🔸 چنانکه پیشتر گفته شد، مقصود از «قتال»، نبرد مسلمانان در راه دفاع از زندگیِ پاکی بوده که قصد داشتند در سرزمینی جدید برای خود ایجاد کنند. خداوند این نبرد را واجب میداند. «واجب»، از نظر خداوند، واجبی عقلانی است؛ چیزی است که سود آن به خود ما میرسد.
در این مورد، مشخص است که واگذاشتن جهاد، به معنی قرار گرفتن دوباره زیر یوغ مشرکین مکه است. نتیجه نیز این نیست که مال یا امنیت یا جان از دست میرود، بلکه آرزویی که مسلمانان برای زندگی پاک، در کنار برادرانی راستین، در راه پروردگاری والا داشتند از دست میرود. به این دلیل است که «قتال» بر مسلمانان واجب میشود.
🔸 برای بسیاری از مسلمانان قتال امری خوشآیند نبود. وقتی که خداوند این حقیقت را بیان میکند، میتواند به دلایل این ناخوشآیندی اشاره کند، چنانکه در بعضی دیگر از آیات چنین کرده. مثلاً میتوانست از دلبستگی نابهجا به زندگی دنیا، فراموش کردن مرگ، و میل به زندگی ابدی در همین دنیا بگوید.
ولی در این آیه چیزی در مورد دلایل ناخوشآیند بودن قتال در نظر این مسلمانان گفته نشده؛ این آیه از اصل عقلانی دیگری استفاده میکند: چه بسا به چیزی بیمیل باشی، ولی برایت خیر در پی داشته باشد. و چه بسا به چیزی میل داشته باشی، ولی برایت شرّ و بدی در پی داشته باشد.
🔸 این اصل عقلانی برای ما خیلی آشنا است. هر کس که اندکی به ساختن زندگیاش فکر کرده باشد، در زمانهایی به چیزی شبیه این اصل پایبند بوده. مثلاً خیلی از ما علیرغم میلمان برای امتحان درس خواندهایم، علیرغم میلمان سر کلاس نشستهایم، علیرغم میلمان سرِ کار رفتهایم، علیرغم میلمان کارهای خستهکنندۀ خانه را انجام دادهایم، و … .
همۀ ما این را میدانیم که اگر عنان اختیارمان را دست میلمان بدهیم، اوضاع به سرعت به هم میریزد.
🔸 اما یک عنصر مهم در این اصل، تصویری است که از «خیر» و «شر» داریم. وقتی علیرغم میلمان برای امتحان درس میخوانیم، آن خیری که برای خودمان تصویر کردهایم گرفتن نمرۀ خوب در امتحان است. اما این نمره، چرا برای ما «خیر» تلقی میشود؟ یک نمره، یک عدد، که به خودیِ خود خیری ندارد. مثلاً میگوییم به این ترتیب من میتوانم این درس را بگذرانم، بعد مدرکی بگیرم، بعد با این مدرک کاری پیدا کنم، و … . برای اینکه «خیر» و «شر» بودن چیزی را بفهمیم، باید ریشههای آن را که به وضوح برای آدمی خیر یا شر هستند پیدا کنیم.
🔸 بسیاری از چیزهایی که به عنوان «خیر» یا «شر» خود تصور میکنیم، بر اساس توهم تعریف شدهاند. مثلاً نمره اول شدن، منجر به این میشود که مورد تحسین قرار بگیرم. این تحسین حقیقتاً هیچ اثری به حال «من» ندارد، ولی من آن را دوست دارم و آن را «خیری» برای خود میدانم و برای آن تلاش میکنم.
زندگی ما پر از چنین «خیر»هایی است؛ خیرهایی که در واقع صرفاً بر اساس یک میل تعریف شدهاند. یعنی اگر به حقیقتِ خودم و نیازهای حقیقی خودم فکر کنم، رسیدن به آن به ظاهر «خیر»ها دردی از من دوا نمیکند.
به همین ترتیب «شر»های توهمی برای خودمان تعریف میکنیم. مثلاً از کم شدن درآمدمان به شدت میترسیم، و حاضریم برای اینکه چیزی از سفرهمان کم نشود تن به هر سختی (و گاهی خواری) بدهیم. در حالیکه کم شدن مصرفمان، به خودِ حقیقی ما صدمه نمیزند، و حتی در بسیاری از موارد آن را میپرورد.
🔸 آن خیری حقیقتاً خیر است، که همیشه برایمان خیر بماند، و آن شرّی حقیقتاً شرّ است، که همیشه شرّ بماند؛ اکنون، فردا، به هنگام پیری، به هنگام مرگ و پس از مرگ.
