تماشا در آپارات: http://www.aparat.com/v/WaShw
? امام صادق(ع): هيچ ستمی سخت تر از آن ستمی نیست که ستمدیده در قبال آن یاوری جز خدا نمی یابد.
? امام علی(ع): خداوند از دانایان پیمان گرفته است که بر سیری ستمگر و گرسنگی ستمدیده رضایت ندهند.
? پیامبر اکرم(ص): چون روز قيامت شود ندا دهنده اى آواز دهد: كجايند ستمگران و یاران آنان؟ هر کسی که برای آنان ليقهای در دوات نهاده، یا سر کیسه ای برای آنان بسته، یا قلمی برای آنان در مرکّب فرو برده است؛ پس آنان را نیز با ستمگران محشور كنيد.
? پیامبر اکرم(ص): از دعای ستمدیده بترسید، هرچند کافر باشد؛ زیرا هیچ چیز حجاب دعای مظلوم نمی شود.
****
? قطعه ای از «اندیشه های متی»، نوشته «برتولت برشت»:
امروزه خیلی ها حاضرند با ظلمی که به بی پناهان می شود مبارزه کنند، ولی آیا اینها میتوانند ظلم را باز شناسند؟
تشخیص بعضی انواع ظلم آسان است. وقتی مردم را به خاطر ترکیب دماغ یا رنگ مویشان لگدمال می کنند، اِعمال زور برای خیلی ها آشکار است؛ همین طور وقتی کسانی را در زندان های متعفن می اندازند.
ولی مگر نه این است که ما در اطراف خود همه جا مردمی را می بینیم چنان نزار که گویی با تسمه فولادی شلاقشان زده اند؛ مردمی که در سی سالگی قیافه پیران شکسته را دارند، اما بیداد گری کجا است؟ مردمی که سال های سال در زاغه هایی زندگی می کنند که مطبوع تر از سلول زندان نیست و امکان رهایی از آن ها هم بیش از امکان رهایی از زندان نیست. ولی کو زندان بانانی که در جلو زاغه ها ایستاده باشند؟ ستمدیدگانی از این قبیل بی نهایت زیادتر از کسانی هستند که در روز معلومی شکنجه شده اند و یا در زندان مشخصی فرو افتاده اند.
در دهه 1980 در زیمباوه، ماری باسِت از نزدیک شاهد اپیدمی ایدز بود و به تأسیس یک کلینیک برای درمان و آموزش مردم محلی درخصوص این ویروس کشنده کمک کرد. اما حالا که به گذشته نگاه میکند تأسف میخورد که چرا زنگ خطر را برای مشکل واقعی به صدا در نیاورد: نابرابری ساختاری که در نهادهای سیاسی و اقتصادی رخنه کردهاند، نابرابریهایی که باعث میشوند مردمِ در حاشیه آسیبپذیرتر باشند. ما امروز شاهد همان مشکلات ساختاری در ایالات متحده هستیم و به عنوان کمیسر سلامت شهر نیویورک، خانم باست از هر فرصتی که در اختیاردارد استفاده میکند تا برای تساوی بهداشتی و اعتراض به نژادپرستی حمایت جلب کند. او می گوید: «ما لازم نیست تمام پاسخها را داشته باشیم تا درخواست تغییر کنیم، ما فقط نیاز به شجاعت داریم.»
(معرفی از سایت تد)
بسیاری از مسلمانان، مسلمانی را فضیلتی برای خود میدانند. آنان اسلام را برتر از دیگر ادیان، و بنابراین مسلمانانی را برتر از پیروی هر دین دیگری به حساب میآورند.
اما فضیلت اسلام و مسلمانی به چیست؟ در صدر اسلام، مسلمان شدن یک «انتخاب» محسوب میشد. انتخاب پروردگاری یکتا، که بر خلاف بتان بیشمار، به عدالت، نیکی، برادری و برابری فرا میخواند. مسلمانی، یک شیوهی تازه برای زندگی بود. برتری مسلمانی بر دیگر شیوههای زندگی، همان برتری عدالت بر ستم، یا برتری برابری بر تبعیض، یا برتری برادری بر دشمنی، و در یک کلام، برتری «حقیقت» بود.
هر دینی، به عنوان یک شیوهی زندگی، در مقابل این خطر قرار دارد که از ارزشهای اصیلش تهی شود و تنها نامی از آن باقی بماند. اسلام نیز از این قاعده مستثنا نیست. از این رو، گرایش به فخر فروشی، یا بدتر از آن، ستم به دیگران به خاطر فضیلت مسلمانی، از همان سالهای نخست ظهور اسلام به وجود آمد، و همواره وجود داشته است.
در آیهی ۱۲۳ سورهی نساء آمده است: «[پاداش و كیفر] به دلخواه شما و به دلخواه اهل كتاب نیست؛ هر كس بدى كند، در برابر آن كیفر مىبیند، و جز خدا براى خود یار و مددكارى نمىیابد.» این آیه، مذمت عدهای از مسلمانان است. به نظر میرسد مخاطب آن، عدهای هستند که صرفاً به خاطر اسم اسلام، خود را برتر از اهل کتاب میدانستهاند، و تصورشان این بوده که مسلمانی برای ایشان مصونیت است.
دربارهی نزول این آیه، داستانی در تاریخ آمده که قابل تأمل است. گفته شده که مسلمانی از خانهای دزدی کرد. اما چون میترسید که قضیه آشکار شود، جنس دزدی را شبانه در خانهی یک یهودی انداخت، به این امید که مسلمانی خودش، و یهودی بودن متهم تازه، موجب رهاییاش شود. اما پیامبر(ص) بیآنکه به دین اشخاص توجه کند، بر اساس شواهد قضاوت کرد و دزد واقعی محکوم شد. گفته شده در این ماجرا بود که این آیه نازل شد.
در آیهی بعد میخوانیم: «و كسانى كه كارهاى شایسته كنند – چه مرد باشند یا زن – در حالى كه مؤمن باشند، آنان داخل بهشت مىشوند، و به قدر گودى پشت هسته خرمایى مورد ستم قرار نمىگیرند.»
و نتیجهگیری نهایی نیز در آیهی ۱۲۵ آمده: «و دین چه كسى بهتر است از آن كس كه خود را تسلیم خدا كرده و نیكوكار است و از آیین ابراهیم حقگرا پیروى نموده است؟ و خدا ابراهیم را دوست گرفت.»
هر شیوهی زندگی، در هر برهه از تاریخ، که نتواند از اصول خود بر اساس حق و حقیقت دفاع کند، خلاف آیین ابراهیم، آیین محمد، و آیین خداوند است.
قطعاتی از مقالهی «نصیحت ائمهی مسلمین»، نوشتهی محمد سروش محلاتی
(مقالهی «نصیحت ائمه مسلمین»، محمد سروش محلاتی، نشریه حکومت اسلامی، شماره اول، 1375، ص135)
متن کامل این مقاله را میتوانید در اینجا ببینید.
نام کتاب: اقتصاد فقیر (بازاندیشی بنیادین در شیوهی مبارزه با فقر جهانی)
نویسندگان: آبهیجیت بَنِرجی، استر دوفلو
عنوان انگلیسی کتاب: Poor Economics: A radical rethinking of the way to fight global poverty
مترجمان: جعفر خیرخواهان، مهدی فیضی
ناشر: دنیای اقتصاد
تعداد صفحات: 399
کتاب «اقتصاد فقیر» با این جملات آغاز میشود، با هدفی امیدبخش، که در عین حال، تحقق آن احتمالاً آسان نیست:
هر ساله ۹ میلیون کودک پیش از رسیدن به سن پنج سالگی جان خود را از دست می دهند. احتمال مرگ زنی هنگام زایمان در جنوب صحرای آفریقا، یک به سی است، در حالی که این احتمال در کشورهای توسعه یافته یک به ۵۶۰۰ است. دست کم در ۲۵ کشور، که بیشتر آنها در جنوب صحرای آفریقا قرار دارند، امید به زندگی کمتر از ۵۵ سال است. تنها در کشور هند، بیش از ۵۰ میلیون بچه مدرسه ای، توانایی خواندن متنی بسیار ساده را ندارند.
این از آن دست پاراگراف ها است که چه بسا خواننده را به بستن این کتاب و ترجیحاً به فراموشی سپردن کل موضوع فقر جهانی وادارد: چرا که مشکل، بسیار بزرگ و حل نشدنی به نظر می آید. هدف ما از نوشتن کتاب حاضر این است که شما را متقاعد نماییم چنین کاری نکنید…
نویسندگان کتاب، دو مدرس دانشگاه ام.آی.تی، و از مؤسسسان «آزمایشگاه اقدام برای مبارزه با فقر عبداللطیف جمیل» (جِی پَل)[1] هستند. این کتاب، حاصل سالها پژوهش میدانی نویسندگان کتاب و همکارانشان، برای بررسی جزئیات زندگی پیچیدهی فقرا، و مسائل در هم تنیده با آن مانند سطح پایین بهداشت و تحصیلات در مناطق فقیرنشین کشورهای در حال توسعه است.
نویسندگان معتقدند که بیشتر رویکردهای مبارزه با فقر جهانی را میتوان در دو دسته قرار داد: رویکردهای عرضهمدارانه، و رویکردهای تقاضامدارانه. رویکردهای عرضهمدارانه، بر این باور استوارند که فقرا برای خروج از وضعیت دشوارشان، احتیاج به کمک دارند، و دیگران باید این کمک را در اختیار آنان بگذارند؛ کمکهایی همچون غذا، وسیلهی کار، کمکهای بهداشتی و آموزشی، یا وامهای بدون بهره.
در آن سو، طرفداران رویکردهای تقاضامدارانه، عرضهی هر نوع کمکی به فقرا را اتلاف سرمایه و انرژی میدانند. آنان بر این باورند که هر فردی، اگر واقعاً بخواهد، به امکانات لازم دست برای خروج از فقر دست پیدا میکند، و اگر هم خودش نخواهد، تلاش برای کمک به او عملاً بیفایده است!
به نظر من، شایسته است که با قضاوتی اخلاقی این دو رویکرد را بررسی کنیم؛ به ویژه رویکرد دوم، که رویکرد رایج برای بعضی معتقدان به اقتصاد بازار است، که میخواهند بیخیال مشکلات فقرا شوند. اما نویسندگان این کتاب، ترجیح دادهاند از نگاهی کارکردی و اقتصادی هر دو دیدگاه را نقد کنند. از نظر آنان، هر دو دیدگاه، کلنگرانه است، یعنی مسائل فقرا در دنیای واقعی، در آنها نادیده گرفته شده است.
پیشنهاد نویسندگان کتاب این است که یک اقتصاددان، به جای اینکه در دفتر کار خود بنشیند و راجع به فقر جهانی نظریههای کلان بدهد، نظریههایی که گاه پایهی سیاستهای مبارزه با فقر سازمانهای بزرگی مثل بانک جهانی میشود، باید با فقرا همنشین شود، مسائل آنان را از نزدیک ببیند و تحلیل کند، و از طریق آزمایشهایی علمی، بهترین راه برای مبارزه با یک مشکل در حوزهای مشخص را تعیین کند.
