باز یافتن زندگی در برپایی شهر پیامبر (مروری سریع بر محتوای آیات 252 تا 281 سورۀ بقره)

🔸 جهاد در راه خدا در سورۀ بقره نقشی کلیدی دارد. از آیۀ 190 است که بحث نبرد در راه خدا مطرح می‌شود. شاید بتوانیم بگوییم که از اینجا تا انتهای شوره، بحث نبرد در راه خدا، و صورت کلی‌تر آن، یعنی جهاد در راه خدا در سوره اهمیت کلیدی دارد و مباحث دیگر را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد.

🔸 در آخرین یادداشت، در تأملی بر آیات 252 و 253 بر این تأکید شد که خداوند جدا شدن اهل کفر و اهل ایمان پس از آمدن «بینات»(1)دلایل آشکار از جانب پیامبران را امری اجتناب‌ناپذیر، و یک سنت تاریخی می‌داند. در نتیجه کسانی که ایمان را انتخاب می‌کنند ناگزیر باید خود را برای جهادی در راه حفظ این ایمان آماده کنند.

🔸 در همین فضا، وارد آیۀ 255، یعنی «آیةالکرسی» می‌شویم. معمولاً آیةالکرسی را جدای از این زمینه و به صورت آیه‌ای مجزا خوانده‌ایم. اما اگر زمینۀ جهاد را در نظر بگیریم، این آیه بهره‌های دیگری خواهد داشت. در اینجا چیزی در این زمینه نمی‌نویسم، ولی تلاش کنیم تا بهره‌های این آیۀ مهم قرآن را برای جهادگران درک کنیم.
به این دقت کنید که اشارۀ صریح آیات 256 و 257 به اهمیت کفر ورزیدن به «طاغوت»، یعنی آن کسی(2)اگر بخواهیم درست‌تر بگوییم، طاغوت اغلب تنها یک «شخص» نیست. مثلاً قرآن از فرعون به عنوان کسی که طغیان کرده یاد می‌کند. ولی می‌دانیم که فرعون برای رسیدن به مقصود خود، اطرافیان و خدم و حشم بسیار داشت. به عبارتی ما همیشه با نظام‌های طاغوتی روبه‌رو هستیم.
در معنا و جایگاهی دیگر، «طاغوت» می‌تواند اشاره به نفس طغیان‌گر خود ما نیز داشته باشد، نفسی که با نفس فرعون که او را به طغیان فراخواند شباهت دارد، و اگر همچون فرعون فرصت یابد دست کمی از او نخواهد داشت. به تعبیر قرآن: «ان الانسان لیطغی * ان رآه استغنی» «حقا که انسان سرکشی کند * همین که خود را بی‌نیاز پندارد» (سورۀ علق، 7-6).
که از بستر طبیعی و مبتنی بر حق خود طغیان کرده و خارج شده، تأییدی است بر این که این آیات با زمینۀ جهاد در راه خدا کاملاً سازگار هستند.

🔸 آیات 258 تا 260، در دل داستان‌هایی، توصیفی حیات‌بخش از خدای میراننده و زنده‌کنند ارائه می‌دهند.

همین آیات را هم خوب است که در زمینۀ جهاد بخوانیم؛ مثلاً به این فکر کنیم آنجا که عده‌ای در نبرد نگران از دست دادن جان خود یا نزدیکان‌شان هستند، این آیات چه تصویری از مرگ و حیات به ایشان منتقل می‌کند(3)البته مرگ تن تنها مصداق مرگ نیست. مثلاً همین که شخصی وابستگی خود به اموالش را کنار بگذارد و کسی شود که به جای داشتن به نوعی از «بودن» اهمیت می‌دهد، گویی که آن «خودِ» پیشین مرده و خودی جدید زاده شده است. چنین مردن و زنده شدن‌هایی نیز به اذن پروردگار و به دست او رخ می‌دهند.
بنابراین این آیات را می‌توان به بحث انفاق در راه خدا نیز مرتبط دانست.
.

🔸 آیات جهاد در راه خدا و توصیف میراندن و زنده کردن پروردگار به آیات 261 تا 267 دربارۀ انفاق در راه خدا می‌رسد.

این آیات، انفاق در راه خدا را به عنوان مسیری حیات‌بخش وصف می‌کنند؛ مسیری که می‌تواند ما را از «مرگ» و از دست رفتن (که مثلاً در آیۀ 266 وصف شده) نجات دهد.

