ماه: اردیبهشت 1402

مسلمان، رسم پدرانت را پیروی مکن! (نکته‌ای به بهانهٔ آیهٔ ۲۱ سورهٔ لقمان)

سورهٔ لقمان، ۲۱: و چون به آنان گفته شود: «آنچه را که خدا نازل کرده پیروی کنید»، می‌گویند: «[نه!] بلکه آنچه که پدرانمان را بر آن یافته‌ایم پیروی می‌کنیم»؛ آیا هر چند شیطان آنان را به سوی عذاب سوزان فرا خواند؟

🔸 این سخن، فقط سخن کافری که نمی‌خواهد به اسلام بگراید نیست. این سخن، سخن مسلمانی هم هست که به آیین‌های رسیده از پدران خود، بیش از آنچه خدا نازل کرده بها می‌دهد!

🔸 آیین‌ها و رسومی که اکنون به نام اسلام جاری است، کدام را خدا نازل کرده و کدام از پدران‌مان به ما رسیده؟
وقتی به جایگاه‌های اجتماعی‌ای که به نام اسلام تعریف شده فکر می‌کنیم، یا به روابطی که بین مردم بر این اساس شکل می‌گیرد، یا آیین‌های جشن و عزا، یا شیوه‌های مرسوم نذر و صدقه، یا میزان اهمیت برخی ارزش‌ها و بی‌اهمیتی برخی دیگر از ارزش‌ها، آیا هرگز گمان می‌بریم که شاید شیطان، به مدد آنچه از پدران‌مان به ما رسیده، ما را به «آتش» کشانده باشد؟

🔸 سنت‌ها و رسم‌ها، از انحراف بری نیستند. تیغ ما برای نقد سنت‌ها، هر چند نام اسلام را یدک بکشند، باید تیز باشد. و یاور ما در این راه قرآن و عقل هستند.
ریسمان استوار خداوند، «تسلیم» حقیقی به خداوند، و نه «اسلام» صوری و آیین‌های جاری به نام آن است. برای «تسلیم» بودن در راه خداوندی که به حق فرامی‌خواند، احتیاج به عقلی پوینده داریم تا حق را بشناسد و به سوی آن بشتابد.

«آب را دیدی، نگر در آبِ آب…» (به بهانهٔ آیات ۴۸ تا ۵۱ سورهٔ روم)

🔸 جهان ما جهان «بی‌صاحب» شده است. اگر باران می‌آید، به این علت است که خورشید آب دریاها را بخار کرده و بخار آب متراکم شده و در شرایطی مناسب دوباره به قطرات آب تبدیل شده و فرو باریده (معمولاً هم چندان حواس‌مان به این نیست که ردیف کردن برخی عوامل مؤثر برای رخ دادن یک پدیده، به معنی یافتن «علت» آن نیست!).

قرآن اما چنین جهانی را نمی‌شناسد. قرآن خدا و جهانش را این گونه به ما معرفی می‌کند:

«خدا همان کسی است که بادها را می‌فرستد که ابری را به حرکت درمی آورند؛ سپس آن گونه که خدا می‌خواهد آن را در پهنه آسمان می‌گستراند و از آن پاره ابرهایی فشرده و به هم آمیخته می‌سازد; آن گاه می‌بینی قطرات باران از لا به لای آنها بیرون می‌آید…» (روم، ۴۸)

باران به دستان او فرو می‌آید، و این «رحمت» اوست.

«پس بنگر به آثار رحمت خدا: چگونه زمین پس از مرگش زنده می‌شود…» (روم، ۵۰)

🔸 زمین در قرآن، پس از «مرگ»، «زنده» می‌شود. پروردگار زمین او را به وسیلهٔ رحمت خود – که در باران متجسد شده – دریافته و او را حیات بخشیده است. در این نمایش عظیم، آنچه بیش از همه آشکار است، رحمت‌گری رحمانی است که بر هر چیز قادر است. همان کسی که مردگان را فرامی‌خواند و ایشان به ستایش او از جای خود برمی‌خیزند:

«روزی که شما را فرا می‌خواند، پس در حالی که او را ستایش می‌کنید اجابتش می‌نمایید و می‌پندارید که جز اندکی [در دنیا] نمانده‌اید.» (سورهٔ اسراء، ۵۲)

🔸 چشم‌ها و دل‌ها اما او را جستجو نمی‌کنند، و به نواله‌ای که از جانب او برسد خرسندند. پیش از آمدن بارانی که گیاهان را برمی‌آورد، یأس از رحمت دل‌ها را فرا گرفته (آیهٔ ۴۹)، و اگر بادی سرد کشتزار را خشک کند دوباره یأس و کفران نعمت به دل‌ها باز می‌گردد (آیهٔ ۵۱). در میانهٔ این دو نیز نه «شکر»، بلکه رضایت به وضع موجود و فریفتگی به نعمت دل‌ها را فتح کرده.

🔸 خودمان هم مثل دنیایمان «بی‌صاحب» شده‌ایم. نیازهایمان که برآورده شود شادمانیم، و اگر چیزی لنگ بزند مأیوس و خشمگین. رسیدن و بازگشت نعمت، دیگر «سخن گفتن» کسی با ما نیست. کس دیگری وجود ندارد. فقط «من» مانده و نیازهایش. کودکی نابالغ، که از او هیچ انتظاری برای عاشقی نمی‌توان داشت.
و به زیستن در این جهنم خوگر شده‌ایم.

«کسانی که امید به دیدار ما ندارند، و به زندگی دنیا دل خوش کرده و بدان اطمینان یافته‌اند، و کسانی که از آیات ما غافلند، * آنان بدانچه به دست می‌آوردند، جایگاهشان آتش است.» (یونس(ع)، ۸-۷)

پی‌نوشت:

عنوان این مطلب برگرفته از ابیات زیر است:

ما چو کشتی‌ها به هم بر می‌زنیم
تیره‌چشمیم و در آب روشنیم

ای تو در کشتی تن رفته به خواب
آب را دیدی نگر در آبِ آب

آب را آبی است کو می‌راندش
روح را روحی است کو می‌خواندش

خوب است ابیات بعدی را در این آدرس بخوانید (ابیات ۱۴ به بعد صفحه).

«یوسفا، آمد رسن، در زن دو دست…» (نکته‌ای در مورد «آیات» خداوند)

🔸 در آیات ۲۰ تا ۲۵ سورهٔ روم، در مورد برخی از «آیات» خداوند صحبت شده است.
«آیه» را معمولاً به «نشانه» ترجمه می‌کنند؛ اما نشانۀ چه چیزی؟
آیا قرار است از طریق آیه بفهمیم که پروردگارمان کیست؟
شاید، اما بین «فهمیدن» و «رسیدن» تفاوت است.«آیه» قرار است ما را به پروردگارمان برساند، نه اینکه فقط او را به ما بشناساند.
به بیان دقیق‌تر، این پروردگارمان است که می‌خواهد ما را از طریق آیات به خودش برساند.

بنابراین، اگر مثلاً سخن از «آفرینش از خاک» و سپس پخش شدن مردمان در زمین است (آیه ٢٠)، این «آیه» را نباید صرفاً نشانه‌ای برای درک قدرت یا رحمت پروردگار دانست؛ بلکه این آفریده شدن از خاک، و نیز زیستن در میان مردمانی – که همه آفریدۀ پروردگار هستند – قرار گرفتن در مسیری به سوی اوست.

🔸 چنین برداشتی از آیه ٢٠ (و نیز آیات ٢١ و ٢٢) یادآور آیه ۱۳ سورۀ حجرات است:

ای مردم، ما شما را از مرد و زنی آفریدیم، و شما را ملّت ملّت و قبیله قبیله گردانیدیم تا با یکدیگر شناسایی متقابل حاصل کنید. در حقیقت ارجمندترین شما نزد خدا تقوی‌پیشه‌ترینِ شماست. بی‌تردید، خداوند دانای آگاه است.

در این آیه، آن که متقی‌تر است، در نزد خداوندِ حق دارای جایگاهی گرامی‌تر دانسته شده است. تقوی، داشتن پروای پروردگار در دل زندگی است. تقوی این است که رخدادهای عالم را نه به عنوان حوادثی معمولی، بلکه به عنوان «آیۀ» پروردگار بدانیم. در هر واقعه‌ای پیغامی و کششی از جانب رب وجود دارد، و «تقوی» جستجوی این پیام و قرار دادن خود در معرض این کشش به امید «رسیدن» به پروردگار است.

🔸 احتیاج به این داریم که سخن و مدد پروردگارمان برای رسیدن به او را در تعامل با مردمان از اقوام و زبان‌های گوناگون، در رابطهٔ بین زن و مرد، در خواب و در بیداری، در رؤیاها و در کارهای روزانه، در فرو آمدن باران از آسمان به زمین، و در زیستن بر زمین و زیر آسمان خدا در یابیم.

در همهٔ این‌ها «آیاتی» – راه‌هایی رساننده به پروردگار – وجود دارد، برای آنان که تفکر، «گوش» و عقل را به خدمت می‌گیرند تا به پروردگارشان نزدیک شوند.

پی‌نوشت:

عنوان این متن از بیتی از مثنوی معنوی گرفته شده است:

این سخا شاخیست از سرو بهشت
وای او کز کف چنین شاخی بهشت

عروة الوثقاست این ترک هوا
برکشد این شاخ جان را بر سما

تا برد شاخ سخا ای خوب‌کیش
مر ترا بالاکشان تا اصل خویش

یوسف حسنی و این عالم چو چاه
وین رسن صبرست بر امر اله

یوسفا آمد رسن در زن دو دست
از رسن غافل مشو بیگه شدست

حمد لله کین رسن آویختند
فضل و رحمت را بهم آمیختند

تا ببینی عالم جان جدید
عالم بس آشکار ناپدید …

آگاهی راستین را با احسان طلب کن… (نکاتی در مورد آیات ۱۴ تا ۱۹ سورهٔ قصص)

🔸 بنا به تفسیر المیزان، مقصود از «حکم» در آیهٔ ۱۴، قدرت داوری و تشخیص در معارف الهی و امور اخلاقی و آداب اجتماعی است؛ و مقصود از «علم» آگاهی‌ای است که با جهل آمیخته نباشد.

خداوند این «حکم» و «علم» را چیزی از جانب خود، و نتیجهٔ «احسان» موسی می‌داند. وعدهٔ خداوند در این آیه بسیار امید بخش است: «این‌گونه همهٔ محسنان را جزا می‌دهیم».

🔸 احسان، دو وجه دارد: انجام عمل نیک، و تلاش برای هر چه نیکوتر کردن عمل. نیکوتر کردن عمل، خالص کردن آن از انواع آلودگی‌هاست. نهایت احسان، انجام عمل با نیتی خالص روبه‌روی چشمان پروردگار است. از رسول خدا(ص) نقل شده که: «احسان آن است که چنان عمل کنی که گویی خدا را می‌بینی، که اگر تو او را نمی‌بینی او تو را می‌بیند.»

🔸 بنا به این آیهٔ قرآن، آن کس که «قدرت داوری و تشخیص در معارف الهی و امور اخلاقی و آداب اجتماعی» و «علمی خالص که به جهل آمیخته نیست» را طالب است، باید به احسان بکوشد. این نتیجه‌ای شگفت است؛ چرا که بنا به تصور اغلب ما، شرط اصلی رسیدن به آگاهی، مقید بودن به علم‌آموزی متعارف است. اما علم‌آموزی، اگر به نیت «احسان» – یعنی پیراستن عمل از شائبه‌ها، به خصوص شائبه‌های ناشی از خودپرستی – نباشد هیچ فایده‌ای ندارد؛ بلکه برعکس، موجب دوری از مقصد نیز می‌شود.

🔸 درست در آیهٔ بعد نمونه‌ای از احسان موسی را می‌بینیم: او با دیدن ستم وارد عمل می‌شود، و می‌کوشد به ستم‌دیده کمک کند، و این آغاز احسان است. موسی پس از آنکه ناخواسته مرتکب قتل می‌شود، عمل خود را بررسی می‌کند، و تشخیص می‌دهد در فرآیندی وارد شده که شیطان آن را ترتیب داده بوده و آنجا مرتکب خطایی شده.

در این مورد که خطای موسی دقیقاً چه بوده سخنی در آیه وجود ندارد؛ مسلم است که موسی تلاش خود برای دفاع از ستم‌دیده را خطا نمی‌داند، چرا که روز بعد نیز مجدداً به نیت کمک به او وارد میدان می‌شود. شاید چیزی از جنس شتاب‌زدگی، یا بدون پروای کافی عمل کردن، از نظر او خطا بوده. به هر رو، به خاطر خطایی که خود تشخیص می‌داده، مغفرت پروردگار خود را طلب می‌کند (آیهٔ ۱۶). این ادامه دادن احسان است: نگریستن به عمل، تشخیص «ستم» در کار خود، و درخواست پاکی از پروردگار.

🔸 «عهد» بستن با خدا، تکمیل «احسان» است. موسی با پروردگارش عهد می‌بندد که هرگز پشتیبان گنهکاران و ستم‌پیشگان نباشد. برای تأکید، او هرگز از ورود به جدال پشیمان نیست؛ این عهد نشان می‌دهد که او این کار را صحیح می‌داند و این موضوع را روبه‌روی پروردگار خود شهادت می‌دهد و می‌گوید در آینده نیز بر همین طریق استوار خواهد بود.

🔸 روز بعد موسی مجدداً به دفاع از ستم‌دیده برمی‌خیزد، و در عین حال آن ستم‌دیده را به خاطر اینکه هر روز جدالی به راه می‌اندازد شماتت می‌کند. ستم‌دیده که وحشت‌زده است، این شماتت را تهدیدی برای خود می‌بیند و سخنی می‌گوید که موجب برملا شدن راز موسی می‌شود (آیهٔ ۱۹). به این ترتیب موسی مجبور می‌شود از شهر خارج شود. همین خروج است که او را به شعیب می‌رساند، تا موسی از علم او نیز بهره‌مند شود.

🔸 در درون این ماجرا، پروردگار موسی، او را به پاداش پیگیری «احسان»، از طریقی که هرگز گمانش نمی‌رفت، به «عالم» و «علم» می‌رساند.

اگر طالب آن حکمت الهی، و آگاهی‌ای رهایی‌بخش هستیم، چارهٔ کار در تقید به «احسان» است؛ در ورود عملی به عرصهٔ نیکی‌ها (یاری محرومان و ستم‌دیدگان و طالبان آگاهی و …)، و نگریستن در خود و اعمال خود (که البته این مستلزم علم‌آموزی است)، و پاک کردن خود و اعمال خود به مدد مغفرت پروردگار، و عهد بستن با او برای طی استوار مسیر. به این ترتیب، همهٔ آگاهی مورد نیازمان از جانب پروردگارمان به ما خواهد رسید.

 

چند نکته راجع به آیات ۶ تا ۱۳ سورهٔ قصص

🔸 جلال خداوند (که در متن پیش از آن سخن رفت)، با خطابی غیر منتظره در صحنه حاضر می‌شود: «به مادر موسی وحی کردیم: او را شیر ده…». خداوند بر آن نیست که در برنامه‌ای که دارد، عشق مادر به کودکش و بیم او بر فرزندش را نادیده بگیرد. این‌ها نیز بخشی از برنامهٔ خدا می‌شوند. در آیهٔ ۱۳ می‌بینیم که خدا در این ماجرا چنین اراده کرده که حتی رابطهٔ بین مادر و فرزند گسسته نشود؛ چیزی که خدا تحقق «وعده» خود می‌داند، و یادآوری می‌کند که بیشتر مردم به در این مورد که خدا وعده‌هایش را راست می‌آورد تردید دارند.

🔸 خوب است این را نیز ببینیم که مادر موسی یک «زن» از طبقه‌ای تحت سلطه است، یعنی سلطه‌ای مضاعف را تحمل می‌کند. چنین کسی که به ظاهر هیچ امکانی برای تغییر شرایط خود و دیگران ندارد، در برنامهٔ خدا جایگاهی مشخص برای سرنگون کردن پادشاهی فرعون می‌یابد.

🔸 به ماجرای پرورده شدن موسی(ع) به دست فرعون و خانواده‌اش می‌توان از وجه‌های مختلف فکر کرد. مثلاً، اینکه «خدا بر کار خویش چیره است» (سورهٔ یوسف، ۲۱) آنجا آشکار می‌شود که «باطل» خود به دست خویش اسباب نابودی خود را فراهم کند. آن کس که طریقی فرعونی را پیش گرفته، آن‌چنان صاحب خود نیست که بتواند از دست زدن به آنچه موجب «اندوه» او می‌شود خودداری کند؛ حتی او نیز از آن کسی دیگر است.

🔸 هر چند این قضیه آشکار است، ولی یادآوری صریح آن شاید مفید باشد که داستان فرعون و تسلط او بر گروهی ستم‌دیده، و پاسخ گفتن خدایی که عشق و بیم و امید و آرزوی مردم را درک می‌کند به این گروه، مایهٔ ایمان و امید و تحرک و کوشش هر ستم‌دیده‌ای در تاریخ می‌شود.
خدای اسلام، صرفاً خدایی برای آرام کردن و تسکین بخشیدن نیست، او «وعده»هایی دارد، و بر اساس این وعده‌ها آرزوها را تحقق می‌بخشد؛ آرزوهایی به ظاهر «کوچک»، مثل بازگرداندن فرزند گم‌شده، و به ظاهر «بزرگ»، مثل سرنگونی حکومتی فرعونی.

🔸 امام علی(ع): آگاه‌ترین مردم به خداوند متعال آن است که بیشتر از او درخواست کند.

«ستمگر را بگو که آنچه از آن می‌ترسیدی نزدیک شده…» (به بهانهٔ آیات ۴ تا ۶ سورهٔ قصص)

إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فِي الْأَرْضِ وَجَعَلَ أَهْلَهَا شِيَعًا يَسْتَضْعِفُ طَائِفَةً مِّنْهُمْ يُذَبِّحُ أَبْنَاءَهُمْ وَيَسْتَحْيِي نِسَاءَهُمْ ۚ إِنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ ‎﴿٤﴾‏
وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ ‎﴿٥﴾‏
وَنُمَكِّنَ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَنُرِيَ فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا مِنْهُم مَّا كَانُوا يَحْذَرُونَ ‎﴿٦﴾

فرعون در سرزمین [مصر] سر برافراشت، و مردم آن را طبقه طبقه ساخت؛ طبقه‌ای از آنان را زبون می‌داشت: پسرانشان را سر می‌برید، و زنانشان را [برای بهره‌کشی‌] زنده بر جای می‌گذاشت، که وی از فسادکاران بود. (۴)
و خواستیم بر کسانی که در آن سرزمین فرو دست شده بودند منّت نهیم و آنان را پیشوایان [مردم‌] گردانیم، و ایشان را وارث [زمین‌] کنیم، (۵)
و در زمین قدرتشان دهیم و به فرعون و هامان و لشکریانشان آنچه را که از جانب آنان بیمناک بودند، بنمایانیم. (۶)

🔸 فرعون، خود را در جایگاه خدایی قرار داده بود(1)شعراء، ۲۹: فرعون گفت: ای موسی، سوگند یاد می‌کنم که اگر غیر از من معبودی اختیار کنی تو را در زمره آن زندانیان که از وضعشان خبر داری قرار می‌دهم.، و با مردم سرزمین به ستم و سرکشی رفتار می‌کرد. او برای حفظ قدرت خود، جامعه را دسته‌دسته کرده بود، و دسته‌هایی را ضعیف‌تر از دیگران قرار داده بود و دیگران را بر ایشان غلبه داده بود.

این دسته‌دسته کردن بر اساس نژاد بود و بنی‌اسرائیل (نوادگان یعقوب(ع)) در جایگاهی پست‌تر از دیگران قرار گرفته بودند. بنا به تفسیر المیزان این دسته‌دسته کردن حتی در میان بنی‌اسرائیل نیز به کار گرفته می‌شد؛ یعنی گروهی از اشراف بنی‌اسرائیل («ملأ» قوم) به فرعون نزدیک‌تر بودند، و این «رشوه‌»ای به ایشان به پاداش تلاش برای حفظ نظم موجود بود.

🔸 ستم‌پیشگان و فرعون‌صفتان از ویژگی‌های دیگری به جز نژاد نیز برای دسته‌دسته کردن مردم بهره برده‌اند. به خصوص، گاه از ملاک‌های به ظاهر «دینی» برای این منظور استفاده شده است. به عنوان یک نمونه، در دوران بنی‌امیه، پایبندی به معیارهای یک دین رسمی ملاکی برای دسته‌بندی مردم و امتیاز یافتن گروهی بر گروهی دیگر بود. برای مثال، کسانی که به اطاعت کامل از خلیفهٔ رسول خدا(ص) – که بعدها به عنوان خلیفهٔ خدا حتی جایگاهی رفیع‌تر از رسول خدا(ص) یافت – مقید بودند، و او را از هر گونه خطایی مبرّی می‌دانستند، «دینی» کامل‌تر داشتند و به دستگاه خلافت نزدیک‌تر می‌شدند.

استفاده از هر ملاکی برای دسته‌دسته کردن مردم و زیر «سلطه» قرار دادن گروه‌هایی از مردم، اقتدای به فرعون و هم‌گام شدن با او در مسیر «آتش» است(2)سورهٔ هود: ۹۸-۹۷: آنگاه [آنان‌] از فرمان فرعون پیروی کردند و فرمان فرعون صواب نبود * او در روز قیامت پیشاپیش قومش است، آنگاه آنان را به آتش دوزخ درمی‌آورد، چه بد است درآیندی که به آن درآمده‌اند.؛ حتی اگر آن ملاک به ظاهر ملاکی دینی باشد و این کار توسط حکومتی به ظاهر دینی صورت گیرد.

🔸 «و نُرید ان نمنّ …»؛ جلال خداوند در به کار بردن صفت جمع آشکار می‌شود: «و چنین اراده کردیم که …».

رو در روی سرکشان و خودبزرگ‌بینان، خداوند با جلالی سهمگین به نفع آنان که ضعیف نگه داشته شده‌اند وارد میدان می‌شود و این زیردستان را قدرت می‌بخشد. فرعون، آن سرکش، هامان، نمایندهٔ اشراف یاری‌گران سرکش، و سپاهیان او، که قدرت سرکش به ایشان وابسته است، همهٔ عمر را در بیم از این زیردستان به سر می‌بردند. اکنون هنگام آن رسیده که آنچه از آن بیم داشتند را به چشم ببینند.

پی‌نوشت

پی‌نوشت
1 شعراء، ۲۹: فرعون گفت: ای موسی، سوگند یاد می‌کنم که اگر غیر از من معبودی اختیار کنی تو را در زمره آن زندانیان که از وضعشان خبر داری قرار می‌دهم.
2 سورهٔ هود: ۹۸-۹۷: آنگاه [آنان‌] از فرمان فرعون پیروی کردند و فرمان فرعون صواب نبود * او در روز قیامت پیشاپیش قومش است، آنگاه آنان را به آتش دوزخ درمی‌آورد، چه بد است درآیندی که به آن درآمده‌اند.