بایگانی برچسب: فقر

بازاندیشی در شیوه‌ی مبارزه با فقر : معرفی کتاب «اقتصاد فقیر»

نام کتاب: اقتصاد فقیر (بازاندیشی بنیادین در شیوه‌ی مبارزه با فقر جهانی)

نویسندگان: آبهیجیت بَنِرجی، استر دوفلو

عنوان انگلیسی کتاب: Poor Economics: A radical rethinking of the way to fight global poverty

مترجمان: جعفر خیرخواهان، مهدی فیضی

ناشر: دنیای اقتصاد

تعداد صفحات: 399

کتاب «اقتصاد فقیر» با این جملات آغاز می‌شود، با هدفی امیدبخش، که در عین حال، تحقق آن احتمالاً آسان نیست:

هر ساله ۹ میلیون کودک پیش از رسیدن به سن پنج سالگی جان خود را از دست می دهند. احتمال مرگ زنی هنگام زایمان در جنوب صحرای آفریقا، یک به سی است، در حالی که این احتمال در کشورهای توسعه یافته یک به ۵۶۰۰ است. دست کم در ۲۵ کشور، که بیشتر آنها در جنوب صحرای آفریقا قرار دارند، امید به زندگی کمتر از ۵۵ سال است. تنها در کشور هند، بیش از ۵۰ میلیون بچه مدرسه ای، توانایی خواندن متنی بسیار ساده را ندارند.

این از آن دست پاراگراف ها است که چه بسا خواننده را به بستن این کتاب و ترجیحاً به فراموشی سپردن کل موضوع فقر جهانی وادارد: چرا که مشکل، بسیار بزرگ و حل نشدنی به نظر می آید. هدف ما از نوشتن کتاب حاضر این است که شما را متقاعد نماییم چنین کاری نکنید…

نویسندگان کتاب، دو مدرس دانشگاه ام.آی.تی، و از مؤسسسان «آزمایشگاه اقدام برای مبارزه با فقر عبداللطیف جمیل» (جِی پَل)[1] هستند. این کتاب، حاصل سال‌ها پژوهش میدانی نویسندگان کتاب و همکارانشان، برای بررسی جزئیات زندگی پیچیده‌ی فقرا، و مسائل در هم تنیده با آن مانند سطح پایین بهداشت و تحصیلات در مناطق فقیرنشین کشورهای در حال توسعه است.

نویسندگان معتقدند که بیشتر رویکردهای مبارزه با فقر جهانی را می‌توان در دو دسته قرار داد: رویکردهای عرضه‌مدارانه، و رویکردهای تقاضامدارانه. رویکردهای عرضه‌مدارانه، بر این باور استوارند که فقرا برای خروج از وضعیت دشوارشان، احتیاج به کمک دارند، و دیگران باید این کمک را در اختیار آنان بگذارند؛ کمک‌هایی همچون غذا، وسیله‌ی کار، کمک‌های بهداشتی و آموزشی، یا وام‌های بدون بهره.

در آن سو، طرفداران رویکردهای تقاضامدارانه، عرضه‌ی هر نوع کمکی به فقرا را اتلاف سرمایه و انرژی می‌دانند. آنان بر این باورند که هر فردی، اگر واقعاً بخواهد، به امکانات لازم دست برای خروج از فقر دست پیدا می‌کند، و اگر هم خودش نخواهد، تلاش برای کمک به او عملاً بی‌فایده است!

به نظر من، شایسته است که با قضاوتی اخلاقی این دو رویکرد را بررسی کنیم؛ به ویژه رویکرد دوم، که رویکرد رایج برای بعضی معتقدان به اقتصاد بازار است، که می‌خواهند بی‌خیال مشکلات فقرا شوند. اما نویسندگان این کتاب، ترجیح داده‌اند از نگاهی کارکردی و اقتصادی هر دو دیدگاه را نقد کنند. از نظر آنان، هر دو دیدگاه، کل‌نگرانه است، یعنی مسائل فقرا در دنیای واقعی، در آنها نادیده گرفته شده است.

پیشنهاد نویسندگان کتاب این است که یک اقتصاددان، به جای اینکه در دفتر کار خود بنشیند و راجع به فقر جهانی نظریه‌های کلان بدهد، نظریه‌هایی که گاه پایه‌ی سیاست‌های مبارزه با فقر سازمان‌های بزرگی مثل بانک جهانی می‌شود، باید با فقرا همنشین شود، مسائل آنان را از نزدیک ببیند و تحلیل کند، و از طریق آزمایش‌هایی علمی، بهترین راه برای مبارزه با یک مشکل در حوزه‌ای مشخص را تعیین کند.

این کاری است که خود نویسندگان سال‌هاست که پی گرفته‌اند. «اقتصاد فقیر»، یکی از نتایج تحقیق‌های ایشان است. در این کتاب چند حوزه مورد بررسی قرار گرفته است: غذا، بهداشت و سلامت، آموزش، جمعیت، وام‌های خرد، کارآفرینی، و مسائل سیاسی مرتبط با اقتصاد. هر فصل کتاب، مملو از مثال‌هایی زنده از زندگی فقرا، و همین‌طور ارزیابی راه‌هایی است که تا به حال برای کمک به ایشان پی گرفته شده است.

به نظر من، مطالعه‌ی این کتاب، برای هر کسی که قصد وارد شدن به عرصه‌ی کمک به دیگران را دارد، ضروری است.

لینک‌هایی برای اطلاعات بیشتر در مورد کتاب:

  • یک معرفی دیگر از این کتاب را می‌توانید در این آدرس مطالعه کنید.
  • استر دوفلو، در یک سخنرانی، اصول کاری خود و همکارانش را توضیح داده است. این سخنرانی را می‌توانید در ادامه تماشا کنید.

 


  1. Abdul Latif Jameel Poverty Action Lab (J-PAL)

بهشت برادری

«فقر چیزی شبیه گرماست؛ شما نمی‌توانید آن راببینید، بلکه تنها می‌توانید آن را احساس کنید. برای اینکه واقعا فقر را بفهمید باید خود را در آن بیفکنید»

(به نقل از یک مرد فقیر در آدابویای غنا[1])

این «گرما» را همه‌ی ما احساس کرده‌ایم، وقتی که راجع به وضعیت یک خانواده‌ی کم‌بضاعت می‌شنویم، یا کودکان کار را در خیابان می‌بینیم، یا با یکی از این کودکان هم‌صحبت می‌شویم. داغی مصائب دیگر را هم حتماً حس کرده‌ایم، مثلاً خشونت، یا تبعیض، و چه بسا که خودمان هم نشانی از آتش چنین سختی‌هایی بر جان داشته باشیم.

اما «خود را در آتش افکندن» چه جور کاری است؟ درباره‌ی مقصود آن فقیر دانا باید فکر کرد، اما من از این سخن یاد نکته‌ای می‌افتم: هنوز به اندازه‌ی کافی به جهان دیگران نزدیک نشده‌ایم. مثلاً، کسی را در نظر بگیرید که به «فقرا» کمک می‌کند، اما از دور: با ریختن پولی به حساب یک مؤسسه خیریه، یا نهایتاً رساندن غذایی به دست یک خانواده‌ی کم‌بضاعت.

مطمئناً مقصودم این نیست که این دوری فقط دوری از جهان افراد کم‌بضاعت است، دوری از جهان دیگران خیلی جاهای دیگر هم به چشم می‌خورد: مثلاً مردی که از روبرو شدن با مشکلات دختر نوجوانش و گفتگوی نزدیک با او واهمه دارد اما حاضر است همه‌ی امکانات زندگی را برایش فراهم کند، یا معلمی که از نزدیک شدن به زندگی واقعی دانش‌آموزانش ابا دارد و ترجیح می‌دهد سریع درسش را بدهد و برود، یا کسی که تمام وقت را به شوخی و خنده با دوستانش می‌گذراند، اما ممکن است در مقابل «ساده»‌ترین اتفاقی که برای یکی از این دوستان می‌افتد، مثلاً مرگ یک عزیز، نه نه توان هیچ کمکی داشته باشد و نه اصلاً طاقت ماندن.

خوب است که دوباره به فاصله‌های زندگی‌مان فکر کنیم. مطمئناً برخی از این فاصله‌ها را تنها ما به وجود نیاورده‌ایم، و برخی از فاصله‌ها را هم به سادگی و بدون تغییر شرایط نمی‌توان از میان برداشت. اما هستند فاصله‌هایی که ترس‌هایی واهی آنها را رقم زده است. وگرنه، به راستی چه چیزی مانع از این است که به جای یک کمک مالی خشک و خالی به یک خانواده‌ی کم‌بضاعت، باب گفتگویی مستمر و دوستانه باز شود، گفتگویی که هر دو طرف از آن سود ببرند، و آتش تنهایی زندگی‌شان به گلستان بدل شود؟

دیری است که از یکدیگر دور مانده‌ایم؛ از خدا می‌خواهم که این سال نو، سالی باشد برای نو شدن برادری.

در پناه خدا باشید.

?پیامبر اکرم(ص): حكایت مؤمنان در دوستى و مهربانى و دلسوزى نسبت به یكدیگر، حكایت پیكر آدمى است، كه هرگاه عضوى از آن به درد آید سایر اعضاى بدن با شب نخوابیدن و تب‌دار شدن با آن همدردى مى‌كنند.


  1. به نقل از کتاب «صدای فقرا، فریاد برای تغییر». معرفی این کتاب خوب را می‌توانید در این آدرس ببینید 

به من دروغ نگو! (معرفی یک کتاب)

نام کتاب: به من دروغ نگو! (گزارش‌هایی تاریخ‌ساز از روزنامه‌نگاران کاوشگر)

گردآوری از جان پیلجر (John Pilger)

عنوان انگلیسی کتاب: Tell Me No Lies: Investigative Journalism That Changed the World

مترجمان: مهرداد (خلیل) شهابی، میرمحمود نبوی

ناشر: کتاب آمه

تعداد صفحات: 404

 

«وقتی سکوت جانشین حقیقت می‌شود، این سکوت در واقع دروغ‌پردازی است.»

(نقل قولی از مقدمه کتاب)

هر جا که پای قدرت در میان باشد، به چشم‌هایی تیزبین برای دیدن و نظارت، و زبان‌هایی گویا برای پرسش و بیان نیاز است. درست دیدن آنچه که در حال رخ دادن است، و پرسش از نهادهای قدرت، وظیفه‌ای است که به عهده‌ی یک شخص خاص نیست؛ هر کس می‌تواند، و باید، که این مهم را بر عهده گیرد. در این میانه اما، روزنامه‌نگاران نقش ویژه‌ای ایفا می‌کنند.

روشن است که همه‌ی روزنامه‌نگاران میل به پرسش از قدرت، و تلاش برای شفاف کردن فضا ندارند. روزنامه‌نگارانی که در خدمت قدرت‌های ستم‌پیشه هستند و در توجیه رفتار ایشان می‌کوشند، کم نیستند. اما هستند روزنامه‌نگارانی که صادقانه در راه حقیقت نبرد می‌کنند، تا ستم نتواند بپاید، تا تجربه‌ها نگاشته شود و کسی نتواند با خیال آسوده ستمی مشابه را از سر گیرد، و تا جهانی تازه متولد شود.

کتاب «به من دروغ نگو!»، مجموعه‌ای از مقالات چنین روزنامه‌نگارانی است؛ مقالاتی مربوط به دوران‌های مختلف، از جنگ جهانی دوم تا امروز، که هر یک در زمان انتشار خویش تأثیری مهم داشته است. این مقالات توسط «جان پیلجر» انتخاب شده است، کسی که خود یک روزنامه‌نگار کاوشگر پرتلاش است. او استاد دانشگاه کورنل آمریکاست، و تاکنون جوایز زیادی را به خاطر آثارش برده است. زمانی، نوآم چامسکی، کتاب‌ها و فیلم‌های مستند وی را «مشعل و نور هدایت» خوانده است.

در نسخه انگلیسی کتاب، 28 مقاله توسط پیلجر گردآوری شده است، اما مترجمان، به عنوان یک آغاز، 12 مقاله را ترجمه کرده‌اند. پیلجر، در ابتدای هر مقاله‌ یک پیشگفتار نوشته، که توضیحاتی ارزشمند را در مورد شرایط نگاشته شدن مقاله، و همین‌طور معرفی کوتاهی از نویسنده در آن آمده است. پیلجر یک مقدمه‌ی 30 صفحه‌ای برای کل کتاب نیز نوشته است، که موضوع محوری آن وضعیت ژورنالیسم در جهان امروز است.

فهرست مقالات کتاب

  • داخائو، نوشته مارتا گلهورن، سال ۱۹۴۵ – گزارشی از یکی از اردوگاه‌های اسرای آلمان، که درست پس از تسلیم آلمان در جنگ جهانی دوم تهیه شده است.
  • طاعون اتمی، نوشته ویلفرد برچت، سال ۱۹۴۵ – گزارشی از هیروشیما درست پس از بمباران اتمی
  • قتل عام در مای لای، نوشته سیمور هرش، سال ۱۹۷۰ – گزارشی از یک قتل‌عام در ویتنام توسط ارتش آمریکا
  • اسناد تیمور، نوشته برایان توهی و مارین ویلکینسون ، سال ۱۹۸۷ – گزارشی افشاگرانه درباره نقش آمریکا و استرالیا در نسل‌کشی تیمور شرقی
  • تروریست‌ها، نوشته رابرت فیسک، سال‌های ۱۹۹۰ تا ۲۰۰۱ – گزارش کشتار صبرا و شتیلا که در روز پس از واقعه تهیه شده
  • در محاصره، نوشته عمیره هِص، سال ۱۹۹۶ – گزارشی از محاصره نوار غزه؛ نویسنده‌ی مقاله  یک خبرنگار زن اسرائیلی است که مدتی را در نوار غزه و در میان مردم آنجا زندگی کرده است.
  • دنیای وارونه، نوشته ادواردو گالئالو، سال ۱۹۹۸ – درباره‌ی تبلیغات و مصرف‌گرایی، توسعه‌ی اقتصادی حاصله از آن، و نقش کشورهای توسعه‌یافته در تولید سلاح و به راه انداختن جنگ
  • ملتی که خوراکش، غذای فوری است، نوشته اریک اشلوسر، سال ۲۰۰۱ – گزارشی «از درون» صنعت غذای فوری در آمریکا
  • پیش‌نویس طرحی برای سلطه جهانی (سرود دیک چنی برای آمریکا)، نوشته دیوید آرمسترانگ، سال ۲۰۰۲ – درباره «طرح» آمریکا برای حاکمیت بر جهان
  • تحریم‌های اقتصادی؛ سلاح کشتار جمعی در جنگی بی سر و صدا، نوشته جوی گوردون، سال ۲۰۰۲ – گزارشی درباره استفاده از تحریم اقتصادی همچون یک سلاح در جنگ عراق
  • «پوشش رسانه‌ای اسلام» و «پیرامون تروریسم»، نوشته ادوراد سعید، (1997 و 2002)

نمونه‌ای از متن کتاب

متن زیر، بخشی از مقاله‌ی «دنیای وارونه» است:

در این دوران خصوصی‌سازی و آزادی بازار، پول بدون هیچ واسطه‌ای فرمانروایی می‌کند. حکومتی که صرفاً قاضی و نیروی انتظامی است، و چیز دیگری جز آن نیست، کارگران ارزان را منضبظ نگه می‌دارد و فوج خطرزایِ بیکاران را سرکوب می‌کند. در کثیری از کشورها، عدالت اجتماعی به عدالت جنایی تقلیل یافته است. حکومت، مسئولیت امنیت عموم مردم را بر عهده می‌گیری لیکن بقیه مسائل را به بازار وامی‌گذارد. و در جایی که از نیروی انتظامی کاری بر نمی‌آید، فقر، مردم فقیر و مناطق فقیرنشین به امان خدا سپرده می‌شوند. حتی زمانی که دولت تلاش می‌کند در هیأت مادری مهربان درآید، فقط توان پاییدن و تعیین میزان مجازات را دارد. در این دوران نولیبرال، «حقوق عامه» به «خیراتِ عامه» کاهش یافته است، که آن هم صرفاً در شب انتخابات توزیع می‌شود.

می‌دانیم که جنگ جهانی دوم تعداد نسبتاً زیادی انسان را کشت. ولی فقر سالانه انسان‌های بیشتری را هلاک می‌کند. از منظر «قدرتمندان»، امحای انسان‌ها از صحنه روزگار فکر چندان بدی نیست، مشروط بر اینکه به تنظیم جمعیت، که خیلی سریع دارد رشد می‌کند، کمک کند. کارشناسان به «جمعیت مازاد» در «جنوب»، که در آنجا توده‌های نادان شب و روز فرمان ششم[note]فرمان ششم از «ده فرمان» تورات که زنا را ممنوع کرده است.[/note] را نقض می‌کنند انتقاد شدید دارند: «جمعیت مازاد» در کشورهایی مانند برزیل و کلمبیا زندگی می‌کنند، که تراکم جمعیت در آنها به ترتیب هفده نفر و بیست و نه نفر در هر کیلومتر مربع است. در هلند تراکم جمعیت چهارصد نفر است و حال آنکه هیچ هلندی در هلند به خاطر گرسنگی نمی‌میرد. ولی در برزیل و کلمبیا که به مشتی آدم شکمباره و طماع تعلق دارد، داستان طور دیگری است. هائیتی و السالوادو پرجمعیت‌ترین کشورها در آمریکای جنوبی‌اند – با تراکمی درست اندازه آلمان.

… بیست یا سی سال قبل، فقر محصول بی‌عدالتی بود. چپی‌ها آن را به باد انتقاد می‌گرفتند؛ میانه‌روها به وجودش اذعان داشتند؛ و راستگرایان به ندرت وجود آن را رد می‌کردند. چقدر سریع زمانه عوض شده است: اکنون، فقر پاداشی منصفانه برای عدم کارایی خوانده می‌شود. فقر ممکن است دل آدمی را به رحم آورد، اما دیگر باعث خشم و انزجار نمی‌شود. مردم بنابر بخت و اقبال، و بنا به تقدیر، فقیرند. زبان مسلط – واژه‌ها و تصاویری که به طور انبوه تولید می‌شوند – تقریباً همیشه به درد نظام چماق و هویج (تهدید و تشویق) می‌خورد، نظامی که زندگی را مسابقه بی‌رحمانه‌ای می‌بیند بین معدود افرادی برنده و تعداد کثیری بازنده که در هر حال به دنیا آمده‌اند که ببازند.

خشونت، کلاً نه به عنوان فرزند بی‌عدالتی بلکه به عنوان محصول رفتار ناشایست آدم‌های فقیر تصور می‌شود…

کودکان خانواده‌های ستم‌دیده

در نور ضعیف اتاق چیزی نمانده بود که سر من بخورد به ظرف بزرگی که خانواده فرانکو‌ چند سال قبل موقع بارندگی از سقف آویزان کرده بودند. در شهر مانتا به ندرت باران می‌بارد. با این که از آن سال به بعد باران نباریده‌ بود، آن ظرف‌ همچنان سر جایش بود و آماده بود که هر قطره معجزه آسای باران را بقاپد.

آن طرف اتاق، در داخل یک جعبه‌ی مقوایی– که ماریا‌ با خواهش از ما گرفته بود- دویلیتو‌ فرانکوی‌ سه ماهه قرار داشت. بدن نحیفش‌ غیر از پیراهنی نازک و پوسیده پوششی نداشت. از دیدن بچه پژمرده و مردنی به کلی مبهوت شدم. لپ‌های این بچه همراه نفس زدن‌های سختش‌ باد می‌کرد و گود می‌افتاد.

ماریا‌ گفت: «در دوره حاملگی مریض بودم و هیچ وقت خودم شیر نداشتم به بچه بدهم. مدتی بچه را پیش خواهر شوهرم فرستادم تا شیر بخورد ولی حالا دیگر پیش او هم نمی‌تواند برود.»

پرسیدم: «حالا چه غذایی به او می دهی؟»

– «ذرت».

با اشاره دست مرا به آشپزخانه برد. در آن جا، در کاسه‌ای که از کدو قلیانی‌ درست شده بود، نشاسته‌ی ذرت بود. در گوشه‌ی آشپزخانه دستش را توی پیت سر بازی فرو کرد که حول و حوش‌ و بالای آن مگس‌ها در حال پرواز بودند و به من نشان داد که مایع شیر مانند را به چه نحو درست می‌کند. پیش خودم گفتم: حتی بچه‌ای که دارد از گرسنگی می‌میرد، تشخیص می‌دهد که بهتر است همچو آشغالی را نخورد.

ماریا‌ گفت: «بعضی وقت‌ها هم سعی می کنم بهش پلاتانو‌ بخورانم‌.» پلاتانو‌ را که نوعی موز است، اگر خشک کنی آرد بی‌خاصیتی از آن به دست می‌آید.

گفتم: «ولی ماریا‌! چیزی که بچه لازم دارد شیر است.»

سرش را تکان داد و شانه‌هایش را از استیصال‌ بالا انداخت. «پول ندارم شیر بخرم. هیچ کدام از بچه‌های من شیر نخورده‌اند.»

قرار شد فردا صبح دویلیتو‌ را به درمانگاه ببریم.

وقتی که سرم را خم کردم تا از در کوتاه کلبه بیرون بروم، «کوکیِ» دو ساله از گوشه اتاق پیدایش شد. خم شدم و بغلش کردم. خندید و دست‌های کوچکش را روی شانه‌هایم انداخت.از کلبه بیرون آمدم؛ حرف های دکتر لما‌ در ذهنم تکرار می‌شد: «…سوء‌تغذیه حاد لطمات دایمی و جبران ناپذیری بر جای می‌گذارد. این بچه‌ها از رشد و نمو جسمانی باز می‌مانند و جبران این نقیصه به هیچ روی میسر نیست. طفلْ کوتاه قامت، بلکه کوتوله باقی می‌ماند و تقریباً به‌طور یقین کم‌هوش می‌شود…» در مانتا‌ بیشتر اهالی کوتاه قامت‌اند!

بخشی از مشاهدات رودا‌ و ارل‌ بروکز‌ در مانتا، شهری بندری‌ واقع در اکوادور

(برگرفته از مقاله «بحران گرسنگی؛ علت‌ها، پیامدها، راهکارها»)