سورهٔ یوسف(ع)، ۶۴: [یعقوب] گفت: «آیا همان گونه که شما را پیش از این بر برادرش امین گردانیدم، بر او امین سازم؟ پس خدا بهترین نگهبان است، و اوست مهربانترین مهربانان.»
🔸 این سخن یعقوب(ع) را شاید مانند سخنی طعنهآمیز بشنویم که در آن فرزندانش را به خاطر آن چیزی که پیشتر با یوسف(ع) کردهاند سرزنش میکند.اما در این سخن طعنی وجود ندارد. یعقوب(ع) که آرزویش گرد آمدن مجدد خانواده است، هرگز با «سرکوفت زدن» فرزندانش را نمیرماند و از رحمت خدا ناامید نمیکند.
🔸 آنچه یعقوب(ع) در این جمله میگوید، یادآوری سلیمانهٔ یک حقیقت مهم است. سخن پیشین برادران این بوده است:
پس چون به سوی پدر خود بازگشتند، گفتند: «ای پدر، پیمانه از ما منع شد. برادرمان را با ما بفرست تا پیمانه بگیریم، و قطعاً ما نگهبان او خواهیم بود.»
قسمت آخر سخن را ببینید: «ما قطعاً حافظ او خواهیم بود.» این سخن شبیه به سخن پیشین برادران است زمانی که یوسف(ع) را در کودکی با خود میبردند: «ما گروهی نیرومندیم! اگر گرگ او را بخورد قطعاً زیانکار خواهیم بود!» یک ویژگی برادران از آن زمان تا کنون تغییری نکرده: آنان خود را بر حفظ شرایط به آنگونه که میخواهند، قادر میپندارند. در کار آنان چیزی از شناخت پروردگاری که «بر کار خویش غالب است» و ماجراهای عالم را به هر سو که بخواهد پیش میبرد وجود ندارد.
یعقوب(ع) در مقابل این سخن، به فرزندانش این حقیقت را یادآوری میکند: شما پیش از این نیز خود را حافظ یوسف(ع) میدانستید، اما نتوانستید او را حفظ کنید. بلکه «خداوند بهترین حافظ است» (فالله خیرٌ حافظاً) و من و شما باید به حفظ او تکیه کنیم. و این همان کسی است که یعقوب(ع) در مورد یوسف(ع)، و دیگر فرزندانش، و همهٔ کسانی که دوستشان دارد به او تکیه دارد. خداوندی که از همهٔ رحمتگران (از جمله خودِ یعقوب) رحمتش عمیقتر، فراگیرتر و قابل اتکا تر است (و هو ارحم الراحمین).
🔸 در آیهٔ ۶۷ یعقوب(ع) به فرزندانش توصیه میکند که از درهای مختلفی وارد شوند. دلیل این توصیه روشن نیست، شاید این توصیه با توجه به شرایط اجتماعی آن زمانه توجیه خاصی داشته است. قرآن به دلیل این توصیهٔ یعقوب(ع) اشارهای نکرده، شاید به این دلیل که این موضوع اهمیت چندانی نداشته است. آنچه در این ماجرا اهمیت دارد و متن روی آن تأکید میکند، رویکرد خاص یعقوب است؛ رویکردی که نقطهٔ مقابل رویکرد برادران است.
یعقوب(ع) توصیه برای حفظ فرزندانش را در فضایی خاص مطرح میکند: «چیزی از جانب خدا را از شما باز نمیتوانم داشت. فرمان جز برای خدا نیست. بر او توکل کردم، و توکلکنندگان باید بر او توکل کنند.» او توصیهٔ خود را، که چیزی در جهت حفظ فرزندانش است، از ارادهٔ خدا جدا نمیکند. تأکید میکند که بر خدا توکل دارد، و اگر کوششی میکند، در آن کوشش و به مدد آن کوشش، روبهروی خداوند «دعا» و درخواست دارد.
🔸 اغلب در این مورد شکی نداریم که «توکل» بر خدا به معنی دست روی دست گذاشتن و کاری نکردن نیست. اما چه تفاوتی وجود دارد بین کسی که به پروردگارش توکل کرده، و کسی که به ارادهٔ خود و اسباب در دسترسش تکیه دارد؟ این تفاوت، تفاوت رویکرد یک «پیامبر»، یعنی یعقوب، و رویکرد دیگر مردم است. این تفاوت، تفاوت «محسن» است با کسی که بر اساس معیارهای سادهٔ دنیوی زندگی میکند (در مورد «احسان»، این متن را ببینید.)
🔸 تنها آن زمان برادران برای شناخت یوسف(ع) (و نیز شناخت پدرشان، و خداوندِ خود و یوسف(ع) و پدرشان) مهیا میشوند، که از این باور توهمآمیز که جهان بر مدار ارادهٔ آنان میچرخد دست میشویند. آن زمان، زمانی است که خودمحوری از میان برخاسته، این «نفس» شکسته، این امکان پیش آمده که «دیگری» و زیباییهایش بیغرض دیده شود.
در این زمان است که آن کسی که «برومند» بود و خود را بر «حفظ» قادر میدید، فروتنانه به ستمی که در حق یوسف(ع) کرده بود اذعان میکند و رضایت پدر و «حکم» خداوند در حق خود را طلب میکند، و از همهٔ اینها مهمتر، خدا را «بهترین حکمکنندگان» میداند (آیهٔ ۸۰).
این وضعیت، شباهتی به تواضع و «شکسته شدن» یونس(ع) دارد، آنگاه که در «تاریکیها» پروردگارش را ندا در داد که: «خدایی نیست جز تو، منزهی تو، من از ستمکاران بودم.» (سورهٔ انبیاء، ۸۷).
پینوشت:
عنوان این متن برگرفته از این سخن از ابوسعید ابوالخیر است: «هر کجا پنداشت تست دروزخ است و هر کجا تو نیستی بهشت است.»