خطبۀ 216 نهجالبلاغه، گزارشی است از یک سخنرانی امام علی(ع)، هنگامی که او با یارانش به قصد مبارزه با معاویه در صفین به سر میبرد. این خطبه بیانی سلیس و برانگیزاننده است از حقوق خداوند بر مردم، و حقوقی که خدا برای مردم نسبت به هم واجب کرده. در این خطبه بر این تأکید شده که مردم برای ادای حقوق و بر پا کردن حق به یکدیگر نیاز دارند؛ هیچ فردی(1)چنانکه خواهیم دید، امام خودش را هم در این زمینه مستثنی نمیکند. در جایگاهی چنان رفیع قرار ندارد که برای ادای حقوقی که بر گردن دارد از دیگران بینیاز باشد، و هیچ کس هم آن قدر کوچک نیست که نتواند در ادای حق یاور باشد، و نیز آنقدر بیمقدار نیست که شایستگی یاری شدن را نداشته باشد.
در بخشی از این خطبه بر حقوق حاکم و مردم نسبت به هم تأکید شده است. یک پیام آشکار خطبه در این زمینه این است که حاکم، هر کس که باشد، به یاری مردم برای ادای حقوقی که بر گردن دارد نیازمند است؛ حتی آن مردمی که در نظر کوچک و بیمقدار میآیند.
بنا به گزارش نهجالبلاغه، در جایی از این سخنرانی شخصی به پا میخیزد و در سخنانی امام را میستاید. در سنت اسلامی، مدح حاکم، هر کس که باشد، از زشتترین اعمال است. امام اما از خطای آن شخص فرصتی میسازد برای اینکه همان سخنان پیشین خود را مستحکم کند و در جانها بنشاند. بخشهایی از پاسخ امام چنین است:
بسیاری از مردم، مدح و ثنا را، پس از رنج و تلاش شیرین مییابند؛ لیکن مرا به نیکی مستایید تا از عهدهی حقوقی که خداوند و شما بر من دارید، و هنوز از ادای آن فارغ نشدهام، برآیم و واجبهایی که هنوز بر گردنم باقیاست ادا نمایم.
[…] پس با من به آن شکل که با گردنکشان سخن میگویند، سخن مگویید و آنچنان که در پیشگاه حاکمان جبّار خود را جمع و جور میکنند، در حضور من نباشید و با ظاهرآرایی و چاپلوسی و تملق با من رفتار مکنید و شنیدن حق را بر من سنگین مپندارید و گمان مبرید که من خواهان آنم که مرا بزرگ بشمرید؛ زیرا آن کس که شنیدن سخن حق یا پیشنهاد اجرای عدالت به او برایش سنگین باشد، مسلماً عمل به حق و عدالت برایش دشوارتر خواهد بود.
[…] پس، از گفتن سخن حق یا مشورت دادن در عدالت خودداری نکنید، زیرا من خویشتن را آنچنان والا نمیپندارم که بری از خطا باشم و از اشتباه در کارهایم ایمن نیستم مگر آنکه خداوند مرا در کار نفس کفایت کند که بیش از من مالک آن است. همانا من و شما بندگان مملوک پروردگاری هستیم که جز او پروردگاری نیست.
در ادامه، بیآنکه قصد شرح و تفسیر دقیق یا مفصل داشته باشم، برداشتها و تأملاتی پراکنده را بر روی بخشهایی از این سخن مینویسم.
***
(1)
مرا به نیکی مستایید تا از عهدهی حقوقی که خداوند و شما بر من دارید، و هنوز از ادای آن فارغ نشدهام، برآیم و واجبهایی که هنوز بر گردنم باقیاست ادا نمایم.
اولین و مهمترین نکتۀ پاسخ امام، شاید همان چیزی باشد که در تمام خطبه به آن پرداخته شده است: ما حقوقی به گردن داریم، حقوقی از جانب خدا و از جانب مردم، و تمام همت خود را باید صرف ادای آن حقوق کنیم. و آنجا که علی(ع) میگوید که «هنوز از ادای این حقوق فارغ نشدهام»، کیست که بتواند ادعا کند حقوقی که به گردن داشته را به تمامی ادا کرده است؟
بله، ما معمولاً چنین ادعایی را به صراحت مطرح نمیکنیم، این قدر «متواضع» هستیم که مدعی باشیم کمکاری کردهایم. ولی زندگی اغلبمان خلاف این را شهادت میدهد. یعنی عزم و تلاش ما در زندگی نشان از این ندارد که وقت تنگ است و حقوق ادا نشدۀ بسیاری به گردنمان مانده.
حتی اگر در زندگیمان کوشا باشیم، لزوماً به ادای حقوق خدا و مردم فکر نمیکنیم؛ بسیاری از تلاشهای ما نهایتاً در راه برآورده شدن امیالی از خودمان یا نزدیکانمان است. میخواهیم زندگی مالی موفقی برای خود دست و پا کنیم، به شهرت و مقامی برسیم، یا اصلاً نه، زندگی آرام و بیدردسری داشته باشیم، و گاهی حتی کارهایی از سر خیرخواهی برای دیگران انجام دهیم. اینها اما تلاش جدی برای ادای حقوق خدا و خلق خدا نیست.
یک عنصر زندگی که سخن امام آن را به صراحت زیر سوال میبرد این است: بسیاری از ما، پس از آنکه تلاشی در راهی میکنیم، مدح و ثنای دیگران را دوست داریم. دوست داریم کارمان به چشم بیاید و قدرمان دانسته شود. و زمانهایی که مردم به جای قدردانی، کارمان را زیر سؤال میبرند احساساتمان جریحهدار میشود. نمیتوانیم با این قضیه کنار بیاییم.
امام اما خلاف این را درخواست میکند؛ من از سخن امام این را میفهمم که آنچه که برای ما حیاتی است، یعنی حیات حقیقی دنیا و آخرتمان(2)آخرت عرصهای کاملاً جدای از دنیا نیست. آخرت آن ساحتی از حیات است که در آن تنها «حقیقت» است که باقی میماند و اثرگذار است. به آن وابسته است، این است که برای ادای حقوقی که به گردن داریم بکوشیم.
مدح و ثنای دیگران هیچ دردی را از ما دوا نمیکند. بر عکس، مدح احساس بسندگی به وجود میآورد، نفس را برمیانگیزد که خود را بزرگ بداند، و جلوی تلاش بیشتر برای ادای حقوق و نیل به جایگاههای والا را میگیرد.
به یک نکتۀ دیگر هم باید توجه کرد: امام در میدان جنگ این سخن را میگوید، جایی که بیش از همیشه به حمایت افراد خود نیاز دارد. احتمالاً مقصود آن کسی که به ستایش امام پرداخته هم تهییج مردم به همراهی امام بوده است. اما امام این شکل تهییج را نمیپذیرد، و در عوض سخن از ادای حقوق خدا و مردم میگوید. اینجا میتوان سخن امام حسین(ع) را نیز تداعی کرد، که وقتی که عدهای را همراهی خود دعوت میکرد چنین گفت:
«فمن قبلنی بقبول الحق، فالله اولی بالحق…»
پس هر کس [دعوت] مرا از سرِ پذیرش حق پذیرفت، پس خداوند به حق سزاوارتر است…
***
(2)
پس با من به آن شکل که با گردنکشان سخن میگویند، سخن مگویید و آنچنان که در پیشگاه حاکمان جبّار خود را جمع و جور میکنند، در حضور من نباشید و با ظاهرآرایی و چاپلوسی و تملق با من رفتار مکنید و شنیدن حق را بر من سنگین مپندارید و گمان مبرید که من خواهان آنم که مرا بزرگ بشمرید…
علی(ع) نه در مقام یک فرد معمولی، که در مقام حاکم سخن میگوید. حقوقی که حاکم به گردن دارد، بزرگتر و پراهمیتتر است. و درست به همان میزان، احتمال تملق و چاپلوسی در حق او بیشتر است.
هیچ شخصی بینیاز از این نیست که خود را در موقعیت نقد قرار دهد. اگر بپذیریم که هر یک از ما حقوقی برای ادا کردن به گردن داریم، میدانیم که نیازمند به این هستیم که کوتاهیهای خود در ادای این حقوق را بشناسیم. پس چارهای از این نداریم که دنبال کسانی باشیم که این کوتاهیها را به ما بنمایانند و در ادای حقوق یاریمان کنند.
شاید از همین روست که از امام صادق(ع) نقل شده که:
محبوبترین دوستانم آن است که عیبهایم را به من هدیه کند(3)خوب است درست و دقیق به این فکر کنیم، آیا ما میتوانستیم به شخصی مثل امام علی(ع) یا امام صادق(ع) «عیبهایش را هدیه کنیم»؟! به چه شکل و در چه فرآیندهایی؟ اگر راه معقولی به ذهنمان نمیرسد، باید اذعان کنیم که نمیتوانستیم از جملۀ محبوبترین یاران ایشان باشیم.
اما محتاج و نیازمند بودن به انتقاد برای حاکمان و اصحاب قدرت صدچندان است. با توجه به قدرتی که حاکمان دارند، طبیعتاً همواره فرصتجویانی هستند که تلاش میکنند با تملق و ظاهرسازی به ایشان نزدیک شوند و بهرهای ببرند. و کیست که بتواند بگوید از این تملق و چاپلوسیها اثر نمیپذیرد؟
حتی علی(ع) همچین ادعایی را ندارد؛ او میگوید که مرا مدح نگویید تا بتوانم از عهدۀ حقوقی که به گردن دارم برآیم؛ این یعنی اینکه مدح ممکن است در راه ادای حقوق مانع من شود. او میگوید آنچه من احتیاج دارم نقد است، رایزنی در راه عدالت است، چرا که «من خویشتن را آنچنان والا نمیپندارم که بری از خطا باشم و از اشتباه در کارهایم ایمن نیستم مگر آنکه خداوند مرا در کار نفس کفایت کند».
و قطعاً خدا کسی که خود را بزرگ بشمارد و از نقد و یاری دیگران بینیاز بداند، کفایت نخواهد کرد. نمیشود کسی روبهروی دیگران تکبر و خودبزرگبینی داشته باشد و ادعا کند که در برابر سخن خدا متواضع است. چه کسی میتواند ادعا کند که به کنه سخن خدا پی برده و راه ادای حق را میداند و بینیاز از غیر است؟
امام علی(ع)، در عهدنامۀ خود، وظیفۀ دوری از متملقان و نشست و برخاست با منتقدان دردمند را چنین بر عهدۀ مالک اشتر میگذارد:
آن کس را بر دیگران بگزین که سخن تلخ حق را به تو بیشتر گوید، و در آنچه انجام دهی یا بگویی كه خدا آن را از دوستانش ناپسند دارد، کمتر یاریات کند … و آنان را چنان بپرور که تو را فراوان نستایند … که ستايش فراوان خودپسندی پديد آورد، و آدمی را به سرکشی كشاند(4)نهجالبلاغه، نامه 53.
اگر بپذیریم که نشست و برخاست با متملق ناگزیر در نفس حاکم اثر میگذارد، باید گفت که حفظ شخص متملق و چاپلوس حتی به عنوان همنشین حاکم، خیانت به خدا و خیانت به مردم است، چه برسد به اینکه چنین فردی به مقام و مسندی هم برسد.
اطرافیان حاکم یا هر کس که قدرتی دارد، یا باید هر شکل از ستودن و تملق (حتی شکلهای ظریف) را کنار بگذارند، یا به کل از کار کنار گذاشته شوند.
***
(3)
آن کس که شنیدن سخن حق یا پیشنهاد اجرای عدالت به او برایش سنگین باشد، مسلماً عمل به حق و عدالت برایش دشوارتر خواهد بود.
نخستین مرتبۀ اجرای تواضع در عمل، «شنیدن» سخن است. این چیزی است که معمولاً دستکم گرفته میشود. یعنی وقتی به شرایط لازم برای کسی که در مقام و منصبی قرار میگیرد فکر میکنیم، به انواع تواناییها و تخصصها و شایستگیهایی که دارد نگاه میکنیم، اما این را نمیبینیم که آیا توان شنیدن را دارد یا نه.
«شنیدن» مستلزم اذعان به نادانی خود است. اذعان به اینکه احتمال دارد اشتباه کنیم. به اینکه به دیگران نیاز داریم برای ادای حقوقی که به گردن داریم. اینها همه حقیقت هستند و باید این توان را داشته باشیم که بر اساس این حقایق کار کنیم.
