«یوسفا، آمد رسن، در زن دو دست…» (نکته‌ای در مورد «آیات» خداوند)

🔸 در آیات ۲۰ تا ۲۵ سورهٔ روم، در مورد برخی از «آیات» خداوند صحبت شده است.
«آیه» را معمولاً به «نشانه» ترجمه می‌کنند؛ اما نشانۀ چه چیزی؟
آیا قرار است از طریق آیه بفهمیم که پروردگارمان کیست؟
شاید، اما بین «فهمیدن» و «رسیدن» تفاوت است.«آیه» قرار است ما را به پروردگارمان برساند، نه اینکه فقط او را به ما بشناساند.
به بیان دقیق‌تر، این پروردگارمان است که می‌خواهد ما را از طریق آیات به خودش برساند.

بنابراین، اگر مثلاً سخن از «آفرینش از خاک» و سپس پخش شدن مردمان در زمین است (آیه ٢٠)، این «آیه» را نباید صرفاً نشانه‌ای برای درک قدرت یا رحمت پروردگار دانست؛ بلکه این آفریده شدن از خاک، و نیز زیستن در میان مردمانی – که همه آفریدۀ پروردگار هستند – قرار گرفتن در مسیری به سوی اوست.

🔸 چنین برداشتی از آیه ٢٠ (و نیز آیات ٢١ و ٢٢) یادآور آیه ۱۳ سورۀ حجرات است:

ای مردم، ما شما را از مرد و زنی آفریدیم، و شما را ملّت ملّت و قبیله قبیله گردانیدیم تا با یکدیگر شناسایی متقابل حاصل کنید. در حقیقت ارجمندترین شما نزد خدا تقوی‌پیشه‌ترینِ شماست. بی‌تردید، خداوند دانای آگاه است.

در این آیه، آن که متقی‌تر است، در نزد خداوندِ حق دارای جایگاهی گرامی‌تر دانسته شده است. تقوی، داشتن پروای پروردگار در دل زندگی است. تقوی این است که رخدادهای عالم را نه به عنوان حوادثی معمولی، بلکه به عنوان «آیۀ» پروردگار بدانیم. در هر واقعه‌ای پیغامی و کششی از جانب رب وجود دارد، و «تقوی» جستجوی این پیام و قرار دادن خود در معرض این کشش به امید «رسیدن» به پروردگار است.

🔸 احتیاج به این داریم که سخن و مدد پروردگارمان برای رسیدن به او را در تعامل با مردمان از اقوام و زبان‌های گوناگون، در رابطهٔ بین زن و مرد، در خواب و در بیداری، در رؤیاها و در کارهای روزانه، در فرو آمدن باران از آسمان به زمین، و در زیستن بر زمین و زیر آسمان خدا در یابیم.

در همهٔ این‌ها «آیاتی» – راه‌هایی رساننده به پروردگار – وجود دارد، برای آنان که تفکر، «گوش» و عقل را به خدمت می‌گیرند تا به پروردگارشان نزدیک شوند.

پی‌نوشت:

عنوان این متن از بیتی از مثنوی معنوی گرفته شده است:

این سخا شاخیست از سرو بهشت
وای او کز کف چنین شاخی بهشت

عروة الوثقاست این ترک هوا
برکشد این شاخ جان را بر سما

تا برد شاخ سخا ای خوب‌کیش
مر ترا بالاکشان تا اصل خویش

یوسف حسنی و این عالم چو چاه
وین رسن صبرست بر امر اله

یوسفا آمد رسن در زن دو دست
از رسن غافل مشو بیگه شدست

حمد لله کین رسن آویختند
فضل و رحمت را بهم آمیختند

تا ببینی عالم جان جدید
عالم بس آشکار ناپدید …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *