🔸 آیۀ 238 در روند متن ناگهانی جلوه میکند؛ یعنی از بحثی که راجع به مسئلۀ طلاق بود وارد بحث نماز میشویم. جالب اینکه در آیات 240 و 241 دوباره به بحث زنانی که شوهر خود را از دست دادهاند و زنانی که از شوهر خود جدا شدهاند باز میگردیم.
طبق یک قاعدۀ کلی، نباید فرض کنیم که وقتی ارتباط بین یک آیه و آیات قبل را در نظر اول نمیفهمیم، پس ارتباطی بین آیات وجود ندارد؛ بلکه باید بکوشیم تا این ارتباط را کشف کنیم.
«حفظ»، چنانکه المیزان به آن اشاره دارد، به معنی نگهداری کردن است، ولی بیشتر اشاره به «حفظ معانی در نفس» دارد(1)به این بهانه بد نیست از تحریفی که در معنی «حفظ قرآن» رخ داده یاد کنیم، که این روزها صرفاً معنی به حافظه سپردن جملات قرآن را به خود گرفته، و از حقیقت خود که مراقبت از معانی قرآن در وجود خویشتن بوده دور افتاده است.. بنابراین، این آیه اشاره به حفظ و مراقبت از معنی نماز در وجود خود دارد. نماز، ذکر و یاد است. از نظر قرآن، این یاد، همان چیزی است که بیش از هر چیز به آن احتیاج داریم وقتی که در مورد مسائل اجتماعی – مثلاً مسائل مربوط به زن و مرد در خانواده – تصمیمی میگیریم.
برای روشنتر شدن این موضوع انتهای آیۀ 237 را ببینید؛ این آیه آنجا که راجع به گذشت کردن حرف میزند، از آن صرفاً به عنوان یک فعل اخلاقیِ خوب یاد نمیکند، بلکه آن را نزدیکتر به «پروای» خدا میداند. سپس، یادآوری میکند که فضل (زیادهبخشی) بین خودتان را فراموش نکنید، و این دعوت را به این پیوند میدهد که: خدا به آنچه انجام میدهید بینا است.
مهمترین دعوت قرآن، دعوت به حفظ پروای خدا در دل زندگی (و نه صرفاً به هنگام عبادت عرفی) است. این پروا است که به شیوهای از زندگی و اعمالی فرامیخواند. «نماز»، قرار است این پروا را، که در دل زندگی روزمره به فراموشی سپرده شده، جانی تازه ببخشد.
🔸 در روایات گفته شده «صلوة وسطی» نماز ظهر است. در مورد اینکه چرا بر این نماز به طور خاص تأکید شده، مطلبی نیافتم. حدسی که میزنم، این است که در میانۀ پویایی روز، وقفه دادن میان کارها و یاد خدا را به میان روز کشاندن، اهمیت ویژهای دارد.
در روز و بازیهای روزانه امکان غفلت بسیار است. حتی زمانی که نیتی خوب ولی کلی برای فعالیتهای روزانه داریم، به راحتی ممکن است در کارها غرق شویم و پروای پروردگار را از دست بدهیم(2)شبیه به همین موقعیت در مورد پیگیری مسائل اجتماعی و عمل به احکام اجتماعی هم وجود دارد. چنین پیگیریهایی (مثلاً پیگیری حقوق زن و مرد که در آیات پیش به آنها اشاره میشد) کارهایی «روزانه» تلقی میشوند و به راحتی ممکن است پروای پروردگار در آنها فراموش شود، هر چند که به ظاهر به دنبال اجرای عدالت باشیم.
از همین روست که خدا اصرار دارد در اغلب این آیات خود را زنده و حاضر و ناظر نشان دهد.. اینکه در میانۀ این فعالیتها در مناسکی وارد شویم که یادآور است، میتواند نیت و شکل فعالیتهایمان را به کل تغییر دهد.
یادآوری این قضیه نیز لازم است که نماز، به عنوان نوعی مناسک، در اسلام اصولاً عملی جمعی است. مؤمنان در خلوت خود به دنبال یادآوری شخصی نیستند، بلکه جمع شدن برای نماز فرصتی برای دیدار و تازه کردن یاد در ملاقات و گفتگو نیز هست.
🔸 در انتهای آیۀ 238 این عبارت را میبینیم: «و قوموا لله قانتین» «خاضعانه برای خدا به پا خیزید».
المیزان این عبارت صرفاً در مورد نماز نمیداند، بلکه آن را در مورد به پا خاستن برای هر امری تعبیر میکند. به این ترتیب، میتوانیم بگوییم که آیه به این اشاره دارد که نماز، موجبی است برای یادآوری «الله»، و به پا خواستنی جمعی برای او در حالی که همه خاضع(3)مقصود از «خضوع» فروتنی در اطاعت است. فروتنی، به جا آوردن جایگاه خود در مقابل پروردگار، و در نتیجه برقراری رابطه با او و درخواست مشتاقانه از او است. این فروتنی به هیچ وجه چیزی شبیه به خواری و حقارت نیست، بلکه بر رابطۀ بندهوار با پروردگار واحد، و خروج از بردگی خدایان متعدد متمرکز است. چنین فروتنیای دقیقاً معادل عزت است. هستیم.
دوباره باید به انتخابهای زندگی و روندهایی که در پیش گرفتهایم فکر کنیم. اگر بخواهیم در زمینۀ آیات قبل فکر کنیم، مثلاً میتوانیم در مورد انتخاب ازدواج، یا طلاق فکر کنیم. چه چیزی تعیین میکند که تصمیم به ازدواج بگیریم، یا جایی از یک زندگی مشترک خارج شویم؟ مثلاً میلهایی که داریم یا دیگر نداریم، نیازهایی که برآورده میشوند یا نمیشوند، اشتیاقهایی یا خستگیهایی که حس میکنیم، و … .
اما آیا کسی میتواند بگوید که تصمیمی که برای ازدواج یا طلاق گرفتهام از مصادیق «به پا خواستن برای خدا، در حالتی خاضعانه» است؟ مثلاً به این ترتیب که شناخت خود از خدا را حاضر کردهام، مشتاقش شدهام، و سنجیدهام که کدام انتخاب به او نزدیکترم میکند، و به نظرم رسیده که ازدواج با شرایطی خاص، یا طلاق با شرایطی خاص به این هدف نزدیک میکند، پس عزم کردهام که این کار را انجام دهم، در حالیکه در تمام مدت خود را تنها بنده و پاسخگو به او فرض کردهام، و ترس از دیگران از دل خارج کردهام.
تصور میکنم چنین روندهای تصمیمگیری در زندگی اغلب ما نادر است. عادت کردهایم به تصمیم بر مبناهای دیگر، و مهمترینش، میل. خامفکری است اگر فکر کنیم به هنگام پیروی میل آزاد هستیم؛ میل هم برای خودش خدایی است(4)سورۀ فرقان، 43: آیا آن کس که هوای خود را معبود خویش قرار داده دیدی؟، و پیروی آن، از آنچه میخواهیم دورمان میکند. این موضوع عجیبی نیست؛ به ظاهر به دنبال آنچه میخواهیم میرویم، و میبینیم آنچه به آن رسیدهایم را نمیخواهیم. مثلاً ازدواجی میکنیم و بعد از مدتی فکر میکنیم اشتباه کردهایم. فکر میکنیم شخص اشتباهی را انتخاب کردهایم، پس طلاق میگیریم. بعد احساس میکنیم که چیزی کم است و دوباره ازدواج میکنیم، در حالی که فکر میکنیم این دفعه دیگر انتخاب درستی کردهایم. بعد از مدتی دوباره فکر میکنیم که اشتباه کردهایم.
«خدا»ی میل، درست مثل گوسالۀ سامری، هیچ پاسخ حقیقیای نمیدهد و هیچ راه دلپذیری را نمینمایاند(5)سورۀ اعراف، 148: و قوم موسى پس از [عزيمت] او، از زيورهاى خود مجسمه گوسالهاى براى خود ساختند كه صداى گاو داشت. آيا نديدند كه آن [گوساله] با ايشان سخن نمىگويد و راهى بدانها نمىنمايد؟ آن را [به پرستش ]گرفتند و ستمكار بودند..
و دقت کنید که مثالی که اینجا آوردم، شاید یک تصمیمگیری فردی باشد. خطاب آیه اما به جمع مسلمانان است. اگر بتوانیم روندهایی برای «تعاون بر تقوی»(6)سورۀ مائده، 2 در امور جمعی را پیدا کنیم، کاری کردهایم کارستان.
🔸 آیۀ 239، به نماز در هنگام جهاد اشاره دارد. دقت کنید که بحث جهاد از آیۀ 216 آغاز شده بود، و در آیۀ 243 هم صراحتاً ادامه پیدا میکند. این آیه را باید با آیات قبل و بعد پیوسته دانست.
اصرار خداوند بر برپایی نماز در دل جهاد، برای جهادگران یادآور نیت اصلی و روح جهاد است. در میانۀ نبرد ممکن است این نیت از دست برود، و مسلمانان خود را بیابند در حالیکه ترس و شوق و هیجانهای جنگ، به شکلی غریزی ایشان را هدایت میکند، یا پی ببرند که میل به سلطهجویی یا به دست آوردن چیزی از دنیا آنها را به دنبال خود میکشاند.
درست در دل همین هیجانها، مثلاً ترس است که احتیاج داریم مرجع (محل بازگشت) خود را یاد کنیم:
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنوا إِذا لَقيتُم فِئَةً فَاثبُتوا وَاذكُرُوا اللَّهَ كَثيرًا لَعَلَّكُم تُفلِحونَ
اى كسانى كه ايمان آوردهايد، چون با گروهى برخورد مىكنيد پايدارى ورزيد و خدا را بسيار ياد كنيد، باشد كه رستگار شويد. (7)سورۀ انفال، ۴۵
انگیزۀ هر جهادی نیز باید شنیدن دعوت خداوند باشد که «قوموا لله قانتین».
🔸 خداوند ما را به یاد خود میخواند، از آن جهت که «آنچه نمیدانستیم را به ما آموخت.»
این چیزها بسیارند، اما ما به خصوص نسبت به خود او جاهل بودیم. او خود را به ما شناساند، در قرآنِ خود، و در واقعههای زندگیمان. به تعبیر امام سجاد(ع) در دعای ابوحمزه: «تو را به وسیلۀ خودت شناختم، و تو مرا به خود دلالت کردی، و به سوی خود خواندی، و اگر نبودی نمیدانستم تو چیستی».
این یاد، مقدمهای میشود برای وفا، یعنی آراستن همۀ زندگی برای گام برداشتن به سوی او، که در تعبیر قرآن همان «جهاد» است:
وَالَّذينَ جاهَدوا فينا لَنَهدِيَنَّهُم سُبُلَنا ۚ وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ المُحسِنينَ
و كسانى كه در راه ما كوشيدهاند، به يقين راههاى خود را بر آنان مىنماييم و در حقيقت، خدا با نيكوكاران است(8)سورۀ عنکبوت، 69
و مصداق مهمی از این جهاد در آیات 243 به بعد پیگیری میشود.
پینوشت
↑1 | به این بهانه بد نیست از تحریفی که در معنی «حفظ قرآن» رخ داده یاد کنیم، که این روزها صرفاً معنی به حافظه سپردن جملات قرآن را به خود گرفته، و از حقیقت خود که مراقبت از معانی قرآن در وجود خویشتن بوده دور افتاده است. |
---|---|
↑2 | شبیه به همین موقعیت در مورد پیگیری مسائل اجتماعی و عمل به احکام اجتماعی هم وجود دارد. چنین پیگیریهایی (مثلاً پیگیری حقوق زن و مرد که در آیات پیش به آنها اشاره میشد) کارهایی «روزانه» تلقی میشوند و به راحتی ممکن است پروای پروردگار در آنها فراموش شود، هر چند که به ظاهر به دنبال اجرای عدالت باشیم.
از همین روست که خدا اصرار دارد در اغلب این آیات خود را زنده و حاضر و ناظر نشان دهد. |
↑3 | مقصود از «خضوع» فروتنی در اطاعت است. فروتنی، به جا آوردن جایگاه خود در مقابل پروردگار، و در نتیجه برقراری رابطه با او و درخواست مشتاقانه از او است. این فروتنی به هیچ وجه چیزی شبیه به خواری و حقارت نیست، بلکه بر رابطۀ بندهوار با پروردگار واحد، و خروج از بردگی خدایان متعدد متمرکز است. چنین فروتنیای دقیقاً معادل عزت است. |
↑4 | سورۀ فرقان، 43: آیا آن کس که هوای خود را معبود خویش قرار داده دیدی؟ |
↑5 | سورۀ اعراف، 148: و قوم موسى پس از [عزيمت] او، از زيورهاى خود مجسمه گوسالهاى براى خود ساختند كه صداى گاو داشت. آيا نديدند كه آن [گوساله] با ايشان سخن نمىگويد و راهى بدانها نمىنمايد؟ آن را [به پرستش ]گرفتند و ستمكار بودند. |
↑6 | سورۀ مائده، 2 |
↑7 | سورۀ انفال، ۴۵ |
↑8 | سورۀ عنکبوت، 69 |