در جستجوی آن طریق نهان … (به بهانهٔ آیهٔ ۱۴ سورهٔ کهف)

🔸 در روزگار سیطرهٔ تاریکی، آن زمان که «کران تا کران را ابرهای تیره فرا گرفته» و سلطهٔ «دقیانوس» و جهل زیردستان به هم آمیخته بود، جوانانی قصد کردند که به جای «یاوه» گفتن و یاوه در سر پروردن («لقد قلنا اذا شططا») سخنی بر اساس حقیقت بگویند و زیستنی بر اساس حقیقت را در پیش بگیرند.

🔸 مقصد نهایی این راه مشخص نبود. هیچ کس نمی‌توانست سرانجام این جوانان را از قبل پیش‌بینی کند. ایمان به پروردگار آسمان و زمین، به «خروج» دلالت می‌کرد. مابقی دیگر در دست همان پروردگار بود («و زدناهم هدی»)؛ او ولایت ایشان را در «غار» خود به عهده گرفت و دست آدمیان را از ایشان بازداشت.

🔸 خداوند ایشان را نشانه‌ای قرار داد برای هر حقیقت‌جویی که در روزگار دقیانوسی به سر می‌برد. در هر زمانه‌ای این سخن طنینی ژرف دارد که «آنگاه که جوانان به سوی غار پناه جستند و گفتند: پروردگار ما! از جانب خود به ما رحمتی بخش و کار ما را برای ما به سامان رسان.»

🔸 این هم زیباست که این جوانان یکدیگر را یافته‌اند، و نه جدا جدا بلکه با هم در راه پشت کردن به طاغوت و زیستنی طاغوتی، و ایمان به پروردگار هم‌پیمان شده‌اند.
در عین حال تعداد آنان اندک است. اما این اندک بودن، ایشان را از راه باز نمی‌دارد.

🔸 در روزگار هر دقیانوس دیگری، اگر هم‌پیمانانی اندک‌شمار پشت به طاغوت و رو به پروردگارشان «خارج شوند»، و ولایت پروردگارشان را جستجو کنند، چه عجب اگر این ولایت را بیابند و به طریقی شگفت‌انگیز و پیش‌بینی‌ناپذیر هدایت یابند؟ «مگر پنداشتی اصحاب کهف و رقیم از آیات شگفت ما بوده است؟»

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *