سرما را پیگیری کنیم. بسیاری از خانوادهها، از لوازم ضروری فصل سرد، مثل بخاری یا آبگرمکن محرومند، و دسترسی به پوشاک، و همینطور پتوی مناسب ندارند. قصد ما این است که این اقلام را بنا به نیازمندی خانوادههای محرومی که در دسترسمان هستند، برای ایشان تهیه کنیم.
طبیعتاً، هر چه در این فراخوان مبلغ بیشتری جمعآوری شود، میتوانیم به خانوادههای بیشتری رسیدگی کنیم. اما برای اینکه تخمینی از هزینهها داشته باشید، قیمت تقریبی بعضی از اقلام را میآورم:
- بخاری: حدود 200 هزار تومان
- آبگرمکن: حدود 300 هزار تومان
- لباس گرم مناسب برای یک نفر: حدود 50 هزار تومان
- پتو: حدود 50 هزار تومان
به علاوه باید هزینه نصب، و در صورت لزوم تعمیرات تأسیساتی را هم به هزینهها اضافه کرد. هر خانواده، با توجه به نیازمندیاش، ممکن است بخشی از این اقلام را دریافت کند. هزینه متوسط تقریبی برای هر خانواده را میتوانیم 350 هزار تومان در نظر بگیریم. در این صورت، برای یاری دادن به 20 خانواده، به تقریباً 7 میلیون تومان احتیاج داریم.
هدف ما این است که این مبلغ را تا 25 آبان ماه جمعآوری کنیم. در صورتی که مایل به شرکت در این برنامه هستید، مبلغ مورد نظرتان را به حساب بانک شهر، که مخصوص فراخوانهاست، و در این صفحه آمده است واریز کنید.
شما میتوانید از درگاه پرداخت الکترونیک زیر نیز استفاده نمایید:
https://2nate.com/sepidehdaman
مبالغی که بعد از 25 آبان به دست من برسد، صرف آموزش دانشآموزان محروم خواهد شد.
امیدوارم که این حرکت، زمستانی گرم را برای همهی ما رقم بزند.
در پناه خدا باشید.
برف میبارد؛
برف میبارد به روی خار و خاراسنگ
کوهها خاموش،
درهها دلتنگ؛
راهها چشمانتظار کاروانی با صدای زنگبرنمیشد گر زبام کلبهها دودی،
یا که سوسوی چراغی گر پیامیمان نمیآورد،
ردپاها گرنمیافتاد روی جادهها لغزان،
ما چه میکردیم در کولاک دل آشفتهی دمسرد؟آنک آنک کلبهای روشن،
روی تپه، روبروی مندرگشودندم
مهربانیها نمودندم
زود دانستم،که دور از این داستانِ خشم برف و سوز،
در کنار شعلهی آتش،
قصه میگوید برای بچه های خود عمو نوروز:
«گفته بودم زندگی زیباست
گفته و ناگفته، ای بس نکتهها کاینجاست
آسمانِ باز؛
آفتابِ زر؛
باغهای گل؛
دشتهای بی در و پیکر؛
سر برون آوردن گل از درون برف؛
تاب نرم رقص ماهی در بلور آب؛
بوی خاک عطر باران خورده در کهسار؛
خواب گندمزار در چشمهی مهتاب؛
آمدن، رفتن، دویدن؛
عشق ورزیدن؛
در غم انسان نشستن؛
پا به پای شادمانیهای مردم پای کوبیدن؛کار کردن، کارکردن؛
آرمیدن؛
چشمانداز بیابانهای خشک و تشنه را دیدن؛
جرعههایی از سبوی تازه آب پاک نوشیدن؛گوسفندان را سحرگاهان به سوی کوه راندن؛
همنفس با بلبلان کوهیِ آواره خواندن؛
در تله افتاده آهوبچگان را شیر دادن؛
و رهانیدن،
نیمروز خستگی را در پناه دره ماندن؛
گاه گاهی،
زیر سقف این سفالین بامهای مه گرفته،
قصههای در هم غم را ز نم نمهای باران شنیدن،
بیتکان گهوارهی رنگین کمان را
در کنار بام دیدن؛
یا شب برفی،
پیش آتشها نشستن،
دل به رؤیاهای دامنگیر و گرم شعله بستنآری، آری، زندگی زیباست
زندگی آتشگهی دیرنده پا برجاست
گر بیفروزیش، رقص شعلهاش در هر کران پیداست
ورنه، خاموش است و خاموشی گناه ماست.»پیرمرد، آرام و با لبخند،
کندهای در کورهی افسردهجان افکند
چشمهایش در سیاهیهای کومه جست و جو می کرد؛
زیر لب آهسته با خود گفت و گو میکرد؛« زندگی را شعله باید برفروزنده،
شعلهها را هیمه سوزندهجنگلی هستی تو، ای انسان!
جنگل، ای روییده آزاده،
بیدریغ افکنده روی کوهها دامن،
آشیانها بر سرانگشتان تو جاوید،
چشمهها در سایبانهای تو جوشنده،
آفتاب و باد و باران بر سرت افشان،
جان تو خدمتگر آتش
سربلند و سبز باش، ای جنگلِ انسان!»«زندگانی شعله میخواهد»، صدا سر داد عمو نوروز …
(ابتدای شعر «آرش کمانگیر»، سرودهی سیاوش کسرایی؛ کتاب «گزینه اشعار سیاوش کسرایی»، انتشارات مروارید؛ متن این شعر را میتوانید با جستجو در اینترنت نیز پیدا کنید، از جمله در این آدرس)