🔸 جهان ما، جهان اراده و تلاش است. آبی که زندگیمان به آن وابسته است را با تلاش از زیر زمین بیرون میکشیم. غذایی که نیاز داریم را با تلاش کشت و زرع و دامداری حاصل میکنیم. این دستاوردها هم البته بی همکاری بقیه انسانها ناممکن است؛ پس به مدد تلاش خودمان راههایی برای ارتباط و داد و ستد با دیگر مردمان ایجاد کردهایم.
اما چیزی که از نظر خدای قرآن کاملاً آشکار است، در زندگی ما کاملاً پنهان است: «ما از آسمان آبی فرود آوردیم … ما آن را در دل زمین جای دادیم … ما درختان را رویاندیم … ما شما را از چهارپایان بهرهمند کردیم …».
«او» گم شده، فقط بهرهمندی از نعمت بیصاحب باقی مانده.
🔸 «تقوی»، یا پروای خدایی را داشتن که «پروردگار» ماست، و نعمتها به سوی او دلالت میکنند (نه دلالتی فیلسوفانه، که دلالتی عاشقانه)، در جهان اغلب ما جایگاهی ندارد؛ به همین خاطر است که این دعوت و عتاب نوح که «آیا پروا نمیکنید؟» (آیهٔ ۲۳) مستقیماً ما را هدف میگیرد. مشغول شدهایم به برآوردن امیالمان و پی گرفتن آرزوهای دنیویمان، و پرسشی که هر «انسانی» میپرسد – پرسش از «شخص»، پرسش از «صاحب نعمت» را – رها کردهایم.
🔸 باید ترسید از کوری، از بیمعرفتی، از سنگدلی، و از ترسیدن از عشق. باید ترسید از اینکه «رها شویم»: «رهایشان کن تا بخورند و بهره بر گیرند و آرزوهایشان آنان را به بیهودگی بکشاند، به زودی خواهند دانست.» (سورهٔ حجر، ۳). باید ترسید از «ستمی» که به خودمان میکنیم، و باید ترسید از «غرق شدن»، به خاطر این ستم (آیهٔ ۲۷).