🔸سورهٔ رعد، آیهٔ ۸: خداوند میداند که هر مادینهای چه در رَحِم خود حمل میکند، و نیز از آنچه که رحم جذب میکند [و به مصرف غذای جنین میرساند] و آنچه زیاد آورده [و مصرف نمیکند] آگاه است. هر چیزی در نزد او اندازهای معین دارد.
این آگاهی خداوند، آگاهیای بیهوده نیست. پروردگار، آگاهی خود را در راه پرورش به کار میگیرد. موجودی که میخواهد پا به عرصهٔ حیات بگذارد، کاملاً در احاطهٔ آگاهی و پرورش پروردگار خود است. آن بزرگِ فراگیری که دانش او نهانیها را (از جمله کودک نهان شده در بطن مادر) و آشکار را در بر میگیرد، و آن بلندمرتبهای که راه رشد و «قد کشیدن» هر موجودی به سوی تعالی را هموار میکند.
🔸در آیهٔ ۱۱ میبینیم که متنی که تاکنون راجع به خلقت یک فرد سخن میگفت، با یک جهش راجع به یک قوم میگوید: تا زمانی که قومی خویشتن خویش را تغیین ندهند خداوند نیز در آنچه با آن قوم میکند تغییری حاصل نمیکند. گویی که پرورش و نعمتبخشی خدا بر هر شخص و هر قومی دائمی است، مگر آنکه آن شخص یا قوم آنچه در خود دارد را تغییر دهد. نمونهای از این تغییر را در این آیه میبینیم که: «اگر میخواستیم، قدر او را به وسیله آن [آیات] بالا میبردیم، اما او به زمین [=دنیا] گرایید و از هوای نَفْس خود پیروی کرد.» (سورهٔ اعراف، ۱۷۶)
بنا به اینکه قرآن شخص را در کنار یک قوم قرار داده، موجه مینماید که آیهٔ ۸ را در مورد زاده شدن یک جریان تازه در دل یک جامعه نیز به کار ببریم. نطفهٔ یک دغدغه، مثلاً رفع یک سنت تبعیضآمیز، در درون یک جامعه بسته میشود. به تدریج از تلاشهای انسانهای گوناگون تغذیه میکند، رشد میکند و پا میگیرد و سرانجام در موعد مقرر متولد میشود.
🔸دیدن تحول جامعه به این تصویر فوایدی دارد. نخست آنکه روشن میشود پرورش این «کودک»، این جامعهٔ متحول شده، در دستان پروردگارش است؛ و این «کودک» «فرشتگانی در پی دارد که همواره از پیش روی و از پشت سرش او را احاطه کردهاند و به فرمان خدا او را از گزندهایی که برخاسته از فرمان خداست حفظ میکنند» (آیهٔ ۱۱). بنابراین شکلی از اطمینان در «والد» این «کودک»، یعنی مایی که منتظر ظهور جامعهٔ جدید هستیم به وجود میآید.
فایدهٔ دیگر اینکه عجلهٔ زائد برای تحول جامعه از میان برمیخیزد. با این تصویر، متوجه میشویم که درست همانند یک کودک که باید دورهای را در رحم مادر طی کند، یک جامعهٔ تحولیافته نیز باید دورهای را در رحم طی کند، تغذیه کند، رشد کند، و به موقع متولد شود. در این تصویر نقش خود را نیز بهتر به جا میآوریم. ما ممکن است والد، یاریگر، یا ماما باشیم. میدانیم که خالق کودک نیستیم. اما در جایگاه خود، به این فکر میکنیم که چگونه میتوانیم کمکی کنیم تا کودکی سالم و تندرست به دنیال بیاید.
🔸این «کودک» میتواند بیمار و ناقص به دنیا بیاید، یا پس از تولد نپاید. آن حفظ خداوند را، بنا به آیهٔ ۱۱، تنها یک چیز برمیدارد و ما را مستوجب بلا و محنت نقص این کودک میکند. این چیز، در بیانی خیلی کلی، «دگرگون ساختن خویشتن» توصیف شده است. در جاهای مختلفی از قرآن در مورد این تغییر گفته شده است؛ مثلاً:
سورهٔ اعراف، ۱۹۰-۱۸۹ (ترجمهٔ تفسیری): خداست آن که شما را از یک تن آفرید و همسرش را از نوع او قرار داد تا در کنارش بیارامد، پس چون با وی درآمیخت، همسرش به نطفه او که باری سبک بود باردار شد و مدتی را با آن سپری کرد تا آن که جنینی سنگین شد، و چون بدان گرانبار گشت، هر دو تن (پدر و مادر) خداوند، پروردگارشان را خواندند و با او چنین پیمان بستند که اگر فرزندی سالم و درخورِ بقا به ما عطا کنی قطعاً از سپاسگزاران تو خواهیم بود. * پس هنگامی که به آن دو فرزندی شایسته عطا کرد، برای خدا در آنچه به آنان داده بود شریکانی قرار دادند، پس خداوند برتر از آن است که آدمیان به او شرک ورزند.
شکر، به جا آوردن جایگاه پروردگار است در نعمتی که داده، و روان شدن به سوی او. نقطه مقابل آن، شرک است، اینکه پرودگارت را به جا نیاوری، و نعمت را از کسان دیگری بدانی، و روزی فرزندت را از آن کسان درخواست کنی.
🔸شرک، تغییر پیمانی است که با خدا بستهایم، و تغییر آن چیزی است که در درون داشتیم. شرک است که باعث میشود «حفظ» خدا را از دست بدهیم، و از فرزندی که تندرست متولد شده، بهرهای نصیبمان نشود.
(یادمان باشد که شرک مصداقهای گوناگون دارد؛ مثلاً، پرستش شخصیتها، کنار گذاشتن عقل – عقلی که رسول خدا است – و رو آوردن به قوانین من در آوردی، هوسرانی و جاهطلبی، قدرت خود را به رخ دیگر جوامع کشیدن، به بردگی کشیدن مردم، بیاعتنایی به رأی مردم، ریاکاری و اشاعهٔ ریا، چند نمونه از اعمال و انتخابهایی هستند که ریشه در شرک دارند.)