🔸 طبق تفسیر المیزان، معنی آیهٔ ۱۰۶ سورهٔ انبیاء این میشود که: «به راستی، در حقایقی که در این سوره بیان شده است، برای پرستشگران خدا وسیلهای برای وصول به هدف خواهد بود.» در آیهٔ قبل نیز از این صحبت شده که «بندگان» «صالح» زمین را به میراث میبرند. بنابراین طبیعی است که یکی از اهداف «پرستشگران خدا» همین بدانیم که در زمین استقرار یابند، و آیین خداوندی در زمین جاری شود.
🔸 چرا بر این موضوع باید تأکید کرد؟ چون یکی از ایدههای مطرح این روزگار این است که کاربرد اصلی قرآن تربیت معنوی است. این ایده پرطرفدار است، چرا که بسیاری از تلاشهایی که به نام دین و برای دینی کردن امور دنیوی صورت گرفته نتیجهٔ خوبی به بار نیاورده، تا جایی که چنین به نظر میآید که دین را باید به حوزهٔ معنویت محدود کرد و اقتصاد و سیاست و روانشناسی و … را به اهلش سپرد.
بیآنکه قصد این را داشته باشم که وارد این تحلیل شوم، فقط به این نکته اشاره میکنم که نظر خود قرآن به روشنی متفاوت است. قرآن در موارد متعددی راجع به امور «دنیوی» اظهار نظر میکند و دعوتهایی برای مردم دارد. برخی از این اظهار نظرها به شرایط خاص تاریخی زمانی پیامبر(ص) ربط وثیق دارند، اما برخی نیز چنین نیستند و به سادگی به همهٔ زمانها بسط پیدا میکنند. مثلاً دعوت به دوری جستن از «شرک»، در هر زمانهای مصداقهای دنیوی متعددی دارد؛ از جمله دوری جستن از پرستش مال و ثروت، پرهیز از تبعیت طاغوت، ساکت نماندن جلوی ستمگر از سر ترس، طرد عالمنمایانی که به اصحاب قدرت گرایش دارند و … .
نهایتاً خدای قرآن بر این باور است که این کتاب مسیری برای رسیدن به آن زمین موعود، زمینی که از آلودگی شرک پیراسته شده و اسماء پاک پروردگار در آن تحقق عینی یافته، نشان میدهد. از نظر خدای قرآن، این کتاب تنها برای سیر راههای آسمان نیست، بلکه راههای زمین را هم نشان میدهد؛ اگر اصلاً بتوان تفکیکی بین راههای آسمان و راههای زمین قائل شد!
🔸 آیهٔ ۱۰۵ حالتی پیشگویانه دارد: «زمین را بندگان شایستهٔ من به ارث خواهند برد». آیهٔ ۱۰۶ اما از این میگوید که برای «رسیدن» به آنجا قرآن یاریگر است؛ گویی که اگر قرآن و حقیقت را نادیده بگیریم به آن مقصد نمیرسیم. وعدهٔ خدا محقق میشود، چرا که خدا خود نیز به عنوان یک فاعل مهم در تاریخ در کار است؛ اما پرسش این است که ما چه سهمی از این تحقق خواهیم برد؟ کدام نیت، کدام «بودن» و کدام عمل ما را در زمرهٔ «بندگان شایسته» در خواهد آورد؟
🔸 کم نبودهاند افرادی که با رویکردی متکبرانه خود را جزو این «بندگان شایسته» به شمار آوردهاند، و این وعدهٔ خدا را وسیلهای برای روحیه دادن به خود و دار و دستهشان و توجیه اعمالشان کردهاند. آنان همین اسلام ظاهری را ملاک بندگی خدا دانسته، و چنین نمایش دادهاند که هر چند در برهههایی از تاریخ شکست بخوریم، ولی نهایتاً زمینِ خدا از آنِ ما خواهد بود! گویی که لحظهای این فکر به ذهنشان خطور نکرده که میتواند در لباس اسلام جزو کافران و ستمپیشگان بود!
ملاکهای خدا در این وعده روشن است. هر کسی نمیتواند ادعا کند که شرایط «بندگی» خدا و «صالح» بودن را به جا آورده است. حتی میتوان گفت که اگر کسی بدون هیچ ترس و تردیدی خود را جزو بندگان صالح بداند، و کوششی شایسته (بر اساس آیهٔ ۱۰۶) برای رسیدن به آن جایگاه نکند، قطعاً جزو این گروه نیست!
🔸 این وعدهٔ خدا وعدهای برای دلخوشی من و شما و راضی شدن به وضع موجود نیست؛ این وعده وعدهای برای برکنده شدن و کوشش و جهاد است؛ برای اینکه هر روز به مدد قرآن و دیگر اسباب خدا (در تعامل با دیگران و جهان) خود را نقد کنیم و خودی تازه را تحقق ببخشیم، و هر روز نزدیکتر شویم به آنجا که «بندگی» و «صلاح» دو صفت حقیقیمان میشود.
🔸 منزه است خدا از اینکه نعمتی را برای کسانی تضمین کرده باشد بیآنکه ایشان عملی شایسته پیش آورده باشند. و باید بیزاری جست از کسانی که وعدههای خدا را بر زبان دارند و خود را صاحب دین خدا میدانند، اما اعمالشان خلاف «بندگی» و «صلاح» است.