خدا می‌خواهی یا خدمتکار؟ (به بهانهٔ آیات ۳۵ و ۳۶ سورهٔ کهف)

🔸 سورهٔ کهف، ۳۵ و ۳۶: … و در حالی که او به خویشتن ستمکار بود، داخل باغ شد [و] گفت: «گمان نمی‌کنم این نعمت هرگز زوال پذیرد.» * و گمان نمی‌کنم که رستاخیز بر پا شود، و اگر هم به سوی پروردگارم بازگردانده شوم قطعاً بهتر از این را در بازگشت، خواهم یافت.

🔸 در تعبیری از امام علی(ع)، آدمی در زیر زبانش پنهان است. آنچه که «می‌گوید» از آنچه که «هست» خبر می‌دهد. وقتی که صاحب آن باغ می‌گوید که «گمان نمی‌کنم که این باغ هرگز تباه شود»، می‌فهمیم که او دلگرم به وجود باغش است، از تصور ویرانی آن پرهیز دارد، و گمان می‌کند که می‌تواند آن باغ را به مدد اسبابی که در اختیار دارد حفظ کند. او می‌ترسد از این فکر که باغ را پروردگار باغ نگه داشته است؛ پروردگاری صاحب ارادهٔ مستقل از ارادهٔ او.

🔸 این سخن که «گمان نمی‌کنم رستاخیز [=ساعة: آن «هنگام»] بر پا شود» گریزی از مواجهه با این پروردگار است؛ چرا که آن روز روزی است که «پروردگار تو خواهد آمد»(1)سورهٔ فجر، ۵۲ و «او را ملاقات خواهی کرد»(2)سورهٔ انشقاق، ۶ و آن روز روزی است که «در مورد نعمت مورد پرسش قرار خواهی گرفت»(3)سورهٔ تکاثر، ۸. اگر پروردگار تو برایت باغی قرار داده (آیهٔ ۳۲) و آن را حفظ کرده، از این کار چه منظوری داشته؟ او در همین مورد خواهد پرسید.
این یک معامله نیست؛ پروردگار تو در مقابل نعمتی که داده «اجر»ی از تو نمی‌خواهد. پروردگار هدفی جز پروردش ندارد؛ آیا به مدد آن باغ پرورش یافتی؟

🔸 «گمان نمی‌کنم آن “هنگام” بر پا شود» انکار این است که هر نعمتی را به منظوری به ما داده‌اند. خانه، کار پر درآمد، همسر، فرزندان، دوستان، دانش، پشتوانه اجتماعی، یا هر چیز دیگری، به چه «منظوری» اینجا هستند؟ آیا این‌ها در کار «پرورش» ما هستند؟ اگر نه، چه بر سر ما می‌آورند؟
و اصلاً آیا ما باور داریم که پروردگاری صاحب اراده، به منظوری این‌ها را سر راه ما قرار داده است؟

🔸 اگر چنین باوری در ما نیست، اگر گمان می‌کنیم این‌ها هستند تا بخوریم و از آن‌ها متنعم شویم و خوش باشیم، دیگر چندان فرقی نمی‌کند که این گمان را به زبان بیاوریم یا نه! ما نیز در این باور شریک صاحب باغ هستیم که «گمان نمی‌کنم آن “هنگام” بر پا شود».

آن صاحب باغ هم به پروردگار باور داشت، اما پروردگاری که مسئول تدارکات است! پروردگاری که درخواستی از آدمی ندارد، و آدمی عهدی با او ندارد. او هست که نعمت ببخشد و کنار بایستد؛ «و اگر هم به سوی پروردگارم بازگردانده شوم قطعاً بهتر از این را در بازگشت، خواهم یافت».

صاحب باغ نه پروردگار، که خدمتکار می‌خواست. از آنچه که «بود» راضی بود، چرا باید به پرورش فکر می‌کرد؟ و به «داشتن»اش خرسند بود، کجا می‌توانست لیاقت رسیدن به محبت را بیابد؟

پی‌نوشت

پی‌نوشت
1 سورهٔ فجر، ۵۲
2 سورهٔ انشقاق، ۶
3 سورهٔ تکاثر، ۸

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *