نکات مربوط به آیات سورهٔ یونس

و خدایی که در کمین ستمگر است… (به بهانهٔ آیهٔ ۹۰ سورهٔ یونس)

🔸 سرانجامِ فرعون و سپاه انبوه او، که از روی ستمگری و دشمنی بنی‌اسرائیل را دنبال می‌کردند، این بود که همگی در دل دریایی خروشان و بی‌کران غرق شدند. قدرتی با عظمت و حائل، فرعون را که به سپاه بزرگش می‌نازید و بنی‌اسرائیل را «خس و خاشاک» می‌دانست(1)سورهٔ شعراء، ۵۴ فرا گرفت.

🔸 چه چیزی بنی‌اسرائیل را لایق چنین یاری شگفتی از جانب خدا کرد؟

اینکه بگوییم بنی‌اسرائیل ایمانی کامل به خدا داشتند و از این رو لایق یاری او شدند درست نیست. می‌دانیم که در ایمان بسیاری از بنی‌اسرائیل خلل‌هایی وجود داشت؛ خلل‌هایی که بعد از نجات آنها از دست فرعون نیز به وضوح آشکار شد.

اما، فارغ از اینکه ایمان آنها تا چه حد کامل بود، حرکت آنان برای خروج از سیطرهٔ ستم فرعون، و تلاش برای آزاد شدن از بردگی، حرکتی ایمانی به شمار می‌رفت. این میزان از ایمان از جانب ستم‌دیدگانی که مورد تبعیض و در ضعف بودند، کفایت می‌کرد تا خدا در صف آنان قرار گیرد و با آنان همراه شود.

🔸 در طول تاریخ تعداد ستم‌گرانی که برای توجیه ستم خود به دین متوسل شده‌اند بی‌شمار زیاد بوده است. کافی است به دوران بنی‌امیه و بنی‌عباس و تاریخ کلیسای قرون وسطی و تاریخ استعمارگری و برده‌داری و … نگاهی بیندازید.

و کافی است نگاهی به قرآن بیندازید! و به اینکه خدا پشت و پناه ستم‌دیدگان است و در کمین ستم‌کاران، هر چند که ستم‌کار به ظاهر خود را به دین منتسب کند.

🔸 آیات ابتدایی سورهٔ قصص:

فرعون در سرزمین [مصر] سر برافراشت، و مردم آن را طبقه طبقه ساخت؛ طبقه‌ای از آنان را زبون می‌داشت: پسرانشان را سر می‌برید، و زنانشان را [برای بهره‌کشی‌] زنده بر جای می‌گذاشت، که وی از فسادکاران بود. (۴)

و چنین اراده کردیم که بر کسانی که در آن سرزمین فرو دست شده بودند منّت نهیم و آنان را پیشوایان [مردم‌] گردانیم، و ایشان را وارث [زمین‌] کنیم، (۵)

و در زمین قدرتشان دهیم، و به فرعون و هامان و لشکریانشان آنچه را که از جانب آنان بیمناک بودند، بنمایانیم. (۶)

پی‌نوشت

پی‌نوشت
1 سورهٔ شعراء، ۵۴

روبه‌روی سلطه‌گری سرکش، که در ستم حد و مرزی نمی‌شناسد، چه می‌توان کرد؟ (نکاتی دربارهٔ آیات صفحهٔ ۲۱۸ سورهٔ یونس)

🔸 گروهی اندک، که سال‌ها زیردست فرعون و بزرگان اقوام دیگر بوده‌اند، کودکان‌شان به دست ایشان کشته می‌شد و زنان‌شان به کنیزی گرفته می‌شدند، به مدد ایمانی که به پروردگار موسی(ع) آورده‌اند از جا برخاسته‌اند و روبه‌روی سلطه قد علم کرده‌اند.

فرعون، آن که سرکشی را به نهایت رسانده بود و در ستمکاری حد و مرزی نمی‌شناخت (آیهٔ ۸۳)، قطعاً کار را بر آنان سخت می‌گرفت و به فشار و کشتار آنان می‌افزود.

🔸 در چنین شرایطی، موسی(ع) چه چاره‌ای برای گذراندن این قوم ضعیف از تنگنا دارد؟
او می‌گوید: اگر (اجمالاً) به خدا ایمان آورده‌اید، سزاوار این است که «تسلیم» این حقیقت باشید؛ یعنی، این ایمان در زندگی‌تان خودش را آشکار کند، و زندگی‌تان زندگی کسی باشد که به حق بودن خداوند ایمان آورده است.
و اگر بخواهید که جداُ بر اساس ایمان زندگی کنید، باید که بر خدا توکل کنید.

