🔸 «عذاب» در اصل به معنی بازداشتن و منع کردن است، و در قرآن به معنی آن چیزی است که آدمی را از رسیدن به مطلوبش منع میکند. در بیشتر موارد قرآن از عذاب خداوند سخن میگوید، یعنی فعال شدن خداوند حق برای بازداشتن آدمی از آن خیری که برای خودش تصور کرده؛ مثلاً زندگی همیشگی در جایگاهی که در این دنیا برای خود دست و پا کرده است.
🔸 در این دنیا، مقصود خداوند از پیش آوردن عذاب، بیدار کردن است. عذاب پارهای از نتایج عمل شخص است، تا به او یادآور شود که در چه طریقی گام بر میدارد، باشد که به خود بیاید. در داستان «اصحاب باغ» در سورهٔ قلم، عدهای را میبینیم که تصمیم میگیرند صبح زود برای چیدن میوههای باغ خود اقدام کنند تا مجبور نباشند به فقرا چیزی بدهند. شبهنگام اما عذاب خداوند سر میرسد و باغ یکسره میسوزد. صبح، وقتی که صاحبان باغ با باغ سوخته مواجه میشوند، تکانی میخورند و از آنچه در سر داشتند شرمگین میشوند و رو به سوی پروردگارشان میگردانند. قرآن در این صحنه بر این تأکید میکند که «عذاب اینچنین است»(1)سورهٔ قلم، ۳۳، که این معنا را نیز به ذهن میآورد که عذاب اینچنین میتواند موجب بیداری و بازگشت به حق و به پروردگار شود.
🔸 اغلب وقتی میگوییم که عذاب خدا «شدید» است، سهم خودمان در برآمدن این عذاب را نادیده میگیریم. در ما کسی هست که دوست دارد خود را قربانی جلوه دهد، یا تقصیر را به گردن دیگران بیندازد. تصور میکنیم که دردسر اصلی این است که با خدایی سختگیر روبهرو شدهایم، که ما را به خاطر انجام اعمالی که خوش نمیدارد مجازات میکند!
اگر خدایی در کار نبود، شاید راحتتر قضیه را میپذیرفتیم. «عذاب» در یک جهان بیخدا تبدیل میشد به نتیجهٔ طبیعی اعمال. مثلاً میتوانستیم به یک «قانون» قائل باشیم که میگوید در جهانی که کین بورزی، سهمت عشق نخواهد بود، بلکه کین درو خواهی کرد. اما پذیرفتن همین جهان هم آن قدرها ساده نیست؛ اگر قبلاً تقصیر را گردن خدایی بیمنطق و کینتوز میانداختیم، الان تقصیر به گردن جهانی سرد و بیروح و غیرانسانی است که با قوانین خشک خودش مجازاتمان میکند. و در هر حال، از این مطمئنیم که در جهانی زندگی میکنیم که حداقل نتایج برخی از اعمال را خواهیم دید.
🔸 چه خودمان را با خدا روبهرو ببینیم و چه با قانون جهان، چارهای از این نیست که «مسئولیت» اعمال خودمان را بپذیریم، و این را بفهمیم که «عذاب» پیش میآید چون ما چنین طلب کردهایم. جز خودمان ستمگری در کار نیست.
شاید اگر خودمان را با خدا روبهرو ببینیم، از او انتظار (یا توقع) داشته باشیم که ستم ما را به نحوی جبران کند و عذاب را از ما بازگرداند. اما این کاری است که او در زندگی بسیار با ما انجام داده است، ولی اگر آن عامل ستمساز درون ما با دادن فرصت متحول نشود چه؟ اگر تنها چارهٔ تحول عمیق ما، مواجههٔ عریان با نتایج اعمالمان (نه چیزی بیشتر) باشد چه؟
🔸 عذاب خدا، هیچ چیز جز عمل خود ما نیست. خدا در موقعیتهای بسیار ما را از نتایج فاجعهبار اعمالمان محافظت میکند(2)سورهٔ شوری، ۳۰: و هر [گونه] مصیبتی به شما برسد به سبب دستاورد خود شماست، و [خدا] از بسیاری درمیگذرد.، اما اگر بداند که این محافظت برایمان مضر است، از سر راه کنار میرود تا اعمالمان را ببینیم.
🔸 باید پروای آن «نیرومند بسیار آمرزگار»ی(3)سورهٔ ص، ۶۶: رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَ مَا بَيْنَهُمَا الْعَزِيزُ الْغَفَّارُ را داشت (آیهٔ ۱) که ما را از مصیبتهای خودساختهمان حفظ میکند. مهمترین عمل نیک (احسان) همین پروا است، و به جا آوردن این خدا در موقعیتهای زندگی؛ زیستن با او، و دوستدار او بودن، تا این زندگی و دوستی پس از مرگ ادامه یابد، و در «حفظ» او از هر شرّی (به خصوص شرّ برخاسته از اعمال خودمان) ایمنی یابیم.
پینوشت:
عنوان این بخش، برگرفته نیایشی از پیامبر خدا(ص) است که این چنین آغاز میشود: «خداوندا، با نگاهت که خواب ندارد نگاهبانیام کن، و در پناه استوار خود که سستی نپذیرد بگیرم، تباه نگردم آنجا که تو پناهم باشی …».