قدم در راه‌های تازه … – درباره‌ی افتتاح مؤسسه‌ی «طلوع»

ایمان-نمی‌آورید-مگربسم الله الرحمن الرحیم

اغلب شما، مدتی است که با من و دوستانم، در راه یاری‌رسانی به محرومین همراه هستید. همه‌ی ما می‌دانیم که مسیری که در آن قدم برمی‌داریم، مسیری است طولانی و پر پیچ و خم، و در عین حال، با هدف‌ها و آرزوهایی بزرگ و خواستنی. می‌خواهیم که نه در این سرزمین، و نه در هیچ سرزمینی دیگر، کسی به خاطر گرسنگی تن به خواری ندهد، به خاطر تنهایی دچار یأس نشود، به خاطر نداشتن دانش در تنگناها اسیر نشود، و به خاطر دغدغه‌هایی کوچک، از رسیدن به اوج‌هایی که هر انسانی شایسته‌ی آن است، محروم نماند.

گام برداشتن در این مسیر، لوازم و ضروریاتی دارد. یکی از این لوازم، کار سازمانی منسجم است. این مسئله، در کنار بعضی ضروریات دیگر، باعث شد که ما برای رسمیت دادن به فعالیت‌هایمان اقدام کنیم و نخستین قدم را برداریم. این قدم، تأسیس یک مؤسسه‌ی مردم‌نهاد، تحت عنوان «روشنای طلوع مهر» بود. ما این مؤسسه را مختصراً «طلوع» می‌نامیم.

من به عنوان مدیر داخلی در این مؤسسه مشغول به کار شده‌ام، و به یاری خدا، از این به بعد فعالیت‌هایم در این مؤسسه متمرکز خواهد بود.

نظر به اهمیت فراوان بحث آموزش محرومین، ما تصمیم گرفتیم که تمام فعالیت‌های مؤسسه را روی موضوع آموزش متمرکز کنیم. ما می‌خواستیم که مخاطبینمان از میان محرومین به راحتی در دسترس باشند، بنابراین تصمیم گرفتیم مؤسسه در یکی از مناطق محروم شهر شیراز واقع شود. با بررسی‌هایی، نهایتاً شهرک سعدی به عنوان محل فعالیت انتخاب شد. از چند ماه پیش ما در این محله خانه‌ای را اجاره کردیم، و آن را برای فعالیت‌های آموزشی آماده نمودیم.

برنامه‌های آموزشی مؤسسه، برای مخاطبینی از سنین پیش‌دبستانی تا بزرگسال است. تلاش ما این است که آموزش‌ها، مطابق با مهم‌ترین نیازهای مخاطبان، و با توجه به اقتضائات زندگی محرومین باشد. به علاوه، تلاش داریم که طرح‌های آموزشی را مدون کنیم و در اختیار همه‌ی گروه‌های فعال قرار دهیم. به یاری خدا، سایت مؤسسه به زودی فعال خواهد شد، و جزئیات فعالیت‌های آموزشی را در آن توضیح خواهیم داد.

در حال حاضر، فعالیت‌های موسسه در چند زمینه تعریف شده است:

«زندگانی شعله می‌خواهد…» (تهیه لباس گرم و وسایل گرم‌کننده برای نیازمندان در فصل سرما)

madreseعکس از ساسان جوادنیا، برگرفته از این آدرس

خلاصه اطلاعات فراخوان
موضوع فراخوان: تأمین هزینه تهیه وسایل گرم‌کننده و پوشاک برای خانواده‌های نیازمند
هزینه مورد نیاز: حداقل 7 میلیون تومان
مهلت مشارکت در فرخوان: تا روز سه‌شنبه، 25 آبان‌ماه
شیوه‌ی مشارکت:
واریز به حساب بانک شهر من، که مخصوص فراخوان‌ها است، و در این صفحه آمده است،
یا پرداخت از طریق این درگاه پرداخت الکترونیکی

سلام. امیدوارم که همگی خوب و سلامت باشید.

به یاری خدا، طبق روال سال‌های پیش، قصد داریم با همراهی هم، رفع نیازمندی تعدادی از خانواده‌های محروم در فصل سرما را پیگیری کنیم. بسیاری از خانواده‌ها، از لوازم ضروری فصل سرد، مثل بخاری یا آب‌گرم‌کن محرومند، و دسترسی به پوشاک، و همین‌طور پتوی مناسب ندارند. قصد ما این است که این اقلام را بنا به نیازمندی خانواده‌های محرومی که در دسترسمان هستند، برای ایشان تهیه کنیم.

طبیعتاً، هر چه در این فراخوان مبلغ بیشتری جمع‌آوری شود، می‌توانیم به خانواده‌های بیشتری رسیدگی کنیم. اما برای اینکه تخمینی از هزینه‌ها داشته باشید، قیمت تقریبی بعضی از اقلام را می‌آورم:

  • بخاری: حدود 200 هزار تومان
  • آب‌گرم‌کن: حدود 300 هزار تومان
  • لباس گرم مناسب برای یک نفر: حدود 50 هزار تومان
  • پتو: حدود 50 هزار تومان

به علاوه باید هزینه نصب، و در صورت لزوم تعمیرات تأسیساتی را هم به هزینه‌ها اضافه کرد. هر خانواده، با توجه به نیازمندی‌اش، ممکن است بخشی از این اقلام را دریافت کند. هزینه متوسط تقریبی برای هر خانواده را می‌توانیم 350 هزار تومان در نظر بگیریم. در این صورت، برای یاری دادن به 20 خانواده، به تقریباً 7 میلیون تومان احتیاج داریم.

هدف ما این است که این مبلغ را تا 25 آبان ماه جمع‌آوری کنیم. در صورتی که مایل به شرکت در این برنامه هستید، مبلغ مورد نظرتان را به حساب بانک شهر، که مخصوص فراخوان‌هاست، و در این صفحه آمده است واریز کنید.

شما می‌توانید از درگاه پرداخت الکترونیک زیر نیز استفاده نمایید:

https://2nate.com/sepidehdaman

مبالغی که بعد از 25 آبان به دست من برسد، صرف آموزش دانش‌آموزان محروم خواهد شد.

امیدوارم که این حرکت، زمستانی گرم را برای همه‌ی ما رقم بزند.

در پناه خدا باشید.


برف می‌‌بارد؛
برف می‌بارد به روی خار و خاراسنگ
کوه‌ها خاموش،
دره‌ها دلتنگ؛
راه‌ها چشم‌انتظار کاروانی با صدای زنگ

برنمی‌شد گر زبام کلبه‌ها دودی،
یا که سوسوی چراغی گر پیامی‌مان نمی‌آورد،
ردپاها گرنمی‌افتاد روی جاده‌ها لغزان،
ما چه می‌کردیم در کولاک دل آشفته‌ی دمسرد؟

آنک آنک کلبه‌ای روشن،
روی تپه‌، روبروی من

درگشودندم
مهربانی‌ها نمودندم
زود دانستم،که دور از این داستانِ خشم برف و سوز،
در کنار شعله‌ی آتش،
قصه می‌گوید برای بچه های خود عمو نوروز:
«گفته بودم زندگی زیباست
گفته و ناگفته، ای بس نکته‌ها کاینجاست
آسمانِ باز؛
آفتابِ زر؛
باغ‌های گل؛
دشت‌های بی در و پیکر؛
سر برون آوردن گل از درون برف؛
تاب نرم رقص ماهی در بلور آب؛
بوی خاک عطر باران خورده در کهسار؛
خواب گندمزار در چشمه‌ی مهتاب؛
آمدن، رفتن، دویدن؛
عشق ورزیدن؛
در غم انسان نشستن؛
پا به پای شادمانی‌های مردم پای کوبیدن؛

کار کردن، کارکردن؛
آرمیدن؛
چشم‌انداز بیابان‌های خشک و تشنه را دیدن؛
جرعه‌هایی از سبوی تازه آب پاک نوشیدن؛

گوسفندان را سحرگاهان به سوی کوه راندن؛
همنفس با بلبلان کوهیِ آواره خواندن؛
در تله افتاده آهوبچگان را شیر دادن؛
و رهانیدن،
نیمروز خستگی را در پناه دره ماندن؛
گاه گاهی،
زیر سقف این سفالین بام‌های مه گرفته،
قصه‌های در هم غم را ز نم نم‌های باران شنیدن،
بی‌تکان گهواره‌ی رنگین کمان را
در کنار بام دیدن؛
یا شب برفی،
پیش آتش‌ها نشستن،
دل به رؤیاهای دامنگیر و گرم شعله بستن

آری، آری، زندگی زیباست
زندگی آتشگهی دیرنده پا برجاست
گر بیفروزیش، رقص شعله‌اش در هر کران پیداست
ورنه، خاموش است و خاموشی گناه ماست.»

پیرمرد، آرام و با لبخند،
کنده‌ای در کوره‌ی افسرده‌جان افکند
چشم‌هایش در سیاهی‌های کومه جست و جو می کرد؛
زیر لب آهسته با خود گفت و گو می‌کرد؛

« زندگی را شعله باید برفروزنده،
شعله‌ها را هیمه سوزنده

جنگلی هستی تو، ای انسان!
جنگل، ای روییده آزاده،
بی‌دریغ افکنده روی کوه‌ها دامن،
آشیان‌ها بر سرانگشتان تو جاوید،
چشمه‌ها در سایبان‌های تو جوشنده،
آفتاب و باد و باران بر سرت افشان،
جان تو خدمتگر آتش
سربلند و سبز باش، ای جنگلِ انسان!»

«زندگانی شعله می‌خواهد»، صدا سر داد عمو نوروز …

(ابتدای شعر «آرش کمانگیر»، سروده‌ی سیاوش کسرایی؛ کتاب «گزینه اشعار سیاوش کسرایی»، انتشارات مروارید؛ متن این شعر را می‌توانید با جستجو در اینترنت نیز پیدا کنید، از جمله در این آدرس)

قدمی در راه آرزوی حسین(ع)… (نذر محرم برای تهیه صبحانه مدارس محروم)

بچه‌ها در راه مدرسهعکس از «شباب گلچین»، برگرفته از این وب سایت

خلاصه اطلاعات فراخوان
موضوع فراخوان: تأمین هزینه تهیه صبحانه برای 250 دانش‌آموز محروم در طول یک سال تحصیلی
هزینه مورد نیاز: 16 میلیون تومان (با فرض دو وعده صبحانه در طول سال تحصیلی)
مهلت مشارکت در فرخوان: تا پایان دهه محرم (چهارشنبه، 21 مهر ماه)
شیوه‌ی مشارکت:
واریز به حساب بانک شهر من، که مخصوص فراخوان‌ها است، و در این صفحه آمده است،
یا پرداخت از طریق این درگاه پرداخت الکترونیکی

دوستان سلام.

ایام محرم را پیش رو داریم. پیش از این، مطلبی در مورد نذورات ماه محرم در سپیده‌دمان منتشر شده بود، که هنوز هم خواندنی است. این مطلب را اینجا مطالعه کنید، و آن را به دیگران نیز توصیه نمایید.

اما فکر کردم خوب است که امسال در سپیده‌دمان هم فراخوان خاصی برای صرف نذورات ماه محرم داشته باشیم. این فراخوانی است برای جمع‌آوری هزینه صبحانه‌ی دانش‌آموزان یک مدرسه محروم در سال تحصیلی پیش رو.

بی‌شک، تغذیه یکی از ابتدایی‌ترین نیازهای انسان است، و کودکان بیش از دیگران از سوءتغذیه آسیب می‌بینند. یکی از دلایل آسیب‌پذیری بیشتر کودکان، نیاز بیشتر آنان به مواد غذایی برای رشد است. پیامدهایی چون نابینایی، کم‌خونی، کوتاهی قد و ضعف جسمانی از جمله شایع‌ترین آسیب‌هایی هستند که در کودکان دچار سوء‌تغذیه مشاهده می‌شود.

البته آسیب‌های وارد به کودکان تنها به مشکلات جسمی محدود نمی‌شود. کودکِ‌ دچار‌ِ سوء‌تغذیه، به دلیل ضعف، از نشاط کودکی محروم می‌ماند. به‌علاوه، بدن او مستعدِ‌ ابتلا به بیماری‌های عفونی و سایر بیماری‌هاست. احتمال بیشتری وجود دارد که چنین کودکی از تحصیل باز بماند و مهارت‌های لازم برای زندگی را کسب نکند. اطرافیان اغلب ممکن است او را عقب افتاده یا تنبل بدانند، اما این سرنوشت نه از طریق ژن‌ها، بلکه از طریق بی‌عدالتی و گرسنگی به او انتقال یافته است!

با این وصف، حل مشکل سوءتغذیه کودکان محروم اهمیت زیادی دارد. من گروهی را می‌شناسم که از مدتی پیش برنامه‌ای برای دادن وعده‌های صبحانه‌ی مقوی در مدارس محروم دارند. مدارسی تحت پوشش این برنامه قرار می‌گیرند که در مناطق با محرومیت بالا قرار دارند، و در یک بررسی کلی مشخص شده که بیش از 70 درصد دانش‌آموزانشان از خانواده‌های نیازمند هستند. اگر مدرسه‌ای تحت پوشش برنامه در آید، در هفته دو وعده صبحانه به تمام دانش‌آموزان مدرسه داده می‌شود.

من با فعالیت‌های این گروه آشنا هستم و آنان را مورد اعتماد می‌دانم. به دلیل هزینه زیاد این برنامه، آنها تاکنون نتوانسته‌اند تعداد مدارس زیادی را تحت پوشش بگیرند. خوب است که بتوانیم از همین ابتدای سال تحصیلی، هزینه لازم برای اجرای طرح در یک مدرسه را در اختیار آنها بگذاریم. نذوراتی که هر محرم صرف تهیه غذا می‌شود، و متاسفانه با اسراف و هدررفت زیادی هم همراه است، اگر در این مسیر به جریان بیفتد می‌تواند خیلی کارسازتر باشد.

اگر هزینه هر وعده صبحانه را 1000 تومان در نظر بگیریم، برای دادن دو وعده صبحانه در یک مدرسه 250 نفره، و با احتساب اینکه پس از اتمام این فراخوان تقریبا 32 هفته از سال تحصیلی باقی مانده، احتیاج به 16 میلیون تومان هزینه داریم.

هدف ما این است که این مبلغ را تا انتهای دهه‌ی محرم به دست آوریم. در صورتی که مایل به شرکت در این برنامه هستید، مبلغ مورد نظرتان را حداکثر تا 21 مهرماه، به حساب بانک شهر، که مخصوص فراخوان‌هاست، و در این صفحه آمده است واریز کنید.

شما می‌توانید از درگاه پرداخت الکترونیک زیر نیز استفاده نمایید:

https://2nate.com/sepidehdaman

مبالغی که بعد از 21 مهر به دست من برسد، صرف برنامه‌های آموزشی دیگر برای کودکان و نوجوانان محروم خواهد شد.

امید که این حرکت، قدمی باشد که زنده شدن در این ایام، و در راه حسین(ع)، را برایمان به ارمغان آورد. محرمتان پر برکت.

***

[امام حسین(ع)، از پیامبر خدا(ص) روایت نمود:] کسی که دینش را از راه تفکر در نعمت‌های خدا، و تدبر در کتاب او و فهم سنت من به دست آرد، کوه‌ها بجنبند و او از جا نجنبد. و کسی که دینش را از دهان افراد فراگیرد و دنباله‌رو آنان شود، افراد او را به هر سو ببرند و دینش در معرض بزرگ‌ترین زوال است.

امام حسین(ع): آن کس که بخشش تو را بپذیرد، تو را در جوانمردی کمک کرده است.

(برگرفته از این آدرس)

***

[…] جهان با دروغ می‌پاشد،
و خون تو، امضای«راستی»ست؛
و تو را باید در راستی دید
و در گیاه،
هنگامی که می‌روید
در آب،
وقتی که می‌نوشاند
در سنگ،
چون ایستادگی‌ست
در شمشیر
آن زمان که می‌شکافد
و در شیر،
که می‌خروشد؛
در شفق که گلگون است
در فلق که خنده‌ی خون است
در خواستن
برخاستن؛
تو را باید در شقایق دید
در گل بویید
تو را باید از خورشید خواست
در سحر جُست
از شب شکوفاند
با بذر پاشاند
با باد پاشید
در خوشه‌ها چید
تو را باید تنها در خدا دید
[…] نام تو خواب را برهم می‌زند
[…] حُر، شخص نیست
فضیلتی است
از توشه بار کاروان مهر جدا مانده
آن سوی رود پیوستن
و کلام و نگاه تو
پلی‌ست
که آدمی را به خویش باز می‌گرداند
و توشه را به کاروان
[…] ستم، دشمنی زیباتر از تو ندارد
و مظلوم، یاوری آشناتر از تو…
(برگرفته از این آدرس)

فراخوان مشارکت در تأمین هزینه‌های برنامه‌های آموزشی به مناسبت ماه رمضان

خلاصه اطلاعات فراخوان
موضوع فراخوان: تأمین هزینه برنامه‌های آموزشی برای دانش‌آموزان محروم
مهلت مشارکت در فرخوان: اول تیر ماه (نیمه‌ی ماه رمضان)
شیوه‌ی مشارکت:
واریز به حساب بانک مسکن من، که برای فعالیت‌های عمومی است، و در این صفحه آمده است.

دوستان سلام.

همان‌طوری که احتمالاً اطلاع دارید، فراخوانی برای تأمین مواد غذایی خانواده‌های نیازمند به مناسبت ماه رمضان در سپیده‌دمان منتشر شده است. اما، غذا، ابتدایی‌ترین نیاز خانواده‌های محروم است، و راه تازه از اینجا شروع می‌شود. رفع بسیاری از نیازهای دیگر، منوط به مشاوره و آموزش رو در رو است.

عده‌ای از دوستان من در حال برگزاری دوره‌های آموزشی مختلف برای دانش‌آموزان در مناطق محروم شهر شیراز هستند. یکی از این دوره‌ها، همان دوره‌ی پیش‌دبستانی است که پیش از این نیز در یک فراخوان در مورد آن صحبت شده بود. علاوه بر دوره‌ی پیش‌دبستانی، کلاس‌هایی هم برای دانش‌آموزان گروه‌های سنی دیگر در حال برگزاری است.

هزینه کار آموزشی نسبتاً بالاست. به نظر من، مناسبت ماه رمضان می‌تواند فرصتی باشد برای کمک به پیش‌برد این برنامه‌ها. بنابراین، در کنار فراخوان برای تأمین مواد غذایی توجهی جدی هم به این فراخوان برای تأمین هزینه‌های آموزشی داشته باشید.

برای مشارکت در این فراخوان، مبلغ مورد نظرتان را به حساب مخصوص مصارف عمومی (بانک مسکن) که در این صفحه آمده است واریز کنید.

طبیعتاً کار آموزش کاری مستمر است، از این رو شاید تعیین مهلت برای شرکت در این فراخوان شاید لزومی نداشته باشد. با این وجود، تمام مبالغی که تا نیمه‌ی ماه رمضان (اول تیر ماه) به حساب مصارف عمومی واریز شوند، صرف کارهای آموزشی خواهند شد.

با توجه به شرایط فعلی جامعه‌ی ما، به نظرم اولویت این فراخوان بیش از فراخوان تأمین مواد غذایی است. بنابراین اگر فقط توان کمک به یکی از این دو فراخوان را دارید، پیشنهاد من این است که کمک به برنامه‌های آموزشی را انتخاب کنید.

در صورتی که مایلید کمی بیشتر در مورد آموزش محرومین مطالعه کنید، مطالب زیر را بخوانید:

در پناه خدا باشید.

***

«اینکه کسی از حقوق اولیه‌ی زندگی محروم شده باشد البته وضعیتی دشوار است، اما وضعیت سخت‌تر را کسی دارد که از این حقوق حتی اطلاع هم ندارد …»

پیامبر اکرم(ص)، در سفارش به علی(ع) فرمود: ای علی! هیچ فقری شدیدتر از نادانی نیست … . (ترجمه الحیاة، ج۳، ص۴۶۴)

 ‌

فراخوان تهیه مواد غذایی برای خانواده‌های محروم به مناسبت ماه رمضان

خلاصه اطلاعات فراخوان
موضوع فراخوان: تأمین هزینه خرید مواد غذایی برای 500 نفر به مناسبت فرارسیدن ماه رمضان
مبلغ مورد نیاز: 15,000,000 تومان (با احتساب 30,000 تومان برای هر نفر)
آخرین مهلت مشارکت در فرخوان: سه‌شنبه، 18 خرداد ماه
مبالغی که بعد از این تاریخ و حداکثر تا دهم رمضان (27 خرداد) به دستمان برسد، از طریق خیریه‌ها و افراد آشنای مورد اعتماد صرف خرید مواد غذایی برای خانواده‌های نیازمند خواهد شد.
شیوه‌ی مشارکت:
1- واریز به حساب بانک شهر من، که مختص فراخوان‌ها است، و در این صفحه آمده است.


2- استفاده از این در گاه پرداخت اینترنتی:
http://sepidehdaman.2nate.com

سلام. امیدوارم که همگی خوب و سلامت باشید.

به یاری خدا، قصد داریم طبق روال سال‌های گذشته، در ابتدای ماه رمضان برای تعدادی از خانواده‌های نیازمند، بسته‌های مواد غذایی تهیه کنیم. خانواده‌هایی که تحت پوشش این برنامه قرار خواهند گرفت، ساکن شیراز و شهرستان‌های استان فارس هستند.

بخشی از خانواده‌ها، که ساکن شیراز هستند، آنهایی هستند که عده‌ای از دوستان من مستقیماً با آنها در ارتباطند و از وضعیتشان آگاهی دارند. به امید خدا خود ما مواد غذایی لازم را خریداری و بسته‌بندی می‌کنیم و بسته‌ها را به دست این خانواده‌ها می‌رسانیم. اقلامی که در بسته‌ها قرار خواهد گرفت، تقریباً شبیه اقلامی است که در این نوشته آورده شده است.

از سوی دیگر، تعدادی از خیریه‌ها و افراد مورد اعتماد (به ویژه در شهرستان‌ها) هستند که دسترسی به منابع مالی کافی ندارند، اما با خانواده‌هایی به شدت نیازمند آشنا هستند. بخشی از مبلغ جمع‌آوری شده در این فراخوان، با نظارت، در اختیار این خیریه‌ها و افراد قرار خواهد گرفت.

هزینه خرید مواد غذایی برای هر نفر نزدیک به 30 هزار تومان است. در این فراخوان، خوب است که بتوانیم مواد غذایی 500 نفر را تأمین کنیم، که به این ترتیب احتیاج به 15 میلیون تومان بودجه داریم. طبیعتاً اگر مبلغ مشارکت‌ها بیش از این بود می‌توانیم از خانواده‌های بیشتری حمایت کنیم.

مبلغ مشارکت‌ها را به حساب مخصوص فراخوان‌ها (حساب بانک شهر من که در این صفحه آمده) واریز نمایید. برای مشارکت در این فراخوان، می‌توانید از درگاه پرداخت اینترنتی زیر هم استفاده کنید:

http://sepidehdaman.2nate.com

مهلت شرکت در این فراخوان حداکثر تا روز سه‌شنبه، 18 خرداد ماه است. در عین حال، اگر مبلغی بعد از این تاریخ و تا حداکثر دهم ماه رمضان (27 خرداد) به دستمان رسید، می‌توانیم آن را از طریق رابطان مورد اعتماد صرف خرید مواد غذایی برای خانواده‌های نیازمند کنیم.

لطفاً در مورد این فراخوان به کسانی که فکر می‌کنید علاقه‌مند به مشارکت باشند اطلاع‌رسانی کنید.

در پناه خدا باشید.

***

آیا کسى را که [روز] جزا را دروغ می‌انگارد، شناختی؟
این همان کس است که یتیم را به سختى مى‌رانَد،
و به خوراک دادن بینوا ترغیب نمى‌کند…
‌                                                                    (سوره‌ی ماعون، 3-1)

پیامبر اکرم(ص): همه با هم غذا بخورید که برکت با جماعت است.

و مَثَل کسانى که اموال خویش را براى طلب خشنودى خدا و استوارى روحشان انفاق مى‌کنند، همچون مَثَل باغى است که بر فراز پشته‌اى قرار دارد [که اگر] رگبارى بر آن برسد، دو چندان محصول برآورد، و اگر رگبارى هم بر آن نرسد، بارانِ ریزى [براى آن بس است‌]، و خداوند به آنچه انجام مى‌دهید بیناست.
‌                                                                    (سوره‌ی بقره، 265)

«آینده را بسازیم …» (درباره‌ی اهمیت آموزش‌های پیش از دبستان برای کودکان محروم)

amoozesh2

ماجرای اول: محمد و مهدی

محمد، از همان ابتدای ورود به کلاس اول دبستان مشکل داشت؛ قلم را به راحتی نمی‌توانست در دست بگیرد، در شناخت آواها خیلی عقب‌تر از همکلاسی‌هایش بود، شمردن را بلد نبود، با دوستانش نمی‌توانست وارد ارتباط شود، و شاید از همه‌ی اینها بدتر، حرف‌های معلم را درست نمی‌فهمید. این، اولین کلاس آموزشی رسمی او بود. مادر محمد، به علت فقر مالی، پیش از این او را در هیچ نوع کلاس آموزشی ثبت‌نام نکرده بود.

