(با نگاه به زندگی حسین بن علی)
گفتهاند که عاشورا را میتوان «مدرسه» نامید، چرا که که آن افرادی که در این واقعه نقش داشتهاند، حسین بن علی و یارانش، در طول مسیر چیزهای بسیار آموختند و آموختهها را زیستند و بالیدند. اگر عاشورا را مدرسه بدانیم، چه بسا که بتوانیم از آن درسهایی برای معلمان، با هر مخاطب و در هر حوزهای که باشند، بیابیم.
این درسها شاید بسیار باشند. اما به صورت مختصر میخواهم سه درسی را که در مواجهه با این واقعه مهم یافتهام بیان کنم؛ درسهایی که گمان میکنم هر معلمی که به دنبال حیات بخشیدن به مخاطبانش است، مهم خواهد یافت.
1)
گاهی این حقیقت فراموش میشود که حسین بن علی در پاسخ به مردم کوفه تصمیم گرفت حرکت خود را آغاز کند؛ اگر خواستهی این مردم نبود حسین بن علی چنین مسیری را برنمیگزید. نامه مردم کوفه(1)یکی از نامههای ابتدایی مردم کوفه:
سلام بر تو باد. در ستایش خدایی که هیچ معبود به حقّی جز او نیست با تو همزبانیم. اما بعد، ستایش خدایی راست که دشمن بیدادگر کینهتوز تو را در هم شکست. همان کسی که بر این امت چیره گشت و با نیرنگ امر [خلافت] آنان را ربود. بیتالمال امت را غصب کرد و بدون رضایت آنان بر آنان فرمان راند، سپس نیکان امت را کشت و بدانشان را نگه داشت و مال خدا را به دست ستمگران و توانگران سپرد. خدایش از رحمت خویش دور دارد چنانکه قوم ثمود را دور داشت. اکنون ما مردم عراق پیشوایی نداریم. به سوی ما رهسپار شو، امید است خدای متعال به وسیلهی تو ما را به حق فراهم آورد. ما در نمازهای جمعه و عید با نعمان بن بشیر – که در قصر زمامداری خود است – کاری نداریم و اگر خبر یابیم که به سوی ما رهسپار شدهای بیرونش کرده، به خواست خدا تا شام تعقیبش مینماییم. سلام و رحمت خدا بر تو باد.» (برگرفته از کتابچه «نهضت عاشورا») به این امید ارسال شده بود که شاید با رهبری حسین بن علی راهی برای خروج از حکومت ترس و سرکوب اموی یافت شود. از متن نامهها چنین بر میآید که آنها گویندگان بیعمل نبودند و پس از مرگ معاویه، تلاشهایی را برای مخالفت با حاکم کوفه آغاز کرده بودند.
پاسخ حسین بن علی، تأیید دغدغههای عدالتجویانهی آنها و تأکیدی بر وظایف پیشوا بود(2)یخشی از پاسخ حسین بن علی: … سخن بیشتر شما این بود که ما پیشوایی نداریم، به سوی ما بیا، امید است خدای متعال به وسیلهی تو ما را بر هدایت و حق فراهم آورد. اکنون برادر، پسرعمو و شخص مورد وثوق خاندانم را نزد شما میفرستم. از او خواستهام تا احوال و امور و افکار شما را برایم بنویسد. اگر نوشت که بزرگان و اندیشمندان و خردمندان شما بر آنچه فرستادگان شما میگویند و در نامههایتان خواندهام همداستانند، به زودی نزد شما خواهم آمد، ان شاء الله.
به جانم سوگند امام و پیشوا نیست مگر آنکس که به قرآن عمل کند و عدل را به پا دارد و حق را اجرا کند و خود را وقف راه خدا سازد. والسلام.» (برگرفته از کتابچه «نهضت عاشورا») . اما، در عین حال، در آن میتوان امید وی به تغییر وضعیت را دید، و این امیدواری تأییدی برای امید مردم بود.
برای فهم بهتر وضعیت، دو نکته است که باید در نظر داشت. یکی اینکه یزید (بر خلاف تصور شایع) فردی ضعیف و ترسو نبود. او که حاصل بیست سال حکومت پدرش را تحویل گرفته بود، بعید بود با مخالفان مماشات کند و به آسانی و از سر ضعف حکومت عراق را واگذارد. به این ترتیب پاسخ حسین بن علی به نامههای مردم کوفه، مواجهای با یک خطر جدی بود. رو در رو شدن با خطر در مسیر حق، برای همهی جویندگان حقیقت که ناظر این صحنه هستند، امیدبخش است. برای زنده کردن امید، اغلب – اگر نه همیشه – باید خطر را پذیرا بود.
نکته دوم اینکه کوفه پیش از این شاهد رخدادهایی بود که حاصلش شکست علی بن ابیطالب و حسن بن علی در نبرد با معاویه بود. افرادی بر اساس همین رخدادها، مردم کوفه را به کل سست و غیرقابل اتکا میدانستند و حسین بن علی را از رفتن باز میداشتند. حسین بن علی از آنچه گذشته بود بیخبر نبود، و بی قید و شرط به مردم کوفه پاسخ مثبت نداد، اما این درخواست را به کل رد هم نکرد، بلکه مسلم بن عقیل را برای تحقیق و دیدن وضعیت مردم به آنجا فرستاد. این برخورد، حیاتبخشِ امید است برای کسانی که حتی ممکن است خودشان هم تصویری منفی از خود داشته باشند، و گمان میکنم که این موضوع برای حسین اهمیتی اساسی داشت(3)به این هم دقت کنید که برخلاف تصور رایج، نیروهای اصلی نبرد علیه حسین بن علی نه از مردم کوفه، که سپاهیان شام بودند. بله، مردم کوفه سرکوب شدند و به خاطر ضعفی که در ساختار اجتماعی خود داشتند نتوانستند تشکیلات مناسبی برای کمک به حسین بن علی داشته باشند، ولی اینکه آنان را کشندگان حسین بدانیم (و به این ترتیب تحلیل مسلم از وضعیت کوفه را به شدت بیاعتبار جلوه دهیم) درست نیست (برای اطلاعات بیشتر در این مورد بنگرید به کتاب «عاشورا شناسی» اثر محمد اسفندیاری)..
امید البته مبنا و پایهای محکم میخواهد. میتوان ماجرای عاشورا را با این سؤال دوباره خواند که امید را بر چه پایهای میتوان استوار کرد و پرشور کمر همت به کاری که باید بست. اما در هر حال، چیزی که به قطع در این زمانهی دشوار احتیاج داریم، معلمانی هستند که با آموزهها، و البته با زندگی خود امید را در دل مخاطبانشان زنده کنند.
2)
زندگی حسین بن علی، چه در زمان معاویه و چه بعد از آن یک زندگی «عادی» نبود. مقصودم از «عادی» شدن زندگی، تن دادن به ارزشها و عقاید مرسوم زندگی اجتماعی به هدف پذیرفته شدن در آن اجتماع است. برای مثال، حکومت اموی تلاش بسیاری کرد برای القای این موضوع که اطاعت از خلیفه، به عنوان جانشین پیامبر (و بعدها، جانشین خدا، که به خاطر این جانشینی مستقیم مقامی بالاتر از پیامبر هم دارد) واجب است. طبیعتاً کسانی که این طرز فکر را میپذیرفتند زندگی سادهتری داشتند. بسا علمایی که مبلغ چنین تفکری شدند، و طبیعتاً حکومت برای شایع کردن این تفکر (که به صراحت در تقابل با آموزههای قرآن و پیامبر بود) نیاز به همراهی علما داشت.
حسین بن علی اما بارها به صراحت این تلقی از اطاعت را رد کرد، و عملاً هم تن به اطاعت بیچون و چرا از قدرت نداد. به علاوه علمایی که با قدرت همراه شده بودند (چه به صورت فعال و چه با سکوتشان) با صراحت نقد میکرد. او، در روزگار معاویه، خطاب به چنین علمایی گفت:
و اگر بدانید، مصیبت شما از همهی مردم بزرگتر است، که در حفظ جایگاه عالمان مغلوب شدید. زیرا گذرگاه کارها و احکام به دست عالمان به خداست، که بر حلال و حرام او امینند. این جایگاه را از شما ربودند، و آن از شما ربوده نشد مگر به خاطر پراکندگی شما از [حول] حق، و اختلافتان در سنت [پیامبر(ص)]، با اینکه [بر آن] دلیل روشن داشتید. و اگر بر آزارها شکیبا بودید و در راه خدا هزینهها را تحمل میکردید، امور خدا بر عهدهی شما در میآمد و از جانب شما به جریان میافتاد و به شما بازمیگشت. ولی شما ظالمان را در جای خودتان نشاندید و امور خدا را به آنان سپردید تا بر اساس شبههها کار کنند و به راه شهوتها روند. فرار شما از مرگ و خوش بودن شما به زندگی دنیا که [ناگزیر] ترکتان خواهد کرد، آنان را بر این [جایگاه] چیره کرد(4)خطبهی منا، برگرفته از کتابچه «نهضت عاشورا».
پایبندی به حق و مقابله با ارزشها و عقاید پذیرفته شدهی حکومت و جامعه، احتیاج به آزادگی و شجاعت دارد. نکته این است که معدود کسانی که این ویژگیها را در زندگی خود به نمایش میگذارند، آتش زیر خاکسترِ شجاعت و آزادمنشی را در دل بسیاری کسان دیگر شعلهور میکنند. از همین رو است که بیان صریح عقیده، و زیستن بر اساس عقیده اهمیت والایی در منش حسین بن علی دارد.