🔸 تسلیم و توکل، هیچ یک اموری مربوط به ذهن نیستند. کسی که گوشه‌ای نشسته و کاری نمی‌کند، قطعاً نه تسلیم دارد و نه توکل.
خداوند جهان، فعالانه در جهان در کار است. «مسلم» آن کسی است که این قواعد را بشناسد، و زندگی خود را بر اساس این قواعد آرایش دهد. در همین فضا توکل به خدا نیز معنی پیدا می‌کند؛ متوکل کسی است که بر اساس این قواعد عمل می‌کند و امیدی معقول به پاسخ و عمل خداوند دارد.

🔸 یک راه «توکل کردن» در آیهٔ ۸۷ از جانب خدا به بنی‌اسرائیل توصیه شده است: از پراکندگی خارج شوید، نزدیک هم سکنی بگزینید و خانه‌هایتان را روبه‌روی هم قرار دهید و نماز (یاد گروهیِ پروردگار به حق‌تان) را بین خویشتن بر پا دارید.

این کنش بنی‌اسرائیل، یعنی پناه بردن گروهی به خداوند و تقویت برادری در راه خدا بین یکدیگر، چیزی است که از جانب خدا پاسخ می‌گیرد.

🔸 این شکل از توکل به خدا، چیزی است که امام علی(ع) در خطبهٔ قاصعه (خطبهٔ ۱۹۲) به آن فرا می‌خوانند:

«خود را از عذاب‌هايى كه بر اثر كردار بد و كارهاى ناپسند بر امّت‌هاى گذشته فرود آمده محفوظ داريد. حالات پيشينيان را در خوبى‌ها و بدى‌ها به ياد آريد، و از اينكه همچون آنان شويد بپرهيزيد.
و آنگاه كه دراحوال پيشينيان مى‌انديشيد، كارى را برگزينيد [و سيرۀ خود سازيد] كه مايۀ عزّت و سربلندى آنان شد، و دشمنان را از سر راهشان كنار زد، و سلامت و عافيت زندگى آنان را فراهم آورد، و نعمت در اختيارشان نهاد، و پيوند كرامت آنان را استوار و از تفرقه بركنارشان ساخت. اينها به سبب آن است كه آنان از تفرقه دورى نمودند، و بر همدلى با يكديگر پايدارى كردند، و يكديگر را به آن فراخواندند و سفارش نمودند.
و بپرهيزيد از هر چيزى كه ستون فقراتشان را در هم شكست، و نيرويشان را تحليل برد از: كينۀ يكديگر در دل داشتن، و بذر نفاق و دشمنى در سينه كاشتن، و از هم بريدن، و دست از يارى يكديگر كشيدن.»

🔸 رسیدن گشایش، رها شدن از سلطه، بر پا شدن حکومتی حق، حاصل توکل درست به خداوند حق و صبر کردن بر ناملایمات در راه اوست:

«هنگامى كه خداوند ديد كه آنان چگونه در برابر آن همه آزار با جدّيّت در راه محبّت او صبر و پايدارى مى‌كنند، و ناملايمات را به خاطر بيم از خداوند تحمّل مى‌نمايند، گشايشى در كارشان پديد آورد و تنگناهاى بلا را بر طرف ساخت، خوارى آنان را به سرفرازى بدل كرد، و امنيّت را جايگزين ترس و بيم نمود. از آن پس آنان پادشاهان حكمران، و رهبران راهنما شدند، و كرامت خداوند در حق ايشان بدان پايه رسيد كه تصوّرش هم دربارۀ آنان نمى‌رفت.

شما بنگريد كه اين مردم هنگامى كه با يكديگر متّحد بودند، خواسته‌هايشان يكى، دل و ديده‌گانشان به يك سو نظاره‌گر، و تصميم‌هايشان يكى بود، آيا وقتى چنين بودند در زمين سرورى و آقايى نداشتند، و بر جهانيان حكومت نمى‌كردند؟ و نيز بنگريد به سرانجام كارشان كه به چه حالى افتادند وقتى كه ميان آنان تفرقه حاكم شد، و همدلىِ آنان به پراكندگى، و وحدت كلمه به اختلاف و جدايى دل‌ها بدل گشت، و گروه گروه شدند، و به نبرد با هم پرداختند. در اين هنگام خداوند جامۀ كرامت را از اندامشان بيرون آورد، و نعمت فراوانش را از آنان گرفت، و داستان‌هاى زندگى آنان در ميان شما باقى ماند تا مايۀ عبرت عبرت گيرندگان باشد. » (خطبهٔ ۱۹۲ نهج‌البلاغه)

در دهان مدیحه‌سرایان خاک بپاشید! (به بهانهٔ آیهٔ ۷۵ سورهٔ یونس)

آیهٔ ۷۵: «سپس، بعد از آنان موسی و هارون را با آیات خود، به سوی فرعون و سران [قوم‌] وی فرستادیم، و[لی آنان‌] گردنکشی کردند و گروهی تبهکار بودند.»

🔸 فرعون، در ستمگری خود، تکیه به «ملأ» یا بزرگان قوم داشت. آنان کسانی بودند که فرعون در کارها با ایشان مشورت می‌کرد، و آنان کسانی بودند که برای حفظ جایگاه خود مایل به پایداری حکومت فرعون داشتند.

قرآن در آیات ۷۵ تا ۷۸ فرعون و «ملأ» را در کنار هم یاد می‌کند؛ ومخاطب دعوت موسی و هارون هم فرعون هستند و هم ملأ، سرکشی هم کار فرعون است و هم ملأ، و دست زدن به خطا و گناه هم کار فرعون است و هم ملأ.

🔸 این «ملأ»، با خیالات و توهم‌هایی که برای فرعون به وجود می‌آورند، نقش مهمی در شکل‌گیری شخصیت فرعون داشتند. اگر آنان نبودند فرعون خیلی سخت‌تر به جایی می‌رسید که به صراحت بگوید: «منم برترین پروردگار شما» (نازعات، ۲۴).
«ملأ» به «خدا» بودن فرعون نیاز داشتند، تا بتوانند جایگاه خود را حفظ کنند. فرعون گمان می‌کند که سرور آنان است، اما، در همان حال، او در خدمت آنان و حافظ جایگاه آنان نیز بود.

🔸 ملأ به تدریج فرعون را تبدیل به موجودی سرکش و مستبد می‌کنند. فرعون در میان آنان می‌بالد و تبدیل به چیزی می‌شود که آنان می‌خواهند. در واقع فرعون گریزی از این تبدیل شدن ندارد. تنها چارهٔ او این است که کسان دیگری را به عنوان هم‌نشین و مشاور و همکار خود برگزیند.

🔸 حاکم، بیش از هر کس دیگر محتاج مشاوران صادق و منقد است. آن کسانی که حاکم را، به هر دلیل، می‌ستایند بدترین خائنان به او و به ملت هستند. شاید به همین خاطر است که رسول خدا(ص) آن‌چنان در مورد مدح کردن و ستودن، به خصوص ستودن حاکمان، حساس بود که می‌فرمود: «در دهان مدیحه‌سرایان خاک بپاشید!»

🔸 امام علی(ع)، زمانی‌که مالک اشتر را عنوان حاکم مصر برمی‌گزیند، در عهدنامه‌ای خطاب به او می‌نویسد: «آن کس را بر دیگران بگزین که سخن تلخ حق را به تو بیشتر گوید، و در آنچه انجام دهی یا بگویی كه خدا آن را از دوستانش ناپسند دارد، کمتر یاری‌ات کند … و آنان را چنان بپرور که تو را فراوان نستایند … که ستایش فراوان خودپسندی پدید آورد، و آدمی را به سرکشی كشاند.»

به خدا دروغ مبند! (به بهانهٔ آیات ۶۹ و ۷۰ سورهٔ یونس)

آیهٔ ۶۹: بگو: «قطعاً کسانی که بر خدا دروغ می‌بندند، رستگار نمی‌شوند.»

اینکه بخواهی دهان همه را ببندی و به کسی اجازهٔ حرف زدن ندهی…
اینکه خودت را بالاتر از همه بدانی، و خودت را کسی بدانی که حکمش باید بر دیگران جاری شود، چه بخواهند و چه نخواهند…
اینکه به دیگران ستم کنی، به ناحق آنها را دستگیر کنی، مجروح کنی، به قتل برسانی…
اینکه پس از ستم عین خیالت نباشد و به زندگی‌ات ادامه دهی گویی که اتفاقی نیفتاده…

همهٔ اینها به خودیِ خود پلید و هولناک هستند؛ اما پلیدی این کارها دوچندان می‌شود وقتی که ادعا کنی خدا تو را به آنها فرمان داده!

سورهٔ اعراف، ۲۸: و چون كار زشتى كنند، مى‌گويند: «پدران خود را بر آن يافتيم و خدا ما را بدان فرمان داده است.» بگو: «قطعاً خدا به زشتی فرمان نمى‌دهد، آيا چيزى را كه نمى‌دانيد به خدا نسبت مى‌دهيد؟»

اکنون به گناه انجام این اعمال، گناه افترای به خداوند نیز افزوده می‌شود. برای چنین «کفر»ی امید رستگاری هست؟

«بهره‌ای [اندک‌] در دنیا… سپس بازگشتشان به سوی ماست. آنگاه به [خاطر] آنکه کفر می‌ورزیدند، عذاب سخت به آنان می‌چشانیم.» (آیهٔ ۷۰)

«زیر نگاه تو …» (به بهانهٔ آیهٔ ۶۱ سورهٔ یونس)

«شاهد» بودن «پروردگار»مان، بر همهٔ احوال و سخن‌ها و کارهای ما، حقیقتی ساده، ژرف و تکان‌دهنده است.

چیزی که به راحتی در روزمرّگی‌ها و در طلب خواسته‌های ساده فراموش می‌شود.

اگر نگاه او را در اتفاق‌ها می‌دیدیم، و نگاه‌مان برای لحظه‌ای هم که شده به نگاه او گره می‌خورد، واقعه‌ها معنی دیگری می‌یافتند.

🔸 دیدن نگاه او، امنیت و شهامت می‌دهد: «[ای موسی،] به سوى فرعون برويد كه او به سركشى برخاسته، * و با او سخنى نرم گوييد، شايد كه پند پذيرد يا بترسد. * آن دو گفتند: پروردگارا، ما مى‌ترسيم كه [او] آسيبى به ما برساند يا آنكه سركشى كند. * فرمود: مترسيد، من همراه شمايم، مى‌شنوم و مى‌بينم.» * (طه، ۴۶-۴۳)

🔸 دیدن نگاه او، به جدّ و جهد می‌خواند: «[ای نوح،] روبه‌روی چشمان ما و به وحی ما کشتی را بساز…» (هود، ۳۷)

🔸 دیدن نگاه او، اشتیاق به پاکی را بر می‌انگیزد: «و سخن آنان (جهادگران) جز این نبود که گفتند: پروردگارا، گناهان ما و زیاده‌روی ما در کارمان را بر ما بیامرز، و گامهای ما را استوار دار، و ما را بر گروه کافران یاری ده.» (آل‌عمران، ۱۴۷)

🔸 دیدن نگاه او، آرزوهای دیرین را شعله‌ور می‌کند: «[یعقوب] گفت: من شكايت غم و اندوه خود را پيش خدا مى‌برم، و از خدا چيزى مى‌دانم كه شما نمى‌دانيد. * اى پسران من، برويد و از يوسف و برادرش جستجو كنيد و از رحمت خدا نوميد مباشيد، زيرا جز گروه كافران كسى از رحمت خدا نوميد نمى‌شود.» (یوسف(ع)، ۸۷-۸۶)

🔸 دیدن نگاه او، مژده‌بخش است در آن لحظه که همه تنها وحشت و سختی را می‌بینند: «چون مؤمنان دسته‌های دشمن را دیدند، گفتند: این همان است که خدا و فرستاده‌اش به ما وعده دادند و خدا و فرستاده‌اش راست گفتند، و جز بر ایمان و فرمانبرداری آنان نیفزود.» (احزاب، ۲۲)

🔸 دیدن نگاه او، به یادمان می‌آورد که از آنِ کیستیم: «و در راه خدا چنانکه حق جهاد [در راه‌] اوست جهاد کنید، اوست که شما را [برای خود] برگزیده…».

🔸دیدن نگاه او، خود کوچک‌مان را می‌میراند. دیدن نگاه او زنده‌مان می‌کند به عشق.

چشم در چشم او، هماهنگ با ضرب‌آهنگ رقص پرشکوه او، هم‌پای او، رقصی جاودان را آغاز کنیم.

 

«خداوندا!

با نگاهت که خواب ندارد، نگاهبانی‌ام کن،

و در پناه استوار خود که سستی نپذیرد بگیرم.

به نیرویی که بر من داری، بر من رحمت آور.

تباه نگردم آنجا که تو امیدم باشی…»

(نیایشی از رسول خدا(ص))

بگریز از آن «احسانی» که خوارت کرده است! (به بهانهٔ آیهٔ ۲۶ سورهٔ یونس)

🔸 آیهٔ ۲۶ سورهٔ یونس(ع):

لِلَّذينَ أَحسَنُوا الحُسنىٰ وَزِيادَةٌ ۖ وَلا يَرهَقُ وُجوهَهُم قَتَرٌ وَلا ذِلَّةٌ ۚ أُولٰئِكَ أَصحابُ الجَنَّةِ ۖ هُم فيها خالِدونَ

برای کسانی که نیکی کرده‌اند، نیکی و زیاده [بر آن‌] است. چهره‌هایشان را غباری و ذلتی نمی‌پوشاند. اینان اهل بهشتند [و] در آن جاودانه خواهند بود.

🔸 «احسان» که در آیه از آن یاد شده، فقط کار نیک کردن نیست؛ بلکه کار نیک را با نیت نیک و به امید رسیدن به مقصودی زیبا انجام دادن است.

و طبیعی است که وقتی به آن نیت نیک و مقصود زیبا نگاه کنی، برخی از آنچه پیش از این احسان می‌دانستی از جلوه بیفتد.

به عنوان یک مصداق خیلی مهم، آنجا که مقصود حسین(ع) برآوردن رضای خداوندِ مردم، و ادای پیمان رسول او، و برقراری عدالت، و نجات بندگان الله از یوغ بردگی ستم‌گرانی است که به نام دین بر مردم حکم می‌رانند، دیگر عبادتی انفرادی یا صدقه دادنی ساده برای او «احسان» محسوب نمی‌شود.

🔸 حسین(ع) نیک می‌داند که تنها یک «احسان» حقیقی و بی‌باکانه است که می‌تواند «ذلت» را از او دور کند و چهرهٔ او را درخشان و شادمان کند. می‌داند که بسیاری از نیک بودن‌های عرفی، اینکه آزارت به کسی نرسد، پاک باشی، در شغلت صداقت داشته باشی، تلاش کنی بچه‌های خوبی تربیت کنی، در حد امکان به دیگران کمک کنی، و …، مانع ذلت و خواری‌ای که زندگی در این حکومت بر او و نزدیکانش تحمیل می‌کند نمی‌شود. از این روست که روز و شب در تکاپویی درونی و بیرونی است.

🔸 در روزگار معاویه، «احسان» او سخن گفتن صریح با اصحاب قدرت است. به معاویه می‌نویسد:

ای معاویه، گفته بودی: «این امت را در فتنه نینداز»، همانا که من فتنه‌ای بزرگ‌تر از حکومت تو بر ایشان نمی‌شناسم. و گفتی در آنچه گفتی که «متوجه خود و دین خود و امت محمد باش»، و همانا من، به خدا سوگند، چیزی برتر از جهاد با تو نمی‌بینم. پس اگر به آن دست زنم، نزدیکی‌ای به پروردگارم باشد، و اگر به آن نپردازم، پس از خدا برای دینم آمرزش می‌طلبم، و از او توفیق را در راه آنچه که دوست دارد و می‌پسندد درخواست دارم.

«احسان» حسین(ع) آرزوی جهاد با معاویه است، و تلاش برای مهیا کردن شرایط آن، و استغفار مدام آنگاه که به جهاد دست نمی‌زند، و درخواست توفیق از خدا در راه آنچه که خدا می‌پسندد و دوست دارد، که: «همانا خدا دوست دارد كسانى را كه در راه او صف در صف، چنانكه گويى بنايى ريخته شده از سرب‌اند، جهاد مى‌كنند.» (سورهٔ صف، ۴).

🔸 روبه‌روی سپاه کوفه، پس از سخن گفتنی طولانی با آنان، آنگاه که اهل کوفه و دعوت‌کنندگان خود را در دشمنی با خود مصرّ می‌بیند، آخرین حجت خود را می‌آورد:

آگاه باشید بى‌نَسَب فرزند بى‌نَسَب، میان دو چیز پای فشرده است: شمشیر یا ذلت. هیهات که ما ذلت را بپذیریم! خداوند، آن را براى ما نمى‌پذیرد، و نیز پیامبرش و مؤمنان، و دامن‌هایى پاک و پاکیزه، و جان‌هایى غیرتمند و خوددار که اطاعت از فرومایگان را بر مرگى کریمانه مقدّم نمى‌دارند. آگاه باشید که من حجت را تمام کردم و شما را انذار دادم! بدانید که من با این یاران، و با وجود کمىِ نفرات و نبودِ یاور‌، به سوى نبرد می‌شتابم.

و روبه‌روی این چهرهٔ درخشان، روبه‌روی این عزت مجسم، روبه‌روی این اهل بهشت، سپاهی است به ظاهر منسجم اما پراکنده‌دل، و با شکوه پوشالی، که هر حقیقت‌بینی خواری اهل آن را به چشم می‌بیند؛ خواری‌ای که به زودی برای هر نابینایی نیز آشکار خواهد شد!

🔸 بخشی از سخنان زینب(س) در مجلس یزید:

اى یزید! آیا گمان بردى که بستن راه‌ها به روى ما و سخت گرفتن بر ما و کشاندنِ ما به مانند کنیزان به هر کجا نشانه خوارىِ ما نزد خدا و تکریم خدا براى توست؟! و این از بزرگىِ ارزش تو نزد اوست؟! پس آن گاه که دیدى دنیا به کام توست و کارها به خواست تو مى‌چرخد و امور مرتّب‌اند و فرمانراویى و حکومتى که از آنِ ماست به تو رسیده است، به دَماغت باد انداختى و از سرِ شادى و سَرمستى سر به این سو و آن سو چرخاندى؟! آرام بگیر و اندکى مهلت ده! آیا سخن خداى متعال را از یاد برده‌اى که فرمود: و کافران نپندارند که مهلت ما به آنان برایشان نیکوست. ما به آنها تنها براى آن مهلت مى‌دهیم که بر گناهان خود بیفزایند و آنان عذابى خوار‌کننده دارند [سورهٔ آل‌عمران، 178].

[…] حیله‌ات را به کار ببند، تلاشت را بکن و همهٔ توانت را به کار گیر؛ امّا به خدا سوگند، نخواهى توانست یاد ما را پاک کنى و وحىِ ما را بمیرانى، و به مرتبت ما دست نمی‌یابی و ننگت شُسته نمى‌شود. آیا اندیشه‌ات جز دروغ و سستى، و روزگارت جز روزهایى شمردنى و جمعت جز پریشانى است، آن روز که منادى ندا مى‌دهد: هان! لعنت خدا بر ستمکاران باد [سورهٔ هود، 18]؟! 

ستایش، ویژهٔ خدایى است که زندگی نخستینِ از ما را با سعادت و مغفرت به پایان برد، و زندگی آخرینِ ما را با شهادت و رحمت، ختم نمود! از خدا مى‌خواهیم که پاداش آنان را کامل کند و [از رحمت خویش] افزون هم بدهد و [در نبودِ ایشان] ما را نیکو جانشینی باشد، که او بخشنده و مهربان است و خدا ما را بس است و او نیکو وکیلى است [سورهٔ آل‌عمران، 173].»

 

خودت را فریب مده! (به بهانهٔ آیهٔ ۲۱ سورهٔ یونس)

🔸 کلمهٔ «مکر» که در آیهٔ ۲۱ آمده، امروزه در زبان فارسی معنایی منفی دارد. ولی در زبان عربی، «مکر» به معنی تدبیر مخفی است، چه در کار خوب باشد و چه در کار بد.

مکر خداوند نیز تدبیری مخفی از جانب خداوند است؛ تدبیری که منجر به غافلگیر شدن کسانی می‌شود که خداوند با آنان مکر می‌کند.

🔸 «مکر در آیات»، مخدوش کردن نشانه‌های خدا است. مکرکنندهٔ در آیات می‌کوشد تا پیام خدا را تحریف کند، تا خود به راهی دیگر که میلش به آن فرا می‌خواند برود و دیگران را نیز از رفتن به راه خدا باز دارد.

🔸 زمانی که نعمتی به ما می‌رسد، مثلاً فرزندی به ما عطا می‌شود، می‌شود پیام‌های خدا در این نعمت را نشنیده گرفت. مثلاً، خدا با دادن مهر فرزند به ما، ما را با حس و حال والدین دیگر نسبت به فرزندان‌شان آشنا می‌کند، و از این طریق از ما می‌خواهد که نوعی همبستگی با آنها، به خصوص آنهایی که خود یا فرزندان‌شان درگیر رنج بی‌عدالتی و بیماری و … هستند داشته باشیم. این تنها یکی از پیام‌های بسیار خداوند است که در این واقعه به ما می‌رسد.

اما می‌توان این پیام را مخدوش کرد. می‌توان مهر به فرزند را به این معنا گرفت که من باید همهٔ زندگی‌ام را وقف فرزندم کنم، هیچ بخشی از توانم را صرف باز کردن گرهی از کار مردم نکنم. یا می‌توان به نام مهر، بهترین امکانات را تنها برای فرزند خود خواست و به بی‌عدالتی گسترده در جامعه دامن زد.

این نوعی فریب است، فریبی که دامن‌گیر خود و خانواده‌مان نیز می‌شود. فریبی که ما را از مردم، از مبارزان و مصلحان، از خدا و حتی از خانواده و از خویشتن حقیقی‌مان دور می‌کند.
«ای مردم، ستمکاری شما بر ضد خودتان است؛ [شاید] متاعی اندک در حیات دنیا [به دست آورید]، سپس بازگشت‌تان به سوی ماست و آنگاه شما را از [حقیقت] آنچه انجام می‌دادید آگاه خواهیم کرد.»

🔸 «مکر در آیات» در فضای وقایع اجتماعی هم اهمیت زیادی دارد.

مثلاً در انقلاب ۵۷، بسیاری از مردم نسیم رحمتی را پس از سختی‌های بسیار حس کردند. با داشتن اطلاعاتی تاریخی از آن دوران، می‌توانیم به این فکر کنیم که در آن واقعه چه «آیات» و پیام‌هایی از جانب خدا وجود داشت؟

و بعد می‌توانیم به این فکر کنیم که کدام «مکر»ها و در چه فرآیندهایی، این پیام‌ها را مخدوش کردند؟

و «مکر» و تدبیر پنهانی خدا در مقابل این مکرها چه بود؟

 

 

«چگونه جرأت کرده‌اند قرآن بخوانند؟» (به بهانهٔ آیهٔ ۱۵ سورهٔ یونس)

🔸 به روایت آیهٔ ۱۵، مخالفان پیامبر(ص)، از او می‌خواهد کتابی جز این قرآن را برایشان بیاورد، یا بخش‌هایی از قرآن را تغییر دهد تا با او سازش کنند. این مخالفان وقتی که دیدند پیامبر(ص) حاضر به این کار نیست، تلاش و سرکوبی شدید را شروع کردند: عده‌ای را طرد کردند، شکنجه کردند و کشتند، عده‌ای را دچار فقر شدید کردند، شایعه‌هایی برای بدنام کردن مسلمانان ساختند و پراکنده کردند، ایشان را مجبور به زندگی در تبعید و شرایطی جانکاه کردند، برای قتل پیامبر(ص) تلاش کردند، و بعد از استقرار مسلمانان در مدینه نیز بر علیه آنان وارد جنگ شدند. همهٔ این کارها، برای خود مخالفان نیز هزینه‌های سنگینی داشت.

اما مگر در قرآن چه چیزی وجود داشت که از نظر مخالفان این چنین غیر قابل سازش بود؟ چرا از نظر آنان این همه فشار و سختی و هزینه دادن لازم بود؟ کدام بخش‌های قرآن بود که اگر تغییر می‌یافت، آنان می‌توانستند با آیین جدید پیامبر(ص) سازش کنند؟

🔸 اگر قرآن به این فرا می‌خواند که به پدر و مادر خود احترام بگذارید و مطابق خواسته‌های آنان رفتار کنید،

اگر می‌گفت که پدران و درگذشتگان خویش را تکریم کنید و آیین و انتخاب‌های آنان را نقد نکنید،

اگر به این فرا می‌خواند که رسم و رسوم رایج را محترم بدارید و تلاشی برای تغییر آن‌ها نکنید،

اگر وعده می‌داد که: من شما را با اعمال شخصیِ خودتان قضاوت خواهم کرد و شما مسئولیتی در قبال دیگران ندارید،

اگر ثروتمندان را به این فرامی‌خواند که به مستمندان نیکی کنند، از ثروت‌هایی که از خدا به ایشان هدیه کرده و در خرج کردن آن صاحب‌اختیارند، اندکی هم به فقرا بدهند تا امورات‌شان بگذرد،

اگر با تبعیض مرسوم بین سیاه و سفید و فقیر و غنی و زن و مرد کاری نداشت و با آن می‌ساخت،

اگر ضعیف بودن عده‌ای را صرفاً به خواست خود و قضا و قدر نسبت می‌داد، و حرفی از این نمی‌زد که ضعیفان توسط ستم‌گران ضعیف نگه داشته شده‌اند،

اگر ضعیفان را وعده می‌داد که سختی‌های ایشان را در آخرت جبران می‌کند، و آنان را به سازش با وضع موجود و رسیدن به شادمانی درونی دعوت می‌کرد،

اگر قدرتمندان را «توصیه» می‌کرد که بیشتر به فکر زیردستان خود باشند،

اگر مهم‌ترین چیز برایش رابطهٔ شخصی با خدا در عبادت فردی و کسب رضایت باطنی بود،

و اگر … و اگر …

آنگاه مخالفان پیامبر(ص) چه کاری به کار او داشتند؟ بلکه اصلاً دوستان صمیمی او و از یارانش می‌شدند، حتی شاید قرآن او را تبلیغ می‌کردند، آن را به عنوان یک اثر فرهنگی به دیگر قبایل نشان می‌دادند و به آن افتخار می‌کردند، آن را حفظ می‌کردند، و در مجالس تلاوت می‌کردند تا از زیبایی‌های هنری آن بهره ببرند!

🔸 اگر روزی دیدیم که خود ستمگر مجلس قرآن ترتیب داده باید شگفت‌زده باشیم! ستمگر چطور جرأت کرده مجلسی بر پا کند که در آن قرآن خوانده می‌شود؟ مگر چه «تبدیلی» در برداشت و فهم مردم از قرآن پدید آمده که اکنون ستمگر می‌تواند با آن سازش کند؟

و چه کسانی این تبدیل را به وجود آورده‌اند؟ ستمگر و ستمگران؟ صاحبان زر و زور؟ فقها و علما؟ یا خود مردم؟

🔸 و راستی، چرا خدا کسانی که به دنبال «تبدیل» این قرآن هستند را کسانی می‌داند که «به دیدار او امید ندارند؟»

 

چه چیز ما را به دوزخ در آورد؟ (به بهانهٔ برخی آیات صفحهٔ ۲۰۹)

🔸 تازه از خواب بیدار شده‌ام، و یک روزِ تمام در پیش است. برای این روز چه امیدهایی دارم؟ در آن چه اتفاق‌هایی رخ می‌دهد؟ به چه چیزهایی می‌رسم؟

مثلاً، شاید امروز تنش و مشکلاتم کمی کمتر از دیروز باشد … شاید اوضاع کسب و کار بهتر شود … شاید بشود زمانی را با دوستانم بگذرانم … شاید چیز تازه‌ای یاد بگیرم … شاید پروژهٔ تازه‌ای را شروع کنم … یا حتی شاید بتوانم برای این همه ظلمی که می‌بینم کاری کنم … شاید بتوانم گرهی از کار مردم باز کنم، شاید … .

اما، امید به «ملاقات خدا»؟!!

🔸 «همانا کسانی که به دیدار ما امید ندارند،
و به زندگی دنیا رضایت داده‌اند،
و به آن اطمینان یافته‌اند،
و آنان که از نشانه‌های [راه‌برنده به سوی] ما در غفلت هستند،
آنانند که به سبب آنچه کسب کرده‌اند
در آتش به سر می‌برند.»
(آیات ۷ و ۸)

«آتش افروختهٔ خداوند
که بر دل‌ها می‌افتد.»
(سورهٔ همزه، ۶ و ۷)

🔸 و از آن سو، امیدواران به دیدار، کسانی‌اند که «ایمان آوردند و دست به اعمال شایسته بردند،
آنان را پروردگارشان به واسطهٔ ایمان‌شان راه‌بری می‌کند.»
(آیهٔ ۹)

پس به یاری پروردگارشان، به زندگی بهشتی‌شان – در دیدار و گفتگوی با او – وارد می‌شوند، آنجا که می‌گویند: «چقدر پاک و منزهی تو، خداوند ما؛
و درودشان به یاران‌شان “سلام” است؛
و نهایت نیایش ایشان این است که: ستایش از آنِ خداوند است، پروردگار جهانیان.»
(آیهٔ ۱۰)

به بهانهٔ آیات ۲ و ۳ سورهٔ یونس

🔸 سلطه‌گرانِ جاهلی، لات و عزّیٰ را شفیعان الله می‌نمایاندند و مردمی که به بت‌ها پناه برده بودند را مسخر خویش می‌نمودند. بت، چه پناهی می‌تواند داشته باشد؟

شفیع و پناه امروزین مردم، درآمد ماهانه است و شغلی آینده‌دار و پس‌انداز مکفی و دین و معنویتی کم‌عمق برای آرام گرفتن روان. سلطه‌گر از این‌ها ابزار برده‌داری ساخته است. بت، چه پناهی می‌تواند داشته باشد؟

🔸 اکنون بشارتی برای تو: تو را مقام و منزلتی راستین در نزد پروردگارت است … از این بشارت در عجبی؟

آن پروردگاری که بر عرش تکیه دارد، و هر صاحب‌منزلتی نزد او حقیر است.

آن پروردگاری که تدبیر امر همه‌ٔ عالم به دست اوست، و هر قدرتمندی پیش او ضعیف است.

هنوز آن هنگام نرسیده که بی‌واسطه و بی‌شفیع، او را، پروردگار گذشته و اکنون و آینده‌مان را، بندگی کنیم و آزادی‌مان را از او هدیه بگیریم؟

که «آنکه شرایط بندگی را به جا آورد سزاوار آزادی شود» (امام علی(ع)).