سورهٔ نحل، ۹۰: إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِيتَاءِ ذِي الْقُرْبَىٰ وَيَنْهَىٰ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ وَالْبَغْيِ ۚ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ
🔸 انسانها هر چند فرد فرد هستند، و هر یک برای خود شخصیت و خیر و شری دارند، ولی هر انسانی طبیعتی اجتماعی دارد و ریشهٔ سعادت او در صلاح جامعهای است که در آن زندگی میکند. رستگاری فرد در جامعهای فاسد، بسیاری دشوار، و بلکه بنا آنچه معمولاً مشاهده میشود، تقریباً محال است(1)تمام قطعات این متن از تفسیر المیزان گرفته شده است؛ اما بنا به فهم خودم، و به قصد گویاتر شدن مطالب برای خوانندهٔ امروزین، متن تفسیر را بازنویسی کردهام..
از همین روست که اسلام اهتمامی جدی در امور اجتماعی دارد، و به همهٔ عبادات نیز – از جمله نماز و روزه و حج – بُعدی اجتماعی بخشیده، تا انسانها را هم از حیث درونی و هم در زمینهٔ اجتماعی صالح سازد.
🔸 لغت «عدل»، همخانواده با معادله، معنای «مساوات» (مثلاً مساوات وزن دو چیز و رو در رو قرار گرفتن دو کفهٔ ترازو) را در خود دارد. میتوان گفت که عدل به معنای تقسیم دو چیز به صورت مساوی است.
در این آیه، عدل به معنای رعایت مساوات در جزای عمل به کار رفته است؛ اینکه جزای کسی که نیکی پیش آورده نیکیای معادل، و جزای آنکه بدی پیش آورده بدیای معادل باشد. «احسان» به این معنا است که خیر را با خیری بیشتر پاسخ دهی، و شر را با شری کمتر پاسخ گویی.
🔸 این معنای کلی «عدالت» – مساوات در امور – را به این صورت نیز میتوان بیان کرد که به هر امری پاسخی سزاوار بدهی تا همهٔ امور «مساوی» شوند، و هر یک در جایی که مستحق آن است قرار گیرد. پس عدالت در اعتقاد این است که به آنچه حقیقت است ایمان آوری؛ و عدالت در عمل فردی آن است که کاری کنی که سعادتت در آن باشد، و کاری که مایهٔ بدبختی را با پیروی از هوای نفس انجام ندهی؛ و عدالت بین مردم آن است که هر کس را بنا به حکم عقل یا شرع در جای خود قرار دهی، نیکوکار را به خاطر نیکیاش احسان کنی، و بدکار را به خاطر بدیاش عقاب نمایی، حق مظلوم را از ظالم بستانی و در اجرای قانون تبعیض قائل نشوی.
🔸 عدالت همیشه مساوی و همراه با «حسن» است، چرا که ما برای «حسن» معنایی جز آنچه طبع بدان میل کند و به سویش جذب شود قائل نیستیم. قرار دادن هر چیزی در جایی که سزاوار آن است، چیزی است که طبع انسانی به آن متمایل است و به خوبی آن اعتراف دارد؛ هر چند که اختلاف در مصداق آن بسیار است.
🔸 به هر حال، هر چند که عدالت را میتوان در هر دو شکل عدالت فردی (مثلاً در امور اعتقادی و اخلاقی)، و عدالت نسبت به دیگران (عدالت اجتماعی) در نظر گرفت، از ظاهر این آیه چنین بر میآید که مقصود از عدل در این آیه عدالت اجتماعی است؛ اینکه با هر یک از افراد جامعه طوری رفتار شود که مستحق آن است و در جایگاهی قرار گیرد که سزاوار آن است. این خصلتی اجتماعی است که فرد فرد مکلفین مأمور به انجام آن هستند؛ هر فرد جامعه باید عدالت را پیشه کند، و البته طبیعتاً این حکم به کل جامعه و زمامداران نیز سرایت پیدا میکند.
🔸 مقصود از «احسان» نیز اینجا به معنای مطلق نیکو سازی عمل نیست، بلکه «احسان» در این آیه باید حاوی خیر رساندن به دیگران باشد؛ آن هم نه به خاطر جبران خیری که کسی انجام داده، بلکه باید عمل خیر را با خیری بیشتر پاسخ داد، یا اینکه ابتداء به خیر کرد. به همین ترتیب باید شر را با شری کمتر [یا با خیر] پاسخ داد.
احسان مایه اصلاح حال مسکینان و درماندگان است. احسان موجب انتشار رحمت و ایجاد محبت بین افراد یک جامعه است. احسان موجب گردش ثروت در اجتماع، پدید آمدن امنیت عمومی و سلامتی، و نزدیک شدن قلبها است.
🔸 «ایتاء ذی القربی» یعنی دادن مال به خویشاوندان، یکی از اقسام احسان است. اگر این مورد به صورت خاص ذکر شده، برای تأکید اهمیت توجه به این اجتماع کوچک، یعنی خاندان بوده است. اصلاح چنین مجتمعهای کوچکی است که نهایتاً میتواند اصلاح اجتماع بزرگ را رقم بزند. مراد از «ذی القربی» یک فرد نیست، بلکه مقصود عموم خویشاوندان است.
🔸 «فحشاء» به معنی کردار یا گفتار زشتی است که زشتیاش بزرگ باشد. «منکر» کاری است که مردم جامعه آن را ترک کرده باشند و آن را «نشناسند»، به خاطر زشتی آن کار یا به خاطر جرم بودن آن. «بغی» در اصل به معنی طلب است، ولی بسیار پیش میآید که در معنای طلب حق دیگران از طریق ظلم و تجاوز و سلطهجویی استفاده میشود.
اعمالی که مصداق یکی از این سه عنوان میشوند، موجب ایجاد خللی عمیق در عملکرد یک اجتماع میشوند. روندهای اجتماعی به خاطر چنین اعمالی به نتیجهای که از آنها انتظار میرود نمیرسند، نیروها هدر میرود، وحدت عمل از میان میرود، نظام اجتماعی فاسد و جامعه به سمت انحلال کشیده میشود، هر چند که در ظاهر سر پا باشد. وقتی نظام اجتماعی از هم پاشیده شد، از میان رفتن سعادت افراد آن حتمی است.
🔸 پس نهی از فحشاء و منکر و بغی، در حقیقت دعوت به اتحادی راستین در اجتماع است، تا اجزای اجتماع یکدیگر را از خود بدانند، اعمال افراد همسو باشد، بعضی بر بعضی دیگر سلطهجویی نکنند، و دست ستم بر یکدیگر نگشایند، و از یکدیگر جز خوبی – یعنی عملی که آن را «میشناسند» نبینند. در این هنگام است که رحمت در آن جامعه جایگیر میشود، محبت و الفت بین مردم رواج مییابد، نیروی جامعه در راستای خیر اعضای آن متمرکز میشود، خشم و دشمنی و نفرت و هر خصلت بدی که منجر به تفرقه و هلاکت شود از میانشان رخت بر میبندد.
🔸 خداى سبحان اين آيه را با جملهٔ «يعظكم لعلكم تذكرون» ختم فرمود؛ گویی که میفرماید: «تا متذكر شويد و بدانيد آنچه خدا شما را بدان مىخواند مايه حيات و سعادت شما است.»
پینوشت
↑1 | تمام قطعات این متن از تفسیر المیزان گرفته شده است؛ اما بنا به فهم خودم، و به قصد گویاتر شدن مطالب برای خوانندهٔ امروزین، متن تفسیر را بازنویسی کردهام. |
---|