سورهٔ طه، ۶۸-۶۷: فَأَوْجَسَ فِي نَفْسِهِ خِيفَةً مُّوسَىٰ * قُلْنَا لَا تَخَفْ إِنَّكَ أَنتَ الْأَعْلَىٰ
و موسی در خود بیمی احساس کرد. * گفتیم: مترس که تو خود برتری …
🔸 بنا به گفتهای از امام علی(ع)، ترس موسی(ع) رو به روی سحر ساحران ترس از آسیب دیدن، یا هول از بزرگی آن سحر نبود. ترس او از این بود که مبادا مردم تفاوت بین آن سحر و نشانهٔ هدایتبخش را متوجه نشوند.
🔸 این بیم موسی(ع) بیمی کاملاً معقول بود، و از قضا شاهدی است بر اینکه صرف انجام اعمال خارقالعاده نمیتواند دلیلی بر رسالت داشتن کسی از جانب خدا یا بر حق بودن او باشد(1)بحث مفصلتر در این زمینه اینجا آمده. چرا که اگر چنین فرضی کنیم، لابد مردم اگر سحر ساحران را در غیاب موسی(ع) میدیدند، حق داشتند که از آنان تبعیت کنند؛ بیتردید کاری که ساحران انجام میدادند خارقالعاده بود.
🔸 موسی(ع) تا کنون فقط این را دیده بود که عصا تبدیل به مار میشود، اما آنچه که در این صحنه رخ داد چیزی متفاوت بود: آن مار آنچه که ساحران برساخته بودند را بلعید و چیزی از آن سحر باقی نگذاشت. این صحنه وجه نمادین پررنگی دارد و ساحران این را متوجه شدند. آنان خود را با «حقیقتی» مواجه دیدند که برساختههای مبتنی بر وهم آنان را میبلعد. آنان نیک میدانستند که سحر آنان، هر چند که بزرگ بنماید، خیالی است (آیهٔ ۶۶: «یخیل الیه من سحرهم انها تسعی»)، و تفاوت بین این خیال و حقیقت، آن حقیقتی که وقتی بیاید چیزی از خیال باقی نمیگذارد، را میدانستند.
🔸 در ابتدا تصور میکنیم که وقتی خداوند فرمود: «نترس که تو برتری»، به این برتری حقیقت بر توهم اشاره میکند، و این درست است. اما این برتری، برتری در حجت آوردن بر مردم هم هست، و این برتری آن زمان به اوج میرسد که ساحران به سجده میافتند؛ چیزی که هیچ کس، حتی خود موسی(ع)، نمیتوانست آن را پیشبینی کند!
صحنهای که فرعون ترتیب داده بود تا مردم ظاهربین را مرعوب قدرت ساحران کند به کل دگرگون میشود. چون حقیقت پیش میآید چیزی از توهم باقی نمیماند، و برای هر کس که چشم دیدن این واقعه را ندارد صحنه تکمیل میشود: آن ساحران قدرتمند و برتریجو به سجده میافتند و جان خود را بر سر حقیقتی که دیدهاند میگذارند.
🔸 نبرد فرعون به نحوی شگفت مغلوب حقیقت میشود؛ «حقیقت» تلاش فرعون را، همان صحنهای که فرعون پیش آورده بود را، به نحوی غیرمنتظره فتح میکند. این شیوهٔ معمول حقیقت و خداوند حقیقت است. پیش از این نیز در همین سوره دیدیم که وقتی فرعون با قساوت تمام با بنیاسرائیل در ستیز بود، چگونه کودکی از بنیاسرائیل در قصر او و نزد خود پرورش یافت، و همان کودک به مقابله با او برآمد.
هیچ راهی به روی حقیقت بسته نیست. او به درون باطل نفوذ میکند، و علیرغم میل ستمپیشگان موقعیت را از درون فتح و استحاله میکند.
سورهٔ نحل، ۲۶: قَدْ مَكَرَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَأَتَى اللَّهُ بُنْيَانَهُم مِّنَ الْقَوَاعِدِ فَخَرَّ عَلَيْهِمُ السَّقْفُ مِن فَوْقِهِمْ وَأَتَاهُمُ الْعَذَابُ مِنْ حَيْثُ لَا يَشْعُرُونَ
پیش از آنان کسانی بودند که مکر کردند، و خدا از پایه بر بنیانشان زد، درنتیجه از بالای سرشان سقف بر آنان فرو ریخت، و از آنجا که حدس نمیزدند عذاب به سراغشان آمد.