می گویند وقتی مدرس از اصفهان به تهران آمد، دو نفر که او به جست و جوی اتاقی برای اجاره فرستاده بودشان آمدند و گفتند در «سه راه امین حضور» دو اتاق برای آقا پیدا کرده اند، یکی به ۳۰ قران یکی به ۳۵ قران. سید، ندید اتاق سی قرانی را خواست. یکی از آن دو پرسید: «آقا از پنج قران مضایقه می کنند؟»
مدرس جواب داد: «چیزی که استقلال اراده و عقیده را از بین می برد احتیاج است و نمی خواهم محتاج خلق شوم. من از آن کسانی نیستم که زیر تشکی می گیرند. من می خواهم زبانم، این زبان تند و تیزم آزاد باشد، والسلام!»