لا يَستَوِي القاعِدونَ مِنَ المُؤمِنينَ غَيرُ أُولِي الضَّرَرِ وَالمُجاهِدونَ في سَبيلِ اللَّهِ بِأَموالِهِم وَأَنفُسِهِم
🔸 كلمۀ «ضرر» به معناى نقصی است كه مانع شخص در امر جهاد شود؛ مثلاً نابینایی و معلولیت و بیماری. و مقصود از جهاد با اموال، انفاق آن در راه خدا و به منظور غلبه بر دشمنان است و مراد از «جهاد با انفس»(1)جهاد، همریشه با «جهد» و به معنی تلاش و کوشش است. اینکه جنگیدن «جهاد با جان» نامیده شده لطافتی دارد؛ گویی که شخص از جان خود برای کوشیدن در راه پروردگارش مایه میگذارد.
در عین حال استفاده از اصطلاح «جهاد با جان» باعث میشود که این کوشش را بتوان گستردهتر از جنگیدن در نظر گرفت؛ یعنی هر جهادی که در آن از وجود و جان خود مایه میگذاریم میتواند مصداق «جهاد با نفس» باشد. جنگيدن است.
🔸 جملۀ «خداى تعالى به هر دو گروه (آنها كه به جهاد رفتند و آنها كه نرفتند) وعدۀ حسنى داده» دلالت دارد بر اينكه مراد از اين اشخاصى كه «قعود كردند»(2)نشستند، بر جای خود ماندند كسانى است كه رفتن به جنگ را در زمانى ترک كردند كه احتياجى به رفتن آنان به جبهه جنگ نبوده، چرا که افراد دیگری به قدر كفايت به میدان نبرد رفته بودند(3)چرا که خداوند به کسانی که به دلایل دیگری از جهاد خودداری میکنند وعدۀ نیک نمیدهد.. پس غرض از این سخن ترغيب و تحريك مسلمانان بر قيام به امر جهاد است، تا مسلمين در رفتن به جهاد شتاب نموده، از يكديگر پیشی بگيرند.
🔸 دليل ديگر بر این سخن(4)اين سخن که «قاعدین» در آیه آن مسلمانانیاند که به خاطر عدم نیاز به جنگ نرفتهاند. اين است كه خداى سبحان «اولى الضرر»(بيماران و نابينايان و امثال آنان) را استثناء كرده، سپس فرموده که قاعدون و مجاهدين يكسان نيستند.
«اولى الضرر» نیز، مانند «قاعدین»، با مجاهدین مساوی نیستند. به فرض هم كه بگوئيم خداى تعالى ثواب و مصلحتى كه از دست «اولى الضرر» به خاطر نرفتنشان به جبهه جنگ رفته را بر طبق نياتشان تلافى مى كند، (اگر واقعا نابينائى متاسف است از اينكه چرا نمى تواند در جهاد شركت كند، خداى تعالى ثواب مجاهد به او مىدهد) اين معنا را نمىتوانيم انكار كنيم كه اينگونه افراد فضيلت آن افرادى كه به جهاد رفتند يا شهيد شدند و يا بر دشمن پيروز گشتند را ندارند. خداى تعالى مجاهدين را بر «قاعدين» برترى داده ، هر چند كه «قاعدين» عذر موجه داشته باشند(5)به نظر میرسد این بخش از سخن المیزان دلیل موجهی ندارد. چنانکه خودِ المیزان اشاره کرده، خداوند کسانی که عذر موجه دارند، مثلاً به خاطر بیماری نمیتوانند در جنگ شرکت کنند در حالیکه مشتاق جنگ هستند را از «قاعدین» جدا کرده. بنابراین از همین آیه نیز میتواند استنباط کرد که این اشخاص با مجاهدین یکسان هستند.
آنچه که شرط است، اشتیاق و درد صادقانه است. هیچ نکوهشی بر کسی که درد و اشتیاق شرکت در جهاد را داشته باشد، اما مانعی بر سر راه او باشد نیست. در آیات 91 و 92 سورۀ توبه میخوانیم:
بر ناتوانان و بیماران و تهیدستانی که هزینه سفر جنگ را ندارند جهاد مقرّر نشده است تا بر اثر آن دچار رنج و سختی شوند، از این رو سزاوار کیفر و نکوهش نیستند اگر که برای خدا و پیامبرش خیرخواهی کنند و از خیانت به خدا و رسول بپرهیزند و کارها را بر ضدّ پیامبر و مؤمنان واژگونه نکنند. اینان از نیکوکارانند و هیچ راهی برای سرزنش نیکوکاران نیست، و خدا بسیار آمرزنده و مهربان است.
و نیز جهاد مقرّر نشده است بر کسانی که وقتی نزد تو میآیند تا مَرکبی به آنان بدهی و برای جهاد آماده شان کنی، میگویی: من مرکبی نمییابم که شما را به آن مجهّز کنم و آنان باز میگردند در حالی که دیدگانشان از اندوهِ این که چیزی نمییابند که در راه خدا هزینه کنند، اشکبار است.
شاید بگوییم که شکی در این نداریم که بر این افراد نکوهشی نیست، ولی به هر صورت ایشان از تجربهای که جهادگران داشتهاند، و در نتیجه از رشدی که نصیب ایشان شده بیبهره ماندهاند. این پرسش مهمی است، و چیزی است که همۀ ما با آن درگیر هستیم. چرا که همۀ ما کسانی هستیم که در زمانهای خاص زندگی میکنیم که در آن امکان مجاهده به بسیاری از شکلهایش دیگر وجود ندارد. یعنی، میتوانیم فکر کنیم که اگر در مدینۀ پیامبر زندگی میکردیم، یا در زمان امام علی یا امام حسین زنده بودیم، یا اصلاً در زمان بعضی مجاهدان صادق پس از ایشان بودیم و فرصت همراهی با آنها را داشتیم، زندگیمان چیز دیگری از آب در میآمد.
بهتر است در پاسخ دادن به این پرسش عجله نکنیم، و درست به این فکر کنیم که چه «فرصت»هایی از کف ما رفته، چه «فرصت»هایی باقی است؟ و شکر «فرصت»های پیشِ رو آیا به حقیقت جبرانِ آن «ضرر»هایی که داریم را میکند یا نه؟ مثلاً اگر فرصت جهاد همراه پیامبر از دست رفته، آیا فرصت نوعی جهاد، که به مانند جهاد مسلمانان صدر اسلام ما را زیر و رو کند و از ما مشتاقانی صادق بسازد، و ما را با پیامبر همراه کند و به او برساند، وجود دارد؟
بیآنکه قصد پاسخ سریع به این پرسش را داشته باشم، خوب است نگاهی به خطبۀ 12 نهجالبلاغه داشته باشیم:
وقتى امام در جنگ جمل پیروز شد، یکى از یارانش به او گفت: «دوست داشتم برادرم فلانى اینجا بود تا ببیند چگونه خداوند تو را بر دشمنانت پیروز کرد.»
امام علیه السّلام پرسید: آیا میل و خواست برادرت به [یارى] ما هست؟ گفت: آرى. امام فرمود: پس او با ما بوده است. مردمى در این لشگر در کنار ما بودهاند که هم اکنون در صلب مردان و رحم زنان هستند. آنان به زودى متولد شوند، و دین و ایمان به وسیلۀ آنها نیرومند گردد.
دقت کنید که امام نمیگوید که اجر و پاداشی که این افراد دریافت میکنند شبیه اجر و پاداش یاران من است، یا حتی نمیگوید که این افراد «گویی که» با ما بودهاند؛ بلکه سخن صریح امام این است: «این افراد با ما هستند»!
شبیه به همین سخن در ماجرایی از پیامبر(ص) نیز نقل شده است. مضمون کلی این ماجرا این است که پیامبر(ص) در بازگشت از یکی از جنگها، از کسانی یاد کرد که هر چند در شهر مانده بودند، ولی در تمام لحظات جنگ و در مسیر و در طی هر پستی و بلندی، سپاه را همراهی میکردند. چون پرسیده شد که چگونه چنین چیزی ممکن است، پیامبر(ص) پاسخ داد که «بیماری ایشان را از آمدن به نبرد باز داشته بود.»
باید که در سخنانی از این دست با شگفتی بنگریم، و این چنین «همراهی»ای را جستجو کنیم. همراهیای که صرفاً چیزی در ذهن نیست، خیالِ همراهی نیست، بلکه یک همراهی حقیقی با تمام نتایج آن است. مثلاً منجر به تحولات عینی در وجودمان میشود، درست همانطور که منجر به تحول جهادگرانی که پیامبر را همراهی میکردند میشد..
🔸 سخن كوتاه اينكه: اين آيه شريفه مىخواهد مؤمنين را تحريك و تشويق به جهاد نموده، و روح ايمان آنان را براى سبقتگيرى در خير و فضيلت بيدار كند.
***
فَضَّلَ اللَّهُ المُجاهِدينَ بِأَموالِهِم وَأَنفُسِهِم عَلَى القاعِدينَ دَرَجَةً ۚ وَكُلًّا وَعَدَ اللَّهُ الحُسنىٰ
🔸 مقصود از «و كلاً وعد اللّه الحسنى» اين است كه خداى عزّوجلّ به هر يك از دو گروه قاعدين و مجاهدين، و يا به هر يك از سه گروه قاعدين غير اولى الضرر و قاعدين اولى الضرر و مجاهدين، «وعدۀ حسنی» داده است. كلمۀ «حسنى» صفتى است كه موصوف آن حذف شده، مقصود كلام «عاقبت نیک» یا «اجر نیک» يا چيزى نظير اينها است(6)این وعده چیزی نیست که صرفاً در آخرت برآورده شود. برتری دادن خداوند، برتریای بر مبنای حق و حقیقت است، و در وجود و هستی شخص از هماکنون نمایان میشود..
اين جمله به دنبال رفع توهمی است که ممکن است پیش آید؛ مؤمنى كه به جهاد نرفته وقتى میشنود «مؤمنانِ وانشسته از جهاد … با آنان که در راه خدا پیکار میکنند یکسان نیستند»، ممكن است خیال كند كه پس او از هر اجر و جزای نیکی تهیدست است و فایدهاى از ناحيه ايمانش و ساير اعمال صالحى كه دارد عايدش نمىشود. پس قرآن براى رفع اين توهم بود که فرمود: «و كلا وعد اللّه الحسنى».
***
وَفَضَّلَ اللَّهُ المُجاهِدينَ عَلَى القاعِدينَ أَجرًا عَظيمًا
🔸 تأکید بر این برتری در پایان آیه، به این اشاره دارد که مومن سزاوار نيست به آن وعدۀ حسنى كه خداى تعالى به عموم مؤمنين داده بود قناعت كند و وعدۀ: «و كلا وعد اللّه الحسنى» را دستآويز قرار داده، از رفتن به جنگ و شركت در جهاد در راه خدا و تلاش در برتری دادن كلمۀ حق و كوبيدن باطل سستی بورزد. زيرا درست است كه خداى تعالى به قاعدين نيز «حسنى» مىدهد ولى مجاهدين را به درجاتى از مغفرت و رحمت اختصاص داده كه نمىتوان آن را ناديده گرفت و در امر آن سهلانگارى نمود.
پینوشت
↑1 | جهاد، همریشه با «جهد» و به معنی تلاش و کوشش است. اینکه جنگیدن «جهاد با جان» نامیده شده لطافتی دارد؛ گویی که شخص از جان خود برای کوشیدن در راه پروردگارش مایه میگذارد.
در عین حال استفاده از اصطلاح «جهاد با جان» باعث میشود که این کوشش را بتوان گستردهتر از جنگیدن در نظر گرفت؛ یعنی هر جهادی که در آن از وجود و جان خود مایه میگذاریم میتواند مصداق «جهاد با نفس» باشد. |
---|---|
↑2 | نشستند، بر جای خود ماندند |
↑3 | چرا که خداوند به کسانی که به دلایل دیگری از جهاد خودداری میکنند وعدۀ نیک نمیدهد. |
↑4 | اين سخن که «قاعدین» در آیه آن مسلمانانیاند که به خاطر عدم نیاز به جنگ نرفتهاند. |
↑5 | به نظر میرسد این بخش از سخن المیزان دلیل موجهی ندارد. چنانکه خودِ المیزان اشاره کرده، خداوند کسانی که عذر موجه دارند، مثلاً به خاطر بیماری نمیتوانند در جنگ شرکت کنند در حالیکه مشتاق جنگ هستند را از «قاعدین» جدا کرده. بنابراین از همین آیه نیز میتواند استنباط کرد که این اشخاص با مجاهدین یکسان هستند.
آنچه که شرط است، اشتیاق و درد صادقانه است. هیچ نکوهشی بر کسی که درد و اشتیاق شرکت در جهاد را داشته باشد، اما مانعی بر سر راه او باشد نیست. در آیات 91 و 92 سورۀ توبه میخوانیم: بر ناتوانان و بیماران و تهیدستانی که هزینه سفر جنگ را ندارند جهاد مقرّر نشده است تا بر اثر آن دچار رنج و سختی شوند، از این رو سزاوار کیفر و نکوهش نیستند اگر که برای خدا و پیامبرش خیرخواهی کنند و از خیانت به خدا و رسول بپرهیزند و کارها را بر ضدّ پیامبر و مؤمنان واژگونه نکنند. اینان از نیکوکارانند و هیچ راهی برای سرزنش نیکوکاران نیست، و خدا بسیار آمرزنده و مهربان است. شاید بگوییم که شکی در این نداریم که بر این افراد نکوهشی نیست، ولی به هر صورت ایشان از تجربهای که جهادگران داشتهاند، و در نتیجه از رشدی که نصیب ایشان شده بیبهره ماندهاند. این پرسش مهمی است، و چیزی است که همۀ ما با آن درگیر هستیم. چرا که همۀ ما کسانی هستیم که در زمانهای خاص زندگی میکنیم که در آن امکان مجاهده به بسیاری از شکلهایش دیگر وجود ندارد. یعنی، میتوانیم فکر کنیم که اگر در مدینۀ پیامبر زندگی میکردیم، یا در زمان امام علی یا امام حسین زنده بودیم، یا اصلاً در زمان بعضی مجاهدان صادق پس از ایشان بودیم و فرصت همراهی با آنها را داشتیم، زندگیمان چیز دیگری از آب در میآمد. بهتر است در پاسخ دادن به این پرسش عجله نکنیم، و درست به این فکر کنیم که چه «فرصت»هایی از کف ما رفته، چه «فرصت»هایی باقی است؟ و شکر «فرصت»های پیشِ رو آیا به حقیقت جبرانِ آن «ضرر»هایی که داریم را میکند یا نه؟ مثلاً اگر فرصت جهاد همراه پیامبر از دست رفته، آیا فرصت نوعی جهاد، که به مانند جهاد مسلمانان صدر اسلام ما را زیر و رو کند و از ما مشتاقانی صادق بسازد، و ما را با پیامبر همراه کند و به او برساند، وجود دارد؟ بیآنکه قصد پاسخ سریع به این پرسش را داشته باشم، خوب است نگاهی به خطبۀ 12 نهجالبلاغه داشته باشیم: وقتى امام در جنگ جمل پیروز شد، یکى از یارانش به او گفت: «دوست داشتم برادرم فلانى اینجا بود تا ببیند چگونه خداوند تو را بر دشمنانت پیروز کرد.» دقت کنید که امام نمیگوید که اجر و پاداشی که این افراد دریافت میکنند شبیه اجر و پاداش یاران من است، یا حتی نمیگوید که این افراد «گویی که» با ما بودهاند؛ بلکه سخن صریح امام این است: «این افراد با ما هستند»! شبیه به همین سخن در ماجرایی از پیامبر(ص) نیز نقل شده است. مضمون کلی این ماجرا این است که پیامبر(ص) در بازگشت از یکی از جنگها، از کسانی یاد کرد که هر چند در شهر مانده بودند، ولی در تمام لحظات جنگ و در مسیر و در طی هر پستی و بلندی، سپاه را همراهی میکردند. چون پرسیده شد که چگونه چنین چیزی ممکن است، پیامبر(ص) پاسخ داد که «بیماری ایشان را از آمدن به نبرد باز داشته بود.» باید که در سخنانی از این دست با شگفتی بنگریم، و این چنین «همراهی»ای را جستجو کنیم. همراهیای که صرفاً چیزی در ذهن نیست، خیالِ همراهی نیست، بلکه یک همراهی حقیقی با تمام نتایج آن است. مثلاً منجر به تحولات عینی در وجودمان میشود، درست همانطور که منجر به تحول جهادگرانی که پیامبر را همراهی میکردند میشد. |
↑6 | این وعده چیزی نیست که صرفاً در آخرت برآورده شود. برتری دادن خداوند، برتریای بر مبنای حق و حقیقت است، و در وجود و هستی شخص از هماکنون نمایان میشود. |
دیدگاهها
سلام
خسته نباشید متن مسائل مختلف رو در نظر گرفته بود ولی اگر امکانش هست، جهاد زنان رو هم توضیح بدید.
اگر هم در این مکان مناسب هست در مورد اینکه تا میگیم جهاد زنان پاسخ می دهند جهاد زن خوب شوهرداری کردن هست هم نظرتون رو بوید.
متشکرم