🍃 برشهایی از فصل 3 کتاب «حیات در کلمات» با عنوان «روزنه»
🔸 جهان با این فراخی، گاهی بر آدمی تنگ میآید؛ و دل با همه گشادگی، گاهی میگیرد.
روزنه راهی است از عالم بسته و دل گرفته به سوی بیمنتهایی و رهایی. روزنه، طلب نور و صدا و هواست، قوت و قوت چشم و گوش و جان.
انسان تشنه مهر و معنا در جست وجوی روزنهای است تا از پس سد ساکن و سنگین صورتها به سیل جوشان و دریای زلال معانی راه یابد.
🔸 روزن و روزنه در متون و لغت نامهها به معنای رخنه و دریچه و غرفه و سوراخ و پنجره آمده است. روزنه رخنهای است در محیطی بسته. مثال روشن آن ایجاد پنجرهای است در خانه و اتاق برای راهیابی نور و از این رو در آثار ادبی همواره میان روزن و خورشید و ماه ارتباط و مراعاتی وجود داشته است.
پیداست که دلیل اصلی ایجاد روزنه در محیطهای دربسته از جمله خانهها، بازارهای سرپوشیده و مانند اینها، به دلیل دستیابی به نور خورشید بوده است و گویی این واژه با واژه روشن هم ریشه است از این رو در برخی لغت نامهها مترداف «تابدان» آیا «تابه دان» قرار گرفته. در کنار این هماهنگی بیرونی و تصویری، یک ارتباط درونی و صوتی میان روز و روزن برقرار است که باز از سویی دیگر روزن را به نور پیوند میدهد. بنابراین اولین استفادهها از این واژه را باید در ارتباط میان روزن و خورشید از یک سو، و روزن و روز از سویی دیگر دانست.
🔸 بیراه نیست به این نکته هم توجه داشته باشیم که نزد صوفیه دلیل غربت و فرقت انسان در این عالم دوری از خداوند است و همان طور که میدانیم خداوند خود را در قرآن نور خوانده است و چنانکه که گفته شد مهمترین ربط و پیوند روزن با آفتاب است. پس با این اوصاف، روشن میشود که روزن راهی است برای دستیابی به نور حق. اکنون بهتر میتوان دریافت که چرا مولانا در یکی از ابیات مهم خود مقصود اصلی دین را ایجاد روزن میداند:
دوزخ است آن خانه کان بیروزن است اصل دینای بنده روزن کردن است
🔸 در مثنوی، داستان مریدی آمده است که خانهای میسازد و پیرش برای دیدن خانه میآید و از او میپرسد که روزین خانه را به چه منظوری ساخته است؟ مرید میگوید برای ورود نور. پیر به او تذکر میدهد که این امری است فرعی؛ روزن برای شنیدن بانگ نماز است.
خانهای نوساخت روزی نومرید پیرآمد خانه او را بدید
گفت شیخ آن نومرید خویش را امتحان کرد آن نکواندیش را
روزن از بهر چه کردی ای رفیق گفت تانور اندر آید زین طریق
گفت آن فرع است این باشد نیاز تا از این رو بشنوی بانگ نماز…
مولانا چند بیت پس از همین داستان میگوید دل در وقت خواب روزنهای میشود به سوی جایی دیگر، که در آن چیزهایی عجیب بافته میشود. بنابراین غیر از دین و دل، خواب هم یک روزنه است. مولانا برای حفره کردن زندان عالم و راهیابی به ساحت حق همواره روزنهای میجوید، چه در بیداری و چه در خواب:
بس عجب در خواب روشن میشود دل درون خواب روزن میشود
بدین ترتیب روزن برای مولانا راهی است به عالم اسرار.
🔸 مولانا در مکتوبات خویش، در نامههای متعدد این مل را که «من القلب إلى القلب روزنة» استفاده کرده و معلوم است این عبارت را خوش میداشته؛ شمس نیز در مقالات این مثل را بر زبان آورده. مولانا در مواردی آن را با این بیت همراه کرده است:
گویند که روزنی ست از دل سوی دل روزن چه بود که نیز دیوار نماند
او در اشعار خویش به انحاء گوناگون این مفهوم را بیان میکند:
دوری به تن لیک از دلم، اندر دل تو روزنی ست زان روزن دزدیده من، چون مه پیامت میکنم
که ز دل تادل یقین روزن بود نه جدا و دور چون دو تن بود
و نکته قابل توجه این است که همین مفهوم در آخرین بیت مثنوی وجود دارد. بیتی که مولانا مثنوی را با آن به پایان برده است و در واقع باز و بیپایانش گذاشته. آمدن کلمه روزنه در آخرین بیت مثنوی، بیپایان ماندن آن را بسی با معناتر و ژرفتر کرده است و این امر، از عمق و اهمیت مفهوم روزن در ذهن و ضمیر مولانا حکایت میکند. مولانا در پایان مثنوی روزنهای باز گذاشته رو به افقی بیانتها. اگر از فعل ربطی «است» چشم بپوشیم، روزنه آخرین کلمه مثنوی است:
در دل من آن سخن زان میمنه ست زآنکه از دل جانب دل روزنه ست
🔸 یکی از تصاویری که مولانا برای نشان دادن عشق و اشتیاق عاشق نسبت به معشوق از آن بهره میگیرد جنبش ذرات در مسیر روزنه است. در ستون نوری که از درون روزن به محیط بسته و تاریک میتابد ذراتی پریشان و پویان دیده میشود. از منظر مولانا جنبش این ذرات، به سبب اشتیاق به نور خورشید است. کلمه هوایی در بیت زیر، هم میتواند به معنای چرخان در هوا خوانده شود و هم به معنای کسی که در دلش میل و هوسی افتاده و اصطلاحا هوایی شده است. ریشه این تعبیر احتمالا بر میگردد به یکی از معانی کلمه هوا در زبان عربی یعنی میل، آرزو، عشق:
مثل ذرۂ روزن همگان گشته هوایی که تو خورشید شمایل به سربام برآیی
ذره ناپیداست، تنها وقتی در میان تلألؤ نور خورشید قرار میگیرد به چشم میآید. در این تصویر وقتی معشوق پیدا باشد عاشق هم پیدا میشود، وقتی معشوق نباشد عاشق هم وجود ندارد:
خورشید جهانی تو و ما ذره پنهان درتاب درین روزن تا در نظر آییم
🔸 از نظر مولانا، هرکس درون خود روزنهای به سوی نور دارد، در واقع نور را باید از وجود خویش جست:
از جیب خویش بجو مه چو موسی عمران نگر به روزن خویش و بگو سلام سلام
واژه روزن در زبان مولانا همان طور که با عشق و معشوق ارتباط دارد از شمس هم متأثر است. فارغ از مراعات نظیری که بین شمس و روزن و ماه برقرار است در بیت زیر میبینیم که برخی مضامینی را که در بالا گفته بود کنار هم نهاده. در ابیات قبل دیدیم که او میگوید باید از سخن پرهیز کنیم تا ماه از روزن بتابد. اینک میگوید آنچه توانایی گفتنش را نداشتم مانند ماه پیدا شد و این را حاصل تابش شمس تبریزی از روزن میداند:
شمس الحق تبریزی درتافته از روزن تا آنچه نیارم گفت چون ماه عیان گشته