این کاری است که خود نویسندگان سالهاست که پی گرفتهاند. «اقتصاد فقیر»، یکی از نتایج تحقیقهای ایشان است. در این کتاب چند حوزه مورد بررسی قرار گرفته است: غذا، بهداشت و سلامت، آموزش، جمعیت، وامهای خرد، کارآفرینی، و مسائل سیاسی مرتبط با اقتصاد. هر فصل کتاب، مملو از مثالهایی زنده از زندگی فقرا، و همینطور ارزیابی راههایی است که تا به حال برای کمک به ایشان پی گرفته شده است.
به نظر من، مطالعهی این کتاب، برای هر کسی که قصد وارد شدن به عرصهی کمک به دیگران را دارد، ضروری است.
لینکهایی برای اطلاعات بیشتر در مورد کتاب:
حقیقت آشکار این است که سیارهی ما به افراد «موفق» بیشتری نیاز ندارد. آنچه که به شدت مورد نیاز است، افرادی کوشا در راه صلح، تلاشگرانی در راه شفا و بهبودی، یاریدهندگانی برای بازسازی [ویرانیها]، قصهگوها، و افرادی عاشق از همه نوع است. این سیاره به مردمی نیاز دارد که از سر شجاعتی اخلاقی، مشتاق باشند در نبردی برای تبدیل جهان به مکانی قابل سکونت و انسانی شرکت جویند. چنین ویژگیهایی ربط اندکی به آنچه امروز با عنوان «موفقیت» تعریف میشود دارد.
دیوید اُر (David W, Orr)، در کتاب «سواد اکولوژیک» (Ecological Literacy: Educating Our Children for a Sustainable World)
نام کتاب: به من دروغ نگو! (گزارشهایی تاریخساز از روزنامهنگاران کاوشگر)
گردآوری از جان پیلجر (John Pilger)
عنوان انگلیسی کتاب: Tell Me No Lies: Investigative Journalism That Changed the World
مترجمان: مهرداد (خلیل) شهابی، میرمحمود نبوی
ناشر: کتاب آمه
تعداد صفحات: 404
«وقتی سکوت جانشین حقیقت میشود، این سکوت در واقع دروغپردازی است.»
(نقل قولی از مقدمه کتاب)
هر جا که پای قدرت در میان باشد، به چشمهایی تیزبین برای دیدن و نظارت، و زبانهایی گویا برای پرسش و بیان نیاز است. درست دیدن آنچه که در حال رخ دادن است، و پرسش از نهادهای قدرت، وظیفهای است که به عهدهی یک شخص خاص نیست؛ هر کس میتواند، و باید، که این مهم را بر عهده گیرد. در این میانه اما، روزنامهنگاران نقش ویژهای ایفا میکنند.
روشن است که همهی روزنامهنگاران میل به پرسش از قدرت، و تلاش برای شفاف کردن فضا ندارند. روزنامهنگارانی که در خدمت قدرتهای ستمپیشه هستند و در توجیه رفتار ایشان میکوشند، کم نیستند. اما هستند روزنامهنگارانی که صادقانه در راه حقیقت نبرد میکنند، تا ستم نتواند بپاید، تا تجربهها نگاشته شود و کسی نتواند با خیال آسوده ستمی مشابه را از سر گیرد، و تا جهانی تازه متولد شود.
کتاب «به من دروغ نگو!»، مجموعهای از مقالات چنین روزنامهنگارانی است؛ مقالاتی مربوط به دورانهای مختلف، از جنگ جهانی دوم تا امروز، که هر یک در زمان انتشار خویش تأثیری مهم داشته است. این مقالات توسط «جان پیلجر» انتخاب شده است، کسی که خود یک روزنامهنگار کاوشگر پرتلاش است. او استاد دانشگاه کورنل آمریکاست، و تاکنون جوایز زیادی را به خاطر آثارش برده است. زمانی، نوآم چامسکی، کتابها و فیلمهای مستند وی را «مشعل و نور هدایت» خوانده است.
