🔸 معروف این است که تبدیل عصا به اژدها و درخشان شدن دست، دو «معجزه» بودند که خداوند به موسی(ع) عطا کرد. «معجزه»، به معنای آن چیزی است که دیگران را به عجز میآورد؛ یعنی دیگران از انجام آن عاجز هستند. در این طرح، تصور این است که فرعون باید به خدای موسی(ع) ایمان میآورد، چون که موسی قادر به انجام اعمالی بود که فرعون و اطرافیانش از انجام آنها ناتوان بودند.
🔸 اما، اگر کسی قادر به چنین عمل خارقالعادهای باشد، واقعاً چرا باید دیگران به آنچه که میگوید «ایمان» بیاورند؟ در واقع دیگران تنها باید به این نتیجه برسند که کارهای عجیبی از آن شخص بر میآید، همین!
و این دقیقاً همان نتیجهای بود که فرعون برداشت کرد:
سورهٔ شعراء، ۳۴-۳۲: پس عصای خود بیفکند و بناگاه آن اژدری نمایان شد. * و دستش را بیرون کشید و بناگاه آن برای تماشاگران سپید مینمود. * [فرعون] به سرانی که پیرامونش بودند گفت: «واقعاً این ساحری بسیار داناست!»
🔸 اگر بحث قدرتنمایی باشد، اگر بحث صرفاً بر سر این باشد که دیگران از انجام «معجزه» عاجزند، نتیجهگیری فرعون درست است. او موسی(ع) را ساحری توانمند مینمایاند، و در نتیجه راه برای نتیجهگیری بعدی باز میشود:
سورهٔ شعراء، ۳۵-۳۴: [فرعون] به سرانی که پیرامونش بودند گفت: «واقعاً این ساحری بسیار داناست. * میخواهد با سحر خود، شما را از سرزمینتان بیرون کند، اکنون چه رأی میدهید؟»
🔸 نکتهای که از آن غفلت میشود اما این است که قرآن هیچ جا تواناییهایی که خدا به موسی(ع) داده را «معجزه» نخوانده است. در واقع تواناییهای دیگر پیامبران نیز هیچ جا «معجزه» نام نگرفتهاند. خداوند همهٔ اینها را «آیه»، به معنای «نشانه» میداند. مثلاً در آیهٔ ۲۳ سورهٔ «طه» میخوانیم: «لنریک من آیاتنا الکبری».
در ترجمهها کلمه «آیه» به معجزه ترجمه میشود، اما در واقع دلیلی برای چنین ترجمهای از کلمه در دست نیست. هیچ نشانهای از متن در دست نیست که بتوان بر اساس آن گفت که خدا قصد داشته با این اعمال ناتوانی طرف مقابل و قدرت خود و رسولان خود را ثابت کند. به علاوه، معنای «آیه» کاملاً روشن است، چه دلیلی داریم برای اینکه وقتی کلمهای معنایی روشن دارد معنایی دیگر برای آن بیان کنیم؟
🔸 باید ببینیم که در تبدیل شدن عصا (در واقع: عصای چوپانی) به یک مار – که خود حاوی نشانههایی اسطورهای برای انسانهاست – برای فرعون و اطرافیانش چه نشانههایی وجود دارد. همین طور، باید ببینیم که در این واقعه که این مار، بافتههای ساحران را میبلعد و هیچ چیز باقی نمیگذارد چه نشانههایی وجود دارد. یا باید بگوییم که در تبدیل شدن یک دست معمولی به دستی درخشان چه نشانههایی وجود دارد.
🔸 ما در عالمی که منطق صرف بر آن حکم براند زندگی نمیکنیم. خدا از فرعون و اطرافیانش انتظار ندارد که پیش خود فکر کنند: «تبدیل شدن چوب به مار کاری است که از دست هیچ انسانی بر نمیآید، پس حتماً خدایی وجود دارد که این کار را کرده، و آن خدا این رسول را فرستاده، پس من به او ایمان میآورم!» و جدای از اینکه خدا به دنبال چنین استدلالی نیست، همانطور که گفته شد چنین نتیجهگیریای منطقاً هم درست نیست. این که کسی از من و از همه قدرتمندتر باشد، حتی دلیل بر حقانیت سادهٔ او هم نیست، چه برسد به اینکه او را رسول خدا تصور کنیم!
خدا یک ماجرا، یک تمثیل، یک رؤیای شگفت را برای فرعون و اطرافیانش پیش میآورد. یک روایت این است: چوپانی ژندهپوش و برادرش، بدون ترس، روبهروی تمام شکوه فرعون و قصر و سربازانش ایستادهاند و گفتگو میکنند. زمانی که فرعون لب به تهدید میگشاید، عصای چوپانی آن چوپان (همان که با آن برای گوسفندانش برگ میتکاند) تبدیل با ماری بزرگ میشود؛ ماری که گویی از موسی(ع) و برادرش حمایت میکند. فرعون دسترسی سادهای به موسی(ع) ندارد، و در این نماد انذاری است. از آن سو، دست موسی(ع)، که نمادی از قدرت هر انسانی است (به وسیلهٔ دست است که کارها به انجام میرسد)، درخشیدن میگیرد. قدرتی روشنیبخش و مقدس خود را نمایان میکند. در این بشارتی است برای آن کسی که بخواهد راه هدایت را پیش گیرد (سورهٔ طه، ۴۷).
فرعون، با تمام جبروتش، خود را در مقابل یک پیامآورِ به ظاهر حقیر، ناتوان مییابد. گویی که طبیعت و هستی با این پیامآور همراهیای شگفت دارد. و در صحبت و وجود این پیامآور دعوتی پرجاذبه هم هست، بشارتی برای آیندهٔ فرعون و مردم.
🔸 طبیعتاً این همهٔ ماجرا نیست؛ این تنها یک پیشنهاد برای ورود به داستان است. ما باید بکوشیم و ببینیم که فرعون و اطرافیانش حقیقتاً چه چیز دیدند. آنچه که پروردگار موسی(ع) به او داد، چگونه نشانهای بود؟ و ساحران مگر چه دیدند که ایمان آوردند و در راه ایمان دست از جان شستند؟
نکته این است که خداوند ما، در وقایع و داستانهای روزگار، به زبان نماد و رمز نیز سخن میگوید. فهم معنا به عهدهٔ انسان است، و چنین فهمی برای انسان مطلوب و روشنیبخش است.