🔸 زمانی که موسی(ع) زبان به دعا میگشاید، خداوند تنها به وعدهٔ اجابت دعا اکتفا نمیکند، بلکه روایتی از داستان زندگی موسی(ع) را نیز بیان میکند.
در این روایت، خدا خود قهرمان اصلی ماجراست؛ قهرمانی که اغلب در قصههای زندگی به جا آورده نمیشود. او به موسی(ع) میگوید: من بودم که به مادرت الهام کردم که تو را در آب بگذارد، من بودم که تو را به دست دشمنمان سپردم، من بودم که محبت تو را در دلها افکندم، خواستم تا پیش چشمان من پرورش یابی، من بودم که تو را به مادرت باز گرداندم تا چشمانش روشن شود، من بودم که تو را آزمودم، من بودم که تو را از اندوه رهانیدم … و اکنون به هنگام و به موقع آمدی.
🔸 در این روایت، روشن میشود که خدا در هر گام زندگی همراه با موسی(ع) بوده، و همانگونه بوده که وقتی میخواست به موسی(ع) و هارون قوت قلب دهد گفت: «من با شما هستم، میبینم و میشنوم». و روشن میشود که جریانهای حیات به دست خداوند جاری بوده، جریانهایی که هر کس همچون موسی(ع) خود را به آنها بسپارد، به تدریج «برای پروردگارش» پرورده میشود تا آن هنگام که در وقت مقدر او را ملاقات کند.