🔸 از آیۀ 33 سورۀ آلعمران، خداوند نقل داستانهایی از «برگزیدگان»(1)«ان الله اصطفی…»؛ مقصود از «اصطفاء»، این است که خدا شخصی را برای خود برمیگزیند. خود را آغاز میکند. شاید بتوان این داستانها را در ادمۀ آیات قبل، و پاسخی به این پرسش دانست که خداوند چگونه کسانی را دوست دارد؟ و این دوست داشتن به چه شکلها و در چه داستانهایی نمود پیدا میکند؟
قطعاً این داستانهای را میتوان نمودهای زندهای از این حقیقت که در آیۀ ابتدایی سوره مطرح شد نیز دید: «الله لا اله الّا هو الحی القیوم». پس از بیان داستانها نیز، در آیۀ 62، بیانی از این حقیقت به این بیان آمده است:
إِنَّ هٰذا لَهُوَ القَصَصُ الحَقُّ ۚ وَما مِن إِلٰهٍ إِلَّا اللَّهُ ۚ وَإِنَّ اللَّهَ لَهُوَ العَزيزُ الحَكيمُ
آرى، این داستانگوییِ به حق است؛ و معبودى جز خدا نيست، و خداست كه در واقع، همان شكستناپذير حكيم است.
🔸 در آیۀ 38، میبینیم که زکریا که با دیدن امکان کسب روزیِ بیحساب خداوند، به این پی برده که با چگونه خدایی(2)روایتی به این مضمون از امام علی(ع) وجود دارد که: آگاهترین شما به خدایتعالی آن کسی است که بیشتر از او درخواست کند (یا، چیز بزرگتری را درخواست کند). روبهرو است، از او امری به ظاهر ناممکن را طلب میکند: داشتن فرزند در کهنسالی.
این رویکرد، هر چند ممکن است کاملاً طبیعی بنماید، اما نهایت حقیقتبینی و تواضع(3)تواضع، ناشی از حقیقتبینی و فهم رابطۀ خود و پروردگار خود است. زکریا را میرساند. به راستی اگر ما، در کهنسالی، میدیدیم که دختری جوان که او را بزرگ کردهایم، به چنان مقامی دست یافته، با خدا دچار ستیز نمیشدیم؟ که چرا خدا عبادتهای بیشمار ما را نادیده گرفته، و دختری که کار چندانی را نکرده این طور تحویل میگیرد؟ یا اگر کمی سالمتر بودیم، شاید به این فکر میکردیم که برویم و به این فکر کنیم که کجای کارمان ایراد داشته که از روزی خدا محروم ماندهایم.
ولی زکریا کاری را میکند که از همۀ کارهای دیگر طبیعیتر، عقلانیتر و عبودیتر است: او دعا میکند. آنچه برای مریم رخ داده، او را به این واقف میکند که پروردگار خودش را آنچنان که باید نشناخته؛ پروردگاری که بیحساب روزی میدهد.
🔸 اما نباید این دعا را درخواستی از سرِ میلی ساده در نظر گرفت. در واقع، درخواست برآورده شدن امیال از خدا، میتواند کمال بیادبی باشد. آنچه که زکریا در واقعۀ مریم با آن روبهرو شده، حضور خودِ خداوند است، نه نعمت خاصی که به مریم داده شده. فقط تصور کنید که زکریا بعد از این واقعه دعا کرده بود که: خدایا، من هم خسته شدم از اینکه برای تهیۀ یک لقمه نان این همه کار کردم، به من هم از چنین غذاهایی که به مریم دادی بده!
بیادبی چنین درخواستی را متوجه میشویم، اما ممکن است تصور کنیم درخواست فرزند از جنسی دیگر است. اما لزوماً این طور نیست. طلب فرزند، تنها ممکن است میلی باشد، با شدتی بیشتر از مثلاً گرسنگی. اینکه برآورده شدن میلی که شدیدتر از گرسنگی است را از خدا بخواهیم، در اصل موقعیت تغییری نمیدهد؛ مسئلۀ اصلی این است که حضور شخصِ خدا در موقعیت در نظر گرفته نشده است. از او بازیچهای طلب کردهایم و به دنبال کارمان رفتهایم.
چنانکه در متن پیش هم آمد، حتی طلب نعمتهای بهشتی هم میتواند به همین ترتیب بیادبانه و «تاجر مآبانه» باشد، چه برسد به نعمتهای این دنیایی.
🔸 بنابراین باید فرض کنیم که زکریا در این درخواست، خودِ خدا را به نحوی ویژه مراد کرده است. این درخواست در سورۀ آلعمران تفصیل چندانی ندارد؛ زکریا از خدا «ذریه طیبه» خواسته است. «ذریه»، هم به معنی فرزند است و هم به معنی نسل. «طیبه»، پاک و پاکیزه از هر آلودگیای، صفتی کلی است. به طور کلی میتوانیم بگوییم که این پاکی از هر گونه شرکی به پروردگار است.
در آیات ابتدایی سورۀ مریم اما، درخواست زکریا با تفصیل بیشتری آمده است:
[اين] يادى از رحمت پروردگار تو [در باره] بندهاش زكرياست. (۲)
آنگاه كه پروردگارش را آهسته ندا كرد. (۳)
گفت: پروردگارا، من استخوانم سست گرديده و [موى] سرم از پيرى سپيد گشته، و -اى پروردگار من- هرگز در دعاى تو نااميد نبودهام. (۴)
و من پس از خويشتن از بستگانم بيمناكم، و زنم نازاست، پس از جانب خود ولىّ [و جانشينى] به من ببخش، (۵)
كه از من ارث برد و از خاندان يعقوب [نيز] ارث برد، و او را -اى پروردگار من- پسنديده گردان. (۶)
در این تصویر میتوانیم زکریای نبی را ببینیم. کسی که از جانب پروردگار خود مأموریت ابلاغ پیام حق، و رهانیدن مردم از شرک و بدی را به عهده دارد. اکنون پیری وی را دریافته و از جانب بستگانش بیمناک است. بیمناکی او، از این جهت است که آیا ایشان میراثدار خوبی برای پیام او خواهند بود یا نه؟ و گویا تصور میکند که این میراث از میان خواهد رفت. اینجا است که زکریا گمان میکند خداوند میتواند یک «ولیّ»، یعنی کسی که سرپرستی امر خانواده و نزدیکانش را عهدهدار شود و ایشان را به راه ایمان ببرد، به میان بیاورد. «ولی»ای که پاسدار میراث خاندان یعقوب باشد و آن را به آیندگان برساند. این، درخواست زکریا از پروردگارش است.
چنانکه میتوان دید، این درخواستی کاملاً متفاوت با آرزوی برآورده شدن یک میل نسنجیده به فرزنددار شدن است(4)برآورده شدن هیچ میلی را نمیتوان نسنجیده آرزو کرد. وجود یک میل در آدمی، هر چند طبیعی بنماید، به هیچ وجه دلیلی به دست نمیدهد که بکوشیم آن میل برآورده شود. حاکم را باید تنها عقل دانست و بس. و اگر عقل حاکم باشد، چه بسا بسیاری از میلها را، از جمله میل به بچهدار شدن، باید کنار گذاشت، مگر آنکه نیتی عقلانی به میان بیاید.
خوب است به این دقت کنید که عقل، همریشه با «عقال»، آن نیروی درونی است که به امیال آدمی بند میزند تا وی در راهی که باید برود باقی بماند. راهی که در پیش داریم کدام راه است؟ ارزشهای اصلی ما کدامند؟ هدفی که داریم کدام است؟ تنها بر اساس اینهاست که باید تصمیم بگیریم که مثلاً بچهدار بشویم یا نه.
و این را هم باید بگویم که تصور من این است که در این زمانه اغلب قریب به اتفاق فرزنددار شدنها تنها پیگیری نسنجیدۀ امیال و کاری بلهوسانه است..
🔸 در آیات سورۀ مریم، خوب است به آداب درخواست زکریا نیز توجه کنیم. از مهمترین این آداب، اذعان به این است که فقر و نیازمندیِ جدی وجود دارد؛ یعنی بحرانی جدی وجود دارد و درخواستی داریم که هیچ کس جز خدا امکان برآورده کردن آن را ندارد.
دعا، بدون فهم این نیازِ جدی، و فهم اینکه تنها خدا چارۀ این نیاز است، نمیتواند دعایی صادقانه به درگاه خدا باشد. اگر راه دیگری برای برآوردن نیاز وجود دارد، چرا باید آن را از خدا طلب کرد؟
موضع زکریا موضع فقر است و او به زیبایی این را بیان میکند: میگوید «استخوانم سست گردیده … گرد پیری بر سرم نشسته …»، و از خانواده و نزدیکانی میگوید که برای آنان بیمناک است. و بیمناک از اینکه میراث خاندان یعقوب به سرانجامی که باید نرسد. بیمناک است و ناتوان.
این موضعی است که به استجابت نزدیک است. موضعی که اگر عقلمان فعال باشد، همیشه میکوشیم که خود را در آن قرار دهیم، موضعی که تنها خدا چاره است و بس. این موضع است که رزق بیحساب پروردگار را به همراه میآورد.
پینوشت
↑1 | «ان الله اصطفی…»؛ مقصود از «اصطفاء»، این است که خدا شخصی را برای خود برمیگزیند. |
---|---|
↑2 | روایتی به این مضمون از امام علی(ع) وجود دارد که: آگاهترین شما به خدایتعالی آن کسی است که بیشتر از او درخواست کند (یا، چیز بزرگتری را درخواست کند). |
↑3 | تواضع، ناشی از حقیقتبینی و فهم رابطۀ خود و پروردگار خود است. |
↑4 | برآورده شدن هیچ میلی را نمیتوان نسنجیده آرزو کرد. وجود یک میل در آدمی، هر چند طبیعی بنماید، به هیچ وجه دلیلی به دست نمیدهد که بکوشیم آن میل برآورده شود. حاکم را باید تنها عقل دانست و بس. و اگر عقل حاکم باشد، چه بسا بسیاری از میلها را، از جمله میل به بچهدار شدن، باید کنار گذاشت، مگر آنکه نیتی عقلانی به میان بیاید.
خوب است به این دقت کنید که عقل، همریشه با «عقال»، آن نیروی درونی است که به امیال آدمی بند میزند تا وی در راهی که باید برود باقی بماند. راهی که در پیش داریم کدام راه است؟ ارزشهای اصلی ما کدامند؟ هدفی که داریم کدام است؟ تنها بر اساس اینهاست که باید تصمیم بگیریم که مثلاً بچهدار بشویم یا نه. و این را هم باید بگویم که تصور من این است که در این زمانه اغلب قریب به اتفاق فرزنددار شدنها تنها پیگیری نسنجیدۀ امیال و کاری بلهوسانه است. |