برخیزید با دل و گام‌های استوار… (صبر و جهاد در آیات 246 تا 251)

🔸 آیۀ 246، بازگشتی به داستان بنی‌اسرائیل است، اما این بار در جایی از داستان که بنی‌اسرائیل قصد دارند وارد نبردی شوند. به خاطر داشته باشیم که زمینۀ این بحث، دعوت خداوند از مسلمانان برای ورود به نبرد در راه خدا و نیز انفاق کردن در این راه بوده است.

در تمام آیات قرآن که خداوند از اقوام گذشته همچون بنی‌اسرائیل سخن می‌گوید، از جمله در اینجا و در مسئلۀ جهاد، انتظار می‌رود که مسلمانان خود را مردمی همچون آن اقوام به شمار آورند؛ مردمی که انتخاب‌های گوناگونی پیش رو دارند و هر انتخاب عواقب خاص خودش را هم به همراه دارد. مسلمانان به هیچ وجه تافتۀ جدا بافته نیستند! راه حقیقت مشخص است و این هیچ ربطی به برچسب دینی ما ندارد. در اقوام پیش از ظهور اسلام، و در اقوام غیر مسلمان پس از ظهور اسلام، همواره هم افراد راه گم کرده وجود داشته‌اند و هم افراد هدایت‌یافته. اگر زندگی‌مان رفتن به راه گمراهان باشد، با ایشان خواهیم بود. و اگر راه هدایت‌یافتگان را طی کنیم، با ایشان هستیم.

🔸 در آیۀ 246، آن گروهی که به پیامبرشان گفتند که می‌خواهیم در راه خدا بجنگیم «ملأ» خوانده شده‌اند، که به معنی جماعتی بزرگ است که بر یک نظر توافق کرده‌اند. ایشان هرچند تعدادی بسیار بودند، در عمل بسیاری از ایشان از جهاد رو برگرداندند.

دلیل یا بهانۀ این روبرگرداندن در اینجا مطرح نشده است. تنها صفتی که خداوند به طور کلی به ایشان نسبت داده، «ظالم» است. این افراد به چه کسانی ظلم کرده بودند؟ می‌توانیم بگوییم به اعضای جامعه‌شان، یا حتی به پیامبرشان. و از این دو پیشین‌تر و به یک معنا مهم‌تر، ظلم به خویشتن است.

در جاهای دیگری از قرآن، در مورد بهانه‌های کسانی که جهاد را ترک می‌کردند سخنانی گفته شده است. برای مثال:

بر جاى‌ماندگان، به [خانه‌] نشستن خود، پس از رسول خدا، شادمان شدند، و از اينكه با مال و جان خود در راه خدا جهاد كنند، كراهت داشتند، و گفتند: «در اين گرما بيرون نرويد.» بگو: «-اگر دريابند- آتش جهنّم سوزان‌تر است.»(1)سورۀ توبه، 81

خداوند در این آیه مخاطبان خود را با نگه داشتن یک چوب بالای سر آنها تهدید نمی‌کند! یعنی حرف قرآن این نیست که «یا می‌روی جهاد، یا تو را آتش جهنم که داغ‌تر است می‌اندازم»! تمام تکلیف‌های خداوند عقلانی هستند، و تکلیفی که خارج از توان فهم مخاطب باشد و با تکلف انجام شود اصلاً عقلانی نیست.

آنچه در آخرت رخ می‌دهد، نتیجه و امتداد طبیعی زندگی همین دنیا است. اگر کسی در این دنیا جهنمی را تجربه نکرده، در آخرت هم وارد جهنم نمی‌شود. در واقع، بیرون نرفتن برای جهاد به بهانۀ گرما، همین الان هم باعث بروز وضعیتی جهنمی می‌شود؛ وضعیتی که دشوارتر و «داغ»تر از گرمای هوا است.

مثلاً بخشی از وجودمان ما را ملامت می‌کند که چرا کاری که درست است را انجام نداده‌ایم، یا، از برادران‌مان دور می‌شویم، از کسانی که تحت ستم هستند و می‌توانیم به آنها کمکی کنیم فاصله می‌گیریم، از رسولی که بخشی از وجودمان دوستش دارد دور می‌شویم(2)میلِ بخشی از وجود مشرکان به رسول و قرآن، ایشان را وادار می‌کرد که زمانی صدای قرآن خواندن او را می‌شنوند جامه بر سر بکشند و بگریزند، و از پروردگارمان دور می‌شویم.

همین حال جهنمی است که به جهنم اخروی منتهی می‌شود. تنها چیزی هم که ما را از این وضعیت نجات می‌دهد، صبر بر چیزی است که به عنوان حق شناخته‌ایم؛ در اینجا یعنی سختی رفتن به راه جهاد در راه خدا را، در گرمای شدید، به جان خریدن. این صبر در آیات 249 و 250 نقش کلیدی خود را نشان می‌دهد.

🔸 در آیۀ 246، زمانی که پیامبر بنی‌اسرائیل به ایشان می‌گوید: چه بسا اگر نبرد بر شما مقرر شود، شما از آن سر باز بزنید، آنان می‌گویند: «چرا در راه خدا نجنگیم حال آنکه از سرزمین خود و از نزد فرزندان خود رانده شده‌ایم؟»

این بیان، بیانی مؤمنانه نیست. آنها هر چند که به ظاهر از «راه خدا» صحبت می‌کنند، اما «باز پس گرفتن سرزمین خودمان» و «بودن مجدد با خانواده خودمان» نیت اصلی است. نیت‌هایی شبیه این، خود را بر «میل» استوار کرده‌اند، و ما اثری از ایمان در آنها نمی‌بینیم. این طور بگوییم: اگر این نیت برآورده شود، چطور می‌توانیم بگوییم که بخشی از «راه خدا» را پیموده‌ایم؟ اینکه حالا در سرزمین خودم هستم، یا در خانۀ خودم هستم، چه ارتباطی با پیمودن «راه خدا» دارد؟ چطور به خدا و چیزی که خدا برای من می‌خواسته نزدیک‌تر شده‌ام؟

نیت‌های «جهاد»(3)جهاد به معنی تلاش است. ما خیلی وقت‌ها همین مایه را دارد. می‌خواهم شغلی از خودم داشته باشم، می‌خواهم خانه‌ای از خودم داشته باشم، یا آسودگی را برای خانواده‌ام فراهم کنم و خودم آسوده پیش آنان باشم. یا اینکه می‌خواهم احساس امنیت کنم، نگران این نباشم که ناگهان اتفاقی غیرمنتظره در زندگی‌ام رخ دهد. یا اینکه آزاد باشم برای انتخاب‌های مختلف.

وقتی نگاه می‌کنیم، از صبح تا شب تلاش‌های ما، که خودش را در شغل و تحصیل و خانواده تشکیل دادن و مهاجرت کردن و … نشان می‌دهد، بر چنین نیت‌هایی استوار است. و اینکه در جاهای از روز و شب عبادتی می‌کنیم، یا به مناسک دینی همچون روزه پایبند هستیم، تغییر جدی‌ای در حقیقت این زندگی نمی‌دهد. مهم‌تر از به جا آوردن مناسک، این است که «جهاد» اصلی زندگی به سمت چه کسی است، و تلاش‌هایمان را به نیت رسیدن به کجا و نزد چه کسی آراسته‌ایم، چرا که تنها:

… الَّذينَ جاهَدوا فينا لَنَهدِيَنَّهُم سُبُلَنا ۚ وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ المُحسِنينَ
… كسانى كه در راه ما كوشيده‌اند، به يقين راه‌هاى خود را بر آنان مى‌نماييم و در حقيقت، خدا با نيكوكاران است(4)سوره عنکبوت، 69.

«صابر» بودن بر راه حق، همین دقت کردن در مورد نیت‌های تلاش‌هایمان، و اصلاح جهت کار و زندگی‌مان است. در واقع، «صابر» نبودن این گروه از بنی‌اسرائیل فقط زمانی که جنگ را ترک کردند مشخص نمی‌شود، بلکه در همین جواب که «می‌خواهیم که به سرزمین و خانه‌مان برگردیم» نیز آشکار است. این سخن شخص «صابر» بر راه حقیقت نیست(5)در مورد نیت‌های مبتنی بر «میل»، می‌توان نکته‌های دیگری را نیز علاوه بر آنچه گفته شده برشمرد. این نیت‌ها به راحتی با به میان آمدن میلی دیگر سست می‌شوند، بنابراین نیت‌های محکمی برای پیمودن راه‌های دشوار نیستند. به علاوه، این نیت‌ها می‌توانند به سادگی توسط غیرمؤمنان نیز به کار گرفته شوند. برای مثال، به این بخش از سخنرانی معاویه برای مردم شام زمانی که آنها را برای جنگ با علی(ع) تحریک می‌کرد دقت کنید:

… خداوند مردم شام را مدار نظام امور امت قرار داده و نمونۀ نیکی‌ها ساخته است. پیمان‌شکنان را به وسیله‌ی ایشان دور می‌راند و همبستگی مؤمنان را به وجود آنان فراهم می‌آورد. … پروردگارا، ما را بر گروهی که خواب راحت را از خفتگان ما ربوده و آسودگی بیداران ما را سلب کرده و آهنگ ریختن خون ما را نموده و از پیمودن راه خود هراسانمان کرده‌اند، پیروزی ده.
.

🔸 همین افرادی که به دنبال بازپس گرفتن سرزمین خود بودند، در مورد اینکه چه کسی سزاوار پادشاهی است گفتند که داشتن مال شرط اصلی است. و چنین افرادی بودند که بعدها گفتند که به خاطر تعداد کم‌مان نمی‌توانیم بر جالوت پیروز شویم.

به پیوند بین این ایده‌ها، و نگاه این افراد به دنیا و آنچه در دنیا منشأ اثر است فکر کنیم.

🔸 خداوند که از «بی‌صبری» سپاهیان طالوت بر حق آگاه است، در راه «ابتلایی» را پیش می‌آورد. «ابتلا»، واقعه‌ای است از جانب خدا، با این هدف که نیت و عمل ما «پاکیزه» شود. سپاهیان با آبی گوارا مواجه می‌شوند در حالی که به سختی تشنه هستند. خدا این را وسیلۀ ابتلا می‌کند؛ طالوت می‌گوید که تنها کسی از من است که حداکثر یک کف دست آب بنوشد.

اینکه کسی اینجا آب بنوشد یا نه، در کیفیت جنگ او چه تأثیری دارد؟ شاید حتی بگوییم اتفاقاً اگر آب بنوشد، با قوت بیشتر می‌تواند بجنگد.

ولی واقعاً همین طور است؟ به چه دلیل باید تصور کنیم نفسی که به سختی عادت ندارد، حاضر می‌شود خودش را در آتش جنگ که اوج دشواری است بیندازد؟ ما قضیه را خیلی جسمانی فرض کرده‌ایم؛ یعنی تصور می‌کنیم همین که جسم سالم باشد قوت بیشتری برای جنگیدن دارد. در حالی‌که وضعیت نفس ماست که تعیین‌کننده است؛ اگر برای این نفس میل‌هایش خیلی پررنگ باشند، حتماً ترس به دل ما می‌اندازد در میدان جنگ. جنگ آن چیزی است که امیالش، عزیزترین چیزهایش را از او می‌گیرد. چرا باید ما راحت بگذارد که وارد جنگی که خیر و نیک می‌دانیم بشویم؟

سخن امام علی(ع) در نامه به عثمان بن حنیف هم گویای همین حقیقت است:

شاید که گوینده‌ای از شما بگوید: «اگر خوراک پسر ابوطالب این است، ناتوانی او را از پیکار با هماوردان فرونشاند، و از نبرد با دلاور مردان بازماند». بدانید که درختی که در بیابان خشک می‌روید شاخه‌ای سخت‌تر دارد، و درختان سرسبز کنار آب پوستشان نازک‌تر است، و گیاهان صحرای خشک آتشی سوزنده‌تر دارند و خاموشی این آتش دیرتر است(6)نهج‌البلاغه، نامۀ 45.

مهم‌ترین جنگ‌ها، حتی در دل جنگ با باطلی بیرونی، جنگ با نفس است. نفسی که به بهانۀ دستیابی به امیالش جلوی حرکت و عمل ما در راه خیر را می‌گیرد. این جنگ با نفس، و صبر در راه جهاد در راه خدایی که شناخته‌ایم، همان صبری است که قرآن از ما انتظار دارد. این همان صبری است که در روایات از آن چنین یاد شده: «صبر برای ایمان به منزلۀ سر برای بدن است»؛ ایمان بدون صبر جسدی بیش نیست.

و شاید مهم‌ترین دلیل وجود مناسک روزه‌داری در اسلام، ورود در چنین نبردی به مقصود شکستن خواهش‌های میل، و استوار شدن در جهاد در راه خدا باشد.

🔸 در انتهای آیۀ 249، می‌بینیم که تنها کسانی که «صبر» بر حق داشته‌اند، بر جهاد پایمردی می‌کنند. اما اینجا صبر جلوۀ دیگری پیدا کرده است: «کسانی که گمان داشتند(7)این گمان، خود نوعی یقین است. اما شاید از آنجا آن را گمان نامیده‌اند که شخص نمی‌داند چه زمانی و در کدام مسیر و کدام واقعه این دیدار برای او رخ خواهد داد. خداوند را دیدار می‌کنند، گفتند: …». این صابران کسانی هستند که دیدار پروردگارشان را امید دارند، و همین امید ایشان را به جهاد کشانده است. این نیتی کاملاً متفاوت است، و حاصل آن هم آگاهی و بصیرتی کاملاً متفاوت است.

یعنی اینکه، این افراد به جای اینکه از سرِ ترس به این فکر کنند که سپاهیان کمتر به معنی احتمال بیشتر برای شکست است، این را به یاد می‌آورند که بسیار پیش آمده که سپاهیان کمتر سپاهیان بیشتر را شکست داده‌اند. اینکه ایشان به راحتی قادر به یادآوری این حقیقت(8)دقت کنید که این یک حقیقت است. پیروزی و شکست (به همین معنای عرفی و ظاهری) را به راحتی نمی‌توان با تعداد افراد دو طرف پیش‌بینی کرد. این صابران این حقیقت را یادآوری می‌کنند و به پیروزی امیدی جدی دارند. آنها به معنی عرفی آن «شهادت‌طلبانه» به دل خطری که هیچ امید پیروزی در آن نمی‌بینند، نمی‌زنند. هستند، به این دلیل است که از امیال و ترس‌های خود آزادند. و این آزادی با شوق به دیدار پروردگار به دست آمده است.

🔸 این صابرانِ آزاد، در آیۀ 250، از پرورگارشان می‌خواهند که بر آنان صبر فرو ببارد. اینجا است که می‌فهمیم آنها، همین صبری که تا اینجا داشته‌اند را هم از آنِ خود و بنا به ارادۀ قوی خود نمی‌دانند. آنها صبر را نعمتی از جانب پروردگارشان می‌دانند، که باید آن را به دوام، در دعا از او درخواست کنند.

و این جالب است که پایمردی همین گروه کوچک، علی‌رغم وجود عده‌ای کثیر از کسانی که ترس و تردید در دل‌شان رخنه کرده بود، پیروزی را برای ایشان به همراه دارد.

از این عجیب‌تر این است که جهاد داوودِ جوان، منجر به حکمت و علمی الهی برای او می‌شود. به راستی کدام‌یک از ما، اگر بخواهیم دانشی را کسب کنیم، فکر می‌کنیم باید به جهادی شایسته در راه پروردگارمان دست بزنیم؟ و کدام‌یک از ما، ناآگاهی و گیجی و تردیدهای خود را ناشی از واگذاشتن جهادهایی مهم در زندگی می‌دانیم؟

🔸 با همین دعا این سخن را به پایان ببریم، باشد که خداوند ما را در زمرۀ این صابران درآورد، و پایمردی در جهادی که به دیدار او منتهی می‌شود را روزی‌مان کند:

رَبَّنا أَفرِغ عَلَينا صَبرًا وَ ثَبِّت أَقدامَنا وَانصُرنا عَلَى القَومِ الكافِرينَ

 

پی‌نوشت

پی‌نوشت
1 سورۀ توبه، 81
2 میلِ بخشی از وجود مشرکان به رسول و قرآن، ایشان را وادار می‌کرد که زمانی صدای قرآن خواندن او را می‌شنوند جامه بر سر بکشند و بگریزند
3 جهاد به معنی تلاش است.
4 سوره عنکبوت، 69
5 در مورد نیت‌های مبتنی بر «میل»، می‌توان نکته‌های دیگری را نیز علاوه بر آنچه گفته شده برشمرد. این نیت‌ها به راحتی با به میان آمدن میلی دیگر سست می‌شوند، بنابراین نیت‌های محکمی برای پیمودن راه‌های دشوار نیستند. به علاوه، این نیت‌ها می‌توانند به سادگی توسط غیرمؤمنان نیز به کار گرفته شوند. برای مثال، به این بخش از سخنرانی معاویه برای مردم شام زمانی که آنها را برای جنگ با علی(ع) تحریک می‌کرد دقت کنید:

… خداوند مردم شام را مدار نظام امور امت قرار داده و نمونۀ نیکی‌ها ساخته است. پیمان‌شکنان را به وسیله‌ی ایشان دور می‌راند و همبستگی مؤمنان را به وجود آنان فراهم می‌آورد. … پروردگارا، ما را بر گروهی که خواب راحت را از خفتگان ما ربوده و آسودگی بیداران ما را سلب کرده و آهنگ ریختن خون ما را نموده و از پیمودن راه خود هراسانمان کرده‌اند، پیروزی ده.

6 نهج‌البلاغه، نامۀ 45
7 این گمان، خود نوعی یقین است. اما شاید از آنجا آن را گمان نامیده‌اند که شخص نمی‌داند چه زمانی و در کدام مسیر و کدام واقعه این دیدار برای او رخ خواهد داد.
8 دقت کنید که این یک حقیقت است. پیروزی و شکست (به همین معنای عرفی و ظاهری) را به راحتی نمی‌توان با تعداد افراد دو طرف پیش‌بینی کرد. این صابران این حقیقت را یادآوری می‌کنند و به پیروزی امیدی جدی دارند. آنها به معنی عرفی آن «شهادت‌طلبانه» به دل خطری که هیچ امید پیروزی در آن نمی‌بینند، نمی‌زنند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *