متن زیر برشهایی از تفسیر المیزان در تفسیر آیۀ ۳۱ سورۀ آلعمران با اندکی ویرایش است.
🔸 خداى سبحان به طورى که کلام مجیدش با بانگ رسا اعلام مىدارد و جاى تردید باقى نمىگذارد، بنده خود را به سوى ایمان و پرستش خالصانه خود، و اجتناب از شرک دعوت مى کند، از آن جمله مى فرماید: «الا للّه الدین الخالص»، و نیز مىفرماید: «و ما امروا الا لیعبدوا اللّه مخلصین له الدین» و آیاتى دیگر از این قبیل.
در این هم شکى نیست که اخلاص در دین وقتى به معناى واقعى کلمه، محقق مى شود که شخص همانطور که هیچ چیزى را اراده نمىکند مگر با حب قلبى و علاقه درونى، در عبادتش هم چیزى به جز خود خدا نخواهد، تنها معبود و مطلوبش خدا باشد، نه بت، و نه هیچ شریک دیگر، و نه هیچ هدفى دنیوى، بلکه و حتى هیچ هدف اخروى، یعنى رسیدن به بهشت و خلاصى از آتش و امثال اینها، پس خالص داشتن دین براى خدا به همین است که در عبادتش محبتى به غیر خدا نداشته باشد.
🔸 حب وسیلهاى است براى اینکه میان هر طالبى با مطلوبش رابطه برقرار کند و هر خواهانی را به آنچه میخواهد برساند، و حب اگر خواهان را به خواستهشده و طالب را به مطلوب و محب را به محبوب مى رساند، براى این است که نقص محب را به وسیله محبوب برطرف سازد تا آنچه را ندارد دارا شود، و کمبودش تمام و کامل گردد.
پس براى محب هیچ بشارتى بزرگتر از این نیست که به او بفهمانند محبوبش دوستش دارد، اینجا است که دو حب با هم تلاقى مى کنند و از دو سو غنج و دلال رد و بدل مىشود.
🔸 انسان اگر غذا را دوست دارد و به سوى آن کشیده مى شود و در صدد تهیه کردنش بر مى آید، براى این است که به وسیله آن نقصى را که در خود احساس مى کند برطرف نماید، یا اگر عمل زناشوئى را دوست مى دارد و در صدد رسیدن به آن بر مى آید براى این است که نقصى را که در خود سراغ دارد از خود برطرف نماید.
همچنین دلش براى دیدن دوستش پر مى زند و این علاقه باعث مى شود که بپا خیزد و در صدد دیدار با او برآید. و به وسیله انس با او، تنگى حوصله خود را جبران کند.
پس بنده مخلص که اخلاص خود را با محبت به خدا اظهار مى دارد، هیچ هدفى جز این ندارد که خدا هم او را دوست بدارد، همانطور که او خدا را دوست مى دارد و خدا براى او باشد همانطور که او براى خدا است، این است حقیقت امر.
🔸 چیزى که هست خداى سبحان در کلام مجیدش هر حبّى را حب نمى شمارد چون حب (که حقیقتش علقه و رابطهاى است میان دو چیز)، وقتى حب واقعى است که با ناموس حبّ حاکم در عالم وجود، هماهنگ باشد؛ چون دوست داشتن هر چیز مستلزم دوست داشتن همه متعلقات آنست و باعث مى شود که انسان در برابر هر چیزى که در جانب محبوب است تسلیم باشد.
کسى که خدا را دوست مى دارد باید به قدر طاقت و کشش ادراک و شعورش از دین او پیروى کند… .
🔸 رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله) طریقه و راهى را که پیموده، راه توحید و طریقه اخلاص معرفى نموده است، چون پروردگارش او را دستور داده که راه خود را چنین معرفى کند و فرموده: «قل هذه سبیلى ادعوا الى اللّه على بصیره، انا و من اتبعنى، و سبحان اللّه و ما انا من المشرکین» که در این آیه سبیل خود را عبارت دانسته از دعوت به سوى خدا با بصیرت، و پرستش خالصانه و بدون شرک. پس سبیل پیامبر اسلام، سبیلِ دعوت و اخلاص و پیروى او نیز در همین زمینههای دعوت و اخلاص است. پس دعوت و اخلاص در اصل صفت خود آن جناب و به تَبَع، صفت پیروان او است.
آنگاه در آیه: «ثم جعلناک على شریعه من الامر فاتبعها» مى فرماید: شریعتى را که تشریع کرده تبلور دهنده این سبیل، یعنى سبیل دعوت و اخلاص است.
و نیز در آیه: «فان حاجوک فقل اسلمت وجه ى للّه و من اتبعن» آن سبیل را براى بار دوم روش تسلیم خدا شدن خوانده؛ و در آیه شریفه: «و ان هذا صراطى مستقیما فاتبعوه» روش اسلام را به خودش نسبت داده، و آن را صراط مستقیم خود خوانده است.
🔸 پس با این بیان و این آیات روشن گردید که اسلام یعنى شریعتى که براى پیامبر اسلام تشریع شده، و عبارت است از مجموع معارف اصولى و اخلاقى و عملى و سیره آن جناب در زندگى(1)توجه کنید که علامه طباطبایی، مفهوم شریعت را بسیار وسیعتر از آنچه عرفاً شریعت میدانیم، یعنی دستورات فقهی اسلام، در نظر میگیرند.، همان سبیل اخلاص است، اخلاص براى خداى سبحان که زیربنایش حب است پس اسلام دین اخلاص و دین حب است.
🔸 با این توضیحات، مراد از آیه «و خدا داناتر است» این است که اگر مى خواهید در عبادت خود خالص شوید و عبادت شما بر اساس حب حقیقى باشد، این شریعت را که زیر بنایش حب است و تبلور دهنده اخلاص و اسلام مى باشد و صراط مستقیم خدا است و سالک خود را با نزدیکترین راه به خدا مى رساند، پیروى کنید، که اگر مرا در سبیل و طریقهام که چنین وضعى دارد پیروى کنید، خداى تعالى شما را دوست مى دارد و همین بزرگترین بشارت براى محب است. در اینجا است که آنچه را مى خواهید مى یابید، و همین است آن هدف واقعى و جدى که هر محبى در محبتش به دنبال آن است.
🔸 و اگر در آیه مورد بحث به جاى ولایت خدا حب خدا را آورده، جهتش این است که اساس، و زیر بناى ولایت حب است و اگر تنها به ذکر حب خدا اکتفا نمود و سخنى از «حب» رسول و سایر دوستان خدا نکرد، براى این بود که در حقیقت ولایت و دوستى با رسول خدا و مؤمنین، به دوستى خدا برگشت مىکند.
🔸 رحمت وسیع خداوند و فیض ظاهری و معنوىِ نامتناهى که نزد خدا است، منحصر به شخص و یا گروهی خاص از بندگانش نیست، و هیچ استثنائى نمىتواند حکم افاضۀ بیقید و شرط خدا را مقید کند، و هیچ چیزى نمىتواند او را وادار به امساک و خوددارى از افاضه نماید، مگر اینکه مخاطب استعداد بهرهگیری از افاضۀ او را نداشته باشد و یا خودش مانعى را به سوء اختیار خود پدید آورد، و در نتیجه از فیض او محروم شود.
و آن مانعى که مىتواند از فیض الهى جلوگیرى کند گناهان است که نمىگذارد بندۀ او از کرامت قرب به او و لوازم قرب(2)آنچه همراه با قرب میآید(بهشت و آنچه در آن است) برخوردار گردد، و از میان بردن اثر گناه از قلب، و آمرزش و بخشیدن آن تنها کلیدى است که در سعادت را باز مى کند، و آدمى را به دار کرامت وارد مى سازد، و بدین جهت است که دنبال جمله «یحببکم اللّه» فرمود: «و یغفر لکم ذنوبکم»؛ چون کلمه حب همانطور که در سابق گذشت محب را به سوى محبوب جذب مى کند.
پس همانطور که حب بنده باعث قرب او به خدا گشته و او را خالص براى خدا مى سازد و بندگیش را منحصر در خدا مىکند، محبت خدا به او نیز باعث نزدیکى خدا به او مى گردد و در نتیجه حجابهاى بعد و ابرهاى غیبت را از بین مى برد، و حجاب و ابرى به جز گناه نیست.
پس نزدیکى خدا به بنده، گناهان او را از بین مىبرد و مىآمرزد و اما کرامتهاى بعد از مغفرت، دیگر هیچ بهانه نمىخواهد، بلکه افاضۀ وجود الهى کافى برای آن چیزی است که بیانش گذشت.