پروردگارا، از کجا برایم خیر و نیکی بوَد درحالیکه آن خیر یافت نشود جز به نزد تو؟ و از کجا برایم رستگاری بود درحالیکه آن رستگاری دست ندهد جز به یاری تو؟ نه آن کس که نکویی کند از یاری و مهربانی تو بینیاز گردد و نه آنکه بدی نماید و بر تو گستاخی آرد و خشنودی تو را فراهم نیارد از قلمرو قدرتت برون رود.
پروردگارا، پروردگارا، پروردگارا. تو را به خودت شناختم و تو مرا بر خویش، راهنمایی کردی و بهسوی خود فراخواندی؛ و اگر تو نبودی نمیدانستم تو کیستی.
سرورا شناخت و معرفتم دلیل بر هستی توست و محبتم به تو شفیع من است به درگاه تو و من به رهنمایی این دلیل به سویت مطمئنم و به شفاعت این شفیع به درگاه تو آسودهخاطرم.
و ستایش از آن خداوندی است که مرا به خودش واگذارد و گرامیم داشت، و مرا به مردم وا نگذارد تا خوارم کنند. و ستایش از آن خداوندی است که با من دوستی ورزد حالآنکه از من بینیاز است. و ستایش از آن خداوندی است که بر من بردباری کند چندانکه گویی گناهی از من سر نزده است.
و بهراستی که کوچنده به درگاه تو راهش نزدیک است و تو از آفریدگانت پوشیده نیستی جز اینکه کردارشان حجاب میان آنان وتو شود.
سرورا شناخت و معرفتم دلیل بر هستی توست و محبتم به تو شفیع من است به درگاه تو و من به رهنمایی این دلیل به سویت مطمئنم و به شفاعت این شفیع به درگاه تو آسودهخاطرم.
سرورا تو را به زبانی خوانم که گناهش از گفتار ناتوان ساخته. پروردگارا تو را با دلی خوانم که جرم و جریرتش آن را تباه ساخته و پروردگارا تورا خوانم در حالی که بیمناک و شیفته و امیدوار و هراسانم. سرورا چون به گناهم نگرم بیمناک گردم و چون به بزرگواریت نظر کنم طمع ورزم. پس اگر در گذری بهترین مهربانانی و اگر کیفردهی ستمگر نیستی.
امیدم برآر و دعایم شنو، ای بهترین کسی که نیایشگران ورا خوانند و برترین کسی که امیدواران بدو امید بندند.
سرورا آرزویم بزرگ و کردارم زشت است. پس تو از عفوخویش به اندازه آرزویم بخش و مرا به بدترین کردارم مگیر.
سرورا، من به فضلت پناه جستهام و از تو بهسوی تو گریختهام. از تو خواهم که نسبت به کسی که به تو گمان نیک برد به وعدۀ عفو و کَرمت وفا کنی.
پروردگارا من چیستم و چه اَرزم؟! مرا به فضل خویش بخشای و برمن عفو و گذشت آر؛ پروردگارا مرا در پردهات پوشان و از نکوهشم درگذر؛ به بزرگواری ذات تو سوگند که اگر غیر تو امروز بر گناهم آگه میشد هرگز آن گناه از من سر نمیزد. و اگر از شتاب کیفر میترسیدم از آن دوری میجستم، نه از آن رو که تو خوارترین ناظران و بیمقدارترین آگاهان بر منی، بلکه بدان رو که ای پروردگارم تو بهترین عیبپوشان و درستحکمترین داوران و گرامیترین گرامیان و بسیار پوشاننده زشتیها و آمرزنده گناهان و دانای به نهانها هستی.
برای رهایی از کیفرت به کردارم اعتماد ندارم بلکه به فضلت که ما را فراگرفته تکیه دارم زیرا تو سزاوار تقوی [شایستهای که بندگان پروای تو را داشته باشند.] و سزاوار آمرزشی [شایستهای که گناه بندگان آمرزی.] و نعمتت را به احسان، آغاز نمایی و با بزرگواری از گناهان درگذری. ما ندانیم که سپاس چه گزاریم. آیا سپاس نیکیهایی که پراکنی بهجای آریم؟ یا زشتیهایی که پوشانی؟ یا سپاس سرافرازیهایی که در آزمایشت به ما عطا فرمودی؟ یا سپاس اینکه از آنهمه ناگواریها رهاییمان بخشیدی و عافیتمان دادی؟
ای دوست آنکه با تو دوستی ورزد و ای روشنی چشم آنکه به تو پناه جوید و از غیر تو بگسلد، تویی نکوکار و ماییم بدکار.
پروردگارا کدامین نادانی و جهلی است که بخشندگیات آن را فرا نگیرد؟ یا کدامین روزگار از بردباری تو دیرپاتر بوده است؟
کردار مادر برابر نعمت تو چه ارزد؟
آفرینش و فرمان، تو راست. مبارک است خدایی که پروردگار جهانیان است.