آن خیری حقیقتاً خیر است که به خودِ اصیل ما خیر برساند. آن شرّی حقیقتاً شر است که به خودِ اصیل ما آسیب برساند.
قرآن به چنین خیر و شرّی اشاره دارد. شناخت این خیر و شرّ، نیازمند به کارگیری جدی عقل است.عقل به ما یاری میدهد که به جای اینکه زندگیمان را بر اساس میلهای ساده بنا کنیم، یا خیر و شرّهای توهمی را ملاک انتخابها قرار دهیم (که باز هم نهایتاً نوعی میلپرستی است)، به خیر و شرّهای حقیقی توجه کنیم.
آن زمان است که میتوانیم با آن بخش از خودمان که «جهاد» را دشوار میداند، سخن بگوییم؛ نشانش دهیم که چه بهشتی پیش رویمان است، اگر ساعتی صبر داشته باشیم.
🔸 عقل ما برای بر آمدن و درست شناخت خیر و شرّ، نیاز به تعلیم پروردگارِ خیر دارد. شاید از همین روست که آیه بر این تأکید میکند که «خداوند میداند و شما نمیدانید.» این سخن، تشویق به آموختن است. اگر گوش هوش به پروردگارمان بسپاریم، او از طریق قرآن و در واقعههای زندگی خودمان و دیگران، با ما از این خیر و شرّ سخن خواهد گفت.
🔸 اکنون زمان آن است که دوباره به انتخابهایمان فکر کنیم. کدامیک از این انتخاب بنا به یک میل، بیتوجه به خیر و شرّ حقیقی صورت گرفته؟ و در کدامیک خیری حقیقی را جستجو میکنیم و از شرّی حقیقی اجتناب میکنیم؟
باید به انواع انتخابها، حتی انتخابهای جزئی و روزمره فکر کنیم؛
- امشب غذا میخورم؟ چه غذایی؟
- امشب کجا هستم؟ با چه کسانی؟
- چه سرگرمیهایی انتخاب میکنم؟
- فردا صبح سرِ کدام کار میروم؟
- ازدواج میکنم یا نه؟ اگر بله، با چه شرایطی؟
- اگر ازدواج کردم، بچهدار میشوم یا نه؟
- کدام دانش را کسب میکنم؟ کدام دانش را کسب نمیکنم؟
- چه دوستانی برمیگزینم؟
- و …
🔸 خبر بد آن است که روزگار ما روزگار سلطنت امیال است. از کودکی میآموزیم که آنچه باید در هر کار به آن اهمیت دهیم، برآورده شدن امیالمان است. و دنبال کردن امیال است که زندگیمان را چنین آشفته و بیسر و سامان کرده.
بیش از هر زمان نیاز داریم که عقل را به جایگاهش برگردانیم، تا در هر انتخابمان و هر لحظهمان، عقل حاکم باشد. آن هم نه هر عقلی؛ عقلی که «حقیقت» را، و خدای حق را، میشناسد و با تمام توان میطلبد(1)عنوان این مطلب از سخنی از پیامبر(ص) به همین مضمون گرفته شده است: بهشت با ناخوشآیندها احاصه شده و دوزخ با شهوات – یعنی چیزهایی که نفس در نظر اول به آن مایل است. مقصود این سخن این است که راه رسیدن به بهشت، از انجام اعمالی میگذرد که نفس در وهلۀ اول به آنها مایل نیست. هر چند وقتی که در راه قرار بگیریم، تمام وجود آدمی رغبت نشان میدهد به آن هدف.
در مقابل، وقتی در مسیری قرار میگیریم که نفس در وهلۀ اول به آن مایل است، با طی هر قدم طی مسیر برایمان دشوارتر میشود.
این حقیقت در سخنی از امام علی(ع) به این مضمون آمده است: حق سنگین است، اما گوارا، و باطل سبک، اما در کام چون سنگ خارا..
پینوشت
↑1 | عنوان این مطلب از سخنی از پیامبر(ص) به همین مضمون گرفته شده است: بهشت با ناخوشآیندها احاصه شده و دوزخ با شهوات – یعنی چیزهایی که نفس در نظر اول به آن مایل است. مقصود این سخن این است که راه رسیدن به بهشت، از انجام اعمالی میگذرد که نفس در وهلۀ اول به آنها مایل نیست. هر چند وقتی که در راه قرار بگیریم، تمام وجود آدمی رغبت نشان میدهد به آن هدف.
در مقابل، وقتی در مسیری قرار میگیریم که نفس در وهلۀ اول به آن مایل است، با طی هر قدم طی مسیر برایمان دشوارتر میشود. این حقیقت در سخنی از امام علی(ع) به این مضمون آمده است: حق سنگین است، اما گوارا، و باطل سبک، اما در کام چون سنگ خارا. |
---|