و چرا چنین نمیکنیم؟ همان چیزی که در سخن امام تکبر و گردنکشی نامیده میشود مانع ماست. تکبری که در همۀ ما هست؛ هیچ کس، تأکید میکنم: هیچ کس (حتی علی) نمیتواند خود را از غلبۀ کبر در امان بداند، مگر آنکه به فرآیندهایی پایبند باشد؛ فرآیندهایی که خدا را به میان میکشد و باعث میشود او ما را کفایت کند.
از مهمترینِ این فرآیندها، شنیدن سخن حق است(5)نوشتهام شنیدن «سخن حق»، ولی مگر میتوان قبل از شنیدن، حق یا ناحق بودن سخن را مشخص کرد؟ به علاوه، سخن هر چند که کاملاً به حق هم نباشد، میتواند حاوی حقی مهم باشد. بنابراین تن ندادن به «شنیدن» به این بهانه که سخن حقی در میان نیست، یا تن ندادن به نقد به این بهانه که نقدها باید منصفانه باشد، را فقط میتوان راههایی برای گریز از حق و پروردن نفس دانست.. طبیعتاً مقصودم این نیست که کسی پشت میز خود بنشیند و بگوید من اهل شنیدن هستم! بلکه باید راههایی را ایجاد کنیم، تا دیگران به سخن در آیند و ما را مخاطب قرار دهند.
و طبیعتاً مقصودم این هم نیست که بنشینیم و گوش دهیم و یادداشت کنیم و بگوییم بعد رسیدگی میکنیم! بلکه باید کاملاً آشکار کنیم که سخن را «شنیدهایم». اگر سخن حق است، باید همانجا به حق بودن آن و ناحق بودن شیوۀ پیشین خود به صراحت اذعان کنیم، و از آن به بعد راهی حق را در پیش بگیریم. یا اگر عذری در کاری که کردهایم داریم، باید در مورد آن عذر با صداقت و صراحت سخن بگوییم.
امام خطاب به مالک اشتر در این باب چنین میگویند:
هرگاه مردم به تو گمان ستم بردند عذرِ خویش را در مورد آنچه که موجب بدگمانی شده آشکارا و روشن با ایشان در میان گذار و بدگمانی آنان را از خود برطرف ساز، زیرا این کار سبب تربیت اخلاقی تو و نیز مدارا و ملاطفت با مردم است، و این بیانِ عذر، تو را به مقصودت در سوق دادن آنان به حق میرساند(6)نهجالبلاغه، نامه 53.
و تأکید امام بر تربیت اخلاقی خود اهمیت دارد. امام به کسی چون مالک میگوید تو به تربیت احتیاج داری، و تربیت تو در فرآیند توضیح دادن به مردم رخ میدهد.
اگر کسی مدعی باشد به خاطر دارا بودن فضایل اخلاقی والا، مردم باید به او اعتماد کنند و لزومی به واداشتن خود در مقام نقد، و ارائۀ توضیحهای صریح و روشن نبیند، نشانۀ کِبری است که خود مادر همۀ رذایل اخلاقی است!
از چنین کسی چگونه میتوان انتظار عمل به حق و عدالت داشت؟ سخن امام در این مورد صریح است: آیا امکان دارد کسی توان شنیدن سخن حق را نداشته باشد، ولی عمل به حق برایش ساده باشد؟ آیا امکان دارد کسی خواهان پیشنهادهایی برای عادلانه رفتار کردن نباشد، ولی عمل بر اساس عدل برایش راحت باشد؟
و اگر کسی به قدرتی دست یافت، و به راههای متعددی برای «شنیدن» در کار خود نداشت، باید فرض کرد که توان شنیدن سخن حق را ندارد و خواهان پیشنهادهایی برای عمل به عدل نیست.
***
(4)
هر چند سخن امام به خصوص دربارۀ اصحاب قدرت است، اما روشن است که همۀ ما مخاطب این سخنان هستیم. فراموش نکنیم که از ابتدا بحث از این بود که همه باید نقشی در ادای حق خدا و مردم داشته باشیم.
تک تکمان، در راه ادای حقوقی که به گردن داریم، نیازمند به یاریِ یاریگرانی هستیم. و تک تک ما نفسی در وجودمان داریم که کارهایمان را آراسته و نیک جلوه میدهد و ما را از خودمان راضی میکند. ما همانهایی هستیم که از مدح دیگران خوشمان میآید، و از نقد دیگران خوشمان نمیآید.
اگر نگران ادای آن حقوق هستیم، و اگر نگران این هستیم که به آنچه شایستهمان است نرسیم(7)امام علی(ع): خود را پسندیدن مانع به زیادت رسیدن است. (نهجالبلاغه، حکمت 167) ، باید راههایی عملی را پیدا کنیم برای غلبه بر این نفس و خودپرستی. از جمله اینکه باید خود را وادار کنیم به عرضه کردن عقاید و آرایمان به دیگران، به خصوص به کسانی که دغدغۀ حق و حقیقت دارند. و باید خود را وادار کنیم به «شنیدن» و به گوش کشیدن و اصلاح کردن خود با استفاده از این شنیدهها. باید بیاموزیم که به این شنیدهها پاسخهای استوار بدهیم. دل، تنها از این طریق است که استوار میشود(8)در روایتی از امام علی(ع) سخنی به این مضمون آمده است که دل آدمی راست نمیشود مگر آنکه زبانش راست شود. در آیات 70 و 71 سورۀ احزاب نیز میخوانیم: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد، از خدا پروا داريد و سخنى استوار گوييد. * تا اعمال شما را به صلاح آورد و گناهانتان را بر شما بیامرزد…».
خوب است به این هم فکر کنیم که آن کسانی که بر مسند قدرت توان شنیدن سخن، اذعان به اشتباه یا اصلاح عمل گذشتۀ خود را ندارند، همگی زمانی انسانهایی معمولی بودهاند که در موقعیتهایی عادیتر نیز خود را به تواضع در راه ادای حقوق وادار نکردهاند. از ما نیز دور نیست که اگر در چنان مسندی قرار گیریم، این «خود»ی که با خود داریم توان «شنیدن» و اعتراف به خطا و عمل به عدل را از ما سلب کند.
و فارغ از اینکه روزی در چنان مسندی قرار گیریم یا نه، زمان آن نرسیده که آن حقوقی که به گردن داریم را به یاد آریم، و نفس خود را در این راه رام کنیم؟ سخن زیر از امام علی(ع) را باید سرلوحۀ زندگیمان کنیم که:
آنچه را بخشیدهای فراموش کن، عهدت را یاد دار.
و استوار قدم در راه ادای حقوق خداوند و مردم نهیم، راهی که حیات ما وابسته به آن است.
پینوشت
↑1 | چنانکه خواهیم دید، امام خودش را هم در این زمینه مستثنی نمیکند. |
---|---|
↑2 | آخرت عرصهای کاملاً جدای از دنیا نیست. آخرت آن ساحتی از حیات است که در آن تنها «حقیقت» است که باقی میماند و اثرگذار است. |
↑3 | خوب است درست و دقیق به این فکر کنیم، آیا ما میتوانستیم به شخصی مثل امام علی(ع) یا امام صادق(ع) «عیبهایش را هدیه کنیم»؟! به چه شکل و در چه فرآیندهایی؟ اگر راه معقولی به ذهنمان نمیرسد، باید اذعان کنیم که نمیتوانستیم از جملۀ محبوبترین یاران ایشان باشیم. |
↑4, ↑6 | نهجالبلاغه، نامه 53 |
↑5 | نوشتهام شنیدن «سخن حق»، ولی مگر میتوان قبل از شنیدن، حق یا ناحق بودن سخن را مشخص کرد؟ به علاوه، سخن هر چند که کاملاً به حق هم نباشد، میتواند حاوی حقی مهم باشد. بنابراین تن ندادن به «شنیدن» به این بهانه که سخن حقی در میان نیست، یا تن ندادن به نقد به این بهانه که نقدها باید منصفانه باشد، را فقط میتوان راههایی برای گریز از حق و پروردن نفس دانست. |
↑7 | امام علی(ع): خود را پسندیدن مانع به زیادت رسیدن است. (نهجالبلاغه، حکمت 167) |
↑8 | در روایتی از امام علی(ع) سخنی به این مضمون آمده است که دل آدمی راست نمیشود مگر آنکه زبانش راست شود. در آیات 70 و 71 سورۀ احزاب نیز میخوانیم: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد، از خدا پروا داريد و سخنى استوار گوييد. * تا اعمال شما را به صلاح آورد و گناهانتان را بر شما بیامرزد…». |