متأسفانه مشکل محمد روز به روز حادتر می‌شد. مشکلات مقدماتی او، باعث می‌شد که با پیشرفت درس احساس ناتوانی بیشتری کند. به ویژه در خواندن و ریاضیات اصلاً پیشرفتی نداشت. البته نوعی اختلال یادگیری هم در او تشخیص داده شد، که همین اختلال هم اگر زودتر تشخیص داده شده بود خیلی راحت‌تر قابل درمان بود.

از طرف دیگر، چون محمد حتی در صحبت‌های معمولی با همکلاسی‌هایش هم مشکل داشت، به نوعی از جانب آن‌ها طرد شده بود. معلم هم او را شاگردی تنبل می‌دانست، صرفاً یک دردسر، که در یک کلاس 30 نفره باید به نوعی با او سر کرد و آخر سال به کس دیگری تحویلش داد.

روزی که محمد را دیدیم، فردی گوشه گیر و منزوی بود. به نظر می‌رسید دلش می‌خواهد حرف بزند، اما جرأت نمی‌کرد. آن روز، روزی بود که مادرش، برادر کوچک‌تر محمد، یعنی مهدی را برای شرکت در یک دوره‌ی رایگان پیش‌دبستانی آورده بود. دیدن مشکلات پیش‌آمده برای محمد، باعث شد که مادر او در طول دوره‌ی چند ماهه‌ی آموزشی، علی‌رغم فاصله‌ی زیاد خانه‌شان تا مرکز، مهدی را هر جلسه بیاورد و با جدیت مسائل آموزشی‌اش را پیگیری کند.

مهدی آموزش‌های معمول پیش‌دبستانی را دید، درس‌های دبستانش را به راحتی و با نمره‌های معقول گذراند. از حیث توانایی ارتباط با دیگران در مقایسه با محمد تفاوت روشنی داشت، و به وضوح از عزت نفس بالایی برخوردار بود.

ماجرای دوم: عباس

وقتی عباسِ 6 ساله برای شرکت در دوره‌ی پیش‌دبستانی به مرکز مراجعه کرد، تقریباً اصلاً حرفی نمی‌زد، تمام خواسته‌هایش را با جیغ زدن بیان می‌کرد! مادر عباس زن خیلی ساکتی بود. می‌شد تصور کرد که در خانه خیلی کم با فرزندش حرف می‌زند. عباس به وضوح مشکلات گفتاری حادی داشت، بنابراین شرکت در جلسات گفتار درمانی برایش ضروری بود.

عباس در کنار جلسات گفتار درمانی، در کلاس‌های پیش‌دبستانی هم شرکت کرد. روشن بود که از لحاظ آموزشی خیلی ضعیف است و در شناخت‌های ابتدایی مثل شناخت اشکال و صوت‌ها مشکل دارد. با توجه به مشکل گفتاری‌اش نمی‌توانست ارتباطی با بچه‌های دیگر برقرار کند، و عزت نفس پایینی هم داشت.

اما به مرور زمان، با شرکت در جلسات گفتار درمانی مشکلات ارتباطی‌اش بهتر شد، و از طرف دیگر در جلسات پیش‌دبستانی در جمع بچه‌ها توانست جایگاهی پیدا کند. بچه‌ای که در ابتدا فقط جیغ می‌کشید، الان می‌توانست با بچه‌ها حرف بزند، با آنها همکاری کند یا دوستان تازه‌ای پیدا کند. به علاوه، فرصت‌هایی داشت تا خودش را در جمع مطرح کند، مثلاً آن روزی را به یاد می‌آورم که در خانه یک باغ‌وحش کاغذی ساخته بود و با خود به مرکز آورده بود تا به بچه‌های دیگر نشان دهد.

وضعیت عباس را بعد از ورود به مدرسه نیز پیگیری کردیم. هر چند درسش عالی نبود، ولی معلم راضی بود و از او تعریف می‌کرد.

کلاه‌های مدرسه (یک داستان واقعی)

نویسنده: کیوکو موری[1]

ژانویه 1990 است. 45 سال بعد از انفجار بمب اتمی در این‌جا، حالا من و خاله‌ام، می‌چیو، به دیدن «پارک هیروشیما» آمده‌ایم. هیچ‌یک از ما آن روز را به یاد نداریم. خاله‌ام بچه‌ی کوچکی بود که در شهر دیگری زندگی می‌کرد و من هنوز به دنیا نیامده بودم.

به محض این‌که وارد پارک می‌شویم باران می‌گیرد آن هم نه مثل رگبارهای اوایل تابستان بلکه مثل لوله‌ی ناودان می‌بارد. راه ما از میان تندیس‌های یادبود و لوحه‌های فراوان پیچ می‌خورد. بزرگ‌ترین یادبود سنگ بزرگی است که دورتادور گل‌هایی قرار دارد که به همه‌ی جان‌باختگان بمباران اهدا شده است. روی سنگ یادبود این جمله‌ها کنده شده است:

روان‌تان شاد! این اشتباه تکرار نخواهد شد.

در انتهای راه، من و می‌چیو وارد موزه‌ی یادبود می‌شویم. داخل اتاق‌های کوچک نمایشگاه قفسه‌هایی به چشم می‌خورد که ردیف به ردیف پر از اشیایی هستند که از روز بمباران به جا مانده‌اند: ساعت‌هایی که درست در لحظه‌ی انفجار بمب از کار افتاده‌اند، لباس‌های سوخته‌ی قربانیان، پنجره‌های خرد شده و پیانویی که با سیم‌های از هم گسیخته. عکس‌های بزرگ، ساختمان‌های ویران شده و انسان‌های مجروح و آسیب دیده را به نمایش گذاشته‌اند. می‌چیو قبلاً بارها از این‌جا دیدن کرده است زیرا او و دایی شیرو، برادر کوچک مادرم، در هیروشیما زندگی می‌کنند و میهمانان‌شان اغلب از آن‌ها می‌خواهند در بازدید از موزه آن‌ها را همراهی کنند. با این حال چهر‌ه‌ی خاله می چیو گرفته و غمناک است. ما در سکوت از اتاقی به اتاق دیگر می‌رویم.

یک داستان کوتاه: نوشیدن جرعه‌ای آب

روزهایی که سر ماه باران نمی‌بارید و خورشید مثل کوره زرد رنگی در آسمان می‌سوخت، در شهر ترینیداد به دوران «خشکسالی بزرگ» معروف شد. در آن موقع، همه مردم منتظر بودند آسمان ببارد تا رودهای خشک، سیراب شود و زمین‌های داغ و خشک را آبیاری کند؛ اما از باران خبری نبود. خورشید، صبح زود در آسمان آبی ظاهر می‌شد و روستاییان، تمام روز چشم به آسمان می‌دوختند و نمی‌دانستند برای پارجینا – خدای باران- چه اتفاقی افتاده است. آنها به بیل‌ها و چارشاخ‌های خود تکیه می‌دادند و لباس‌هایشان را که از عرق خیس شده بود می‌چلاندند. هیچ امیدی به حاصل کار و زحمت خود نداشتند. وحشت‌زده فکر می‌کردند اگر به همین زودی باران نبارد، تمام مزرعه‌ها و دام‌هایشان از بین می‌رود و با خطر مرگ و گرسنگی روبه‌رو می‌شوند.

در دهکده کوچک لاس لوماس، مانکو در جالیز خود، لب‌های خشکیده‌اش را می‌لیسید و آستین خیسش را روی صورت سوخته‌اش می‌کشید. در گوشه دیگر مزرعه، صدای ماغ غمگین گاوی به گوش می‌رسید که همه‌جا را برای پیدا کردن علف، روی زمین ترک‌خورده بو می‌کشید؛ اما مزرعه به ویرانه‌ای تبدیل شده بود. درخت‌ها عریان بودند و پوست آنها از تنه جدا شده بود؛ انگار که مریض بودند. وقتی باد می‌وزید، با خود غم و اندوه می‌آورد؛ گویی گرما تمام لطافت آن را ربوده بود. با این همه، مانکو دکمه پیراهنش را باز می‌کرد تا باد داغ به سینه‌اش بخورد.