انفاق در راه خدا خود مصداق مهمی از جهاد در راه خدا است. در سخنی از امام علی(ع) چنین می‌خوانیم که: «بر شما باد جهاد در راه خدا به مال‌هاتان و به جان‌هاتان و به زبان‌هاتان»(4)نهج‌البلاغه، نامه 47. جهاد با مال در سنت اسلامی همواره دارای اهمیت بوده است.

خوب است این را هم به یاد بیاوریم که اختلاف اصلی مشرکین مکه با آیین پیامبر(ص) بر سه چه بود. اگر سخن پیامبر(ص) این بود که باید به دل خدای واحد را به جای بت‌ها پرستید، مشرکین مکه چرا باید با او درگیر می‌شدند؟ این مشرکین سالیان دراز با یکتاپرستان، یعنی یهودیان و مسیحیان و «حنفاء»(5)به طور خلاصه، حنفاء عده‌ای بودند که آیین بت‌پرستی رایج در قبایل عرب را کنار گذاشته بودند و به خدای واحد اعتقاد داشتند، ولی به دین یهودیت یا مسیحیت هم نگرویده بودند. زندگی کرده بودند و هیچ تعارض جدی‌ای میان ایشان پیش نیامده بود.

اما مسئله این بود که پیامبر(ص) می‌خواست آیین خدا در زمین جاری باشد، و مردم در همین دنیا و در دل زندگی روزمرۀ خود بندۀ خدای واحد باشند. برای مشرکین مکه اما «مال» رب اعلی بود که به آن نیرو می‌یافتند و بر دیگران سروری می‌جستند. آیین اسلام و منش پیامبر(ص)، این بت بزرگ را تهدید می‌کرد، و سبب اصلی درگیری مشرکان مکه با پیامبر(ص) هم همین بود(6)برای دیدن تحلیلی مفصل‌تر از دلایل درگیری مشرکان مکه با پیامبر(ص)، رجوع کنید به کتاب «تاریخ تحلیلی صدر اسلام: عصر نبوت» نوشتۀ غلام‌حسین زرگری‌نژاد..

🔸 اگر بدانیم که یک دلیل مهم دشمنی و جنگ مشرکان با مسلمانان هراسی بود که از کف رفتن مال و حشمت در دل‌شان ایجاد می‌کرد، متوجه می‌شویم که دعوت به انفاق در راه خدا (آیات 261 به بعد)، یا بازداشتن از «ربا» (آیات 275 به بعد)، چیزی جدا و بی‌ربط به نبرد در راه خدا نیستند.

قصه این است: پیامبر(ص) شهری را بر پا کرده است، «مدینة النبی»، که بنیادهایش بر این پایه‌هایی همچون ایمان به خدا، برادری، مواسات(7)همدردی با دیگران و شریک کردن ایشان در زندگی خویش و مساوات استوار کرده است. آوازۀ این شهر، مرد و زن را از همه‌جا به خود می‌خواند و پایه‌های سنت جاهلی را که قدرت و افتخار از عناصر اصلی آن بود می‌لرزاند؛ قدرت و افتخاری که اغلب در سایۀ مال به دست می‌آمد.
هراس از این «شهر» است که مشرکین را به جنگ می‌کشاند و مسلمانان به نبرد فراخوانده می‌شوند تا از این شهر دفاع کنند.

پس اصلاً آنچه که موجب اختلاف و جنگ است، آنچه که باید جان خود را در راه دفاع از آن گذاشت، شهری است که در آن ایمان به خدا در دل و در اعمال و روابط و نظام شهری جاری است؛ جایی که مال تنها از آن رو ممکن است ارزشی داشته باشد که قابل قرض دادن به خداوند است (8)آیه 245، قرضی نیک، با نیتی پاک و از چیزهای پاکیزه(9)آیه 267، بی‌منت و بدون هر گونه آزاری(10)آیات 262 تا 264؛ چرا که قرض دهنده می‌داند آنچه می‌دهد تنها برای کسب خشنودی پروردگارش است و استواری وجود خودش(11)آیه 265.
شهری که در آن داد و ستد را تنها به شیوه‌ای پاک و عادلانه می‌پذیرند، و هر گونه ربا را (که از راه‌های مهم کسب درآمد بزرگان قریش بود) ستیز با خداوند می‌دانند(12)آیه 279.
شهری که در آن بر وام‌داران سخت گرفته نمی‌شود، چرا که مردم آن شهر می‌دانند که چه بازگشت‌گاهی پیش رو دارند(13)آیات 280 و 281.
شهری که مردمش از شیطانی که از فقر می‌ترساند بیمی ندارند؛ آنان اموال خود را به خدا می‌سپارند و جان را استوار می‌کنند، دل در گرو مغفرت خدا، و فضل او دارند(14)آیه 268. و حاصل چنین زندگی‌ای برای آن مردم، حکمت است(15)آیه 269. مقصود از حکمت، آن آگاهی‌ای است که برای شناخت حقیقت عالم و انجام عملی استوار که راه به هدف می‌برد یاری‌گر آدمی است.، که «خیری کثیر» است و هر کمبودی را جبران می‌کند.

در دفاع از حیات این «شهر» و در دفاع از زندگی مؤمنانه بر روی زمین است که جهاد واجب می‌شود. اگر زندگی مؤمنانه وانهاده شود، اگر انفاق رها شود، ربا شایع شود، بر وام‌داران سخت گرفته شود، یا اگر مردم از فقر بهراسند و رو به جمع کردن مال بیاورند و اشتیاقی به حکمت نداشته باشند، نبرد در دفاع از شهر هم نبرد در راه خدا نخواهد بود. بلکه نبردی است همچون نبرد هر گروه بَدَوی دیگری برای حفظ جان و موجودیت و سلطۀ خود.

چنین نبردی هیچ ربطی با اسلام و آنچه خدا برای ما خواسته است ندارد.

پی‌نوشت

پی‌نوشت
1 دلایل آشکار
2 اگر بخواهیم درست‌تر بگوییم، طاغوت اغلب تنها یک «شخص» نیست. مثلاً قرآن از فرعون به عنوان کسی که طغیان کرده یاد می‌کند. ولی می‌دانیم که فرعون برای رسیدن به مقصود خود، اطرافیان و خدم و حشم بسیار داشت. به عبارتی ما همیشه با نظام‌های طاغوتی روبه‌رو هستیم.
در معنا و جایگاهی دیگر، «طاغوت» می‌تواند اشاره به نفس طغیان‌گر خود ما نیز داشته باشد، نفسی که با نفس فرعون که او را به طغیان فراخواند شباهت دارد، و اگر همچون فرعون فرصت یابد دست کمی از او نخواهد داشت. به تعبیر قرآن: «ان الانسان لیطغی * ان رآه استغنی» «حقا که انسان سرکشی کند * همین که خود را بی‌نیاز پندارد» (سورۀ علق، 7-6).
3 البته مرگ تن تنها مصداق مرگ نیست. مثلاً همین که شخصی وابستگی خود به اموالش را کنار بگذارد و کسی شود که به جای داشتن به نوعی از «بودن» اهمیت می‌دهد، گویی که آن «خودِ» پیشین مرده و خودی جدید زاده شده است. چنین مردن و زنده شدن‌هایی نیز به اذن پروردگار و به دست او رخ می‌دهند.
بنابراین این آیات را می‌توان به بحث انفاق در راه خدا نیز مرتبط دانست.
4 نهج‌البلاغه، نامه 47
5 به طور خلاصه، حنفاء عده‌ای بودند که آیین بت‌پرستی رایج در قبایل عرب را کنار گذاشته بودند و به خدای واحد اعتقاد داشتند، ولی به دین یهودیت یا مسیحیت هم نگرویده بودند.
6 برای دیدن تحلیلی مفصل‌تر از دلایل درگیری مشرکان مکه با پیامبر(ص)، رجوع کنید به کتاب «تاریخ تحلیلی صدر اسلام: عصر نبوت» نوشتۀ غلام‌حسین زرگری‌نژاد.
7 همدردی با دیگران و شریک کردن ایشان در زندگی خویش
8 آیه 245
9 آیه 267
10 آیات 262 تا 264
11 آیه 265
12 آیه 279
13 آیات 280 و 281
14 آیه 268
15 آیه 269. مقصود از حکمت، آن آگاهی‌ای است که برای شناخت حقیقت عالم و انجام عملی استوار که راه به هدف می‌برد یاری‌گر آدمی است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *