ماه: فروردین 1402

«ای دریغ بر ما…» (به بهانهٔ آیهٔ ۶۶ سورهٔ نمل)

بَلِ ادَّارَكَ عِلْمُهُمْ فِي الْآخِرَةِ ۚ بَلْ هُمْ فِي شَكٍّ مِّنْهَا ۖ بَلْ هُم مِّنْهَا عَمُونَ
[نه،] بلکه علم آنان در بارهٔ آخرت نارساست؛ [نه،] بلکه ایشان از آن در شکی هستند؛ [نه،] بلکه آنان از [دیدن] آن نابینایند.

🔸 بنا به تفسیر المیزان، معنی بخش نخست این آیه را می‌توان این‌گونه معنا کرد که «ایشان آگاهی خود را تا به آخرین جزء صرف امور دنیا کردند، تا آنجا که چیزی از آن باقی نماند تا با آن امر آخرت را دریابند». گویی ایشان این فرصت و امکان این را داشته‌اند که آخرت را بشناسند، لیکن قدرت خود را در شناخت هر امری جز امر آخرت قرار داده و صرف کرده‌اند.

🔸 «شک» در زبان قرآن معمولاً به معنی شک شناختی ساده نیست؛ یعنی از این جنس نیست که کسی می‌گوید در جواب این سؤال شک دارم. در «شک» بودن به معنی شک‌آورانه زیستن است؛ یعنی کسی به نحوی زندگی کند که گویی چیزی مهم حقیقت ندارد. مثلاً، هر چند همه باور دارند که مرگ به صورت ناگهانی فرا می‌رسد، اغلب مردم در «شک» از این حقیقت هستند؛ به این معنا که در محاسبات زندگی خود این حقیقت را به کل کنار می‌گذارند.

🔸 «کوری» در بخش سوم آیه به این اشاره دارد که حقیقتی بس آشکار در جریان است، و پی نبردن به آن نشان از نابینایی دارد.

🔸 نتیجه اینکه این مخاطبان پیامبر(ص)، (۱) توان خود را برای کسب آگاهی در مورد آخرت به کار نمی‌گیرند؛ (۲) به نحوی زندگی می‌کنند که گویی آخرت وجود ندارد؛ و (۳) اصلاً می‌توان گفت که به کلی از دیدن وجه اخروی دنیا که چون آفتاب آشکار است نابینا هستند.

🔸 آخرت، از نظر قرآن، نه امری مربوط به آینده، که حقیقتی حاضر است. غفلت از این حقیقت زنده و چسبیدن به پوسته‌ای نازک از حیات، در آیهٔ ۷ سورهٔ روم این چنین وصف شده است:

يَعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِّنَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ
از زندگی دنیا، ظاهری را می‌شناسند و از آخرت غافلند.

بنا به آیهٔ مورد بحث سورهٔ نمل، ندیدن این حقیقت نشان از کوری می‌دهد. قرآن یاری‌گر ما در درمان این کوری است. «اعتقاد داشتن» به معاد، با ویژگی‌هایی خاص، آن چیزی نیست که قرآن برای ما می‌طلبد؛ قرآن می‌خواهد که ما توان و تفکر خود را به کار گیریم تا اندک اندک به حقیقت عالم آگاه شویم، و نور چشمان‌مان را باز یابیم. در آیهٔ ۸ سورهٔ روم، از تفکر در خویشتن خویش، و در آفرینش – که امری دائم و در جریان است – به عنوان وسیله‌ای برای بینا شدن یاد می‌شود:

أَوَلَمْ يَتَفَكَّرُوا فِي أَنفُسِهِم ۗ مَّا خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَأَجَلٍ مُّسَمًّى ۗ وَإِنَّ كَثِيرًا مِّنَ النَّاسِ بِلِقَاءِ رَبِّهِمْ لَكَافِرُونَ
آیا در خودشان به تفکر نپرداخته‌اند؟ خداوند آسمانها و زمین و آنچه را که میان آن دو است، جز به حق و تا هنگامی معین، نیافریده است، و بسیاری از مردم لقای پروردگارشان را سخت منکرند.

🔸 غفلت از آخرت، در انتهای این آیه، به انکار لقای پروردگار مبدّل می‌شود. اینجاست که ناگهان می‌فهمیم که نابینایی ما، نه نابینایی صرف از یک وجه هستی، بلکه نابینایی از «رب» است. چشم در چشم پروردگارمان داریم و او را به جا نمی‌آوریم. و از این موضوع اندوه و ترسی به دل راه نمی‌دهیم؛ همچنان چیزهای دیگر برایمان اهمیت بیشتری دارند و عمر و توان‌مان را بیشتر و بیشتر در راه آگاه شدن به آنها می‌گذاریم، تا آن هنگام که فرصت به پایان رسد. و این چنین در «سرمایهٔ» خود دچار زیان می‌شویم:

قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِلِقَاءِ اللَّهِ ۖ حَتَّىٰ إِذَا جَاءَتْهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً قَالُوا يَا حَسْرَتَنَا عَلَىٰ مَا فَرَّطْنَا فِيهَا وَهُمْ يَحْمِلُونَ أَوْزَارَهُمْ عَلَىٰ ظُهُورِهِمْ ۚ أَلَا سَاءَ مَا يَزِرُونَ ‎
کسانی که لقای الهی را تکذیب کردند قطعاً زیان دیدند. تا آنگاه که قیامت بناگاه بر آنان دررسد، می‌گویند: «ای دریغ بر ما، بر آنچه در باره آن کوتاهی کردیم.» و آنان بار سنگین گناهانشان را به دوش می‌کشند. چه بد است باری که می‌کِشند. (انعام، ۳۱)

«دل خویش را پاس دار، تا کلمهٔ خدا در وجودت بار دهد» (نکاتی به بهانهٔ آیات ۲۰۰ و ۲۰۱ سورهٔ شعراء)

كَذَٰلِكَ سَلَكْنَاهُ فِي قُلُوبِ الْمُجْرِمِينَ ﴿۲۰۰﴾‏ لَا يُؤْمِنُونَ بِهِ حَتَّىٰ يَرَوُا الْعَذَابَ الْأَلِيمَ ﴿۲۰۱﴾
این گونه آن را در دلهای گناهکاران راه می‌دهیم: (۲۰۰) که به آن [=قرآن] نگروند تا عذاب پردرد را ببینند. (۲۰۱)

🔸 در روایت‌ها چنین آمده که در میان کیفرهای گوناگون گناهان، کیفری شدیدتر و ناگوارتر از سخت‌دلی وجود ندارد. دل سخت، دلی است که سخن و حکمت در آن اثر ندارد، وقایع روزگار و حادثه‌هایی که برای خود و مردم پیش می‌آید در آن اثری که باید را نمی‌گذارد، و چیزی از محبت اصیل به آن راه پیدا نمی‌کند.

بنا به نظر المیزان، آیهٔ ۲۰۰ به این وضعیت اشاره دارد؛ قرآن به قلب همهٔ «مجرمان» به همان نحوی راه می‌یابد و با انکار مواجه می‌شود که در زمان رسول خدا(ص) توسط مجرمان با انکار مواجه شد.

🔸 در آیات پیشین این سوره به انواعی از «مجرمان» اشاره شده است. به خصوص آخرین مورد، یعنی قوم شعیب که به کم‌فروشی و بازداشتن حق مردمان روی آورده بودند، قابل توجه است. انکار حق مردم و بازداشتن آن به امید به دست آوردن چیزی از دنیا، انواع زیان‌های فردی و اجتماعی را به دنبال دارد و از بدترین این زیان‌ها بسته شدن قلب است.

🔸 وقتی که قلب بسته می‌شود، قدرت فهم در بسیاری زمینه‌ها از دست می‌رود. اثرگذاری واقعه‌ها در وجود کم می‌شود. از واقعه‌ها و سخن‌ها آگاهی‌ای به دست نمی‌آید، و در نتیجه محبتی هم در دل وارد نمی‌شود (چرا که، به قول مولوی، محبت همواره ناشی از نوعی آگاهی است). توان همدلی از دست می‌رود، و رنج مردم حرکتی در دل ایجاد نمی‌کند.

اما شاید عدم توان دریافتن کلام قدسی از همهٔ این نتایج فاجعه‌بارتر باشد. رحمتی که از طریق قرآن نازل شده، «شفایی است برای آنچه در سینه‌هاست»، برای زخم‌هایی عمیق و جانکاه که بدون رحمتی الوهی هرگز شفا نمی‌یابند. بدون درک «کلمهٔ» خدا با این زخم‌ها چه می‌توان کرد؟

🔸 آن ایمانی که در آیهٔ ۲۰۱ از آن سخن رفته است، احتمالاً ایمانی حقیقی نیست؛ این ایمان چیزی شبیه ایمان فرعون است که در آیات ۹۰ و ۹۱ سورهٔ یونس(ع) توصیف شده است:
«پس فرعون و سپاهیانش از روی ستم و تجاوز، آنان را دنبال کردند، تا وقتی که در شُرف غرق شدن قرار گرفت، گفت: “ایمان آوردم که هیچ معبودی جز آنکه فرزندان اسرائیل به او گرویده‌اند، نیست، و من از تسلیم‌شدگانم.” * اکنون؟ در حالی که پیش از این نافرمانی می‌کردی و از تباهکاران بودی؟»

نکته‌هایی برگرفته از تفسیر المیزان دربارهٔ آیات ۱۸۱ تا ۱۸۴ سورهٔ شعراء

🔸 از نظر المیزان، آن فسادی که در آیه ۱۸۳ از آن سخن رفته به این مربوط می‌شود که با گسترش کم‌فروشی در جامعه، اعتماد افراد جامعه به یکدیگر از میان می‌رود و امنیت از جامعه رخت بر می‌بندد. نتیجهٔ چنین فسادی دامن همه را (چه صالح و چه بدکار) می‌گیرد و بنیان ادارهٔ اجتماع بر اساس نیرنگ قرار می‌گیرد، نه بر اساس تعاون برای رسیدن به سعادت جمعی.

المیزان، در اینجا به آیهٔ ۳۵ سورهٔ اسراء اشاره می‌کند: «و چون پیمانه می‌کنید، پیمانه را پر سازید و اجناس را با ترازوی درست وزن کنید که این بهتر است و فرجامی نیکوتر دارد». گویی که از نظر نویسندهٔ المیزان، این «خیر» و «تأویل» و فرجام نیک که در این آیه آمده، چیزی است که از طریق یک جامعهٔ مبتنی بر تعاون در راه پروای خدا به دست می‌آید.
(المیزان در جاهای مختلف بر این تأکید دارد که سعادت انسان‌ها با تعامل ایشان با جامعه نسبتی محکم دارد، و نمی‌توان بدون توجه به امور جامعه و با روی آوردن به اعمال انفرادی نیک، انتظار رسیدن به خیر و خوشی حقیقی را داشت.)

🔸 بنا به تفسیر المیزان «جبلة» در آیهٔ ۱۸۴، به معنی آن خلقت ابتدایی الهی است که هر موجود بر اساس آن خلق شده است. به این ترتیب، این آیه یادآور خلقت نخستین خداست که بر اساس آن آدمی زشتی و پلیدی عملی چون کم‌فروشی را در می‌یابد. آیه به پروای آن پروردگاری دعوت می‌کند که آگاهی به زشتی چنین اعمالی را در وجود آدمیان نهادینه کرده، و از این طریق ایشان را به آنچه که خود نمی‌پسندد آگاه نموده است.

این نکته یادآور این سخن از پیامبر(ص) است که «طاعت و نیکی آن است که جان بدان قرار گیرد و دل به آن آرام یابد و گناه آن چیزی است که جان بدان قرار نگیرد و دل به آن آرام نیابد، هرچند فتوادهندگان خلاف آن را به تو فرمان دهند. »

و یادآور اینکه قبح و زشتی بعضی مناسبات اقتصادی در روزگار ما را نمی‌توان با آوردن فتاوای شرعی زدود!

مگر انسان راست هر چه آرزو کند؟ (به بهانهٔ آیه ۱۳۸ سورهٔ شعراء)

«و ما نحن بمعذبین» «ما از زمرهٔ عذاب‌شوندگان نیستیم» (شعراء، ۱۳۸)

🔸 زمانی که قدرت به ظاهر مستحکم و بی‌تزلزل است، خانه‌ها و قلعه‌ها و قصرها بر پاست (آیات ۱۲۸ و ۱۲۹) و قدرت سرکوب دشمن و مخالف وجود دارد (آیه ۱۳۰)، بعید نیست که ندای هشداردهندگان در گوش ضعیف باشد (آیه ۱۳۶) و این اعتقاد که: «ما جاودانه‌ایم، و به رغم هر عملی که پیشه کنیم، سرانجام بدی در انتظارمان نیست» معتبر جلوه کند (آیه ۱۳۸).

از نظر خداوند عالم اما، بین «تکذیب» حقیقتی که هشداردهنده از آن می‌گوید، و هلاکت و فروپاشی، هیچ فاصله‌ای نیست؛ این دو چسبیده به هم‌اند: «فکذبوه فأهلکناهم» «او را تکذیب کردند و هلاک‌شان کردیم» (آیه ۱۳۹).

🔸 «ام للانسان ما تمنّی»؛ کوتاه، بی‌پرده و پر ضرب: «مگر انسان راست هر چه آرزو کند؟» (سورهٔ نجم، ۲۴) مگر صرف این آرزو و ادعا که «ما از عذاب‌شوندگان نیستیم» باعث می‌شود چرخ این عالم از کار بایستد، و آدمیان سرانجام کار خود را نبینند؟ این چیست جز توهم و حماقت، و فراموش کردن اینکه کیستیم و کجاییم و در چه راهیم؟

🔸 این توهم و حماقت مخصوص صاحبان قدرت و شوکت و ساختمان‌های سر به فلک کشیده و سپاهیان گوش به فرمان نیست، هر کسی در اندازهٔ خود و کار خود ممکن است از آن بهره‌ای داشته باشد؛ یکی آنجا که خانه‌ای بنا کرده، یکی آنجا که کسب و کارش را به سرانجامی رسانده، یکی آنجا که مدرکی علمی را گرفته، یکی آنجا که شهرتی دست و پا کرده. می‌توان به همین‌ها تکیه کرد، و می‌توان اعمال خود را فراموش کرد، و می‌توان ادعا کرد که جز همین بازی‌ای که در آنیم چیزی در کار نیست، و خدا ما را با نتیجهٔ زندگی‌مان روبه‌رو نمی‌کند.

می‌توان از این «آیه»های خدا و آنچه بر سر مردم آمده بی‌بهره ماند (آیه ۱۳۹)، می‌توان «رب» «عزیز» «رحیم» را از کف داد (آیه ۱۴۰).

آن امید راستین کجاست؟ (به بهانهٔ آیهٔ ۲۱ سورهٔ فرقان)

سورهٔ فرقان، ۲۱: وَقَالَ الَّذِينَ لَا يَرْجُونَ لِقَاءَنَا لَوْلَا أُنزِلَ عَلَيْنَا الْمَلَائِكَةُ أَوْ نَرَىٰ رَبَّنَا ۗ لَقَدِ اسْتَكْبَرُوا فِي أَنفُسِهِمْ وَعَتَوْا عُتُوًّا كَبِيرًا
و کسانی که به لقای ما امید ندارند، گفتند: «چرا فرشتگان بر ما نازل نشدند یا پروردگارمان را نمی‌بینیم؟» قطعاً در مورد خود تکبر ورزیدند و سخت سرکشی کردند.

🔸 کسانی با آنچه پیامبر(ص) آورده مخالفت می‌کنند و می‌گویند: «اگر تو ادعا داری که فرشته بر تو نازل می‌شود، چرا بر ما نازل نمی‌شود؟ مگر تو چه تفاوتی با ما داری؟ و چرا ما پروردگارمان را نمی‌بینیم؟» از نظر پروردگار اما، توصیف این افراد، که می‌گویند «چرا ما پروردگارمان را نمی‌بینیم» می‌شود «آنان که به دیدار ما امید ندارند».

🔸 گفته‌اند «رجاء»، امید داشتن به برآورده شدن خواسته‌ای در قلب است. از خواسته‌ای راستین سخن می‌گوییم، پس امید، لاجرم انگیزهٔ حرکت است. نمی‌شود کسی که ساکن و منفعل است را امیدوار نامید.

این سخن که «چرا ما پروردگارمان را نمی‌بینیم» یا «چرا فرشته بر ما نازل نمی‌شود» اما انگیزهٔ سکون است. می‌گویند: نمی‌شود چیزی که می‌گویی راست باشد، نمی‌توانیم تو را باور کنیم. و می‌گویند: تو چه برتری‌ای داری که باید از این مزیت برخوردار باشی؟

🔸 خواستهٔ قلبی دیدار با «رب»، زیر خروارها «منیّت» مدفون شده. سخن پیامبر(ص) سخن «هدایت» است؛ می‌گوید: «ای جستجوگر، راهی به روی من گشوده شده، اگر طالبی بیا.» اما «منیّت» چیز دیگری می‌فهد: «می‌خواهی بر من سروری یابی؟»(1)نشانهٔ چنین کبری به وضوح در سخنان فرعون و اطرافیانش آشکار است؛ مثلاً: «گفتند: قطعاً این دو تن ساحرند [و] می‌خواهند شما را با سحر خود از سرزمینتان بیرون کنند، و آیین والای شما را براندازند.» (سورهٔ طه، ۶۳)
می‌گوید: من خود سرور قوم هستم، تو را تبعیت کنم؟ من بزرگ و پیر قوم هستم، به حرف تو گوش کنم؟ من خود عالمی بزرگم، به دنبال تو بیایم؟ بیایم که با تو و این کوچک‌ترینان که دورت را گرفته‌اند یکسان باشم؟ و … .

«منیت» نگران از دست دادن موقعیت خود است، هر سخنی را حمله‌ای به خود می‌پندارد(2)این وصف خداوند در مورد منافقان در آیهٔ ۴ سورهٔ «منافقون» است: «هر فریادی را به زیان خویش می‌پندارند.»، انذار می‌دهد و دیگرانی که تهدیدش می‌کنند را دشمن جلوه می‌دهد.

🔸 «منیّت» امید دیدار «رب» را خفه کرده، آن «من» راستین را خفه کرده. اکنون هر چه شخص می‌کند در خدمت «منیّت» است و او را تغذیه می‌کند. همچون دو مار روییده بر شانه‌های ضحاک، همین که گرسنه شد آزارش را آغاز می‌کند. خوراکش خودبرتر بینی و مرز گذاری با غیر است. هر عملی را مصادره می‌کند، آن عمل که خوراک او باشد، «هباء منثوراً» می‌شود (آیهٔ ۲۳).

پی‌نوشت

پی‌نوشت
1 نشانهٔ چنین کبری به وضوح در سخنان فرعون و اطرافیانش آشکار است؛ مثلاً: «گفتند: قطعاً این دو تن ساحرند [و] می‌خواهند شما را با سحر خود از سرزمینتان بیرون کنند، و آیین والای شما را براندازند.» (سورهٔ طه، ۶۳)
2 این وصف خداوند در مورد منافقان در آیهٔ ۴ سورهٔ «منافقون» است: «هر فریادی را به زیان خویش می‌پندارند.»