امروز، در روزگاری که بتهای جدید از هر سو در دل مردم ترس افکندهاند، احتیاج داریم به معلمانی شجاع که آزادمنشانه – و نیز پرشور و بیقرار – حقیقت را جستجو کنند، آن را به بیان در آورند، و بر اساس آن زندگی کنند. تنها به این ترتیب است که شجاعت و آزادگی به دیگر مردم جامعه منتقل میشود، و نزدیک شدن جامعه به وضع دلخواه میسر میشود.
3)
ما در راه حقیقت، مدیون بسیاری از گذشتگانی هستیم که راه را هموار کردهاند و دانش و شیوهی سلوکی که برای طی مسیر لازم است را برای ما به میراث گذاشتهاند. علاوه بر دانش، ما میراثدار آرزوهای آنان نیز هستیم. در واقع، این اشتراک آرزو ما را هممسیر کرده است. اگر من دغدغهی برقراری عدالت در جامعه را دارم و در این راه میکوشم، هممسیر میشوم با همهی کسانی که این آرزو را داشتهاند.
البته علیرغم تلاش آنان، هنوز تا تحقق عدالت فراگیر در جامعهمان فاصلهی زیادی داریم. بنابراین اگر خود را میراثدار بدانیم، سعی میکنیم درست بفهمیم که مسیر تا کجا پیموده شده و چه کارهایی باقی مانده، و همهی سعیمان را میکنیم تا چند قدم به آرمان مشترکمان نزدیکتر شویم و سپس کار را به آیندگان بسپاریم. به تعبیری، وفا به آنانی که زندگیشان را در راه آرمانی والا گذاشتهاند، این است که ما نیز زندگیمان را در راه آن آرمان، که البته آرمان خود ما هم هست، صرف کنیم.
حسین بن علی خود را ادامه دهندهی راه پیامبر میداند، پیامبری که آرمانش رها شدن مردم از قیود بتهای درونی و بیرونی بود (5)سوره اعراف، آیه 157: همانان كه از اين فرستاده، پيامبر درس نخوانده -كه [نام] او را نزد خود، در تورات و انجيل نوشته مىيابند- پيروى مىكنند؛ [همان پيامبرى كه] آنان را به كار پسنديده قرا میخواند، و از كار ناپسند باز مىدارد، و براى آنان چيزهاى پاكيزه را حلال و چيزهاى ناپاك را بر ايشان حرام مىگرداند، و از [دوش] آنان قيد و بندهايى را كه بر ايشان بوده است برمىدارد. پس كسانى كه به او ايمان آوردند و بزرگش داشتند و ياريش كردند و نورى را كه با او نازل شده است پيروى كردند، آنان همان رستگارانند.، تا همه، بی تفاوت و تبعیض، در سایهی رحمت یک پروردگار، و در قالب یک امت، بتوانند تمام استعدادهای خود را شکوفا کنند. حسین جا به جا به این اشاره میکند که پیامبر چه میگفت و چه میخواست، و یادآوری میکند که آنچه او میخواست واگذاشته شده و باید آن خواسته را احیا کرد و پروژه را پیش برد. او به صراحت میگوید:
میبینید که پیمانهای خدا شکسته میشود و باکتان نیست. اگر پارهای از پیمانهای پدرانتان شکسته شود نگران [و پریشان] میگردید، و [حال آنکه] پیمان رسول خدا خوار و ناچیز شده است.
کوران و گنگان و بیماران زمینگیر در شهرها به حال خود رها شدهاند و به آنها ترحمی نمیشود. [با این حال،] شما به کاری که شایستهتان است برنمیخیزید و دیگران را نیز در این راه مدد نمیرسانید و با مسامحه و سازش با ستمکاران خود را آسوده میدارید. این همه، از جمله چیزهایی است که خدا شما را بدان فرمان داده […](6)خطبهی منا، برگرفته از کتابچه «نهضت عاشورا».
شاید حسین میتوانست فقط به آرمان اشاره کند و چیزی از پیامبر، یعنی آن کسی که این آرمان را با این ویژگیها توصیف کرد و برایش جنگید نگوید. اما در این صورت دو چیز از دست میرفت. نخست آنکه پیامبر زندگیِ زیستهای دارد که توصیف نحوهی مبارزه برای این آرمان است. اشاره به خواستهی پیامبر، یادآوری این زندگی زیسته است، و چه دلیلی دارد که مخاطبان از این زندگی محروم شوند؟ و دیگر آنکه حسین با یادآوری پیامبر به خود و مخاطبانش، پیامبر را همراه خود و مخاطبان میکند در مسیر. مسیری که با همراهی طی شود متفاوت است با مسیری که به تنهایی طی شود. ذکر، یعنی یادآوری، و تلاش برای وفا، معجزه میکند: دل بینا و همراه میشود و ترس و دودلی بیحاصل دور میشود و قدمها استوار میشوند.
یکی از کارهای مهم معلم، آشنا کردن دانشآموزان است با روندگان راه حقیقت، و همراه کردن دانشآموزان با ایشان. شاید این مهمترین کار باشد، چرا که اگر این کار درست صورت گیرد، میراث به آیندگان منتقل میشود، حتی اگر معلم خود فرصت یا توان کافی نداشته باشد. و البته میدانیم، معلم اگر بخواهد این کار را خوب انجام دهد باید بکوشد که خود میراثدار باشد.
پینوشت
↑1 | یکی از نامههای ابتدایی مردم کوفه:
سلام بر تو باد. در ستایش خدایی که هیچ معبود به حقّی جز او نیست با تو همزبانیم. اما بعد، ستایش خدایی راست که دشمن بیدادگر کینهتوز تو را در هم شکست. همان کسی که بر این امت چیره گشت و با نیرنگ امر [خلافت] آنان را ربود. بیتالمال امت را غصب کرد و بدون رضایت آنان بر آنان فرمان راند، سپس نیکان امت را کشت و بدانشان را نگه داشت و مال خدا را به دست ستمگران و توانگران سپرد. خدایش از رحمت خویش دور دارد چنانکه قوم ثمود را دور داشت. اکنون ما مردم عراق پیشوایی نداریم. به سوی ما رهسپار شو، امید است خدای متعال به وسیلهی تو ما را به حق فراهم آورد. ما در نمازهای جمعه و عید با نعمان بن بشیر – که در قصر زمامداری خود است – کاری نداریم و اگر خبر یابیم که به سوی ما رهسپار شدهای بیرونش کرده، به خواست خدا تا شام تعقیبش مینماییم. سلام و رحمت خدا بر تو باد.» (برگرفته از کتابچه «نهضت عاشورا») |
---|---|
↑2 | یخشی از پاسخ حسین بن علی: … سخن بیشتر شما این بود که ما پیشوایی نداریم، به سوی ما بیا، امید است خدای متعال به وسیلهی تو ما را بر هدایت و حق فراهم آورد. اکنون برادر، پسرعمو و شخص مورد وثوق خاندانم را نزد شما میفرستم. از او خواستهام تا احوال و امور و افکار شما را برایم بنویسد. اگر نوشت که بزرگان و اندیشمندان و خردمندان شما بر آنچه فرستادگان شما میگویند و در نامههایتان خواندهام همداستانند، به زودی نزد شما خواهم آمد، ان شاء الله. به جانم سوگند امام و پیشوا نیست مگر آنکس که به قرآن عمل کند و عدل را به پا دارد و حق را اجرا کند و خود را وقف راه خدا سازد. والسلام.» (برگرفته از کتابچه «نهضت عاشورا») |
↑3 | به این هم دقت کنید که برخلاف تصور رایج، نیروهای اصلی نبرد علیه حسین بن علی نه از مردم کوفه، که سپاهیان شام بودند. بله، مردم کوفه سرکوب شدند و به خاطر ضعفی که در ساختار اجتماعی خود داشتند نتوانستند تشکیلات مناسبی برای کمک به حسین بن علی داشته باشند، ولی اینکه آنان را کشندگان حسین بدانیم (و به این ترتیب تحلیل مسلم از وضعیت کوفه را به شدت بیاعتبار جلوه دهیم) درست نیست (برای اطلاعات بیشتر در این مورد بنگرید به کتاب «عاشورا شناسی» اثر محمد اسفندیاری). |
↑4, ↑6 | خطبهی منا، برگرفته از کتابچه «نهضت عاشورا» |
↑5 | سوره اعراف، آیه 157: همانان كه از اين فرستاده، پيامبر درس نخوانده -كه [نام] او را نزد خود، در تورات و انجيل نوشته مىيابند- پيروى مىكنند؛ [همان پيامبرى كه] آنان را به كار پسنديده قرا میخواند، و از كار ناپسند باز مىدارد، و براى آنان چيزهاى پاكيزه را حلال و چيزهاى ناپاك را بر ايشان حرام مىگرداند، و از [دوش] آنان قيد و بندهايى را كه بر ايشان بوده است برمىدارد. پس كسانى كه به او ايمان آوردند و بزرگش داشتند و ياريش كردند و نورى را كه با او نازل شده است پيروى كردند، آنان همان رستگارانند. |