در این سوره، پیش از این آیات، چند مرتبه راجع به عهد خداوند با بنیاسرائیل صحبت شده است. آیات ۸۳ و ۸۴ حاوی مصداقهای روشنی از محتوای میثاق خدا با بنیاسرائیل است.
یک سرِ این میثاق خداوند است، و عهدی که میبندد حاکی از چیزهایی است که برای او اهمیت دارد. همان خدا اکنون پروردگار ماست، و اگر میخواهیم او را بشناسیم و خواست او را بدانیم، باید به این عهد توجه کنیم.
در تفسیر المیزان، در مورد این جمله از آیۀ ۸۵ که «آیا به بخشی از کتاب ایمان میآورید و به بخشی کفر میورزید؟» توضیحی بدین مضمون داده شده است: این حکم که امکان گرفتن فدیه در ازای آزادی اسیران وجود دارد در «کتاب» (تورات) آمده است. این حکم که بنیاسرائیل نباید عدهای از خویش را اخراج و تبعید کنند نیز در کتاب آمده است. خداوند میگوید که چرا یک حکم را اجرا میکنید و حکم دیگر را رها میکنید.
این سخن در جای خود درست است، اما معنای این جمله را باید کلیتر در نظر بگیریم. بحث فقط در مورد احکام مشخص کتاب، و اینکه باید همۀ آنها را پذیرفت، نیست. ایمان آوردن به همۀ کتاب، به این معناست که مفاهیم مختلف موجود در کتاب و خواستههای مختلف خداوند را باید به صورت یک کل به هم پیوسته دید.
توجه به بعضی آیات و جملات کتاب و دیدن آنها به صورت تکی و منفرد، به کجفهمیهای عمیقی منجر میشود. یک مورد ساده از این کجفهمیها را میتوانیم در زمینۀ آیۀ ۸۳ بررسی کنیم.
در آیۀ ۸۳ چنین آمده که «به پدر و مادر نیکی کنید.» این خواستۀ خداوند، در چرخشی عجیب، در بسیاری از منابر به این صورت بیان میشود که «از پدر و مادر خود اطاعت کنید.» در حالی که خداوند امر به نیکی کرده نه اطاعت.
نکتهای که اغلب فراموش میشود این است که این جمله بلافاصله پس از این سخن آمده که «جز خداوند را نپرستید.» و آیا امکان ندارد برآوردن خواستههای والدین با پرستش خدا ناسازگار باشد؟
البته که چنین چیز ممکن است. والدین میتوانند از فرزندان خود بخواهند تن به ازدواج خاصی بدهند، شغل خاصی را انتخاب کنند، در جای خاصی اقامت کنند، در رشتۀ تحصیلی خاصی درس بخوانند یا … . هر یک از این انتخابها، انتخاب یک مسیر زندگی است؛ مسیری که لزوماً با عبودیت خدا سازگار نیست.
عبودیت چیزی در دل نیست، یک شیوۀ زندگی است. مثلاً کسی که میخواهد پرستشگرانه زندگی کند، طبق همین آیۀ ۸۳، باید به رسیدگی به خویشان و «یتیمان» و مسکینان، و نیز برقرار رابطهای نیک با عموم مردم پایبند باشد. این عهد خداست.
اگر تنها همین عهد را هم در نظر بگیریم، این شخص باید به بسیاری از پیشنهادهای ازدواج نه بگوید، بسیاری از شغلها را رد کند، مکانهای خاصی برای سکونت را انتخاب کند، و رشتههای تحصیلی خاصی را برگزیند.
در این موارد خواستۀ پدر و مادر نمیتواند برای کسی تعیین تکلیف کند. انتخابهای ما و اعمال و زندگیمان، رقمزنندۀ سرنوشت ما هستند. ما در قبال این سرنوشت روبهروی پروردگارمان مسئولیم.
اگر این مسئولیت را به درستی نپذیریم، و به این بهانه که قرآن احترام پدر و مادر را واجب دانسته مسیری را برویم که با پرستش خدا در تعارض است، در زمرۀ کسانی خواهیم بود که به بخشی از کتاب (به ظاهر) ایمان آوردهاند و به بخشی کفر ورزیدهاند. «پس جزای آن کس که چنین کند چه خواهد بود جز خواری در حیات دنیا؟ […] »