در نسخه انگلیسی کتاب، 28 مقاله توسط پیلجر گردآوری شده است، اما مترجمان، به عنوان یک آغاز، 12 مقاله را ترجمه کردهاند. پیلجر، در ابتدای هر مقاله یک پیشگفتار نوشته، که توضیحاتی ارزشمند را در مورد شرایط نگاشته شدن مقاله، و همینطور معرفی کوتاهی از نویسنده در آن آمده است. پیلجر یک مقدمهی 30 صفحهای برای کل کتاب نیز نوشته است، که موضوع محوری آن وضعیت ژورنالیسم در جهان امروز است.
متن زیر، بخشی از مقالهی «دنیای وارونه» است:
در این دوران خصوصیسازی و آزادی بازار، پول بدون هیچ واسطهای فرمانروایی میکند. حکومتی که صرفاً قاضی و نیروی انتظامی است، و چیز دیگری جز آن نیست، کارگران ارزان را منضبظ نگه میدارد و فوج خطرزایِ بیکاران را سرکوب میکند. در کثیری از کشورها، عدالت اجتماعی به عدالت جنایی تقلیل یافته است. حکومت، مسئولیت امنیت عموم مردم را بر عهده میگیری لیکن بقیه مسائل را به بازار وامیگذارد. و در جایی که از نیروی انتظامی کاری بر نمیآید، فقر، مردم فقیر و مناطق فقیرنشین به امان خدا سپرده میشوند. حتی زمانی که دولت تلاش میکند در هیأت مادری مهربان درآید، فقط توان پاییدن و تعیین میزان مجازات را دارد. در این دوران نولیبرال، «حقوق عامه» به «خیراتِ عامه» کاهش یافته است، که آن هم صرفاً در شب انتخابات توزیع میشود.
میدانیم که جنگ جهانی دوم تعداد نسبتاً زیادی انسان را کشت. ولی فقر سالانه انسانهای بیشتری را هلاک میکند. از منظر «قدرتمندان»، امحای انسانها از صحنه روزگار فکر چندان بدی نیست، مشروط بر اینکه به تنظیم جمعیت، که خیلی سریع دارد رشد میکند، کمک کند. کارشناسان به «جمعیت مازاد» در «جنوب»، که در آنجا تودههای نادان شب و روز فرمان ششم[note]فرمان ششم از «ده فرمان» تورات که زنا را ممنوع کرده است.[/note] را نقض میکنند انتقاد شدید دارند: «جمعیت مازاد» در کشورهایی مانند برزیل و کلمبیا زندگی میکنند، که تراکم جمعیت در آنها به ترتیب هفده نفر و بیست و نه نفر در هر کیلومتر مربع است. در هلند تراکم جمعیت چهارصد نفر است و حال آنکه هیچ هلندی در هلند به خاطر گرسنگی نمیمیرد. ولی در برزیل و کلمبیا که به مشتی آدم شکمباره و طماع تعلق دارد، داستان طور دیگری است. هائیتی و السالوادو پرجمعیتترین کشورها در آمریکای جنوبیاند – با تراکمی درست اندازه آلمان.
… بیست یا سی سال قبل، فقر محصول بیعدالتی بود. چپیها آن را به باد انتقاد میگرفتند؛ میانهروها به وجودش اذعان داشتند؛ و راستگرایان به ندرت وجود آن را رد میکردند. چقدر سریع زمانه عوض شده است: اکنون، فقر پاداشی منصفانه برای عدم کارایی خوانده میشود. فقر ممکن است دل آدمی را به رحم آورد، اما دیگر باعث خشم و انزجار نمیشود. مردم بنابر بخت و اقبال، و بنا به تقدیر، فقیرند. زبان مسلط – واژهها و تصاویری که به طور انبوه تولید میشوند – تقریباً همیشه به درد نظام چماق و هویج (تهدید و تشویق) میخورد، نظامی که زندگی را مسابقه بیرحمانهای میبیند بین معدود افرادی برنده و تعداد کثیری بازنده که در هر حال به دنیا آمدهاند که ببازند.
خشونت، کلاً نه به عنوان فرزند بیعدالتی بلکه به عنوان محصول رفتار ناشایست آدمهای فقیر تصور میشود…
از سخنان امام علی(ع) در صفین، برگرفته از خطبه 216 نهجالبلاغه:
مجموعهای از سخنان امام علی(ع) را در بولتن «پیشوای عدالت» مطالعه کنید: http://ayat.ir/aAkoB
در نور ضعیف اتاق چیزی نمانده بود که سر من بخورد به ظرف بزرگی که خانواده فرانکو چند سال قبل موقع بارندگی از سقف آویزان کرده بودند. در شهر مانتا به ندرت باران میبارد. با این که از آن سال به بعد باران نباریده بود، آن ظرف همچنان سر جایش بود و آماده بود که هر قطره معجزه آسای باران را بقاپد.
آن طرف اتاق، در داخل یک جعبهی مقوایی– که ماریا با خواهش از ما گرفته بود- دویلیتو فرانکوی سه ماهه قرار داشت. بدن نحیفش غیر از پیراهنی نازک و پوسیده پوششی نداشت. از دیدن بچه پژمرده و مردنی به کلی مبهوت شدم. لپهای این بچه همراه نفس زدنهای سختش باد میکرد و گود میافتاد.
ماریا گفت: «در دوره حاملگی مریض بودم و هیچ وقت خودم شیر نداشتم به بچه بدهم. مدتی بچه را پیش خواهر شوهرم فرستادم تا شیر بخورد ولی حالا دیگر پیش او هم نمیتواند برود.»
پرسیدم: «حالا چه غذایی به او می دهی؟»
– «ذرت».
با اشاره دست مرا به آشپزخانه برد. در آن جا، در کاسهای که از کدو قلیانی درست شده بود، نشاستهی ذرت بود. در گوشهی آشپزخانه دستش را توی پیت سر بازی فرو کرد که حول و حوش و بالای آن مگسها در حال پرواز بودند و به من نشان داد که مایع شیر مانند را به چه نحو درست میکند. پیش خودم گفتم: حتی بچهای که دارد از گرسنگی میمیرد، تشخیص میدهد که بهتر است همچو آشغالی را نخورد.
ماریا گفت: «بعضی وقتها هم سعی می کنم بهش پلاتانو بخورانم.» پلاتانو را که نوعی موز است، اگر خشک کنی آرد بیخاصیتی از آن به دست میآید.
گفتم: «ولی ماریا! چیزی که بچه لازم دارد شیر است.»
سرش را تکان داد و شانههایش را از استیصال بالا انداخت. «پول ندارم شیر بخرم. هیچ کدام از بچههای من شیر نخوردهاند.»
قرار شد فردا صبح دویلیتو را به درمانگاه ببریم.
وقتی که سرم را خم کردم تا از در کوتاه کلبه بیرون بروم، «کوکیِ» دو ساله از گوشه اتاق پیدایش شد. خم شدم و بغلش کردم. خندید و دستهای کوچکش را روی شانههایم انداخت.از کلبه بیرون آمدم؛ حرف های دکتر لما در ذهنم تکرار میشد: «…سوءتغذیه حاد لطمات دایمی و جبران ناپذیری بر جای میگذارد. این بچهها از رشد و نمو جسمانی باز میمانند و جبران این نقیصه به هیچ روی میسر نیست. طفلْ کوتاه قامت، بلکه کوتوله باقی میماند و تقریباً بهطور یقین کمهوش میشود…» در مانتا بیشتر اهالی کوتاه قامتاند!
بخشی از مشاهدات رودا و ارل بروکز در مانتا، شهری بندری واقع در اکوادور
(برگرفته از مقاله «بحران گرسنگی؛ علتها، پیامدها، راهکارها»)