🔸 برشهایی از کتاب «گیتا»
🌿 آرجونا گفت: «سرورم، کریشنا! خود گفتی که حکمت از کردار برتر است؛ اینک چه گونه مرا به کار و پیکار میداری؟
«آرامش از من ربودهای و ذهنام را به آشوب آوردهای. خواهش دارم، راه وارستن از کردار را روشن کن.»
کریشنای پروردگار گفت: «آرجونا! در گیتی دو راه هست؛ یکی حکمت، راه اندیشهوران؛ و دیگر کردار، راه پیشه وران.
اما آرجونا! بیکرداری راه رستن از کردار نیست؛ این راه کمال نیست.
« آدمی دمی بیکار و کردار نتواند بود؛ سرشتاش او را به کار میدارد.
« ریاکار آن که از جا نمیجنبد، از هر کاری اجتناب دارد، اما ذهناش آکنده از دل بستگی است.
« آرجونا؛ پیروزی از او است که ذهناش بر حساش چیره گشته؛ او است که حکمت کردار را داند، او است که از دلبستگیها دور.
« آرجونا! کار کن، کاردان باش! کردار برتر از بیکرداری است. بقای تن بسته به کردار است، و عالم و آدم در بند کار، مگر که کردارشان پیشکشان باشد.
« پس، آرجونا! کاری کن که کردارت وارسته گردد، پیشکشی به پروردگار!
🌿 « نه زاده میشود، نه مرگ میگیرد؛ هست که شد، نیست نخواهد شد. این است روح: از ازل بوده، تا ابد خواهد بود.
تن که میرد، روح، آن قدیم قدیمها، نخواهد مرد. آن که روح را نازاد و نامیرا داند، مردن و میراندناش مراد نیست.
« آدمی رخت کهنه از تن به در کرده، رخت نو میپوشد، و روح نیز تنهای کهنه رها کرده، به تنهای تازه در میآید.
روح روئینه است: تیری بر او کارگر نیافتد، آتش او را نسوزد، آب او را غرقه نسازد، باد او را از جا نبرد.
« روح رسوخ ناپذیر است: نه زخم میخورد، نه میسوزد، نه سرگردان میشود. . . . .
« روح ابدی است، بر همه حکم فرما، بیدگردیسی، استوار و پابرجا، قدیم قدیمها. روح نا پیدا است، پندار ناپذیر، و بی دگردیسی
« آرجونای قدر قدرت! روح را این سان شناسی، افسوس و اندوهی نخواهی داشت! .
« روح را در مرگ و زایشی مدام انگاری، این هم افسوس و اندوهی نیست!
« مردن تقدیر هر زنده است، و زیستن تقدیر آن که میمیرد. آن چه مقدر باشد افسوس و اندوهی نیست.
« آغاز و انجام هستندگان پیدا نیست. تنها میانهاش پیدا است. آرجونا! افسوس و اندوهات چیست؟
🌿 « آن که پستی را ستاید، به پستی پیوندد، آن که ابدیت را ستاید، ابدی خواهد شد.
« آن که ظلمت را پرستش کند به ظلمت خواهد شد، آن که مرا پرستش کند مرا خواهد یافت. .
« آرجونا! هرکه پاک و پایدار پیش کش کند، برگی، یا علف، یا که آبی، هرچه، خواهم پذیرفت.
« آرجونا! هر کرده و هر کار، هر پیشکش و پارسایی باید برای من باشد.
« باشد که بار کردارت به باد باشد، باشد که روح وارستگی هماره به یادت باشد، باشد که راهی به من یابی، و باشد که رهایی بیابی.
آرجونا! من بر همه یکسانام، نه کینی از کس دارم، نه و بر کس. اما آن که سرسپار من باشد، سراسر در من است، و منام سراسر در او.
گم راه و گنه کار اگر از دل پرستش کند، به نیکی خواهد رسید، راه راست را خواهد یافت. دیری نپاید که نیکی را یابد، آری، صلح سرمدی خواهد یافت.
حرام زاده، حرامی، بازرگان، و کارگر، هرکه مرا پناه خود گیرد به سرپناه سرمد خواهد رسید.
راه دشواری دارد او؛ اما حکیمان دربار پروردگار، فرزانگان فروزان، راه شان هموار.
آرجونا سلطان جهان شدی، مرا پرستش کن! گوش هوشات به من بسپار!
خویشتن به من پیشکش کن! به من سر بسپار! مرا مقصد آمال انگار! من تواَم، تو من خواهی بود!»
(گیتا؛ کتاب فرزانگی، ترجمه مهدی جواهریان و پیام یزدانجو، انتشارات مرکز)